تصاویری که شما را به فکر فرو میبرد (1)
- ۱ نظر
- ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۳:۱۴
چه کسی در کربلا گفت: امیری حسین و نعم الامیر
عمرو بن جنادة به هماره پدرش «جُنادة بن کعب» از مکه به خدمت امام شرفیاب شد.
وى در حالى که یازده سال بیشتر نداشت از امام حسین علیه السلام اجازه میدان خواست. ایشان فرمودند: «پدر این جوان در جنگ به شهادت رسیده، شاید مادرش راضى نباشد». او عرض کرد: «إنَّ أُمِّی هِیَ الَّتِی أَمَرَتْنِی»؛ (مادرم به من فرمان داده است گام در این میدان بگذارم.)
به دنبال این سخن امام حسین علیه السلام اجازه دادند، وى به میدان رفت و این رجزِ به یادماندنى را خواند:
أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاْمیرُ سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ
شنیده شده بود که ریش روحانیون را در زندان میتراشند. از بیرجند که راه افتاده بودند این فکر رهایش نمیکرد گاه موهای نه چندان پرپشت خود را میکشید تا به دردی که با کشاندن تیغ بر صورتش برمیخواست، عادت کند.«وحشت عظیمی از آن آنچه در بیرجند انتظارش را داشتم و آن عبارت بود از تراشیدن ریش، خشکِ خشک.. منتظرش بودم.»
گویند آیت الله شوشتری(ره) نشسته بودند، الاغی آمد و بارش را خالی کردند و به شیخ نگاه کرد و گوشهایش را تکان داد، شیخ ابتدا گریه ی شدیدی کردند، سپس گفتند: گویا این الاغ با زبان حال به من گفت : من بارم را به مقصد رسانده ام آیا تو ام بارت را به مقصد رسانده ای؟
شیخ علی اکبر برهان(ره) می فر مودند:
انسان باید عبادات مستحبی را در طول سال حداقل یک بار هم شده نوبر کند و (بچشد)، مثل میوه ای که انسان هر سال نوبر می کند.
حاج میرزا علی هسته ای می فرمودند:
آقایان باد بادک بدونه دنباله بالا نمی رود،نماز هم بدون تعقیبات بالا نمی رود.