یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الوِتْرَ المَوْتُورِ سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او سلام بر تو اى یگانه دوران
امام حسین(ع) «مؤتور» است (خون بر زمین مانده) و فرزند رشیدش حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه نیز «الموتور بابیه وجده» یعنی صاحب خون و خونخواه پدر و نیاکان بزرگوارش.

***
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم

.
.

پیوندهای روزانه

«دیگر اسمت را عوض نکن»

چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۳۸ ق.ظ

 

ادبیات جنگ در همه جای دنیا حول محور دو مضمون عمده شکل گرفته است. تضاد آشتی ناپذیر دو نیروی متخاصم و دیگری، مضمون پیچیده‌تری بر تشابهات بین انسان‌ها .ادبیات شکل گرفته بر پایه تشابهات نیروهای متخاصم را به ادبیاتی چند پهلو و پیچیده بدل می‌کند. داستان «دیگر اسمت را عوض نکن» بر پایه‌ی همین تشابه شکل گرفته. نامه‌ای نوشته می‌شود...و در چندین نسخه در مرز ایران گذاشته می‌شود و اتفاقی این نامه به دست یک سرباز وظیفه‌ی ایرانی می‌افتد. سرباز ایرانی که باور ندارد نامه از طرف یک عراقی نوشته شده‌باشد، برای فرستنده‌ی خیالی نامه جواب می نویسد. نامه‌نگاری بین افسر عراقی و سرباز ایرانی شروع و دوستی بین این دو آغاز می‌شود. دوستی که از راه دور و به صورت مبهم شکل می‌گیرد و هرگز نمی‌توانند همدیگر را ببیند. آن‌چه مانع دیدار این دو می‌شود نقشی است که آن‌ها به عنوان نگهبانان مرزی قبول کرده‌اند و نمی‌تواند از این وظیفه شانه خالی کنند. انگیزه‌ی نامه‌نگاری افسر عراقی، گمشده‌ای است که در خاک ایران دارد. و آن گمشده چیزی نیست مگر مادر ودختری که به هنگام اشغال خرمشهر جان آن‌ها را نجات داده است. افسر عراقی هیچ از سرنوشت این مادر و دختر آگاه نیست. و از سرباز ایرانی می‌خواهد که او را در پیدا کردن این مادر و دختر کمک کند. سرباز با داشتن سر نخ‌های بسیار اندکی که افسر عراقی برای او می‌گوید موفق به پیدا کردن مادر و دختر می‌شود. و از این مرحله به بعد ما از نگاه مادر و دختر به جنگ و افسر عراقی نگاه می‌کنیم. آیا این افسر عراقی که امروز می‌خواهد از سرنوشت آن‌ها اطلاع پیدا کند ناجی آن‌هاست یا قاتل شوهرزن داستان؟

بخش کوتاهی بود از داستان«دیگر اسمت را عوض نکن»

  • العبد شهریار سلیم زاده

نظرات (۸)

زیبا....
  • خادم الزهرا
  • زیبا بود.
    پاسخ:
    سپاس گزارم.
    پاکیزه روان باشید
  • رفاقت به سبک شهید
  • ای بابا جای خوب قطع شد :(
    بقیه اش چی میشه ؟!
    پاسخ:
    ببخشید
    فقط چکیده ی از کتاب بود
    ولی داستان بسیار جذابی هستش
  • ❤منتـــظر المـهـدی❤
  • عالی+
    پاسخ:
    تشکر
    مفتخریم به حضور گرمتان
  • رفاقت به سبک شهید
  • پس لازم حتما کتاب رو بگیرم ! اسم کتاب همین عنوان پست هستش ؟
    پاسخ:
    اره . اسم کتاب (دیگر اسمت را عوض نکن) اثری است از اقای مجید قیصری
    وکتابی جذاب هستش
  • مهدی ابوفاطمه
  • لایک
    کتاب رو تهیه کردم تا بخونمش
    پاسخ:
    عالیست
    انشالله که موفق باشید
  • امیرمحمد اسکندری
  • سلام علیکم
    ازوبلاگتان بازدیدکردم عالی بود
    خوشحال میشوم به وبلاگ بنده حقیرنیزتشریف بیاوریدوبانظرخوبتان مارادراین راه یاری کنید
    یاعلی
    التماس دعا
    sadreshgh.blog.ir
    پاسخ:
    سلام 
    تشکر
    حتما میایم
  • علی محمدرضایی
  • :))))))))))))))))))
    پاسخ:
    تشکر
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">