مرغ باغ ملکوتم
يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۹ ب.ظ
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنـم
از کجا آمده ام آمدنم بـهر چه بــود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کزچه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مرا دوا از این ساختنم
خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به امید سر کویش پر و بالــی بزنم
کیست آن گوش که او می شنود آوازم
یا کدامین که سخن می کند اندر دهنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنـکه آورد مـرا باز بـرد تــا وطنــم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
علی یارتان
- ۹۴/۰۴/۱۴