یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الوِتْرَ المَوْتُورِ سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او سلام بر تو اى یگانه دوران
امام حسین(ع) «مؤتور» است (خون بر زمین مانده) و فرزند رشیدش حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه نیز «الموتور بابیه وجده» یعنی صاحب خون و خونخواه پدر و نیاکان بزرگوارش.

***
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم

.
.

پیوندهای روزانه

مهدى منتظر در نهج البلاغه

شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۴:۲۶ ب.ظ

موضوع امام شناسى ، و التزام به پیروى از مقام امامت ، و ضرورت وجود یک رهبر اسلامى واجد شرائط در هر زمانى ، تنها مربوط به شیعه و یک گروه خاصى نبوده و نیست; بلکه واقعیتى است که ریشه عمیق اسلامى دارد و مسلمانان با انواع فرقه گرائى ها و مذاهب گوناگون عقیدتى و فقهى ، همه و همه معتقد و معترف به آن بوده و هستند.


به دیگر سخن عقیده به وجود امام در هر زمانى یک واجب الهى است که پیامبر گـرامى اسلام صلَّى الله علیه و آله آنرا اعلام نموده ، و بار مسؤولیت آن را بر دوش همگان نهاده است. آرى ، حضرتش انحراف گرایان از خط عقیده به امامت را ـ که از شناخت امام راستین عصر خود سر باز مى زنند ـ جاهلیت گرا و به عنوان کسى که به دوران جاهلیّت عقب گرد نماید تعبیر کرده ، فرماید:

« من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة »

کسى که بمیرد و امام زمان خویش را نشناخته باشد مرگ او مانند مرگ افراد دوران جاهلیت باشد که در حال شرک و بت پرستى از دنیا رفتند.

این حدیث را زید بن ارقم ، عامر بن ربیعه عترى ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن عمر بن خطاب ، عویمر بن مالک ( معروف به ابودرداء ) ، معاذ بن جبل و معاویة بن أبى سفیان از پیامبر اسلام (ص) نقل کرده اند; و گروهى از محدّثین عالیمقام و دیگر دانشمندان اهل تسنن هم آن را در مصادر اسلامى ذکر نموده اند; و در واقع از احادیث متواتر و قطعىّ الصدور محسوب مى شوند; و ما بخشى از مدارک حدیث را پس از توضیح مختصرى بنظر خوانندگان مى رسانیم.

اکنون نکته لازم به تذکر در این زمینه آن باشد که این حدیث با دیگر احادیثى که به این مضمون وارد شده است نشانگر صدور یک فرمان قطعى اسلامى از ناحیه پیامبر است; و با صراحت و تأکید ، توجه عموم را به دو امر مهم جلب مى نماید:

1 ــ پیامبر اسلام (ص) با اضافه کردن کلمه « امام » به کلمه « زمان »ضرورت وجود امام جامع الشرائط و قابل شناخت را در هر عصر و زمانى ( هرچند تنها یک نفر مسلمان وجود داشته باشد ) جهت پیروى از او اعلام فرموده ، و چنین امامى جز با امامان معصوم شیعه که آخرین آنها حضرت حجة بن الحسن العسکرى(ع) است نمى تواند با کسى منطبق گردد.

2 ــ از اینکه پیامبر گرامى(ص) با اضافه کردن کلمه « میتة » به کلمه« جاهلیّة » مرگ بدون شناخت امام زمان هر زمانى را مرگ جاهلى توصیف کرده ، معلوم مى شود که این امام نه یک شخص عادى و معمولى ، بلکه همانند پیامبر برخوردار از عالى ترین درجه شخصیت همه جانبه علمى و عملى ، و رابط بین خلق و خالق است که نشناختن آن عیناً بسان نشناختن پیامبر ، موجب گمراهى خواهد بود.


اکنون کسانیکه بخواهند غیر از این نظریه را بپذیرند ، براى ایشان بیش از دو راه وجود ندارد:

یا اصل حدیث را انکار نمایند; در صورتیکه این حدیث ــ به شرحى که بعداً ایراد مى گردد ــ قابل تردید و انکار نیست;

یا آنکه بگویند: مقصود هر امام و زمامدارى است که با هر وسیله اى ، هرچند با قهر و زور ، با کودتا و خونریزى ، و بالاخره با پشت کردن به قرآن و معیارهاى اسلامى و انسانى روى کار آید.

بنابراین معاویه ها ، یزیدها ، مروان ها ، عبدالملک ها ، منصور دوانیقى ها ، هارون ها ، مأمون ها ، متوکل ها ، امام زمان هاى عصر خود بوده اند ، که پیامبر(ص) نشناختن آنها را جاهلیّت گرائى و عامل گمراهى و حشر و نشر با مردم جاهلیّت اعلام کرده است;

و هم اکنون شناختن زمامداران کشورها و مناطق مسلمان نشین را با ویژگیهائى که دارند ، باید جهت شناخت اسلام و پیروى از احکام آن ، جزء وظایف اسلامى دانست ، و مرگ بدون شناخت آنان را مرگ جاهلى نامید.

و این پنداریست غلط ، باطل ، مغایر با روح اسلام ، و مسخره آمیز ، که هیچ انسان عاقل و آگاهى آن را نمى پذیرد.

بدین ترتیب و بر اساس نظر شیعه ، پیامبر گرامى اسلام(ص) با ایراد این حدیث شریف ، امامت افراد غیر معصوم و جایز الخطا در تبلیغ و اجراء احکام اسلام را نفى ، و غیر قابل قبول و در آخر جاهلیت گرائى خوانده; و این بیان چیزى است که شیعه در طول قرن ها به آن معتقد بوده است.( [1] )

اکنون بخاطر آنکه خواننده گرامى نسبت به مدارک حدیث آگاه و آشنا گردد ، تعدادى از اسناد آن رااز کتاب هاى اهل تسنّن بنظر مى رسانیم:


1 ــ احمد بن حنبل ( در گذشته 241 ) در« مسند » ج 2 ص 83 و ج 3 ص 446 و ج 4 ص 96 .

2 ــ ابوعثمان جاحظ ( 255 ) به نقل ابوجعفر اسکافى در « نقض کتاب العثمانیه » ص 29 .

3 ــ بخارى ( 256 ) در « صحیح » خود ج 5 ص 13 باب فتن.

4 ــ ابوداود طیالسى ( 259 ) در « مسند » ص 259 ، چاپ حیدرآباد هند.

5 ــ مسلم( 261 ) در « صحیح » ج6 ص21 ـ 22 ،شماره 1849.

6 ــ احمد بن عمر بزاز ( 292 ) در زوائد ج 1 ص 144 و ج 2 ص 143 نیز به نقل  « مجمع الزوائد » .

7 ــ دولابى ( 320 ) در « الکنى و الاسماء » ج 2 ص 3 .

8 ــ حاکم نیشابورى ( 405 ) در« مستدرک »ج2 ص 77 ،117.

9 ــ ابوالقاسم طبرانى ( 360 ) در « معجم کبیر » ج 10 ص 350 شماره 10687 چاپ بغداد ، و ج 10 ص 10687 چاپ بیروت; و در « معجم اوسط » به نقل « مجمع الزوائد » ج 5 ص 224.

10 ــ حافظ ابونعیم اصفهانى ( 430 ) در « حلیة الاولیاء » ج 3 ص224.

11 ــ بیهقى ( 458 ) در سنن ج 8 ص 156 ـ 157 نقل از بخارى و مسلم.

12 ــ شمس الدین سرخسى( 490 ) در « مبسوط »ج1 ص 113.

13 ــ ابن اثیر جزرى ( 606 ) در « جامع الاصول » ج 4 ص 70.

14 ــ ابن ابى الحدید معتزلى ( 656 ) در « شرح نهج البلاغه » ج 9 ص 155.

15 ــ نووى ( 676 ) در « شرح صحیح مسلم » ج 12 ص 240 ، و در « ریاض الصالحین » ص 164 چ مصر.

16 ــ ذهبى ( 748 ) « ذیل مستدرک حاکم » ج 1 ص77 ، 117.

17 ــ ابن کثیر دمشقى ( 774 ) در « تفسیر » ج 1 ص 517.

18 ــ تفتازانى ( 792 ) در « شرح المقاصد » ج 2 ص 275 و در « شرح عقاید نسفى» چاپ 1302 ، اما چاپ 1313 که هفت صفحه آن به دست خیانت کاران حذف و ساقط شده ، فاقداین مطلب است.

19 ــ نورالدین هیثمى ( 807 ) در « مجمع الزوائد » ج 5 ص218 ، 219 ، 223 ، 225 و 312.

20 ــ ابن دبیع شیبانى ( 944 ) در « تیسیر الوصول » ج2 ص39.

21 ــ متقى هندى ( 975 ) در « کنز العمال » ج 3 ص 200 چاپ حیدر آباد هند; و ج 6 ص 65 شماره 14863 چاپ حلب.

22 ــ ملا على قارى ( 1014 ) در خاتمه « الجواهر المضیئة » ج 2 ص 509 و ص 457 به نقل از مسلم.

23 ــ شاه ولى الله دهلوى ( 1176 ) در « ازالة الخفاء » ج1 ص3.

24 ــ قندوزى حنفى ( 1294 ) در « ینابیع المودة » ص 117 چاپ اسلامبول.

25 ــ قاضى بهلول زنگنه زورى( 1300 )در« تاریخ آل محمّد »که از ترکى اسلامبولى به فارسى ترجمه و مکرر به چاپ رسیده است.

اینهـا مدارک حدیث از صحـاح و مسـانید اهل تسنن است ، به اضافه چهل و پنج مدرک دیگر از علماى سنى که در کتاب « شناخت امام یا راه رهائى از مرگ جاهلى( ص 28 ـ 44 ) » به قلم اینجانب مفصّلاً ارائه و معرفى شده  ، و همه آنها این حدیث را با ذکر سند و متن هاى مختلف امّا هم مضمون آورده اند.

و اگر مدارک حدیث را از کتابهاى شیعه بر اینها بیفزائیم در این صورت به بالاترین درجه از تواتر خواهد رسید.


 


مهدویّت در اسلام

 

مسأله مهدویّت در اسلام ، آنچنانکه شیعه مطرح مى کند ، یکى از اصیل ترین پایه هاى تداوم اسلام ، و شرط اساسى انقلاب جهانى اسلام و پیروزى و حاکمیّت همه جانبه آئین قرآن بر دیگر آئین ها و حکومت هاى جهان است.

زیرا تنها در سایه رهبرى امام واجد شرایط و خلیفه معصوم و منبعث از جانب بنیانگذار اسلام است که اسلام راستین با آزادى کامل و ابعاد گسترده اش در همه شؤون علمى ، سیاسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، عبادى ، اخلاقى ، فرهنگى ، قضائى ، نظامى و . . .  مى تواند در سراسر جهان و در میان عموم توده هاى بشرى خودنمائى کند; و در همین حال وعده الهى در قرآن مجید( [2] ) مبنى بر پیروزى مستضعفان بر مستکبران عینیّت و تحقّق پیدا نماید.


مگر نه این است که در طول چهارده قرن گذشته تاریخ اسلام صدها کشور بزرگ و کوچک و جزیره و امیرنشین و شیخ نشین در گوشه و کنار جهان وجود داشته و دارد که مردمش و هیئت حاکمه اش و صدا و سیمایش و دانشگاه و دادگستریش همه و همه دم از اسلام زده و مى زنند.

و هم اکنون در همه این مراکز انواع شعارهاى اسلامى از طریق رسانه هاى گروهى و کتاب و مقاله ، با ابعاد گسترده تر از گذشته توجه عموم را به خود جلب کرده ، و اکثراً مدّعى هستند و تا حدّى هم راست مى گویند که قانون اساسى خود را از روى قرآن تدوین نموده اند.

ولى متأسفانه نمى توانیم یک کشور پهناور حدود چهل میلیون نفرى همچون مصر ، بلکه یک کشور بسیار کوچک یا منطقه شیخ نشینى را معرفى کنیم که نظام صد در صد اسلامى بر آن حاکمیّت داشته ، و از هر جهت مورد عمل بوده باشد.

در صورتیکه اگر رهبرى کشورها را زمامداران لایق و مسلمان ــ که هم آگاهى از اسلام داشتند و هم آزادى از سرسپردگى اجانب و استعمارگران ـ عهده دار بودند ، این چنین انواع انحراف گرائى ، کجروى مادى و معنوى ، فقر و عقب افتادگى همه جانبه ، و ظلم و فساد جایگزین اسلام نمى شد.

و این چنین اختلافات عقیدتى و اخلاقى و سیاسى و مسلکى و طبقاتى و اجتماعى ، بیش از یک میلیارد مسلمان را دچار تفرقه و جدائى نمى کرد; و تحت نفوذ دشمنان اسلام و استعمارگران قرار نمى داد; و دست گدائى آنان را در جهت علم و صنعت و خوراک و پوشاک و دارو و درمان پیش شرق و غرب دراز نمى نمود.

بدین ترتیب عدل و مساوات واقعى و جهانى و نجات از یوغ ظلم و جور و جهل و نادانى و فقر و ناأمنى معنا و مفهومى نخواهد داشت ، مگر با روى کار آمدن یک زمامدار لایق و نیرومندى که با آزادى مطلق و به دور از هرگونه ترس و تقیّه و وابستگى و خودفروختگى ، در صحنه عمل وارد شود; و قبل از هر چیز اسلام اصیل را از چنگال اسارت زمامداران نالایق و خود فروخته ، و مسلمانان فریب خورده آزاد سازد; و آنگاه بر اساس قوانین اصیل اسلامى و روش پیامبر(ص) و على(ع) بر مردم حکومت نماید.

آرى بـه عقیده شیعه امامیه ، و محقّقـان اهـل تسنّن ، این لباسى است که به قامت یکتا فرزند امام حسن عسکرى(ع) ،« مهدى منتظر( عج ) » دوخته شده; و تنها اوست که مسؤولیّت این کار به عهده اش واگذار شده; و هم اوست که در سایه رهبریش مستضعفان جهان بر مستکبران پیروز ، و آنچه را که قرآن مجید در رابطه با حکومت جهانى و زمامدارى مطلق به بندگان شایسته خدا نوید داده و گوید:

« وَ لَقد کَتبنا فِى الزَّبور مِن بَعد الذِّکر أنَّ الأرضَ یَرِثُها عِبادىَ الصَّالحُون »( [3] )

به برکت وجود او ، و به دست او تحقّق خواهد یافت.

 

 

شناخت کوتاه از حضرت مهدى(عج)

 

نام: محمّد.

پدر: امام حسن عسکرى(ع).

مادر: نرجس( [4] ).

القاب: حجت ، خاتم ، صاحب الزّمان ، قائم ، منتظَر ، و از همه مشهورتر مهدى.

شکل: چون ستاره درخشان نورانى ، و داراى خالى سیاه بر گونه راست .

زاد روز: شب نیمه شعبان 255 ، هنگام طلوع فجر.

زادگاه: شهر سامراء.

غیبت صغرى: از سنّ پنج سالگى به مدّت 69 سال.

نمایندگان: چهار نفر از شخصیّت هاى شیعه به نامهاى:

1 ــ ابو عمرو ، عثمان بن سعید بن عمرو عمرى اسدى ، وکیل و نماینده پیشین امام هادى و امام عسکرى علیهما السّلام.

2 ــ فرزند او ، ابو جعفر ، محمد بن عثمان بن سعید ، در گذشته 304.

3 ــ أبوالقاسم ، حسین بن روح بن ابى بحر نوبختى ، در گذشته 326.

4 ــ ابوالحسن على بن محمد سمرى ، در گذشته 329.

محل اقامت نامبردگان بغداد ، و کلیّه امور شیعیان و خواسته ها و نامه هاى آنان به وسیله این چهار نفر انجام و ردّ و بدل مى شد; و آرامگاه آنان نیز در بغداد مشهور است.

غیبت کبرى: با در گذشت چهارمین نماینده و سفیر آن حضرت از سال 329 آغاز گردید; و تا به هنگام فرمان الهى مبنى بر اجازه ظهور و قیام آن بزرگوار ، همچنان ادامه خواهد داشت.

نمـایندگان و وظـیفه مردم در دوران غیبت کبرى: کسیکه فقیه خویشتن دار ، مخالف هواى نفس ، و فرمانبر امر خداوند باشد ، او نماینده امام زمان است; و بر دیگران لازم است از او پیروى کنند; زیرا اینگونه افراد از طرف امام بر مردم حجّت اند ، و امام از طرف خداوند بر آنان حجت باشد( [5] ).

هنگام ظهور: آنگاه که منادى حقّ از جانب آسمان ندا دهد: حقّ با آل محمّد است. نام مهدى بر سر زبانها افتد; مردم دلباخته او شوند; و از کسى جز او سخن نگویند.

محل ظهور: مکّه معظّمه.

محل بیعت ( تعهّد مردم در پیروى از امام ): مسجدالحرام ، میان رکن و مقام.

نشانى: فرشته اى از بالاى سر او فریاد مى زند: این مهدى است ، او را پیروى کنید.

یادگار أنبیاء: انگشتر سلیمان در انگشت او ، عصاى موسى در دستش ، و بطور خلاصه آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد.

یاران: سیصد و سیزده نفر ( به عدد اصحاب بدر ) ، افرادى باشند که هسته مرکزى زمامدارى او را تشکیل دهند; و در حقیقت کارگردانان اصلى قیام مهدى(ع) ، و کارگزاران درجه اوّل انقلاب جهانى اسلام خواهند بود که از اطراف جهان به دور حضرتش گرد آیند.

روش حکومتى: بر اساس قرآن و سیره پیامبر(ص) و امام امیرمؤمنان(ع).

شعاع و دامنه حکومت: سراسر جهان را فرا گیرد; و زمین را از عدل و داد پر کند در حالى که از جور و ستم پر شده باشد.

مرکز حکومت: مسجد کوفه ، ــ  مرکز خلافت و حکومت جدّ بزرگوارش على(ع) ــ .

چگونگى پیروزى بر دشمنان: همانند پیروزى جدّ عالى مقامش پیامبر اکـرم(ص) بر کافران و مشرکـان ، خداوند او را با گـروههاى منظّم هزار نفرى از فرشتگان( [6] ) یا سه هزار نفرى که از آسمان فرود آمدند( [7] ) یا پنج هزار نفرى که داراى نشان مخصوص بودند( [8] ) مدد داد; و نیز در جبهه هاى جنگ یاریش کند ، آنچنان که مؤمنان را در حال شکست در بدر( [9] ) و دیگر جبهه هاى فراوان و روز تاریخى حنین( [10] ) یارى و پیروز فرمود و در جنگ احزاب ، رعب و وحشت در دل کفار و مشرکان فرو ریخت( [11] ).

مدت زمامدارى: روایات که ـ اکثراً مربوط به اهل تسنّن است ـ در این باره باختلاف سخن گفته ، امّا به عقیده شیعه خدا آگاه است.

وزیر و معاون: عیسى(ع) از آسمان فرود آید و به عنوان وزیر با حضرتش همکارى نماید.

برکات حکومت و رهبرى او: درهاى خیر و برکت از آسمان به روى مردم گشوده شود; عمرها به درازا کشد; مردم همه در رفاه و بى نیازى بسر برند; شهرها همه بر اثر آبادانى و سرسبزى به هم پیوسته گردند ، آنچنان که مسافران را به برداشتن توشه نیازى نخواهد بود; و اگر زنى یا زنانى تنها از مشرق به مغرب روند کسى را با آنها کارى نباشد.

 

ولادت حضرت مهدى(ع):

 در اینجا توجه خوانندگان ارجمند را به یک موضوع مهم جلب مى نمائیم و آن اینکه:

اصل مسأله مهدویّت در اسلام مانند ـ مسأله امامت که در پیشگفتار بدان اشاره کردیم ـ یک مسأله اتفاقى بین همه مذاهب عقیدتى و فقهى اسلام است.

چیزى که در این رابطه مورد اختلاف مى باشد موضوع ولادت حضرت مهدى است که گروهى انگشت شمار از اهل تسنّن منکر ، و اکثریّت قریب به اتفاقْ موافق با شیعه ، و در منابع عقیدتى ، حدیثى و تاریخى خود صریحاً بدان اعتراف کرده اند.

ناگفته پیداست که معتقدان به ولادت آن حضرت نیز در انتساب آن بزرگوار به امام عسکرى ، و دیگر ویژگیها و شؤون حیاتى او از قبیل غیبتو . . .  با شیعه هم عقیده اند.

با توجه به اینکه ما در این کتاب در انطباق بخشى از فرازهاى سخنان امام در نهج البلاغه با مسأله مهدى منتظر ، متکى به اعتراف ابن ابى الحدید ، شارح نهج البلاغه ، شده ایم ، و نامبرده در موضوع ولادت آن حضرت با شیعه مخالف ، و آن را موکول به بعد نموده است ، ما در این مقدمه به اسامى بیش از یکصد نفر از دانشمندان و مورخان اهل تسنن که با شیعه همعقیده ، و به ولادت حضرت مهدى در نیمه دوم قرن سوم هجرى اعتراف کرده اند اشاره مى کنیم; و براى تفصیل بیشتر ، علاقمندان آشنا به زبان عربى را به کتاب « الامام المهدى عند اهل السنة »( [12] ) و مقدمه آن ارجاع مى دهیم.

1 ــ ابوبکر محمد بن هارون رویانى (  در گذشته 307 ) در « مسند »مخطوط موجود در کتابخانه ظاهریه شام که بخش ویژه حضرت « مهدى » در جلد سوم « الامام المهدى عند اهل السنة » مندرج ، تا به یارى خدا چاپ و منتشر گردد.

2 ــ ابن ابى ثلج ، ابوبکر ، محمّد بن احمد بن بغدادى ( 238 ـ 322 ) از بزرگان محدثان و مؤلف « تاریخ الأئمة » که به عنوان « موالید الأئمة » به پیوست « الفصول العشرة فى الغیبة ـ شیخ مفید ـ » و « نوادر راوندى » به سال 1370 هجرى در نجف به چاپ رسیده; و در این کتاب انتساب حضرت مهدى(ع) به امام عسکرى و ولادت آن بزرگوار را صریحاً اعتراف نموده است.

3 ــ ابوالعباس ، احمد بن ابراهیم بن على کندى ، شاگرد ابن جریر طبرى ، استاد حافظ ابونعیم اصفهانى ، مقیم مکه ، و راوى کتاب « موالید الأئمة ».

4 ــ ابو على ، احمد بن محمد بن على عمادى نسوى ، راوى کتاب« موالید الأئمة » ابن ابى ثلج به سال 350 از کندى سابق الذکر.

5 ــ ابو مسعود ، احمد بن محمد بن عبدالعزیزبن شاذان بجلى، نویسنده و قارى رساله « موالید الأئمة » بر ابومنصور شیرازى.

6 ــ ابومنصور ، عبدالرحیم بن محمد بن احمد بن شرابى شیرازى که رساله مذبور را از ابى مسعود شنیده و نوشته است.

7 ــ ابومحمد ، اسد بن احمد ثقفى که رساله « موالید الأئمة » را از ابومنصور گرفته است.

8 ــ ابوماجد ، محمد بن حامد بن عبدالمنعم بن عزیز بن واعظ که رساله فوق الذکر را به نقل از ثقفى نامبرده ضبط کرده است.

9 ــ ابوعبدالله ، محمد بن عبدالواحد بن فاخر قرشى که این رساله را از ابوماجد شنیده و نقل کرده است.

10 ــ محب الدین ، ابو عبدالله ، محمد بن محمود بن حسن نجار بغدادى( 643 ) که شاگرد ابن جوزى ، مدرس مدرسه « مستنصریه »بغداد ، و مؤلف « ذیل تاریخ بغدادـ شامل40جلد ـ » بوده و محتواى رسـاله« موالید الأئمة » را از مشایخ سـه گانه پیشین ( ابومحمد ثقفى ، ابوماجد ، ابوعبدالله فاخر قرشى ) شنیده و ضبط نموده است.

11 ــ نسب شناس مشهور ، ابونصر ، سهل بن عبدالله بخارى زیدى ( بعد 341 ) در  « سرُّ السلسة العلویَّـة » پیرامون نام امام حسن عسکرس(ع) چاپ نجف.

12 ــ مورخ شهیر على بن حسین مسعودى( 346 ) در « مروج الذهب » جلد 8 ،چاپ لیدنـ به ضمیمه ترجمه فرانسوى ـص40.

13 ــ خوارزمى ، محمد بن احمد بن یوسف کاتب( 387 ) در « مفاتیح العلوم » ، چاپ لیدن سنه 1895 ، ص32 ـ 33.

14 ــ حافظ ابوالفتح ، محمد بن احمد بن ابى الفوارس بغدادى ( 388 ـ 412 ) در « اربعین» خود شماره 4 به نقل« کشف الاستار » محدّث نورى ص 29 چاپ اول.

15 ــ جعفر بن محمد بن المعتز مستغفرى سمرقندى ( 432 ) در « دلائل النبوة و المعجزات » ( بنــا به نقل شیخـانى در « الصراط السوى » ).

16 ــ ابوبکر ، احمد بن حسین بیهقى خسروجردى شافعى ( 458 ) در« شعب الایمان » چاپ دائرة المعارف هند.

17 ــ مؤلف « مجمل التواریخ و القصص » فارسى، ( تألیف سال 520 ) ، ص 458 چاپ تهران.

18 ــ احمد بن ابى الحسن نامقى جــامى( 536 ) به نقل« ینابیع المودة » ضمن احوال امیر مؤمنان ، باب 87 ص 566.

19 ــ ابن خشاب ، أبومحمد ، عبدالله بن احمد بغدادى ( 567 ) در« تاریخ موالید الائمة و . . . »( [13] ) به نقل « کشف الأستار » و« أعیان الشیعه » .

20 ــ اخطب خوارزم ، موفق بن احمد حنفى( 484 ـ 568 ) در « مقتل امام حسین » ( که بعضى با مناقب امیرالمؤمنین از همان نویسنده اشتباه کرده اند ) ج 1 ص 94 ، 96 ضمن دو روایت و به نقل « ینابیع المودة » ص 492 چاپ اسلامبول سنة 1301 و « کشف الاستار » علامه نورى.

21 ــ یحیى بن سلامت خصکفى شافعى ( 568 ) به نقل مؤلفان« تذکرة الخواص » ص 360 چاپ نجف و « ینابیع المودة » باب 87 ص569 بعنوان بعض شافعیه.

22 ــ ابن ازرق ، عبدالله بن محمد بن فارقى ( 590 ) در « تاریخ میا فارقین » به نقل « وفیات الاعیان » ( ج 3 ص316 ، شماره مسلسل534 ).

23 ــ خلیفه عباسى ، الناصرلدین الله ، احمد بن مستضیىء ( 622 ) روى درب مُنبَّت کارى صفه سرداب سامراء که به دستور او تهیه و نصب گردیده.

24 ــ شهاب الدین ، یاقوت بن عبدالله حموى رومى بغدادى ( 626 ) در« معجم البلدان » ( ج 3 ص 173 ) پیرامون کلمه « سامراء ».

25 ــ شیخ فرید الدین عطار ، محمد بن ابراهیم نیشابورى همدانى ( 627 ) در دیوانش به نام « مظهر الصفات » به نقل « ینابیع المودة »باب87.

26 ــ ابن اثیر جزرى ، عزالدین على بن محمد شیبانى موصلى ( 555 ـ 630 ) در « الکامل » ذیل سنه 260.

27 ــ شیخ محى الدین محمد بن على معروف به ابن عربى طائى اندلسى ( 638 ) به نقل شعرانى ــ در « الیواقیت و الجواهر » مبحث 65 ــ از باب 366 « فتوحات مکیه » او که متأسفانه در چاپهاى متعدد مصر از روى خیانت این مطلب ساقط شده.

          نیز حمزاوى در « مشارق الانوار » و صبان در « اسعاف الراغبـین»این مطلب را از محى الدین نقل کرده اند.

28 ــ شیخ سعد الدین ، محمد بن مؤید حمویه ، معروف به سعد الدین حموى ( 650 ) در رساله « مهدى منتظر » به نقل جامى در « مرآة الاسرار ».

29 ــ شیخ کمال الدین محمد بن طلحه شافعى نصیبى ( 582 ـ652 ) در« مطالب السئول فى مناقب آل الرسول » باب 12 و نیز در « الدر المنظم » که بخشى از آن در باب 68 « ینابیع المودة » ( ص 493 ـ 494 ) درج و به چاپ رسیده است( [14] ).

30 ــ شمس الدین ، یوسف بن قزاوغلى ، سبط ابى الفرج بن جوزى( 654 ) در« تذکرة خواص الامةـ فصلویژه حضرت مهدى ـ » که در تهران و نجف به چاپ رسیده است.

31 ــ حافظ ابوعبدالله محمد بن یوسف گنجى شافعى( 658 ) در « کفایة الطالب » ـ پیرو نام امام عسکرى(ع) ـ و در « البیان فى أخبار صاحب الزمان » ـ باب 25 ـ که مکرر در ایران و نجف و بیروت چاپ شده است.

32ــ جلال الدین بلخى رومى( 672 ) در « مثنوى » ، ضمن قصیده « اى سرور مردان على مستان سلامت مى کنند ».

] « ینابیع الموده » ،باب 87 [

33 ــ صدرالدین قونوى از بزرگان عرفا و فلاسفه( 673 ) در قصیده« رائیه » خود به نقل « کشف الاستار » محدث نورى شماره مسلسل 31.

34 ــ ابن خلکان ( 681 ) در « وفیات الاعیان » ج 1 ص 571 چاپ بولاق مصر ، و در چاپ دیگر ج 3 ص 316 شماره 534.

35 ــ عزیزالدین ، عبدالعزیز بن محمد نسفى صوفى( 686 ) در رساله خود به نقل « ینابیع المودة » پایان باب 87.

و او غیر از عزیزالدین عمر بن محمد بن احمد نسفى مؤلف « عقاید النسفیه » و در گذشته 538 است که مؤلفان « کشف الاستار » و « منتخب الاثر » با یکدیگر اشتباه نموده اند ، و مؤلف « دانشمندان عامه و مهدى موعود » تاریخ فوتش را 616 نگاشته است.

36 ــ حکیم ادیب ، عامر بن بصرى نزیل سواین روم ( 696 ) در « تائیه »خود که ـ به نقل « معجم المؤلفین » 5/54 ـ بنام « ذات الانوار » با مقدمه عبدالقادر مغربى و به اعانت ماسینیون به چاپ رسیده ، و علامه نورى در صفحه 55 « کشف الاستار » این بخش از اشعار او را ذکر نموده است.

37 ــ مورخ نامى ، حمدالله بن ابى بکر مستوفى قزوینى ( 730 ) در« تاریخ گزیده فارسى » ص 206 ـ 207 چاپ 1339 تهران.

38 ــ شیخ الاسلام ابراهیم بن محمد بن مؤید جوینى حموئى شافعى ( 644 ـ 732 ) در « فرائد السمطین » ج 2 ص 337 چاپ بیروت.

39 ــ مورخ شهیر ، ابوالفداء ، عمادالدین اسماعیل بن على ، حاکم حماة از بلاد سوریه( 732 ) در « المختصر فى اخبار البشر » ذیل سنه 254 ج 2 ص45.

40 ــ کمال الدین عبدالرزاق بن احمد کاشانى صوفى ( 730 یا 735 ) در« تحفة الاخوان فى خصایص الفتیان » به نقل سعید نفیسى در « سر چشمه تصوف در ایران » ص216.

41 ــ عارف شهیر علاءالدوله سمنانى ، احمد بن محمد شافعى ( 659 ـ 736 ) به نقل خواجه پارسا در « فصل الخطاب پیرامون ذکر ابدال و اقطاب » که مورد عقیده متصوفه اهل سنت است.

42 ــ مورخ شهیر ، شمس الدین محمد ذهبى ( 673 ـ 748 ) که اصلش ترکمانى و در دمشق اقامت گزیده ، در تاریخ « دول الاسلام » ج 1 ص 158 ذیل سنه 260; نیز در « العبر فى خبر من غبر » ج 2 ص 20 ذیل حوادث سنه 260.

43 ــ ابن وردى ، زین الدین عمر بن مظفر بن ابى الفوارس ( 691 ـ 749 ) در « تتمة المختصر » معروف به تاریخ ابنوردى ، چاپ مصر ج 1 ص 318 ذیل حوادث سنه 254 پیرامون وفات امام هادى(ع).

44 ــ شیخ شمس الدین محمد بن یوسف زرندى حنفى انصارى ( 693 ـ 747 یا 748 یا 750 ) در « معراج الوصـول الى معرفة فضیلة آل الرسول » که عکس نسخه خطى آن از کتابخانه ناصریه لکهنو در مکتبه اینجانب موجود است.

45 ــ صلاح الدین صفدى خلیل بن ایبک ( 764 ) مؤلف « الوافى بالوفیات » و « شرح لامیة العجم » و « شرح الدائرة » به نقل « ینابیع المودة » باب 86.

46 ــ حافظ محدث ، عبدالله بن محمد مطیرى مدنى شافعى نقشبندى ( 765 ) در « الریاض الزاهرة فى فضل آل بیت النبى و عترته الطاهره »  به نقل « کشف الاستار » علامه نورى ، ص 93 و 215 ـ 216 چاپ قدیم.

47 ــ مورخ شهیر ، عبدالله بن على یافعى یمنى شافعى ( 700ــ768 ) در « مرآة الجنان » ج 2 ص172 ذیل حوادث سنه 260.

48 ــ سید على بن شهاب بن محمد همدانى مقیم هند ( 714 ـ 786 ) در « مودة القربى » و « اهـل العباء » که نسخه عکسـى آن از کتابخانه ناصریه هند نزد اینجانب موجود است ، و متن کامل آن ضمن باب 56« ینابیع المودّة » ص 288 ـ 317 چاپ نجف مندرج است.

49 ــ ابو ولید ، محب الدین ، محمّد بن شحنه حلبى حنفى ( 749 ـ 815 ) در « روضة المناظر فى اخبار الاوائل و الاواخر » ـ که مختصر« تاریخ ابوالفداء » است و در حاشیه « مروج الذهب » به سال 1303 در مصر به چاپ رسیده است ـ ج 1 ص 294.

50 ــ عارف شهیر و مورخ نامى ، محمد بن محمد بن محمود بخارى معروف به خواجه پارسا حنفى نقشبندى ( 822 ) در « فصل الخطاب » که نسخه اش در کتابخانه مجلس و فتوکپى آن نزد اینجانب موجود مى باشد; و گویا در هند به چاپ رسیده است; و بخش ویژه ائمه اثناعشر آن مندرج در باب 65 « ینابیع المودة » مى باشد.

51 ــ مورخ شهیر ، احمد بن جلال الدین محمد فصیح خوافى ( 777 ـ 845 ) در « مجمل فصیحى » چاپ مشهد سنه 1341 ، ج 1 ص 231 ، ضمن رویدادهاى 255.

52 ــ شهاب الدین بن شمس الدین بن عمر هندى ، معروف به ملک العلماء زاولى دولت آبادى ( 849 ) در « هدایة السعداء فى مناقب السادات »به نقل « کشف الاستار » علامه نورى ص 73 و « البرهان » علامه سید محسن عاملى شامى چاپ دمشق.

53 ــ خواجه أفضل الدین بن صدرالدین ترکه خجندى اصفهانى( 850 ) در« تنقیح الادلة و العلل » ترجمه « مللو نحل » شهرستانى ، ص 18 و 183 و 187.

54 ــ ابن صباغ ، نورالدین ، على بن محمد مالکى ( 734ـ855 ) در« الفصول المهمة فى معرفة الائمه » ضمن فصل ویژه حضرت مهدى(ع) ، ص 274 چاپ غرى.

55 ــ شیخ عبدالرحمن بسطامى ( 858 ) در « درة المعارف » به نقل« ینابیع المودة » باب 84.

56 ــ ابوالمعالى ، سراج الدین ، محمد بن عبدالله حسینى رفاعى مخزومى بغدادى ( 793 ـ 885 ) در « صحاح الاخبار فى نسب السادة الفاطمیة الاخیار » ص 143 ، چاپ 1306 مصر.

57 ــ نورالدین ، عبدالرحمن بن احمد بن قوام الدین دشتى جامى حنفى شاعر( 898 ) صاحب « شرح کافیه » در « شواهد النبوة » که در لکهنو و بمبئى در 44 صفحه بچاپ رسیده است و فتوکپى نسخه خطى مجلس شوراى اسلامى نزد اینجانب موجود است.

58 ــ محمد بن داود نسیمى منزلاوى صوفى ( 901 ) به نقل قندوزى در« ینابیع المودة » باب 86 ص 566 چاپ نجف.

59 ــ مورخ نامى ، میرخواند ، محمد بن خاوند شاه ( 903 ) در « روضة الصفا » ج 3 ص 59 ـ 62 فصل ویژه حضرت مهدى(ع) ، که در کتابخانه مسجد اعظم قم موجود مى باشد.

60 ــ قاضى فضل بن روزبهان خنجى شیرازى ( درگذشته بعد 909 ) که از سرسخت ترین مخالفان شیعه بوده ، در قصیده خود که شامل سلام بر یک یک انوار مقدسه چهارده معصوم است و در مسأله پنجم از بخش سوم« ابطال الباطل » آنرا ذکر نموده ، و نگارنده عین آن را در مقدمه « الامام المهدى عند اهل السنة » بخش مخطوطات آورده است.

61 ــ ملاحسین بن على کاشفى بیهقى سبزوارى هروى( 910 ) در« روضة الشهداء » فصل هشتم چاپهاى دهلى و غیره.

62 ــ قاضى حسین بن معین الدین میبدى یزدى حکیم ( 911 ) ـ از شاگردان ملا جلال الدین دوانى ـ در شرح دیوان منسوب به امیرمؤمنان على(ع) ص 123 و ص 371 چاپ تهران.

63 ــ فیلسوف شهیر جلال الدین محمد بن اسعد صدیقى دوانى شافعى ( 907 یا 918 یا 928 ) در  « نور الهدایة فى اثبات الولایة » که بار اول ضمیمه « خصایص » ابن بطریق بسال 1211 قمرى ، و بعداً به سال 1375 در تهران بچاپ رسیده است.

64 ــ ابوالحسن ، على بن محمد شاذلى ( 857ـ939 ) بنا به نقل شعرانى در « الیواقیت و الجواهر » باب 56.

65 ــ مورخ نامى ، خواند میر ( 942 ) ، سبط میرخواند مؤلف « روضة الصفا » در تاریخ « حبیب السّیر » ج 2 ص 100 ـ 113.

66 ــ شمس الدین محمد بن طولون دمشقى حنفى ( 953 ) در« الأئمة إثنى عشر » ص 117 چاپ دارالصادر بیروت.

67 ــ شیخ حسن عراقى ( بعد 958 ) مدفون بالاى کوم الریش در مصر ، به نقل شعرانى در « الیواقیت و الجواهر » مبحث 60 و در « لواقح الانوار » چاپ 1374 مصر ج 2 ص 139 ، ملاقات و اجتماع او را با حضرت مهدى(ع) ذکر نموده است.

68 ــ شیخ على خواص ، استاد عارف شهیر شیخ عبدالوهاب شعرانى ( بعد 958 ) به نقل شاگردش « لواقح الانوار » ج 2 ص150 و « الیواقیت و الجواهر » مبحث 65.

69 ــ تقى الدین ابن ابى منصور ( تاریخ فوت او بدست نیامد ) شعرانى در « الیواقیت و الجواهر » آغاز باب 65 از کتاب « عقیده » او نقل کرده است.

70 ــ مورخ شهیر ، قاضى حسین بن محمد دیار بکرى ( 966 ) در« تاریخ الخمیس » ج 2 ص 343 پیرامون حوادث 260 و رویدادهاىـ ایام معتمد عباسى.

71 ــ عارف شهیر ، شیخ عبدالوهاب بن احمد شعرانى شافعى ( 898 ـ 973 ) در « الیواقیت و الجواهر » مبحث 65.

72 ــ شهاب الدین ، شیخ الاسلام ، احمد بن حجر هیثمى شافعى ( 909 ـ 974 ) در « صواعق المحرقة » ص 100 و 124 چاپ 1313 هجرى مصر ،

73 ــ سید جمال الدین ، عطاء الله بن سید غیاث الدین فضل الله شیرازى نیشابورى ( 1000 ) در « روضة الاحباب » فارسى ، چاپ 1297 لکهنو و 1310 هند ، در فصل ویژه حضرت مهدى(ع).

74 ــ محدث شهیر ، ملاعلى بن سلطان هروى قارى ( 1014 ) در« المرقاة فى شرح المشکاة » که بخش ویژه حضرت مهدى(ع) از آن در جلد دوم « الامام المهدى عند اهل السنة » به چاپ رسیده است.

75 ــ مورخ شهیر و فاضل ، ابى العباس ، احمد بن یوسف بن احمد دمشقى قرمانى ( 939 ـ 1019 ) در تاریخ « اخبار الدول و آثار الاول » ص 117 ، ضمن باب ویژه خلفاء و ائمه.

76 ــ امام ربانى ، احمد بن عبدالاحد فاروقى سرهندى نقشبندى حنفى ( 971 ـ 1031 ) ، که از بزرگان صوفیه هند بوده ، و از وى به مجدِّد هزاره دوم تعبیر کرده اند ، در « مکتوبات » ج 3 مکتوب آخر.

77 ــ عارف شهیر ، عبدالرحمن چشتى بن عبدالرسول بن قاسم بن عباسى علوى صوفى ( بعد 1045 ) در « مرآة الاسرار » ، فارسى ، شامل شرح حال مشایخ صوفیه ( که نسخه آن در کتابخانه آصفیه لکهنو به شماره 167 و کتاب 1309 موجود است ، و نسخه دیگرى از آن در کتابخانه مجلس تهران موجود مى باشد ) و شاه ولى الله دهلوى نیز در کتاب « الانتباه فى سلاسل اولیاء الله و اساتید و ارثى رسول الله » از آن نقل کرده است.

78 ــ عارف شهیر ، بدیع الزمان قطب مدار ، کسى که عبد الرحمن صوفى کتاب « مرآة الاسرار » را به خاطر او نوشت و او معاصر وى بود ، و از اعلام نیمه اول سده یازدهم به شمار مى رود; و به نقل « کشف الاستار »علامه نورى ، ص 51 تحت شماره 27 ، عبدالرحمن داستان دیدار او را با آن حضرت در کتاب نامبرده آورده است.

79 ــ ابوالمجد ، عبدالحق بن سیف الدین دهلوى بخارى حنفى ( 959 ـ 1052 ) در رساله ویژه مناقب ائمه و احوال آنها به نقل « کشف الاستار » تحت شماره 12.

80 ــ مورخ شهیر ، عبدالحى بن احمد ، معروف به ابن عماد دمشقى حنبلى ( 1032 ـ 1089 ) در « شذرات الذهب » ضمن حوادث 260 هجرى ، ص142 ، چاپ 1350.

81 ــ شیخ محمود بن محمد شیخانى قادرى ( بعد 1094 ) در « الصراط السوى فى مناقب آل النبى(ص) » .

82 ــ عبدالملک بن حسین بن عبدالملک بن عصامى مکى ( 1049 ـ 1111 ) در کتاب « سمط النجوم العوالى » ج 4 ص 137 ـ پیرامون نام حضرت امام حسن عسکرى(ع) ـ و ص 138.

83 ــ میرزا محمد خان بن رستم بدخشى ( 1122 ) در « مفتاح النجا فى مناقب آل العبا » ص 181 ، مخطوط کتابخانه آیت الله مرعشى قم.               ] ملحقات احقاق الحق 13/95 [

84 ــ سید عباس بن على مکى ( بعد 1148 ) در « نزهة الجلیس » ج 2 ص 128 ، چاپ قاهره.

85 ــ شیخ عبدالله بن محمد شبراوى شافعى مصرى ( 1172 ) ، شیخ جامع ازهر ، در « الاتحاف بحب الاشراف » ص 68 ـ 69 ، چاپ قاهره.

86 ــ احمد بن على بن عمر ، شهاب الدین ، ابوالنجاح منینى حنفى دمشقى ( 1089 ـ 1173 ) در کتاب « فتح المنان » در شرح منظومه « الفوز و الامان » شیخ بهائى ، ص 3 ، چاپ قاهره;

متن این کتاب در « الامام المهدى عند اهل السنة » اینجانب عیناً به چاپ رسیده است.

87 ــ شاه ولى الله ، احمد بن عبدالرحیم فاروقى دهلوى حنفى ( 1110 ـ 1176 ) در « المسلسلات » معروف به « الفضل المبین » قضیه ملاقات بلاذرى با آن حضرت را آورده ، و با سکوت موجب رضا از اظهار نظر خوددارى کرده است.

نیز ( به نقل « کشف الاستار » شماره 26 ) در « الانتباه فى سلاسل اولیاء الله » در این زمینه شرح مفصّلى از جامى آورده است.

88 ــ شیخ سراج الدین ، عثمان دده عثمانى ( 1200 ) در « تاریخ الاسلام و الرجال » ص 370 ، نسخه مخطوط کتابخانه آیت الله مرعشى.                ] ملحقات احقاق الحق 13/92 [

89 ــ شیخ محمد بن على صبان مصرى شافعى ( 1206 ) در « اسعاف الراغبین فى سیرة المصطفىوفضائل اهل بیته الطاهرین»( [15] ) ذکر نموده است.

90 ــ مولوى على اکبر بن اسدالله مودودى ( 1210 ) از مشاهیر علماى هند و متعصبین سر سخت علیه شیعه در « مکاشفات » ـ که حواشى بر« نفحات الانس » جامى است ـ ( ج 7 ، ص327 ) پیرامون شرح حال على بن سهل اصفهانى و بحث از عصمت انبیاء و امام مهدى موعود.

91 ــ مولوى محمد مبین هندى لکهنوى ( 1220 ) در « وسیلة النجاة »چاپ گلشن فیض ، ص 316.

92 ــ شیخ عبدالعزیز بن شاه ولى الله دهلوى ( 1159 ـ 1239 ) ، مؤلف« تحفة اثناعشریة » بنا به نقل « استقصاء الافهام » ص 119 در« النزهة » روایت ابن عقله ، مربوط به ملاقات بلاذرى را از « فضل المبین »پدر خود نقل کرده ، و این خود گواه بر عقیده او به حیات حضرت مهدى(ع) مى باشد.

93 ــ خالد بن احمد بن حسین ، ابوالبهاء ، ضیاءالدین نقشبندى شهرزورى ( 1190 ـ 1242 ) از بزرگان صوفیه ، در « دیوان فارسى » خود به نقل « مجمع الفصحاء » رضا قلى هدایت ، ج 2 ، ص 11 ، چاپ 1329.

94 ــ رشیدالدین دهلوى هندى (1243) در « ایضاح لطافة المقال » بنقل« الامام الثانى عشر » علامه عبقانى ، ص 47 ، چاپ نجف.

95 ــ نسب شناس شهیر ، ابوالفوز ، محمد امین سویدى بغدادى ( 1246 ) در « سبائک الذهب فى معرفة قبائل العرب » ص 87 در خط عسکرى ذکر نموده است.

96 ــ قاضى جواد بن ابراهیم بن محمد ساباط هجرى بصرى حنفى ( 12501188 ) ، که نخست مسیحى بود و از آن پس گرایش به اسلام پیدا کرد ، در « البراهین الساباطیه فیما یستقیم به دعائم الملة المحمدیة » چاپ عراق ، به نقل « کشف الاستار ».

97 ــ شیخ عبدالکریم یمانى ( قبل 1291 ) ضمن اشعاریکه پیرامون حضرت مهدى(ع) سروده و در « ینابیع المودة » عیناً آنها را آورده است.

98 ــ محدث عالیقدر ، سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى معروف به خواجه کلان ( 1220 ـ 1294 ) در « ینابیع المودة » آخر باب 56 و آخر باب 79 ، که بارها در ترکیه ، هند ، عراق ، ایران ، و در هفتمین بار به سال 1384 در نجف به چاپ رسیده است.

99 ــ شیخ حسن عـدوى حمزاوى شافعى مصرى ( 1303 ) در « مشارق الانوار فى فوز اهل الاعتبار » ص 153 ، چاپ مصر.

100 ــ عبدالهادى بن رضوان بن محمد بن الابیارى ( 1305 ) در « جالیة الکدر » ـ شرح منظومه سبزوارى ـ ص 207 چاپ مصر.

101 ــ مؤلف « تشیید المبانى » ( 1306 ) به نقل علامه محقق میر حامد حسین نیشابورى هندى در « استقصاء الافهام » ص 103 ، چاپ لکهنو.

102 ــ  سید مؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجى مصرى ( 1252 ـ بعد1308 ) در فصل ویژه حضرت مهدى(ع) در « نور الابصار » ص 150 ، چاپ 1322 مصر.

103 ــ عبدالرحمن بن محمد بن باعلوى حضرمى ( 1320 ) ، مفتى حضرم یمن ، در « بغیة المسترشدین » ص 296 ، چاپ مصر ، به نقل از جلال الدین سیوطى.

104 ــ محمود بـن وهیب قراغـولى بغدادى حنفى در کتاب « جوهرة الکلام » مطبوع ، ص 157 ، در فصلى که تحت عنوان « المجلس الثلاثون فى فضائل محمد المهدى رضى الله عنه » ویژه حضرت مهدى(ع) گشوده ، به ولادت و غیبت آن بزرگوار اعتراف کرده است.

105 ــ عماد الدین حنفى ، به نقل علامه نورى از بعضى اصحاب خود در« کشف الأستار » ص 60 ، اعتراف به ولادت حضرت مهدى(ع) نموده ، ولى علامه نورى از نصّ کلام او اظهار بى اطلاعى کرده است.

106 ــ فاضل محقق قاضى بهلول بهجت افندى قندوزى زنگنه زورى ( 1350 ) در « محاکمه در تاریخ آل محمّد] ص [ » که از ترکى آذربایجانى به فارسى ترجمه ، و بالغ بر ده مرتبه در ایران به چاپ رسیده ، و نمایشگر عالى ترین و محققانه ترین بحث در باره امامت است.

107 ــ شیخ عبیدالله امرتسرى حنفى ، معاصر ، در کتاب« ارجح المطالب فى عدّ مناقب اسدالله الغالب امیرالمؤمنین على بن ابى طالب] ع [ » که به زبان اردو نگارش و در لاهور به چاپ رسیده است ، ص 377.

108 ــ  سید عبدالرزاق بن شاکر بدرى شافعى ، معاصر ، در کتاب خود« سیرة الامام العاشر على الهادى] ع [ » ص 131.

109 ــ محمد شفیق غربال( 1311 ـ 1381 ) ، مورخ شهیر و عضو مجمع لغوى در قاهره ، در « دائرة المعارف » که به قلم گروهى از متخصصین در 2000 صفحه نگارش یافته ، و به سال 1965 در قاهره به چاپ رسیده ، زیرعنوان « الأئمة الإثنى عشریة » نوشته است که حضرت مهدى(ع) در سنه 873 میلادى ( که همزمان با 260 هجرى، آغاز غیبت صغرى مى باشد )غایب گردیده.

110 ــ خیرالدین بن محمود بن محمد زرکلى دمشقى ( 1310 ـ 1396 ) در « الأعلام » ج 6 ص 80 چاپ سوم ، ضمن فصلى که به نام « محمد بن الحسن العسکرى » باز نموده ، اعتراف به ولادت آن حضرت کرده است.

111 ــیونس احمد سامرائى در کتاب « سامراء فى ادب القرن الثالث الهجرى » که با همکارى دانشگاه بغداد به سال 1968 میلادى به چاپ رسیده ، در ص 46 پیرامون واژه « عسکرى » مى گوید:

« گروهى از شخصیّت ها حامل نسبت این کلمه اند ، از جمله ابوالحسن على بن محمد الجواد العسکرى و فرزندش حسن بن على و ابوالقاسم محمد بن الحسن العسکرى ، و او مهدى منتظر است. »

و در پـاورقى همین صفحه تصریح به قبّـه و سـرداب غیبت نموده و مى گوید:

« همانجاست که پندارند مهدى منتظر در آن غیبت نموده. »

آنگاه مى نویسد:

« این سرداب را کثیرى از مسلمین در دوره سال زیارت مى کنند. »

بدین ترتیب گرچه نامبرده تصریح به تاریخ ولادت آن حضرت نکرده است لکن همانرا که دیگران درباره حضرت مهدى(ع) نوشته اند صریحاً و بدون هیچگونه تردیدى نوشته و ولادت آن حضرت را امر مسلّمى دانسته است.

112 ــ مستشار عبدالحلیم جندى مصرى ، معاصر ، در کتاب « الامام جعفر الصادق » ص 238 چاپ مجلس اعلاى شؤون اسلامى مصر ، 1397.


آرى ، این شخصیت هاى بزرگ از اهل تسنن بر ولادت حضرت مهدى(ع) تصریح کرده اند; و از اینجا مى توان گفت که مسأله تولد امام مهدى(ع) از مسلمات گروه عظیمى از علماء اهل تسنن مى باشد; و کسانیکه قائل به تولد او نیستند و مى گویند در آینده متولد خواهد شد در اقلیت مى باشند.

اکنون با این شناخت فشرده از امام مهدى(ع) ، لازم است به اصل مطلب که « مهدى منتظر در نهج البلاغه » باشد بپردازیم.


 



[1] ــ [1] ــ و از آن منقصتها ده خصوصیت مهمه است که اشاره بآنها میشود.

خصوصیت اول آنکه: در قصد بهشت و حور العین و قصور و اشجار و انهار این منقصت است که در هر عملى در ثواب و جزاء آن حد معینى از آنها یعنى بهشت و قصور مقرر است که در اخبار اهلبیت اطهار علیهم السّلام که اختصاص دارد علم این امر بآنها مذکور است ،

 و مقتضاى آن تحدید وتعیین آن است که بنده باید عامل بآن عمل بشود تا آنکه استحقاق آن حدّ معین را پیدا نماید و عامل بودن هم موقوف است بآنکه انسان عمل را بتمامه بکیفیت صحیحه با جمله شرایط ظاهریه و باطنیه آن بجا آورد بوجهى که ثابت شده باشد از فرمایش اهلبیت اطهارعلیهم السّلام پس در هر درجه از اجزاء یا شرایط عمل نقصانى حاصل شود نقصان باصل عمل حاصل میشود و باین سبب بنده از اهل آن عمل محسوب نمى شود و بر فرض وقوع عمل هم از بنده بر وجه تمام نیست بشرایط قبول آن ، پس در هر عملى که بجا آورد استحقاق اجر مقرر همان عمل را پیدا میکند و اما آنچه را که بجا نیاورد مستحق اجر آن نمیشود.

و لکن در قصد نمودن طلب رضاى خداوند متعال را در عبادات خصوصا بعنوان محبت وانس پیدا کردن با او و لاسیما عنوان موالات بااولیاء اطیبین او ، پس اولا بنده از همان بدو شروع در عمل و بهر سعیى که نماید یا حرکتى کند یا نفسى بکشد عامل بآن شده است نهایة تا ختم آن عمل هر چه بیشتر سعى نماید عمل او اکمل میشود بواسطه آنکه چون غرض اصلى در عمل محبت و درستى نمودن است با خداوند متعال.

پس هر درجه سعى او جداگانه محبتى است از او نسبت بخداوند عزوجل و در این حال مادامى که خللى باین قصد خاص وارد نشود هیچ امرى دیگر مخل باصل عمل او نیست هر چند آن عمل بتمام اجزائه و شرائطه تحقق پیدا نکند در خارج ، پس بنده بهر درجه از آن که موفق شد از اهل محبت است کاملا.

پس نماز مثلا از براى اهل آن درجات عالیاتى مقرر است در بهشت و لکن موقوف است بآنکه مجتمع باشد در آن آداب و احکام و شرایطى که از جمله است خضوع و خشوع قلب در ان بتوجه تامّ بجانب ملک علام جل شأنه که اگر این توجه نباشد در ان بنده ، در زمره اهل نماز محسوب نیست ، ولکن هر گاه عمده قصد و غرض در ان محبّت و دوستى با خداوند متعال باشد و طلب رضاى او باین عمل که محبوب اوست ، پس نماز بهر درجه که از او واقع شود عنوان محبّت از او بعمل آمده وداخل میشود در زمره محبّین خصوصا با ملاحضه آنکه از دوست هر چه باشد قلیل آن هم در نظر دوست پسندیده وکبیراست و باین ملاحضه نماز با همان درجه نقصان ان وسیله قرب بنده و معراج او میشود ، پس اخلاص نیت باین عنوان محبت اعظم مکملات نقصان نماز است ، پس چنین است امر در باب توسل بحضرت ابى عبداللّه علیه السّلام بهر عنوان از زیارت و اقامه تعزیه و نصرت و مودت که اگر فى الحقیقه قصد و نیت بنده در ان حبّا للّه و لرسوله و لاولیائه علیهم السّلام باشد پس از آن وسیله فوز بدرجات عالیات قرب خداوند متعال است هر چند بظاهر قلیل و حقیر باشد.

خصوصیت دوم آنکه: در قصد بهشت و حور وقصور چون او غرض اصلى بنده است پس بر فرض وقوع عمل هم صحیحا و مقبولا ، جزاء همان است و دیگر جزاء و ثواب فعلى ندارد ، جز بعضى از خصوصیات دنیویّه چون فرج در شدائد ، ولکن در قصد محبّت خالصه با خداوند متعال و طلب رضاى او ، پس چون تمام توجّه بنده در جمله جهات عبادت قبلا و بعدا و مقارا بجانب خداوند متعال است ، پس جزاء فعلى این توجه بنده ، توجه خداوند است بسوى او ، در هر حال بنظر تلطّف و مرحمت ، و در این توجّه الهى حاصل است اکمل مراتب لذائذ از براى اهل آن ، و در این توجّه الهى است نور قلب از براى بنده ، و شرح صدر و اطمینان نفس است که بنده ، در هر حال احساس میکند در قلب خود آثار قبولى عمل را بهمان تکمیل مرتبه نورانیت.

و باین سبب شدید میشود میل و رغبت و رجاء او در عبادات و عمل ، و هیچ حال یأس از براى او حاصل نمیشود ، و امادر قسم اول ، پس استحقاق این مرتبه از نورانیّت قلب ،61ص که آثار آن توجه خاص الهى است از براى بنده نیست ، از جهت آنکه ان توجه مخصوص از او بجانب خداوند نیست ، بلکه تمام توجه او به بهشت و حور و قصور میباشد ، و آن بموقع خود در آخرت باو خواهد عطا شود ، بر فرض سلامت او از جمله فتنها تا حین موت.

خصوصیت سوم آنکه: در قصد بهشت و حور و قصور چون تمام هم بنده توجه او بآنهاست و حقیقت سعیش از براى وصول بآنجاست و لذا از جانب خداوند استحقاق نصرت فعلى از جهت جزاء این عمل خود ندارد و اگر هم بشود محض تفضل است بلکه با فرض سلامت عملش استحقاق همان حور و قصور را دارد بر حسب وعده الهى چونکه بقصد همان عبادت کرده و با این حال بنده بسیار در معرض گرفتار شدن بفتنه هاى شیاطین از جن و انس و هواهاى نفسانیه و زینتهاى دنیویه میباشد ، چنانچه بسیارى از عباد و زهاد با کثرت زهد و عبادت مبتلا به بعض از اینها شدند و لکن در قصد محبت خداوند و طلب رضاى او پس چون تمام همّ بنده وسعى او از براى حصول رضا و دوستى خداست پس مجازات این محبت ، محبت خالصه خداوند متعال است با بنده و لازمه محبت او نصرت و یارى او است بنده را و لازمه نصرت و یارى او محافظت او است بنده اش را از هر نوع فتنه و حطر و هلاکت در هر جهت که فرض شود ظاهرا و باطنا ازجانب شیاطین جنى و انسى و از هواهاى نفسانیه و زینتهاى دنیویه.

پس در قسم اول هر چند بنده از جهت کمال معرفتش بخداوند بآنکه بهشت ونعم بى پایانش از او است و او است خالق آن و بدست او است عطا نمودن آن پس از این جهت محبت باو پیدا نموده و رجاء و امید عطاء بهشت و نعم آن را از او دارد و خداوند متعال هم بواسطه همین مقدار معرفت و محبت و رجاء او مقصد او را از بهشت بوسیله عبادت عطا مى فرماید و لکن حقیقت مقصد این بنده و ذى المقدمه او همان فوز به بهشت ونعم او است و آن مرتبه محبت و رجائش بخداوند متعال در واقع مقدمه است از براى آن.

و اما در قسم ثانى واقع غرض بنده و مقصد اصلى محبت با خداوند و انس باو و طلب رضاى او است و عمده قصدش در هر عملى مقدمه فوز باین امر است و اگر بهشت و نعیم آن را هم دوست بدارد از جهت آن است که عطاى او است و محل نظر و رحمت اوست.

خصوصیت چهارم آنکه: در قصد بهشت وحور و قصور چون غرض بنده همان رسیدن بآن است و ان هم بعد از موت است پس طول انتظار دارد غایت مشقت و سختى دارد و این در معرض سستى حال بنده است در عبادات و اما در قصد محبت و انس با خداوند متعال پس آن امرى است که در همین عالم از براى بنده مرتبه اى از آن میسر است مستدام تا منتهى شود بآن عالم بحد اکمل آن ظاهرا و باطنا پس بنده قلب و روح او دائم در لذائذ انس اشتغال دارد و باین سبب هیچ آنّى فتور و سستى براى او حاصل نمى شود.

خصوصیت پنجم آنکه: بر حسب فرمایش نبوى صلى اللّه علیه وآله: « الجنة حفت بالمکاره »

پس لابدا در این عالم دنیا از براى اهل بهشت مکاره و ابتلاءات و آلام جسمانى و روحانى فراهم میشود نهایت در هر کسى بوجهى در بعضى بواسطه فقر و در بعضى بواسطه مرض و در بعضى بواسطه خوف اعداء یا جهات دیگر ، پس در مقام عبادت هر گاه غرض همان مجرد وصول به بهشت و حور و قصور باشد و با آنکه آنهم بعد از موت است پس چنین بنده در این دنیا درمقام مکاره و ابتلاءات ، غایت مشقت از براى او فراهم میشود ، طول انتظار در نظر اویک طرف و آلام مکاره یک طرف و نبودن مقابل فرجى روحانى جز هر گاه متذکر آیات و اخبارى که در وصف بهشت و اهل اوست شود و گاه لطفى از خداوند تفضلا بواسطه کثرت دعا و تضرع او در طلب فرج ، پس در این حال اگر مستقیم در طریق بندگى بماند تا حال موت که بسیار بصعوبت میگذراند ، با آنکه حال شکوى و جزع او هم بسیار میشود و آنهم محل است بکمال اجر عبادت و اگر هم چنین استقامتى 62صنداشته باشد که لابدا در معرض بعض ابتلاءات حالش فاسد و از عبادات بکلى معرض میگردد ، چونکه استحقاق نصرت کامله الهیه را هم ندارد از جهت همان که عمده توجهش در عمل بجانب مزد است نه بجانب خداوند واگر هم با خداوند توجه و انس پیداکند مقدمه وصول بمزد است چنانچه ذکر شد.

خصوصیت ششم آنکه: درقصد بهشت و حور و قصور چونکه بنده بعد از فرض تحقق عمل از او بر وجه صحیح ومقبول در آن جزائى جز همان بهشت امر دیگر نیست و آنهم محدود بحّد معین و درجات معینه است ، و چونکه از این بابت که قصد جز بهشت چیزى نبوده استحقاق نصرت دائمیه کامله خداوند رانداشته باشد ، پس در معرض فتنه بسیار واقع میشود و خطاء او از این بابت بسیار واقع میشود و خطا او از این بابت بسیار و بى شمار میشود ، و حقوق و مظالم بسیار بر او تعلق میگیرد از جانب قلب او که خیال فاسد در حق کسى کند یا زبان او که کلامى که مخل بجان یامال یا عرض و حرمت کسى باشد بگوید و هکذا از دست و پا و چشم و گوش.

پس بسا بنحوى باشد که در قیامت آز عمل صحیح و مقبول بعوض داده شود چنانچه در اخبار بسیار است ذکر این امر پس بى عمل شود در قیامت و محتاج بماند و اما در قصد محبت و دوستى داشتن حقیقتا پس با آنکه در این حال خطا و لغزش چنین بنده بسیار کم است بملاحضه آنکه حفظ و نصرت دائمیه خداوند متعال نسبت باو ، و اگر هم چیزى بر عهده او تعلق گیرد خطا و سهوا پس لازمه جزاء محبت الهیه در حق او آن است که اصلاح جمله جهات منقصتهاى او را در دنیا و آخرت بفرماید و لهذا صاحب حقّ او را بفضل خود راضى فرماید چنانچه در اخبار بسیار است که ائمه اطهار علیهم السّلام خود تکفل میفرمایند حقوقى که از ناس بر عهده شیعیانشان باقى مانده و اداء میفرمایند ، و این شیعیان اند عمده آن عباد اللّه که در جهت محبت خداوند موالات با این اولیاء اطهرین او ائمه معصومین نموده اند.

خصوصیت هفتم آنکه: در قسم اول که قصد مجرد بهشت و حور و قصور است ، بعد از سلامتى از جمله فتنه ها اگر به بهشت رفت سالما پس استحقاق بیش از مزد عمل ندارد بحد محدود و معین در آن و لکن در قسم ثانى که قصد محبت الهیه باشد خاصه در عنوان موالات با اولیاء او پس مصداق عمل ندارد:

(و لدینا فیه مزید ) و مصداق: (لذین احسنوا الحسنى و زیادة)

واقع میشوند و این زیاده استدامه دارد در آنجا الى ماشاء اللّه.

خصوصیت هشتم آنکه: در قسم اول چونکه قصد همان حور و قصور بوده است ، پس از لذائذ کامله روحانیه در بهشت بى بهره است 63ص، چونکه نه طالب آن بوده و نه عملى براى آن نموده و نه اهلیت آنرا پیدا کرده:

( و لیس للانسان الا ما سعى )

اما در قسم ثانى پس فائز به هر دو میشوند چونکه طالب هر دو بوده است بعنوان آنکه هر دو جهت محبوب او است هر چند جهت روحانى احب است نزد او و هم عمل براى هر دو نموده از جهت آنکه غرض اصلى او طلب رضاى خداوند و فوز بمقام رضوان او بوده در هر چه حاصل شود و بهر درجه واصل گردد و هم اهلیت هر دو را پیدا نموده چونکه بعد از اهلیت مقام نعم روحانى نعم جسمانى دون او است بمراتبى.

خصوصیت نهم آنکه: در قسم اول که قصد محض بهشت و حور و قصور باشد بنده اهلیت و استحقاق مجالست و مؤانست با اولیاء اطهرین اکرمین معصومین خداوند متعال و متنعم گردیدن بطیبات خاصه از نعم جسمانیه آنها از مأکول و مشروب و ملبوس و مرکوب و غیرها در درجات خاصه عالیه آنها را ندارد و در قسم ثانى چون محبت و دوستى خداوند موالات حقیقیه با آن اولیاء الهى نموده است پس اهلیت و استحقاق آنرا پیدا نموده.

خصوصیت دهم آنکه: در روایت است که در مقامات عالیات الهیه در قیامت از براى خداوند وعده گاهى است از مواقع خاصه کرامت او که عباد مکرمین خود را در موعد هر جمعه دعوت در آن میفرماید و از جمله کرامات الهیه در آن نسبت بآنها این است که با آنها بنداء خود که خلق میفرماید بلاواسطه تکلم میفرماید و اظهار لطف و مرحمت ربانیّه شاهانه میفرماید که در این مکالمه لذتى است فوق آنچه بشود تعقل نمود قبل از احساس آن در آن مقام.

و دیگر از آنجمله کرامات خاصه الهیه در انمقام افاضه نورى است بهریک بوجهى که چون برمیگردند بدرجات خود در جنان حوریان تاب دیدن آنرا نمى آورند و آنها را از شدت ضیاء نمى شناسند که ازواج آنهایند تا پس از مکالمه و کمال تأمل و از سبب آن نور مى پرسند پس بآنها میگویند که این نور از کجا است ودر حدیث است آنکه این مقام خاص کسانى است که در دنیا رابطه آنها با خداوند متعال بعنوان کمال معرفت و حقیقت محبت بوده است خصوصا در عنوان موالات با اولیاء اطهرین او علیهم السّلام.

[2] ــ « و نُرید أن نمنّ على الذین استُضعِفوا فِى الأرضِ و نَجعلهم أئمةً و نَجعلهُمُ الوَارِثین» ; قصص 28/5 .

[3] ــ  « ما در زبور ، پس از ذکر ( تورات ) نوشته ایم که زمین را بندگان شایسته خدا به ارث خواهند برد » ; أنبیاء 21/105 .

[4] ــ و به نقلى ملیکه دختر یشوعا پسر قیصر روم ( که نسب وى به وصى مسیح ، شمعون الصفا ، مى رسید ) بود; و در جنگ اعراب و روم بر اثر شکست رومیان اسیر ، و طبق معمول آن روز به عنوان کنیز در بغداد به معرض فروش درآمد; و نماینده حضرت هادى(ع) وى را براى امام عسکرى(ع) خریدارى ، و در اختیار آن حضرت قرار داد.

[5] ــ « من کان من الفقهاء حافظاً لدینه ، مخالفاً لهواه ، مطیعاً لأمر مولاه ، فللعوام أن یقلّدوه ، فانهم حجّتى و أنا حجة الله علیهم ».

[6] ــ « فاستجاب لکم أنى مُمدُّکم بألف من الملائکة مُردفین » ،أنفال 8/9.

[7] ــ « ألن یکفـیکم أن یمدکم ربکم بثلاثة آلاف من الملائکة منزلین »، آل عمران 3/124.

[8] ــ « بلى . . . یمددکم ربکم بخمسة آلاف من الملائکة مسوِّمین » ، آل عمران 3/125.

[9] ــ « و لقد نصرکم الله ببدر و أنتم أذلة » ، آل عمران 3/123.

[10] ــ « و لقد نصرکم الله فى مواطن کثیرة و یوم حنین » ، توبه 9/25.

[11] ــ « و قذف فى قلوبکم الرعب فریقاً تقتلون و تأسرون فریقاً » ، أحزاب 33/26.

[12] ــ این کتاب تألیف این ضعیف ، شامل 56 متن حدیثى ، تاریخى ، کلامى و ادبى اختصاصى یا ضمنى اهل تسنن است درباره حضـرت مهدى(عج) ، که براى دومین بار بسال 1402 در دو جلد بزرگ در بیروت چاپ و منتشر شده است.

[13] ــ جهت آگاهى بر مصادر شرح حال او و نسخه کتابش مراجعه شود به« الذریعه » 23/233 ، و « معجم المؤلفین » 6/20.

[14] ــ نسخه مخطوط « الدر المنظم » در کتابخانه حسین باشا در آستانه ترکیه بشماره 346 موجود است.  ] الغدیر 5/414 [

[15] ــ این کتاب کراراً در حاشیه « نورالابصار » شبلنجى ، ویکبارهم در حاشیه « مشارق الانوار » حمزاوى در مصر به چاپ رسیده است.


مهدى منتظر در نهج البلاغه

 

باتوجه به اینکه مجموعه « نهج البلاغه » از دیدگاه حدیث ، ادب و تاربخ از عالى ترین درجه اعتبار و سندیت( [1] ) برخوردار مى باشد ، وسخنان برگزیده باب مدینة العلم رسول الله ، امام امیرالمؤمنین ارواحنا فداه دراین کتاب ، بیانگر اسلام راستین و برگردان شیوائى است ازقرآن کریم; این سؤال مطرح مى شود که موضوع مهدویّت در اسلام بطور کلى و انطباق آن با امام دوازدهم شیعه  « حجت بن الحسن العسگرى علیه السلام »از نظر « نهج البلاغه » چگونه و تا چه حد از واقعیت برخوردار و قابل قبول است؟

به دیگر سخن ، آیا با چشم پوشى از همه آنچه در احادیث اسلامى و منابع تاریخى راجع به حضرت مهدى(ع) بازگو شده و بطور عموم در اختیار همگان ، به ویژه پژوهشگران و محققان سنى و شیعه قرار گرفته ، کتاب شریف « نهج البلاغه » تا چه اندازه بازگوى اصل مهدویّت ، و روشنگر مشخصات و ویژگیهاى حیاتى آن حضرت ، و ارائه دهنده نقش وجودى او در جهت سازندگى اسلامى مى باشد؟

ضمناً براى روشن شدن موضوع بحث ، قبلا توجه خوانندگان را به این حقیقت جلب نموده که هرچند در کشمکش هاى عقیدتى و بحث و مجادله هاى مذهبى بین شیعه و سنّى ، خلافت بلافصل خود امام امیرالمؤمنین على(ع) موضوع بحث و گفتگو است ، ولى بُعد دیگر امام که حضرتش نمونه انسان کامل ، و داور عادل ، و مثل اعلاى انسانى و بیدار کننده وجدان انسان هاى دردمند ، و باب مدینة العلم پیامبر(ص) ، و کلید قرآن است ، جاى بحث و گفتگو نیست.

از این جهت گفتار او مى تواند جدا کننده حقّ از باطل ، و روش او نمایانگر اسلام اصیل باشد; و بدین ترتیب آنچه را که با زبان بیان و با عمل نشان داده ، معیار و الگوئى باشد که هرکس با اتکاء به آن و پیروى از آن راهش را پیدا کند و در تصمیم گیریهاى عقیدتى ، و روشهاى فقهى ، سیاسى ، اجتماعى ، اخلاقى ، و دیگر شؤون حیاتى و دینى بدان گردن نهد.

کـوتاه سخن آنکه سخنان امام امیرالمؤمنین على(ع) در کتاب شریف« نهج البلاغه » بزرگترین سند اسلامى ، و حجتى است از طرف خدا بر همه مسلمانان جهان.

بر این اساس حتى برادران اهل تسنن ، که پایبند به مقام رهبرى و خلافت امام(ع) در مرتبه چهارم هستند ، گفتار و رفتار حضرتش براى آنها حجت است; و ناگزیر باید در برابر آن سر تسلیم فرود آورند.

اکنون یاد آورى این مطلب بجاست که موضوع مهدى منتظر در « نهج البلاغه » منشعب از دو رشته از سخنان امام امیرالمؤمنین على(ع) در این کتاب مى باشد.

بدیگر عبارت ، مسأله مهدویت امام دوازدهم ، و ظهور حضرتش در آخر الزمان در کتاب « نهج البلاغه » از دو نظر قابل بررسى و داراى زمینه براى مطالعه و تحقیق است.

نخست از دیدگاه ملاحم و پیشگوئیهاى امام(ع) که مواردى از آن ( امثال روى کار آمدن بنى امیه ، حکومت حجاج بن یوسف ، سقوط بنى امیه ، افتادن زمام امور به دست بنى العباس ، قیام زنج در بصره ، فتنه مغول و . . . ) در گذشته به وقوع پیوسته ، و موارد دیگر مربوط به آینده جهان است از قبیل خبر از ( ظهور ) حضرت مهدى(ع) و قیام جهانى آن بزرگوار ، که به خواست خدا در آینده به وقوع خواهد پیوست.

و از آن پس از دیدگاه مسائل امامت که باز سخنان امام(ع) پیرامون آن شامل دو بخش است;

بخشى ویژه امامت و رهبرى اهل بیت و  . . .  از نظر کلى;

و بخش دیگر ویژه امامت و رهبرى مطلقه و جهانى حضرت مهدى(ع) بخصوص.

این بحث بیارى خدا ، و استعـانت از مقام والاى ولایت ، در فرصتى بسیار کوتاه تنظیم گردیده; و مایه نهایت  خوشحالى نویسنده است که محتواى آن با دقّت مورد  توجه صاحب نظران ارجمند قرار گرفته ، وبه حکم: « فَذَکِّـرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنفَعُ الْمُؤمِنِـین » موارد نقص و اشتباهش را تذکر دهند تا در فرصت چاپ مجدد ، ترمیم ، و مؤمنان را سود بخشد.

 

امامت و رهبرى در نهج البلاغه

در اینجا نخست فهرستى از سخنان امام(ع) را که پیرامون امام ، رهبر ، خلیفه ، مسؤول ، و زمامدارى بر مسلمانان ایراد فرموده ، به آگاهى خوانندگان ارجمند رسانده( [2] ) ، آنگاه مى پردازیم به بحث و بررسى پیرامون آنچه در رابطه با « مهدویت در اسلام » و پیشگوئى از ظهور و قیام فرزندش حضرت مهدى(ع) ، و تحقق یافتن حکومت جهانى اسلام در سایه رهبرى آن بزرگوار وارد گردیده; و با توجه به اینکه « نهج البلاغه » چاپ صبحى صالح شامل فهارس متعدد ، و بیش از دیگر چاپها مورد توجه و مراجعه مى باشد ، شماره خطبه ها و صفحات بر اساس آن تنظیم گردیده است.

 

صفحه  سخنان امام(ع) خطبه ردیف
183  أتأمرونى أن 126 1
105 أتزعم أنک تهدى 79 2
277 ألا بأبى و أمى ، هم من عدَّة  187 3
69 ألا و انى قد دعوتکم 27 4
189 اللَّـهم انک تعلم  131 5
336 اللَّـهم انى استعدیک 217 6
92 أما انه سیظهر علیکم  57 7
91 أما قولکم أکل ذلک  55 8
50-48 أما والذى فلق  4 9
177 أما والله لو أنى  121 10
323 أملکوا عنى هذا 207 11
182 أنا لم نحکم الرجال  125 12
300 نا وضعت فى الصغر 192 13
143 أنظروا اهل بیت  97 14
278 إنما مثلى بینکم  187

15

54 إن معى لبصیرتى  10 16
243 إن الناس من هذا 168 17
203 إن هذا الامر لم  146 18
353 إن هذا المال لیس  232 19
152 أنه لیس  105 20
103 أولم ینه بنى أمیة  75 21
201 أین الذین زعموا  144 22
247 أیها الناس ان  173 23
323 أیها الناس انه  208 24

 

صفحه (ع) سخنان امام خطبه ردیف
163 أیها الناس انى  182 25
51 بنا اهتدیتم  5 26
176 تالله لقد علمت  120 27
76 دخلت على المؤمنین  33 28
136 دعونى و التمسوا  92 29
223 ذلک القرآن فاستنطقوه  158 30
139 عترته خیر العتر  94 31
231 فأعلم أما الاستبداد  162 32
234 فأعلم أن افضل  164 33
138-137 فانى فقأت عین  93 34
120-119 فاین تذهبون  87 35
220 فقلت یا رسول الله  156 36
175 فوالله انى لأولى  118 37
119 فهو من معادن  87 38
280 لایقع اسم الهجرة ــ انه امرنا صعب  189 39
102 لقد علمت أنى  74 40
94 لما خوف من الغیلة  62 41
93 لما قتل الخوارج  60 42
194 لم تکن بیعتکم  136 43
196 لن یسرع أحد  139 44
93 مصارعهم دون النطفة  59 45
99 ملکتنى عینى و أنا  70 46
162 نحن شجرة النبوة  109 47
215 نحن الشعار و الاصحاب  154 48

 

صفحه (ع) سخنان امام خطبه ردیف
205 و اعلموا أنکم لن  147 49
247-246 و قد قال قائل  172 50
335 و قد کرهت ان  216 51
52 والله لابن أبى طالب  5 52
250 والله لو شئت  175 53
194 والله ما أنکروا على  137 54
322 والله ما کانت  205 55
347-346   والله لان أبیت  224 56
64 و إنى لعلى یقین  22 57
67 و إنى والله لأظن  25 58
44 و خلف فیکم ما خلفت  1 59
184 و سیهلک فى صنفان  127 60
62 و ما یبلغ عن الله  20 61
175 و لاینبغى لى أن  119 62
100 و لقد بلغنى أنکم  71 63
311 و لقد علم المستحفظون  197 64
173 و لو تعلمون ما أعلم  116 65
47 و لهم خصایص  3 66
357 هم عیش العلم  239 67
47 هم موضع سره  2 68
358   یا ابن عباس ما یرید  240 69
419 أأقنع من نفسى  45 70
380 ثم تقول عباد الله  25 71
386 فدع عنک  28 72
451 فلمّا مضى علیه السِّـلام  62 73
452 ولکننى آسى  62 74

 


  • العبد شهریار سلیم زاده

اهل بیت

نظرات (۲)

با سلام برهمسنگران جنگ نرم،جهت تبادل لینک هستم خدمت شما.
موفق باشید.
  • اکبر پورافشاری
  • شما به سایت oshaghalamdar.ir  لینک شدید
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">