من برگشتم
من برگشتم
لازم نیست به پشت سرم نگاه کنی
من همان آدم دو بعدی ام توی عکس ها
که گاهی هم لبخند می زند
- ۵ نظر
- ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۳۵
من برگشتم
لازم نیست به پشت سرم نگاه کنی
من همان آدم دو بعدی ام توی عکس ها
که گاهی هم لبخند می زند
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد
حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
فطرت آشفت که از خاک جهان مجبور
خود گری خود شکنی خود نگری پیدا شد
خبری رفت ز گردون به شبستان ازل
حذر ای پردگیان پرده دری پیدا شد
آرزو بیخبر از خویش به آغوش حیات
چشم وا کرد و جهان دگری پیدا شد
زندگی گفت که در خاک تپیدم همه عمر
تا ازین گنبد دیرینه دری پیدا شد
شعری بود از اقبال لاهوری
یوسف زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست
خوابمان برده ست…در اینجا کسی هشیار نیست
تو دعامان می کنی،ما بی محلی می کنیم
هیچ کس انگار مشتاق تو ای دلدار نیست
بی قراری از غم هجر تو کار عاشق است
من که عاشق نیستم،وقتی که حالم زار نیست
آخرش می میرم و رویت ندیده می روم
ظاهرا این نوکر تو لایق دیدار نیست
زحمتت دادم،برایت درد سر بودم ببخش
در میان نوکرانت مثل من سربار نیست
باز هم بار گناهانم مرا زد بر زمین
توبه و بد قولی من که همین یکبار نیست
من فقیر و رو سیاهم،بی نوایم…بی کسم
هم نشینی کریمان با فقیران عار نیست
این دل ویرانه را آباد کن یابن الحسن...
بهر این ویرانه دل غیر از شما معمار نیست
من به دنبال اتاقی خالی کز دل پنجره اش عطر گل بوته ی شبنم زده ای میگذرد,کز دل پنجره اش ناله و سوز نی غمزده ای میگذرد,روزهاست میگردم تا از اینجا بروم.
من به دنبال گلیمی ساده,سقفی از چوب و حصیر,سر دری افتاده...
من به دنبال هوای خنک آزادی و دری,پنجره ای باز به یک آبادی روزهاست میگردم تا از اینجا بروم.
من به دنبال هوای نه چنین آلوده,روزگاری نه چنین افسرده,مردمانی نه چنین پزمرده روزها میگردم تا از اینجا بروم.
من به دنبال اتاقی خالی روزها میگردم کز سر کوچه آن جوی آبی,چشمه ای میگذرد که مرا عصر به عصر به تماشا ببرد.
کاش که پیر زنی صاحب یک حوض پیر با دوتا مرغ و خروسو سگی بازیگوش کاش همسایه دیوار به دیوار اتاقم باشد.
کاش که در حیاطش باشد دو سه تایی از درختان بلند,چند تایی نارنج و چناری که کلاغی هر روز به سراغش برود و من هر روز به عشق گل روشان بروم پنجره را باز کنم.
در کوی محبت به وفایی نرسیدیم
رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم
هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت
چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم
با آن همه
آشفتگی و حسرت پرواز
چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم
گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات
چون نای درین ره به نوایی نرسیدیم
بی مهری او بود که چون غنچه ی پاییز
هرگز به دم عقده گشایی نرسیدیم
ای خضر جنون ! رهبر ما شو که در این راه
رفتیم و سرانجام
به جایی نرسیدیم
شعری بود ازاستاد شفیعی کدکنی
توضیحات : خودارضایی، یکی از راه های انحرافی در ارضای میل جنسی است که امروزه نسل جوان را به خصوص در وضعیت فعلی جامعه و دشوار بودن امر ازدواج، در معرض آسیبهای جدی قرار می دهد؛ از اینرو، می توان آن را نوعی انحراف جنسی یا بیماری نامید که نیاز ضروری به درمان دارد. اگر چه درمان واقعی این عادت ناپسند، تنها از راه ازدواج ممکن است، امّا ارائه اطلاعاتی در باب حرمت، و پیامدهای این عمل، همچنین روشهای کنترل و درمان آن، میتواند تاحدودی در ترک یا کاهش ابتلاء به این عمل ناشایست، مؤثر باشد. فهرست این کتاب عبارت است از :
مقدمه
خودارضایی چیست؟
خودارضایی از دیدگاه اسلام