درمحضر علما
گویند آیت الله شوشتری(ره) نشسته بودند، الاغی آمد و بارش را خالی کردند و به شیخ نگاه کرد و گوشهایش را تکان داد، شیخ ابتدا گریه ی شدیدی کردند، سپس گفتند: گویا این الاغ با زبان حال به من گفت : من بارم را به مقصد رسانده ام آیا تو ام بارت را به مقصد رسانده ای؟
شیخ علی اکبر برهان(ره) می فر مودند:
انسان باید عبادات مستحبی را در طول سال حداقل یک بار هم شده نوبر کند و (بچشد)، مثل میوه ای که انسان هر سال نوبر می کند.
حاج میرزا علی هسته ای می فرمودند:
آقایان باد بادک بدونه دنباله بالا نمی رود،نماز هم بدون تعقیبات بالا نمی رود.
تشرّف سیّد بحرالعلوم و گریهی بر امام حسین
سیّد بحر العلوم(ره)به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بین راه راجع به این مسائل که گریهی بر امام حسین(ع) گناهان را میآمرزد فکر میکرد. همان وقت متوجه شد که شخص عربی سوار بر اسب به او رسید وسلام کرد، بعد پرسید:«جناب سید در بارهی چه چیزی به فکر فرو رفتهای؟ و در چه اندیشهای؟ اگر مسألهی علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟»
سیّد بحر العلوم عرض کرد: در این باره فکر میکنم چطور میشود خدای تعالی این همه ثواب را به زائرین و گریه کنندگان حضرت سید الشهدا(ع)میدهد؛ مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت بر میدارند ثواب یک حجّ و یک عمره در نامهی عملشان مینویسند و برای یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیرهشان آمرزیده میشود؟
آن سوار عرب فرمود: «تعجب نکن! من برای شما مثالی میآورم تا مشکل حلّ شود.
سلطانی به همراه درباریان خود به شکار میرفت. در شکارگاه از لشکریان دور شد و به سختی فوقالعادهای افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمه را دید، وارد آن خیمه شد. در آن سیاه چادر پیرزنی را با پسرش دید. آنها در گوشهی خیمه بز شیردهی داشتند و از راه مصرف شیر این بز زندگی خود را میگذراندند. وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند، ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند و چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و هر طوری بود خودش را به درباریان رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد، در نهایت از ایشان سؤال کرد، اگر من بخواهم پاداش مهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم چه عملی باید انجام بدهم؟
یکی از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید.
دیگری که از وزراء بود گفت: صد گوسفند و صد اشرفی بدهید.
یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید.
سلطان گفت، هر چه بدهم کم است، زیرا اگر تاج و تخت و سلطنتم را بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام، چون آنها هر چه را داشتند به من دادند من هم باید هر چه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.»
بعد سوار عرب به سید فرمود:«حالا جناب بحر العلوم ، حضرت سید الشهدا(ع) هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و یک پیکر داشت همه را در راه خدا داد، پس خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه ثواب بدهد نباید تعجب کرد، چون خدا که خدایش را نمیتواند به سید الشهدا(ع) بدهد پس هر کاری که میتواند آن را انجام میدهد ، یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خودِ امام حسین (ع)به زوّار و گریه کنندگان آن حضرت هم درجاتی عنایت میکند ، در این عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند.»
وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود از نظر سیّد بحر العلوم غائب شد.
آقای شیخ محمد شریف رازی مینویسند:1
روزی در محضر مرحوم حاج شیخ محمد تقی بافقی رضوان الله علیه بودم، ایشان به مناسبتی از مرحوم ملا محمد اشرفی مازندرانی(1315ق) که قبرش در بابل مازندران به مقبره حجة الاسلام معروف است، یاد فرمود و از مقامات ایشان تعریف فرمودند و مِن جمله از مقام ایشان اینکه به قدری ارتباطشان با مرکز ولایت و منبع وحی و رسالت کامل بود که اگر به آنها پیغامی میفرستاد برایش از آن طرف جواب میآمد و الشاهد اینکه: وقتی جمعی از اهل بابل به قصد زیارت امام رضا(ع) حرکت میکنند که در میان آنها یکی از مقدّسین بابل و مریدهای خاص ایشان بوده و موقع رفتن برای وداع حاجی(قدس سرّه) ، میآید و اظهار میکند که به مشهد مقدس مشرف میشوم، شما را فرمایشی هست؟(مرحوم حاجی اشرفی) میفرمایند: «این کاغذ را میدهم میبری به حضرت رضا(ع) میدهی و جواب آن را گرفته و میآوری و التماس دعا دارم.»
آن مقدس کاغذ را گرفته و با خود فکر میکند که جناب حاجی اشرفی مگر متوجه نیست که حضرت رضا(ع)از دنیا رفته، چطور من کاغذ را به حضرت بدهم و جواب بگیرم؟!
بالاخره با قافله به سمت مشهد حرکت میکند و پس از ورود، با خود میگوید که کاغذ حاجی را در ضریح حضرت میاندازم. به حرم مشرف شده و کاغذ را میان ضریح میاندازد و بزیارت مشغول شده و مدتی که خواسته بود در مشهد توقف میکند.
وی میگوید: شب آخر اقامت در مشهد بقصد زیارت وداع مشرف شده بودم. هنوز پاسی از شب نگذشته بود که چند نفری به صورت فراش و خدّام حرم آمده و مردم را بیرون میکنند. من تصور کردم که شاید استاندار یا نایب الحکومة یا شخص بزرگ دیگری میخواهد مشرّف شود که حرم را خلوت کنندو لکن کسی معترض من نشد.
در جای خود که نشسته بودم مشغول دعا شدم که یک مرتبه دیدم نور زیادی در حرم ظاهر شد و در ضریح گشوده شد و حضرت ثامن الائمه علی بن موسی الرضا(ع) بیرون آمد و به طرف من تشریف آورند و به کلی قوای من تصرف شده، مات و مبهوت جمال منورش شدم. فرمود: فلانی، به بابل رفتی، سلام مرا به حاجی اشرفی برسان و بگو:
آئینه شو جمال پری طلعتان طلب جاروب کن تو خانه سپس مهمان طلب
پس از آن، حضرت به ضریح مراجعت نموده و زوار در حرم ریختند و مانند اول گردید. پس من خودم آمدم و دانستم که حضرت جواب نامهی حاجی را به من مرحمت نموده و فهمیدم که کخ حاجی تا چه اندازه با این خانواده ارتباط دارد. چون مراجعت به بابل نمودم و حاجی را ملاقات کردم، خواستم جواب حضرت را بگویم، که حاجی(قدس سرّه) بر من سبقت گرفته و فرمود: مولایم فرمود:
آئینه شو جمال پری طلعتان طلب جاروب کن تو خانه سپس مهمان طلب (جمال پری طلعتان)
زائر قبر حسین
شناخت ولی، شناخت خداست، بیشناخت ولی، به خدا نمیتوان رسید. اگر او را شناختی و به زیارت او شتافتی مقام و مرتبهی تو از زائر خانهی خدا بالاتر است. به فرمودهی مرادم در این زمینه بنگرید: « این است که مقام زائر قبر حسین علیه السلام از مقام زائر خانهی خدا بالاتر است. شاید میلیاردها نفر برای زیارت خانهی خدا بروند و در آنها یک حسین بن علی نباشد. زائر حسین علیه السلام باید چنین مقامی داشته باشد که مقامش حتی از زائر حج بیشتر است. این گزافه نیست، روی حسابهای دقیق است. باید اجابت دعا زیر قبهی او و امامت در ذریهاش باشد. اینها تبلیغات نیسیت. بروید ببینید کسانی را که از تربت حسین علیه السلام شفا دیدهاند. گرچه اطبا میگویند: خاک برای انسان مضر است ولی خاک قبر حضرت اباعبدلله علیه السلام که مجاور مدفن حضرت است روی هر جراحتی که ریختهاند التیام پیدا کرده است. شاید این خصوصیت مربوط به حضرت اباعبدالله علیه السلام است. مال پیامبر خدا هم نیست، وصفی که حضرت داشته است مختص خود او بوده است و این در عوض قتلی است که خدا برای او قرار داد. ائمه مبین کتاب خدایند و مجری آنند و کتاب به تنهایی ضامن جلوگیری از حوادث نیست. و امام حسین علیه السلام برای اجرای قوانین اسلام سرمایهگذاری کرد. لذا به مختصاتی نائل آمد.»
عنایت خدا به زائر امام رضا علیه السلام
مرحوم آیة الله حاج شیخ مرتضی حائری در زمان حیات آقا شیخ عبدالله بختیاری فرمودند: در اوائل آشنایی با ایشان بود برایم نقل کرد ایامی که نجف بودم هر سال پیاده از نجف و کربلا رهسپار مشهد مقدس میشدم و از مشهد به کربلا بر میگشتم.
یک وقت خود را در کویری دیدم و هوا هم گرم بود و بسیار تشنه و گرسنه شدم و بالاخره دیدم وسط کویر هستم و باید این کویر را با زحمت طی کنم. از دور یک استوانهای دیدم که اول خیال کردم درختی است که از دور میبینم بعد با خود گفتم: درخت که در کویر پیدا نمیشود نزدیک شدم. دیدم مردی است با هم سلام و تعارف کردیم، گفت: شما تشنهای؟ گفتم: بلی. دیدم یک کوزهی آب شیرین خنک از زیر کپنک درآورد و داد سر کشیدم و سیراب شدم. گفت: شما گرسنهای؟ گفتم: آری. نانی درآورد مانند اینکه از تنور تازه بیرون آمده است و از مشک خشکی که زیر همان لباس بود کرهی تازه بسیار عالی درآورد و من نان و کره را خوردم. بعداً گفت: خربزه میخواهی؟ گفتم: میخواهم. یک خربزه از همان زیر درآورد مانند اینکه تازه از بتّه چیده شده باشد. گفت: چای میخواهی؟ گفتم: نمیخواهم و از هم جدا شدیم. بعداً پشیمان شدم که چرا برای چای جواب اثبات نگفتم. تا ببینم چای را که محتاج قوری و سماور و استکان است از کجای کپنگ بیرون میآورد. مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی حائری میفرماید: اینها واقعیات است و افسانه نیست من خودم خیلی در نقل قضایا و ناقلین آن وسوسه دارم اینها که نقل میکنم واقعیت دارد. مورد اطمینان من است.
شجره طیّبه سیری در آفاق زندگی نامه حضرت آیت الله العظمی بهاء الدینی
« فی بیوتٍ اذن الله ان ترفع» بیوت و خانههایی هست که ذات اقدس احدیت فرمان ترفیع آن را صادر فرموده است و بالاترینِ آن خانهها، خانهی نبیّ خاتم و علی و فاطمه است.
پرورش یافتگان در این مراکز رفیع از مصادیق بارز کلمهی طیبه هستند که مانند شجرهی طیبه از جهت اصل و ریشه دارای اصالت و استواری هستند و از جهت فروع و شاخههایی که در آسمان گسترش یافته است در دسترس مردم و مورد استفاده و بهرهمندی آنها میباشند و این عالم ربانی از نتایج همان شجرهی طیّبه و از پرورش یافتگان بیوتی است که ارادهی خدا بر ترفیع و والایی آنها تعلق گرفته است.
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ (24) سوره مبارکه ابراهیم « آیا ندیدى چگونه خداوند«کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزهاى تشبیه کرده که ریشه آن(در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟! »
«قَالَ أَمَّا الشَّجَرَةُ فَرَسُولُ اللَّهِ ص وَ فَرْعُهَا عَلِیٌّ ع وَ غُصْنُ الشَّجَرَةِ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ثَمَرُهَا أَوْلَادُهَا ع وَ وَرَقُهَا شِیعَتُنَا»
مراد از درخت خود پیامبر(ص) است و فرع و شاخهی آن علی(ع) و غصن آن درخت فاطمه(س) و میوههای آن فرزندان فاطمه میباشند. در خبر آمده است که شیعیان برگهای آن درخت هستند. هر مومنی که بدنیا آید برگی بر او افزوده میشود و هر مومنی که از دنیا برود برگی از آن ساقط گردد.
امام رضا به صورت حاج آقا رضا سیری در آفاق، زندگی نامه حضرت آیت الله العظمی بهاء الدینی
یکی از آقایان اهل علم گفت: یکی از طلاب که با ما هم دوره بود میگفت: پدرم برای تحصیل من در حوزهی علمیه رغبت و روی خوشی نشان نمیداد. تا اینکه میگوید: شبی در عالم رؤیا دیدم به قم آمدم در خیابانی که قبلاً ندیده بودم و داخل کوچه شدم که حسینیهای در آن بود طرف دست چپ پله میخورد و داخل حسینیه میشد. وارد شدم دیدم سیدی نشسته است و میگویند: او حضرت رضا است. خدمت او رسیدم تا دست او را ببوسم. فرمود: چرا نمیگذاری فرزندت درس بخواند و طلبه شود؟ از خواب بیدار شدم و دیگر مخالفت با درس خواندن فرزندم نکردم. چند سال از این خواب گذشت، وقتی به قم آمدم و به خیابان چهار مردان و اواخر آن خیابان گذرم افتاد، دیدم این همان خیابانی است که در عالم رؤیا و خواب دیده بودم، به کوچهی چهارراه سجادیّه رسیدم. دیدم همان کوچه است که در عالم رؤیا دیدم به فرزندم گفتم: من این کوچه را در خواب قبلاً دیدهام داخل این کوچه حسینیهایی بود پله میخورد و وارد حسینیه میشد، روی آب انبار. جلو آمدم، دیدم همان طور که در خواب دیده بودم در بیداری میبینم. وارد حسینیه شدم. بعد از نماز مغرب و عشا بود دیدم آقای سیدی نشسته و طلاب و غیرطلاب دور او را گرفتهاند
برای آنها سخن میگوید. دقت کردم دیدم همان آقایی است که در خواب گفتند: حضرت امام رضا علیه السلام است، پرسیدم: این آقا کیست؟ گفتند: آیتالله حاج آقا رضا بهاءالدینی، جلو رفتم سلام کردم و دست آقا را بوسیدم مثل اینکه مرا بشناسد فرمود: دیدی فرزندت را گذاشتی درس خواند طلبه خوبی شد. و با این جمله از خواب و مافی الضمیرم خبر داد گویی خود او بوده که در خواب فرمود: چرا نمیگذاری فرزندت درس بخواند و طلبه شود؟ این بود آنچه را آن روز آن دوست محترم نقل کرد. حقیر این مطلب را دو مرتبه با فاصله زمانی خدمت آقا عرض کردم نفی و اثبات نفرمود. با ایشان عرض کردم میفرمودید: چیزهایی گاهی میفرمایید و مطابق با واقع است ولی خود ما هم خبری از آن نداریم. فرمود: شاید ، بله و با این دو کلمهی ساده از کنار نقل این واقعه رد شد.
زیارت امام رضا و امام زادگان سیری در آفاق، زندگی نامه حضرت آیت الله العظمی بهاء الدینی
ایشان در زیارت امام زادگان از اصل و نسب سؤال نمیکرد و میفرمود: « چون این مکان را نسبت میدهند به رسول الله و ذریهاو برای ما محترم است» لذا بارها در خدمت آقا برای زیارت امامزادگان، طیّب و طاهر، شاه جمال، بی بی معصومهی کهک، مشهد اردهال ( سلطان علی محمد باقر) و دیگر امام زادگان رفتهام و در تمام این زیارتها خیلی خودمانی رفتار میکرد. مثل اینکه اهل این خانه است نه کسی که غریبه است و وارد به این خانه شده باشد. گاهی لب ایوان صحن امامزاده مینشست و نگاههای معناداری میکرد. ذکر کوتاهی هم داشت و بر میخواست. خودی بودن و اهل این خاندان و آشنای با اوضاع خانه از حرکات او نمایان بود. هیچ گاه خود و دیگران را به تکلّف و زحمت نمیانداخت.
دو مرتبه در خدمت آن جناب تشرف به مشهد مقدس پیدا کردم تشرف ایشان به حرم خیلی ساده و بیتکلّف بود گاهی وارد مسجد گوهرشاد میشدند و روی زمین مینشستند و میفرمودند: «یک زیارت امینالله بخوانید!» زیارت خوانده میشد. بلند میشدند دوستان خدمتشان میگفتند: ما تا نرویم نزدیک ضریح مثل اینکه زیارت به دلمان نمیچسبد. میفرمود: « زیارت حضور الزائر عند المزور است» گاهی پس از این سوال و جوابها، تبسمی میفرمود و میگفت: « به ما ایراد میگرفتند در دوران طلبگی که چرا تو زیاد زیارت نمیروی؟! ما به آنها چیزی نمیگفتیم. اما در دل میگفتیم: شما چه اندازه جاهلید که میخواهید خود را با قبر و ضریح نزدیک کنید. چرا با افکار آنها آشنا نباشیم؟ اگر با فکر آشنا شدیم با آنهائیم گرچه نزدیک قبر و حرم آنها نباشیم.»
یکی از ارادتمندان آقا میگفت: در خدمتش مشهد مشرف شدم، برنامهی زیارت آقا به همین نحو بود و گاهی بعد از زیارت در فکر فرو میرفتند و گاهی از زیر عینک نگاهی به طرف ضریح میانداختند. ما با این زیارت اشباع نمیشدیم، میرفتیم بالاسر و نزدیک ضریح و نماز و دعا میخواندیم و در دل هم شاید ایراد به آقا داشتیم که چرا مثل ما عمل نمیکند، شبی در خواب دیدم که به من گفتند: مثل ایشان زیارت بیائید؛ یعنی مثل آقای بهاءالدینی. از خواب بیدار شدم، دانستم همانطور که آقا فرمودند از ما شناخت و عرفان و نزدیک بودن فکری و عملی را خواهانند، نه داشتن قشر و پوست، بدون لُبّ و مغز. باید عرفان و شناخت را نسبت به آنها زیاد کرد تا آنجا که ائمه را مَظْهر و مُظهِر همهی صفات حق دانست.
پیرزن ازغدی سیری در آفاق، زندگی نامه حضرت آیت الله العظمی بهاء الدینی
مرحوم ملاهاشم خراسانی رحمة الله علیه در منتخب التواریخ؛ از مرحوم حاج آخوند ازقدی1 نقل میکند که: زنی پیر و سالخورده در ازقد از فامیل ما بود. او سالی یک مرتبه پیاده به زیارت حضرت رضا علیه السلام میرفت و در برگشت برای بچههای آبادی سوقات میآورد.
از او پرسیدیم تو که پول نداشتی از کجا پول آوردی که سوقات بخری؟ میگفت: وقتی به زیارت امام رضا علیه السلام میروم، آقا میآید با من احوالپرسی میکند. آقا را در ضریح میبینم و پولی مرحمت میکند که اگر میخواهی برای بچههای آبادی سوقات بخری، با این پول بخر. ما میگفتیم شاید او از مردم طلب میکند و سوال مینماید و این طور به ما میگوید. در کار او مانده بودیم، چون هضم این معنی برای مامشکل بود که موالی اهل بیت به آنجا برسد که کنار ضریح، امامش را ببیند و با او درد دل کند و امام به او مستقیماً پولی عنایت فرماید. تا اینکه تصمیم گرفتم یک مرتبه که از ازقد به مشهد میرود او را تعقیب کنم و تا برگشت او را زیر نظر داشته باشم. آن پیرزن حرکت کرد و به مشهد وارد شد، در بَست پایین خیابان به منزل یکی از ازقدی ها رفت و پس از رفع خستگی و تجدید وضو، وارد حرم شد. بالای سر امام رضا علیه السلام رفت و خیلی طول داد. وقتی جلو در حرم آمد به استقبالش رفتم، گفتم: زیارتت خیلی طول کشید. گفت: چه کنم، امام رضا با من احوالپرسی میکرد از اهل آبادی و بچهها میپرسید و این پولها را مرحمت کرد که برای بچههای آبادی و اگر بخواهم سوقات بخرم، دیدم یک مشت پول در دست اوست. گفتم: شما خستهای بده من بروم بخرم. گفت: نه امام رضا به خودم فرموده است، زشت است دستور آقا را به کس دیگر واگذار کنم. دیدم عجب این زن در عرفان و معرفت به آنجا رسیده که این معنی را لمس میکند، « اَشْهَدُ اَنّکَ تَسْمَعُ کَلامی و تَرُّدُ سَلامی» معترفتم به اینکه تو کلام مرا میشنوی و جواب سلام مرا میدهی. پیر روشن ضمیر و عارف بزرگوارمان هم میفرمود: هر وقت ما به مشهد مشرف میشویم ، بازدید در همین منزل، اطاق دم درب انجام میشود.»
اَزقَد: سه فرسنگی خراسان است.)
- ۹۴/۰۷/۰۷
متفاوت ترین وبلاگ ایرانی
عکس
فیلم
بیوگرافی
پست های جدید
اس ام اس
ترفند
اموزش
موزیک
موزیک ویدیو
و
...
فقط و فقط در یک وب
http://nekafun.blog.ir