یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الوِتْرَ المَوْتُورِ سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او سلام بر تو اى یگانه دوران
امام حسین(ع) «مؤتور» است (خون بر زمین مانده) و فرزند رشیدش حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه نیز «الموتور بابیه وجده» یعنی صاحب خون و خونخواه پدر و نیاکان بزرگوارش.

***
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم

.
.

پیوندهای روزانه

تکذیب مدعیان مشاهده امام زمان (عج)

چهارشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۲ ب.ظ

در جمع بین حکایات و قصه های گذشته و بین روایتی که در تکذیب مدعی مشاهده آن جناب علیه السلام، در غیبت کبری رسیده است

شیخ صدوق رحمه الله در «کمال الدین» و شیخ طبرسی رحمه الله در «احتجاج» روایت کرده اند که: بیرون آمد توقیع به سوی ابی الحسن سمری که:

«ای علی بن محمد سمری! بشنو! خداوند، اجر برادران تو را در تو بزرگ گرداند، پس به درستی که تو فوت خواهی شد، از حال تا شش روز؛ پس جمع کن امر خود را و وصیت مکن به احدی که قائم مقام تو باشد بعد از وفات تو؛ پس به تحقیق که واقع شد غیبت تامه؛ پس ظهوری نیست مگر بعد از اذن خدای تعالی، و این بعد از طول زمان و قساوت قلوب و پر شدن زمین است از جور. و زود است که می آید از شیعه ی من کسی که مدعی مشاهده است؛ آگاه باشید که هر کس مدعی شود مشاهده را پیش از خروج سفیانی و صیحه، [1] پس او کذاب و مفتری است؛ و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم».

و نیز در چند خبر دیگر اشاره به این مطلب فرموده اند.

و جواب از این خبر به چند وجه است:

 

جواب اول آن که: این خبر که سندش ضعیف است و غیر آن، خبر واحد است که جز ظن و گمان از آن حاصل نشود و موجب جزم و یقین نباشد؛ پس قابلیت ندارد که معارضه کند با وجدان قطعی، که از مجموع قصص و حکایات - که تعدادی از آنها در باب یازدهم نقل شده - پیدا می شود؛ هر چند از هر یک آنها پیدا نشود؛ بلکه برخی از آن حکایات دارا بود کرامات و خارق عاداتی را که ممکن نباشد صدور آنها از غیر آن جناب علیه السلام.

پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعیفی که ناقل آن که شیخ طوسی است، به آن در همان کتاب عمل نکرده؛ پس چه رسد به غیر او.

و علمای اعلام - از قدیم تا حال - امثال آن حکایات را قبول دارند و در کتب ضبط فرموده اند و به آن استدلال کرده اند و از یکدیگر گرفته اند و از هر کس که اطمینان به صدق کلام او داشته اند، تصدیق کرده اند.

جواب دوم آن که: شاید مراد از این خبر، تکذیب کسانی باشد که مدعی مشاهده اند با ادعای نیابت و رساندن اخبار از جانب آن علیه السلام به سوی شیعه؛ چنان که سفرای خاص آن حضرت در غیبت صغری داشتند. و این جواب، از علامه ی مجلسی در کتاب «بحار» است.

جواب سوم آن که: زین الدین علی بن فاضل، به سید شمس الدین عرض کرد که: «ای سید من! ما روایت کردیم احادیثی از مشایخ خود، از صاحب الامر علیه السلام که آن حضرت فرمود: هر که در غیبت کبری گوید که مرا دیده، به تحقیق که دروغ گفته، پس چگونه در میان شما کسی است که می گوید من آن حضرت را دیده ام؟

 

سید شمس الدین گفت: راست می گویی؛ آن حضرت این سخن را فرمود در آن زمان، به سبب بسیاری دشمنان، از اهل بیت خود و غیر ایشان از فراعنه ی زمان از خلفای بنی عباس؛ حتی آن که شیعیان در آن زمان، یکدیگر را منع می کردند از ذکر کردن احوال آن جناب، و اکنون زمان طول کشیده و دشمنان از او مایوس گردیدند.

جواب چهارم آن که: علامه ی طباطبایی بحر العلوم رحمه الله در کتاب رجال خود در شرح حال شیخ مفید، بعد از توقیعات مشهوره، به این عبارت فرمود که: «اشکال می شود در مورد این توقیع ها به سبب وقوع آنها در غیبت کبری و جهالت آن شخص که این توقیعات را رسانده و دعوی کردن او، مشاهده را بعد از غیبت صغری.

و ممکن است دفع این اشکال به این که مشاهده که ممنوع شده، این است که مشاهده کند امام علیه السلام را و در آن حالی که مشاهده می کند آن جناب را بداند که اوست حجت علیه السلام، و برای ما معلوم نشده که آورنده ی توقیع ها، دعوی این مطلب را کرده باشند».

و نیز علامه ی بحر العلوم در کتاب «فواید» خود، در مساله ی اجماع فرموده: «و بسا می شود که برای بعضی از علمای ابرار، علم به قول امام علیه السلام بعینه حاصل شود بر وجهی که منافی نباشد با امتناع رویت امام زمان علیه السلام در مدت غیبت. پس متمکن نمی شود از تصریح نسبت آن قول به امام علیه السلام؛ پس اظهار می کند آن قول را به عنوان اجماع، تا جمع کرده باشد میان اظهار حق و نهی از افشای مثل این سر».

و شاید مراد ایشان از این کلام، وجه آینده باشد.

جواب پنجم آن که: باز علامه ی بحر العلوم، در رجال، بعد از کلام سابق فرموده که: «و گاهی هست که منع شود امتناع مشاهده در شان خواص - هر چند دلالت دارد بر آن ظاهر اخبار- به سبب دلالت عقل و دلالت بعضی از آثار».

شاید مراد از آثار، همان حکایت سابقه است که از جمله ی آنها است حکایت خود ایشان.

یا خبری است که نقل شده از امیر المومنین علیه السلام که فرمود: «صاحب الامر ظاهر می شود و نیست در گردن او از برای احدی بیعتی و نه عهدی و نه عقدی و نه ذمه ای؛ پنهان می شود از خلق تا وقت ظهورش.

راوی عرض کرد: یا امیر المومنین! دیده نمی شود پیش از ظهورش؟

فرمود: بلکه دیده می شود وقت ولادتش و ظاهر می شود براهین و دلایل، و می بیند او را چشم های عارفین به فضل او که شاکرین کاملین هستند؛ بشارت می دهند به وجود او به کسانی که شک دارند در او».

شیخ طوسی و شیخ صدوق و ابی جعفر، محمد بن جریر طبری به سندهای معتبره روایت کرده اند قصه ی علی بن ابراهیم بن مهزیار را و کیفیت رفتن او را از اهواز به کوفه و از آنجا به مدینه و از آنجا به مکه و تفحص کردن او، از حال امام عصر علیه السلام و رسیدن او را در حال طواف، خدمت جوانی که او را برد به همراه خود و در نزدیک طایف در مرغزاری که رشک بهشت برین بود، به خدمت امام علیه السلام رسید. و به روایت طبری، چون به خدمت آن جوانی که یکی از خواص، بلکه از نزدیکان خاص امام زمان علیه السلام بود، رسید، آن جوان به او گفت: «چه می خواهی ای ابو الحسن؟!

گفت: امام محجوب از عالم را.

 

گفت: آن جناب محجوب نیست از شماها، و لکن محجوب کرده آن جناب را از شما بدی کردارهای شما...».

در این کلام، اشاره است به این که اگر کسی را عمل بدی نباشد و کرداد و گفتار خود را از قذرات معاصی و آنچه منافی سیره ی اصحاب آن جناب است، پاک و پاکیزه کرده باشد، برای او حجابی نیست از رسیدن خدمت آن جناب.

و علمای اعلام و مهره ی فن اخبار و علم کلام، تصریح فرموده اند بر امکان رویت در غیبت کبری.

و سید مرتضی در «تنزیه الانبیاء» در جواب آن کسی که گفته: «هر گاه امام غایب باشد به نحوی که نرسد به خدمت او احدی از خلق، و منتفع نشود به او، پس چه فرق است میان وجود او و عدم او؟»

فرموده: «اول چیزی که در جواب او می گوییم، این که: ما قطع نداریم که نمی رسد خدمت او احدی، و ملاقات نمی کند او را بشری، و این امری است که معلوم نشده، و راهی نیست به سوی یقین کردن به آن...».

و نیز در جواب آن که گفته: «هر گاه علت در پنهان شدن امام، خوف اوست از ظالمین، و تقیه ی او از معاندین، پس این علت، زایل است در حق موالیان و شیعیان او؛ پس واجب است که ظاهر شود برای ایشان»، فرموده که: «ممتنع نیست این که امام ظاهر شود از برای بعضی از اولیای خود، و این امری است که نمی شود یقین کرد به نبودن آن و امتناع آن؛ هر کسی از حال خود خبر دارد؛ راهی نیست برای او به سوی فهمیدن حال غیر خود».ودر کتاب «مقنع» [2 که رساله ی مختصری است در غیبت، قریب به این مضمون را فرموده اند.

شیخ طوسی در کتاب «غیبت» در جواب از سوال مذکور فرمود: «و آنچه سزاوار است که جواب داده شود از این سوالی که آن را از مخالف نقل کردیم، این که می گوییم: ما که علم نداریم بر پنهان بودن آن جناب از جمیع اولیای خود، بلکه جایز است ظاهر شود از برای اکثر ایشان.

و نمی داند هیچ انسانی مگر حال خود را؛ پس اگر ظاهر شد برای او، پس شبهات او رفع شده، و اگر ظاهر نشد برای او، پس می داند که آن جناب ظاهر نشده برای او، به جهت امری که راجع است به او؛ یعنی برای مانعی است که در اوست؛ هر چند نمی داند آن مانع را، و به جهت تقصیری است که از طرف اوست...».

و سید رضی الدین، علی بن طاووس، در چند جا، از کتاب «کشف المحجه» به کنایه و تصریح، دعوای این مقام را - یعنی خدمت امام زمان علیه السلام رسیدن را - کرده؛ در یک جا فرموده: «بدان ای فرزند من محمد! که غیبت مولای ما مهدی علیه السلام که متحیر نموده مخالف و بعضی از موافقین را، از جمله ی دلیل هاست بر ثبوت امامت آن جناب و امامت آباء طاهرین او علیهم السلام؛ زیرا که تو هر گاه واقف شدی بر کتب شیعه و غیر شیعه - مثل کتاب «غیبت» ابن بابویه و کتاب «غیبت» نعمانی و مثل کتاب «شفا و جلا» و مثل کتاب حافظ ابی نعیم در اخبار مهدی و صفات او و حقیقت بیرون آمدن او و ثبوت او، و کتاب هایی که اشاره کردم به آنها در کتاب «طرایف» - می یابی آنها یا بیشتر آنها را که متضمن است این مطلب را که او غایب خواهد شد غیبت طولانی؛ تا این که برمی گردد از امامت او بعضی از کسانی که قایل بودند به آن؛ پس اگر غیبت نکند این غیبت را، طعنی خواهد بود در امامت پدران آن جناب و خودش.

پس غیبت، حجت شد برای ایشان و برای آن حضرت بر مخالفین او، در اثبات امامتش و صحت غیبتش؛ با آن که آن جناب علیه السلام حاضر است با خدای تعالی بر نحو یقین، و جز این نیست که غایب شده از آن که ملاقات نکرده او را از خلق، به جهت عدم متابعت از آن حضرت، و عدم متابعت پروردگار عالمیان».

و در جای دیگر فرموده است که: «اگر ادراک کردم موافقت توفیق تو را از برای کشف نمودن اسرار برای تو، می شناسانم تو را از خبر مهدی علیه السلام چیزی را که مشتبه نشود، و مستغنی شوی به این، از دلیل های عقلیه و از روایات.

به درستی که آن جناب علیه السلام زنده و موجود است بر نحو تحقیق، معذور است از کشف امر خود، تا آن که اذن دهد او را تدبیر خداوند رحیم شفیق؛ چنان که جاری شده بود بر این، عادت بسیاری از انبیا و اوصیا؛ پس بدان این را به نحو یقین، و بگردان این را عقیده و دین خود؛ به درستی که پدر تو، شناخته آن جناب را واضح و روشن تر از شناختن نور خورشید آسمان.

و راه باز است به سوی امام، برای کسی که خداوند - جل جلاله - عنایت خود و تمام احسانش را به او اراده نموده».

شیخ محقق جلیل، شیخ اسد الله شوشتری کاظمینی، در کتاب «کشف القناع» در ضمن اقسام اجماع، غیر از اجماع مصطلح و معروف، می فرماید: «سوم از آنها این که حاصل شود برای یکی از سفرای امام غایب علیه السلام علم به قول امام، به جهت نقل کردن مثل او برای او در نهانی، یا به سبب توقیع و مکاتبه، یا به شنیدن از خود آن جناب، شفاها بر وجهی که منافی نباشد با امتناع رویت در زمان غیبت، یا حاصل شود آن علم از برای بعضی از حاملان اسرار ایشان، و ممکن نباشد او را تصریح کردن بر آنچه او بر آن مطلع شده است».

جواب ششم آن کهه: آنچه مخفی و مستور است بر انام، مکان و مستقر آن جناب علیه السلام است؛ پس راهی نیست به سوی آن از برای احدی، و نمی رسد به آنجا بشری، و نمی داند آن را کسی حتی خاصان و موالیان و فرزندان آن جناب.

پس منافات ندارد ملاقات و مشاهده ی آن جناب در اماکن و مقامات - که ذکر شد پاره ای از آنها - و ظهور آن حضرت در نزد مضطر مستغیث ملتجی شده به آن جناب، که اجابت ملهوف، و اغاثه ی مضطر، یکی از مناصب آن جناب است.

و موید این احتمال، خبری است که روایت شده در «کافی» از اسحاق بن عمال که گفت: فرمود ابوعبدالله علیه السلام که: «از برای قائم علیه السلام دو غیبت است؛ یکی از آنها کوتاه است... و دیگری طولانی، که در دومی نمی داند مکان آن جناب را مگر خواص از موالیانش».

و شیخ نعانی از اسحاق بن عمار روایت کرده که گفت: شنیدم که

 

ابوعبدالله، جعفر بن محمد علیهما السلام می فرماید: «از برای قائم علیه السلام دو غیبت است؛ یکی از آنها طولانی است و دیگری کوتاه است؛ در یکی عالم است به مکان او در آن غیبت، خاصه از شیعیان او، و در دیگری عالم نیست به مکان او خاصه ی موالیان او در دین او».

مخفی نماند که این خبر اسحاق، همان خبر اسحاق مروی در «کافی» است، و در بعضی نسخ چنان است که ذکر کردیم، و در بعضی، مطابق نسخه ی «کافی» است، و به هر دو نسخه ی خبر، جوابی است از اصل مقصود؛

چه بنابر خبر «کافی» دلالت دارد بر آن که خاصان از موالیانش در غیبت کبری، عالمند به مستقر و مکان آن جناب، پس موید جواب پنجم باشد، و بنا بر بعض نسخ نعمانی، مراد آن خواهد بود که خاصان، در آن وقت، عالم نیستند به محل اقامه ی آن حضرت؛ پس نفی نمی کند مشاهده و رویت را در اماکن دیگر؛ «والله تعالی هو العالم».

[1] خروج سفیانی و صیحه و صدای آسمانی از علامت های ظهور امام عصر علیه السلام است.

[2] در اوایل کتاب نجم الثاقب فرموده اند: کتاب مقنع درباره ی غیبت امام زمان است از سید مرتضی که برای وزیر مغربی نوشته است.

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله اجمعین و اللعن علی أعدائهم الی یوم الدین.

نجم الثاقب یکی از معروفترین کتاب هایی است که درباره ی حضرت امام عصر- عجل الله فرجه- در سال 1303 ه.ق تألیف شده است. مؤلف این کتاب، مرحوم حاج میرزا حسین نوری - مشهور به محدث نوری، صاحب «مستدرک الوسائل» - متوفای 1321 ه.ق می باشد.

این جانب - رضا استادی - به این منظور که عموم علاقه مندان به حضرت ولی عصر، امام زمان- عجل الله فرجه الشریف- بتوانند از این کتاب بهره مند شوند، آن را تلخیص و برخی از باب های آن را مقدم و مؤخر، و به صورتی که ملاحظه می کنید تنظیم کرده ام؛ امید است که مانند خود نجم الثاقب، همواره مورد استفاده باشد.

مطالب این مختصر به این ترتیب است:

باب اول: ولادت با سعادت امام زمان علیه السلام

باب دوم: اسامی و لقب ها و کنیه های آن حضرت؛ (40 نام، یاد شده است).

باب سوم: برخی خصوصیات آن حضرت؛ (30 خصوصیت ذکر شده است).

باب چهارم: گفتار دانشمندان اهل تسنن درباره ی آن حضرت؛ (سخن 10 نفر یاد شده است).

باب پنجم: اثبات این که مهدی موعود، همان حجة بن الحسن علیهما السلام است؛ (10 روایت از اهل تسنن، و 10 روایت از شیعه).

باب ششم: برخی از معجزات آن حضرت؛ (10 معجزه ذکر شده است).

باب هفتم: برخی وظایف مردم نسبت به آن حضرت؛ (8 وظیفه یاد شده است).

باب هشتم: اختصاص برخی از زمان ها به آن حضرت؛ (8 مورد ذکر شده است).

باب نهم: برخی از اعمالی که ممکن است جهت ملاقات آن حضرت مؤثر باشد.

باب دهم: استغاثه به آن حضرت.

باب یازدهم: داستان های کسانی که در زمان غیبت کبری خدمت آن حضرت رسیده اند؛ (25 داستان).

باب دوازدهم: 6 پاسخ به اشکالی که به خاطر یک روایت، مطرح شده است.

 

در کتاب «ارشاد» شیخ مفید مذکور است که: ولادت آن حضرت، در شب نیمه ی شعبان سال 255 بود. شیخ کلینی در «کافی»و کراجکی در «کنز الفواید» و شهید اول در «دروس» و شیخ ابراهیم کفعمی در «جنة» [1] و جماعتی دیگر، با آنجه شیخ مفید گفته است، موافقت کرده اند و به روایتی شب جمعه، نیمی از ماه شعبان گذشته، سال 255 از مادر متولد شده است.

شیخ جلیل، ابو محمد فضل بن شاذان که بعد از ولادت حضرت حجت علیه السلام و پیش از وفات حضرت عسکری علیه السلام وفات کرده، در کتاب «غیبت» خود گفته: «حدیث کرد مرا محمد بن علی بن حمزة بن الحسین بن عبید الله بن عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام، گفت: شنیدم از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام که می گفت: «متولد شد ولی خدا و حجت خدا بر بندگان خدا و خلیفه ی من بعد از من، ختنه کرده، در شب نیمه ی ماه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج، نزد طلوع فجر. اول کسی که او را شست، «رضوان» خازن بهشت بود با جمعی از ملائکه مقربین که او را به آب کوثر

 

و سلسبیل شستند؛ بعد از آن، شست او را عمه من «حکیمه خاتون» دختر امام جواد علیه السلام».

سپس از محمد بن علی که راوی این حدیث است، پرسیدند از مادر صاحب الامر علیه السلام؛ گفت: «مادرش ملیکه بود که او را در بعضی از روزها سوسن و در بعضی از ایام ریحانه می گفتند و صیقل و نرجس نیز از نام های او بود». از این خبر، وجه اختلاف در اسم آن بزرگوار معلوم می شود و این که به هر پنج اسم نامیده می شد.

روایت است که حکیمه گفت: کسی را فرستاد نزد من ابو محمد «امام حسن عسکری» علیه السلام، سال 255 در نیمه ی شعبان و فرمود: «ای عمه! امشب را نزد ما باش! زیرا این شب، شب نیمه ی شعبان است و به درستی که زود است متولد شود در امشب، مولودی که کریم است بر خداوند - عز و جل - و حجت اوست بر خلق او؛ کسی است که خدا زنده می کند به او زمین را بعد از مردنش».

پس گفتم: «از کی ای آقای من؟».

فرمود: «از نرجس».

و به روایت شیخ طوسی، هنگامی که حضرت متولد شد استعاذه نمود از شیطان رجیم و فرمود:

(بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین، و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون) [2] .

 

پس صلوات فرستاده بر رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم و امیرالمومنین علیه السلام و بر هر یک از ائمه علیهم السلام تا رساند به پدر بزرگوار خود.

به روایت مسعودی، حکیمه خاتون گفت: «چون بعد از چهل روز شد، داخل شدم در خانه ی امام حسن علیه السلام، پس دیدم مولای خود را که راه می رود در خانه. ندیدم رخساری نیکوتر از رخسار آن جناب و نه لغتی فصیح تر از لغت او! پس حضرت امام حسن علیه السلام به من فرمود: این مولود بر خداوند، ارجمند است.

گفتم: ای سید من! از عمر او چهل روز گذشته و من می بینم در امر او، آنچه می بینم.

فرمود: ای عمه! آیا نمی دانی که ما معاشر اوصیاء [رسول خدا] نشو [و نمو] می کنیم در روز، مقداری که نشو [و نمو] می کند غیر ما در یک هفته، و نشو [و نمو] می کنیم در هفته، آنقدر که نشو [و نمو] می کند غیر ما در یک سال[1] «جنه» نام دیگر مصباح کفعمی، و نیز نام مختصر مصباح کفعمی است.

[2] سوره قصص: آیات 5 و 6.

؟!».

مقصود اسم هایی است که اول آن «ابو» می باشد.

1. «احمد»؛ شیخ صدوق در «کمال الدین» روایت کرده از امیرالمومنین علیه السلام که فرمود: «بیرون می آید مردی از فرزندان من در آخر الزمان...- تا آن که فرمود:- برای او دو اسم است؛ اسمی مخفی و اسمی ظاهر؛ اما اسمی که مخفی است، احمد است...».

2.«ابوالقاسم»؛ در اخبار متعدده، به سندهای معتبره، از خاصه و عامه روایت است از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم که فرموده: «مهدی از فرزندان من است، اسم او اسم من و کنیه او کنیه ی من است».

3.«ابوعبدالله»؛ گنجی شافعی در کتاب «بیان، در احوال صاحب الزمان علیه السلام» روایت کرده از حذیفه، از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم که فرمود: «اگر نماند از دنیا مگر یک روز، هر آینه می انگیزد خداوند، مردی را که اسم او اسم من است و خلق او خلق من، کنیه ی او ابوعبدالله است».

روایت شده که از برای آن جناب است کنیه ی یازده امام از پدران و عموی او حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام.

 

یکی از کتاب های مناقب قدیمه (که اول آن چنین است: خبر داد ما را احمد بن محمد بن سمط، در اواسط سال 335 گفت: قرائت کردم این کتاب را بر ابی الحسن علی بن ابراهیم انباری در اواسط ماه ربیع الآخر. گفت: خبر داد مرا ابو العلا احمد بن یوسف بن موید انباری در سال 326 الخ، و مشتمل است بر اجمالی از احوال همه ی ائمه علیهم السلام و تاکنون مولف آن معلوم نشده) نیز این روایت را نقل کرده.

4 و 5. «ابو الحسن» و «ابو تراب»؛ بنابر خبر [مذکور] از کنیه های امام زمان علیه السلام، این دو کنیه خواهد بود که هر دو کنیه ی حضرت امیرالمومنین علیه السلام است؛ اگر چه در دومی، جای اشکال است مگر آن که مراد از ابو تراب، صاحب خاک و مربی زمین باشد؛ چنانکه یکی از وجوه قرار دادن این کنیه برای آن حضرت است، و بیاید در تفسیر آیه ی شریفه ی (و اشرقت الارض بنور ربها...) [1] که فرمودند: «رب زمین، امام زمین است و این که به نور حضرت مهدی علیه السلام مردم مستغنی شوند از نور آفتاب و ماه».

6. «ابو صالح»؛ در «ذخیرة الالباب» [2] ذکر کرده که از کنیه های آن جناب، ابو صالح است و این کنیه ی معروفه ی آن حضرت است در میان عرب های شهری و بیابان نشین، و پیوسته در توسلات و استغاثات خود، آن جناب را به این اسم می خوانند و شعرا و ادبا در قصاید و مدایح خود ذکر می کنند، و از بعضی قصص معلوم می شود که در سابق، شایع بوده و در آینده، ماخذی برای این کنیه ذکر خواهد شد، ان شاء الله.

 

 

 

7. «بقیة الله»؛ در «ذخیره» گفته که این نام آن جناب است. در کتاب «غیبت» فضل بن شاذان روایت شده از امام صادق علیه السلام که در ضمن احوال قائم علیه السلام فرمود: «پس چون خروج کرد، پشت می دهد به کعبه و جمع می شوند 313 مرد و اول چیزی که تکلم می فرماید، این آیه است: (بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین...). [3] آن گاه می فرماید: منم بقیة الله و حجت او و خلیفه ی او بر شما، پس سلام نمی کند بر او سلام کننده ای مگر آن که می گوید: السلام علیک یا بقیة الله فی أرضه.

8. «بقیة الانبیاء»؛ و این با چند لقب دیگر در خبری مذکور است که حافظ برسی در «مشارق الانوار» روایت کرده از حکیمه خاتون، به نحوی که عالم جلیل، سید حسین مجتهد کرکی، - سبط محقق ثانی - در کتاب «دفع المناوات» [4] از او نقل کرده است.

9. «حجة» و «حجة الله»؛ در «عیون» و «کمال الدین» شیخ صدوق و «غیبت» شیخ طوسی و «کفایة الاثر» علی بن محمد خزاز، روایت شده از ابی هاشم جعفری که گفت: «شنیدم امام علی النقی علیه السلام می فرماید: جانشین بعد از من، پسر من، حسن است. پس چگونه خواهد بود حال شما با جانشین بعد از جانشین من؟

گفتم: از چه جهت؟ فدای تو شوم!

فرمود: به جهت این که شخص او را نمی بیند و حلال نیست برای شما بردن نام او.

گفت: پس چگونه او را یاد کنیم؟

 

 

فرمود: بگوئید حجة آل محمد علیهم السلام».

و این از القاب شایع آن جناب است که در بسیاری از ادعیه و اخبار، به همین لقب مذکور شده اند و بیشتر محدثان، آن را ذکر نموده اند و با آن که در این لقب، سایر ائمه علیهم السلام شریکند و همه حجتند از جانب خداوند بر خلق، لکن چنان اختصاص به آن جناب دارد که در اخبار، هر جا بی قرینه هم ذکر شود، مراد، آن حضرت است.

بعضی گفتند: لقب آن جناب «حجة الله» است به معنی غلبه یا سلطنت خدا بر خلایق؛ زیرا این هر دو، به واسطه ی آن حضرت، به ظهور خواهد رسید.

و نقش انگشتر آن جناب «أنا حجة الله» است و به روایت «أنا حجة الله و خالصته».

10. «حق»؛ در «مناقب قدیمه» و «هدایه»، «حق» از القاب آن حضرت دانسته شده است. و در زیارت آن جناب است: «السلام علی الحق الجدید».

11. «خاتم الاوصیاء»؛ از القاب شایع اوست و آن حضرت، خود را به همین لقب شناساند؛ چنانکه اغلب محدثان روایت کرده اند از ابی نصر طریف - خادم حضرت عسکری علیه السلام - که گفت: «خدمت حضرت صاحب الزمان علیه السلام رسیدم، پس به من فرمود: «... منم خاتم الاوصیاء؛ به سبب من، رفع می کند خداوند، بلا را از اهل من و شیعیان من که برپا می دارند دین خدا را».

 

 

 

12. «خاتم الائمه علیهم السلام»؛ در «جنات الخلود» از القاب آن جناب شمرده شده.

13. «خلف» و «خلف صالح»؛ در «هدایه» و «مناقب قدیمه» از القاب شمرده شده و به این لقب، مکرر به زبان ائمه علیهم السلام مذکور شده.

در تاریخ ابن خشاب مذکور است که کنیه ی آن حضرت «ابوالقاسم» است و او دو اسم دارد؛ «خلف» و «محمد» و ظاهر می شود در آخر الزمان. بر سر آن جناب، ابری است که سایه می افکند بر او در برابر آفتاب و سیر می کند با او هر جا که برود و ندا می کند به آواز فصیح که: «هذا هو المهدی؛ این است همان مهدی»؛ یعنی آن مهدی موعود که همه منتظر او بودند.

نیز روایت کرده از حضرت صادق علیه السلام که: «خلف صالح، از فرزندان من است. اوست مهدی؛ اسم او محمد، کنیه ی او ابو القاسم است. خروج می کند در آخر الزمان».

و مراد از خلف، جانشین است و آن حضرت، خلف جمیع انبیا و اوصیای گذشته است و جمیع علوم و صفات و حالات و خصایص آنها را دارد و مواریث الهیه - که از آنها به یکدیگر می رسد - همه ی آنها در آن حضرت و در نزد او جمع است.

14. «خلیفة الله»؛ در «کشف الغمه» روایت است از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: «خروج می کند مهدی علیه السلام و بر سر او ابری است و در آن منادی ای است که ندا می کند: این مهدی خلیفة الله است؛ او را پیروی کنید».

15. «داعی»؛ در «هدایه» از القاب او شمرده شده و در زیارت مأثوره ی آن جناب است: «السلام علیک یا داعی الله».

و آن جناب، دعوت کننده است از جانب خداوند، مردم را برای

 

 

 

خداوند به سوی خداوند و انجام این دعوت را به آنجا رساند که نگذارد در دنیا، دینی مگر دین جد بزرگوار خود و به وجود او ظاهر شود صدق وعده ی خدای صادق الوعد؛ (... لیظهره علی الدین...). [5] .

در تفسیر علی بن ابراهیم روایت است در آیه ی شریفه ی (یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم...) [6] که خداوند، تمام می کند نور خود را به قائم آل محمد علیهم السلام.

16. «صاحب»؛ از القاب معروف آن جناب است و علمای رجال به آن تصریح کرده اند.

17. «صاحب الزمان»؛ از القاب مشهور آن حضرت است و مراد از آن، فرمان فرما و حکم ران زمان، از جانب خداوند است.

18. «صاحب الدار»؛ علمای رجال تصریح کرده اند که از القاب خاص آن حضرت است و در ضمن حکایات مربوط به آن حضرت ذکر شده است که فرمود: «انا صاحب الدار».

19. «صاحب الناحیه»؛ اطلاق آن در اخبار بر آن جناب، بسیار است و لیکن علمای رجال فرمودند که بر حضرت امام حسن عسکری علیه السلام، بلکه بر امام علی النقی علیه السلام نیز اطلاق می شود.

20. «صاحب العصر»؛ این لقب، در شهرت و معروفیت، مثل صاحب الزمان است.

21. «صالح»؛ صاحب «تاریخ عالم آرا» و عالم جلیل، مقدس اردبیلی در «حدیقة الشیعه» این لقب را از القاب آن جناب شمرده اند.

 

 

22. «صاحب الامر»؛ در «ذخیره» و غیر آن از القاب آن جناب شمرده شده و آن، از القاب شایع متداول است.

23. «عین» و «عین الله» نیز در آن کتاب است، و مقصود از «عین» عین الله است، چنانکه در زیارت آن جناب است و اطلاق آن، بر همه ی ائمه علیهم السلام شایع است.

24. «غایب»؛ از القاب شایع آن جناب است در اخبار.

25. «قائم»؛ و این از القاب خاص مشهور متداول آن حضرت است و در «ذخیره» گفته: که این، اسم آن جناب است در زبور [حضرت داوود علیه السلام].

«قائم» یعنی بر پا شونده در فرمان حق تعالی؛ زیرا آن حضرت، پیوسته در شب و روز، مهیای فرمان الهی است که به اشاره، ظهور نماید.

شیخ مفید رحمه الله در «ارشاد» روایت کرده از امام رضا علیه السلام که فرمود: «چون حضرت قائم علیه السلام برخیزد، مردم را به اسلام تازه بخواند».

تا آن که فرمود: «او را قائم نامیدند برای آن که قیام به حق خواهد نمود».

صدوق در «کمال الدین» روایت کرده از «صقر بن دلف» که گفت: شیندم از حضرت امام محمد تقی علیه السلام که می فرمود:

«امام بعد از من، علی فرزند من است. امر او، امر من و گفته ی او گفته ی من و طاعت او، طاعت من است، و امامت بعد از او، در فرزند او، حسن است، و امر حسن، مانند امر پدر اوست، و فرموده ی او، فرموده ی پدر او و اطاعت او، اطاعت پدر اوست. پس حضرت ساکت شد؛ من عرض کردم: یابن رسول الله! کیست امام بعد از حسن؟

حضرت گریست، گریستن شدیدی؛ آن گاه فرمود: امام بعد از حسن، پسر اوست؛ قائم به حق و منتظر است.

 

 

عرض کردم: یابن رسول الله! چرا او را قائم نامیدند؟

فرمود: برای آن که او به امامت اقامت (قیام) خواهد نمود بعد از خاموش شدن ذکر او و مرتد شدن اکثر آنها که قائل به امامت آن حضرت بودند.

نیز روایت کرده است از ابو حمزه ثمالی که گفت: سوال کردم از حضرت امام باقر علیه السلام که: «یابن رسول الله! آیا همه ی شما قائم به حق نیستید؟

فرمود: همه قائم به حقیم.

گفتم: پس چگونه حضرت صاحب الامر علیه السلام را قائم نامیدند؟

فرمود: چون جدم، حضرت امام حسین علیه السلام شهید شد، ملائکه در درگاه الهی صدا به گریه و ناله بلند کردند و گفتند: ای خداوند و سید ما! آیا غافل می شوی از قتل برگزیده ی خود و فرزند پیغمبر پسندیده ی خود و بهترین خلق خود؟

پس حق تعالی وحی کرد به سوی ایشان که: ای ملائکه من! قرار گیرید! قسم به عزت و جلال خود که انتقام خواهم کشید از ایشان، هر چند بعد از زمان ها باشد. پس حق تعالی حجاب ها را براداشت و نور امامان از فرزندان حسین را به ایشان نشان داد و ملائکه به آن شاد شدند؛ پس یکی از آن نه نور را دیدند که در میان آنها ایستاده، به نماز مشغول بود؛ حق تعالی فرمود: به این ایستاده (قائم) از ایشان، انتقام خواهم کشید».

26. «محمد»؛ اسم اصلی و نام اولی الهی آن حضرت است؛ چنانکه در اخبار متواتره ی خاصه و عامه است که رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: «مهدی هم نام من است».

 

 

در خبر «لوح» که مستفیض، بلکه متواتر معنوی است و جابر برای حضرت باقر علیه السلام نقل کرد که آن لوح را در نزد صدیقه ی طاهره علیها السلام دید و آن را خدای عز و جل برای رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم هدیه کرده بود و در آنجا اسامی اوصیای آن حضرت ثبت بود، به روایت شیخ صدوق در «کمال الدین» و «عیون الاخبار» اسامی حضرت مهدی علیه السلام به این نحو ضبط شده بود: «ابو القاسم محمد، فرزند حسن، حجة الله القائم است، مادر او کنیزی می باشد که اسم او نرجس علیهاالسلام است».

و به روایت شیخ طوسی در «امالی»: «محمد خروج می کند در آخر الزمان، بر سر او ابر سپیدی است که بر او سایه می افکند. ندا می کند به زبان فصیح که می شنوند آن را ثقلین (جن و انس)، که اوست مهدی از آل محمد علیهم السلام، پر کند زمین را از عدل، چنانکه پر شده از جور».

مخفی نماند که مقتضای اخبار کثیره ی معتبره ی قریب به متواتر معنوی این است که ذکر این اسم مبارک در مجالس و محافل تا ظهور موفور السرور آن حضرت حرام است و این حکم از خصایص آن حضرت و مسلم در نزد قدمای امامیه از فقها و متکلمین و محدثین می باشد. حتی آن که شیخ اقدم، ابو محمد حسن بن موسی نوبختی - از علمای زمان غیبت صغری - در کتاب «فرق و مقالات» در ذکر فرقه ی دوازدهم شیعه، بعد از وفات امام حسن عسکری علیه السلام فرمود که «ایشان - یعنی فرقه ی دوازدهم - امامیه اند».

آن گاه مذهب و عقیده ی ایشان را نقل می کند تا آن که می فرماید: «و لا یجوز ذکر اسمه و لا السوال عن مکانه...». از این کلام در این مقام، معلوم می شود که این حکم، از خصایص مذهب امامیه است.

 

 

و از احدی از ایشان خلافی نقل نشده تا زمان خواجه نصیر الدین طوسی که آن مرحوم، قائل به جواز شدند.

27.«منتقم»؛ در «هدایه» و در «مناقب قدیمه» از القاب آن حضرت شمرده شده و در خطبه ی غدیریه ی رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم است در اوصاف آن جناب: «ألا انه المنتقم من الظالمین».

در خبر طولانی مشهور «جارود بن منذر» است به روایت ابن عیاش در «مقتضب» که رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: «در آن شب که مرا به آسمان بردند، خداوند وحی نمود به من که سوال کنم از رسولانی که پیش ار من مبعوث شدند. پس گفتم: بر چه مبعوث شدید؟ گفتند: بر نبوت تو و ولایت علی بن ابی طالب و ائمه علیهم السلام که از شما خواهند بود.

آن گاه وحی نمود به من که: ملتفت شو از طرف راست عرش! پس ملتفت شدم و دیدم علی و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و مهدی علیهم السلام را که در پایابی [7] از نور، نماز می کردند. پروردگار تبارک و تعالی به من فرمود: اینها حجت منند برای اولیای من و این - یعنی مهدی علیه السلام - منتقم است از اعدای من».

در «کمال الدین» روایت شده است که آن حضرت، در سن سه سالگی به احمد بن اسحاق فرمود: «أنا بقیة الله فی أرضه و المنتقم من أعدائه».

28. «مهدی»؛ که اشهر اسماء و القاب آن حضرت است در نزد جمیع فرقه های اسلامیه.

 

 

شیخ طوسی در «غیبت» خود روایت کرده از ابی سعید خراسانی که او سوال نمود از امام صادق علیه السلام که: «چرا نامیده شده آن جناب به مهدی؟»

فرمود: «زیرا که او هدایت می کند مردم را به سوی هر امر مخفی».

شیخ مفید در «ارشاد» روایت کرده از آن جناب که فرمود: «قائم علیه السلام را مهدی نامیدند به آن دلیل که هدایت می نماید مردم را به سوی امری که از او گم شده اند».

و در این اخبار، اشکالی است؛ زیرا که آنچه فرمودند، با معنی هادی مناسبت دارد که به معنی راهنماست، نه با مهدی که به معنی هدایت یافته به راه راست است. و به ضم میم هم نیست؛ زیرا مهدی یعنی هدیه دهنده و توضیح جواب از این اشکال، در لقب هادی خواهد آمد. ان شاء الله.

29. «عبدالله»؛ از اسامی مبارکه ی آن حضرت است، چنان که از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم روایت شده که فرمود: «اسم مهدی علیه السلام، احمد و عبدالله است».

30. «مؤمل»؛ شیخ کلینی و شیخ طوسی روایت کردند: «حضرت امام عسکری علیه السلام در آن وقت که حجت علیه السلام متولد شد، فرمود: ظالمان گمان کردند که مرا می کشند تا این که قطع کنند این نسل را؛ پس چگونه دیدند قدرت خداوند را؟ و نامید او را مؤمل».

و ظاهر آن است که به فتح میم دوم باشد؛ یعنی آن که خلایق، آرزوی او را دارند و در دعای ندبه اشاره به این مضمون شده: «بنفسی أنت من أمنیة شائق یتمنی من مؤمن و مؤمنة ذکرا فحنا».

31. «منتظر»؛ در «کمال الدین» روایت شده است از امام محمد تقی علیه السلام که فرمودند: «امام بعد از حسن علیه السلام پسر اوست؛ قائم به حق که منتظر است.

 

 

راوی پرسید: چرا او را منتظر نام کرده اند؟

فرمود: برای آن که برای اوست غایب شدنی که بسیار خواهد بود روزهای آن و به طول خواهد کشید مدت آن؛ پس انتظار خواهند کشید ظهور او را مخلصان، و انکار خواهند کرد او را شک کنندگان...».

32.«ماء معین»؛ یعنی آب ظاهر جاری بر روی زمین.

در «کمال الدین» شیخ صدوق و «غیبت» شیخ طوسی روایت شده از حضرت باقر علیه السلام که در ذیل آیه ی شریفه ی (قل أرأیتم ان أصبح ماوکم غورا فمن یأتیکم بماء معین) [8] که ترجمه اش این است: خبر دهید که اگر آب شما فرو رفت در زمین، پس کیست که بیاورد برای شما آب روان؟ فرمود: «این آیه نازل شده در قائم علیه السلام.

خداوند می فرماید: اگر امام شما غایب شد از شما که نمی دانید او در کجاست، پس کیست که بیاورد برای شما امام ظاهری که بیاورد برای شما اخبار آسمان و زمین و حلال خداوند - عز و جل - و حرام او را؟»

آن گاه فرمود: «و الله نیامده تأویل این آیه و لابد خواهد آمد تأویل آن».

قریب به این مضمون، چند خبر دیگر در آنجا و در «غیبت» نعمانی و «تأویل الآیات» شیخ شرف الدین هست.

و وجه مشابهت آن جناب به «آب» که سبب حیات هر چیزی است ظاهر است؛ بلکه آن حیاتی که به سبب آن وجود مبارک آمده و می آید، به چندین مرتبه، اعلی و اتم و اشد و ادوم از حیاتی است که آب آورد؛ بلکه حیات خود آب، از آن جناب است.

 

 

در «کمال الدین» روایت شده از امام باقر علیه السلام که در آیه ی شریفه ی (اعلموا أن الله یحیی الأرض بعد موتها...) [9] که ترجمه اش این است: بدانید که خدای تعالی زنده می کند زمین را بعد از مردنش.

فرمود: «خداوند، زنده می کند به سبب قائم علیه السلام زمین را بعد از مردنش به سبب کفر اهلش. و کافر، مرده است».

و به روایت شیخ طوسی در آیه ی مذکوره: «خداوند اصلاح می کند زمین را به قائم آل محمد علیه السلام بعد از مردن؛ یعنی بعد از جور اهلش».

مخفی نماند که در ایام ظهور، مردم از این سرچشمه ی فیض ربانی به آسانی استفاضه کنند و بهره برند، مانند تشنه ای که در کنار نهر جاری گوارایی باشد که جز اغتراف (برداشتن آب با دست) حالت منتظره نداشته باشد؛ لهذا از آن جناب، تعبیر فرمودند به «ماء معین».

در ایام غیبت که لطف خاص حق، از خلق به علت بدی کردارشان برداشته شده، باید با رنج و تعب و عجز و لابه و تضرع و انابه از آن جناب فیضی به دست آورد و خیری گرفت و علمی آموخت؛ مانند تشنه ای که بخواهد از چاه عمیق، تنها به آلات و اسبابی که باید به زحمت به دست آورد، آبی کشد و آتشی فرو نشاند؛ لهذا تعبیر فرمودند از آن حضرت به «بئر معطله» و مقام را گنجایش شرح زیاده از این نیست.

33. «مبدأ الآیات»؛ چنانکه در «هدایه» است، یعنی ظاهر کننده ی آیات (نشانه ها) خداوند یا محل بروز و ظهور آیات الهیه؛ زیرا از آن روز که بساط خلافت در زمین گسترده شد و انبیا و رسل، به آیات بینات

 

 

و معجزات باهرات، برای هدایت خلق، بر آن بساط پا نهادند و مأمور ارشاد و اعلای کلمه ی حق و ازهاق باطل شدند، برای احدی، خدای تعالی، چنین تکریم و اعزاز نفرمود و با احدی آن مقدار آیات نفرستاد که برای مهدی خود علیه السلام فرستاده و روانه خواهد کرد.

34. «مضطر»؛ در «تفسیر علی بن ابراهیم» روایت شده از حضرت صادق علیه السلام که فرمود: «آیه ی شریفه ی (امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الأرض...) [10] نازل شده در حق قائم علیه السلام؛ اوست و الله مضطر؛ هر گاه دو رکعت نماز بخواند در مقام - یعنی مقام ابراهیم علیه السلام - و خدای را بخواند، پس اجابت می کند او را و برطرف می کند سوء را و می گرداند او را خلیفه ی زمین».

در «تأویل الآیات» شیخ شرف الدین روایت شده است از امام باقر علیه السلام که فرموده: «آیه ی مذکوره نازل شده در حق قائم علیه السلام. چون خروج کند، عمامه بر سر نهد و در مقام ابراهیم نماز کند و به سوی پروردگار خود تضرع نماید. پس هرگز رایتی (علم و پرچمی) از او برنگردد؛ یعنی به هر جا فرستد، فتح کند».

و نیز از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: «به درستی که قائم علیه السلام چون خروج کند، داخل مسجد الحرام شود، رو به کعبه نماید و پشت به مقام ابراهیم علیه السلام، آن گاه دو رکعت نماز به جای آورد، آن گاه برخیزد و بگوید: ای مردم! من همانندترین مردمم به آدم. من همانندترین مردمم به ابراهیم. من همانندترین مردمم به اسماعیل. ای مردم! من همانندترین

 

 

هستم به محمد صلی الله علیه و اله و سلم. آن گاه دست های خود را به آسمان بلند کند، پس دعا نماید و تضرع کند، تا این که به رو درافتد و این است قول خدای عز و جل: (أمن یجیب المضطر...).

35.«نور آل محمد علیهم السلام»؛ چنانکه در خبری است از حضرت صادق علیه السلام، و در «ذخیره» از اسامی آن جناب شمرده شده که در قرآن مذکور است.

و در چند خبر مذکور است در آیه ی شریفه ی (و الله متم نوره) [11] یعنی به ولایت قائم علیه السلام و به ظهور آن جناب.

و در آیه (و أشرقت الأرض بنور ربها) [12] که مراد، روشن شدن زمین است به نور آن جناب.

و در یکی از زیارات جامعه، در اوصاف آن حضرت است: «نور الأنوار الذی تشرق به الأرض عما قلیل».

36.«وجه» و «وجه الله»؛ در «هدایه» از القاب آن حضرت شمرده شده و مقصود از وجه، وجه الله است و در زیارت آن جناب است: «السلام علی وجه الله المتقلب بین أظهر عباده».

37.«ولی الله»؛ مکرر در اخبار به این لقب مذکور شده؛ خصوص در زبان راویان، و در روایتی است که خداوند در شب معراج فرموده که: «او - یعنی قائم علیه السلام - ولی من است به راستی».

38. «وارث»؛ در «مناقب قدیمه» و «هدایه» از القاب آن حضرت شمرده شده و در خطبه ی غدیریه است که رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: «ألا انه وارث کل علم و المحیط به». و واضح است که آن جناب، وارث علوم و کمالات و مقامات و آیات بینات جمیع انبیا و اوصیا و آباء طاهرین خود علیهم السلام است.

 

 

 

راوی پرسید: «میراث رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم چیست؟

فرمود: شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم و زره و عمامه ی آن جناب و عصای او و اسلحه ی آن حضرت و زین اسب او».

39. «هادی»؛ و در اخبار و ادعیه و زیارات، به این لقب، مکرر مذکور است. سوی ایشان نفرستد مگر بعد از آن که خود او به حقیقت، هدایت یافته باشد و جمیع راه های حق و حقیقت برای او مفتوح شده و به مقاصد رسیده و مستعد هدایت کردن شده باشد. پس آن را که خدای تعالی «هادی» قرار داده و به این لقب، او را سرافراز نموده، باید «مهدی» باشد که تواند از جناب حضرت مقدسش، در مقام هدایت خلق برآید و هر کسی را به راهی که داند و تواند، به مقصد خویش - حسب استعدادش - رساند و به این ملاحظه، جایز است تفسیر هر یک از «هادی» و «مهدی» به دیگری، چنانکه در لقب مهدی گذشت که از جناب امام صادق علیه السلام پرسیدند از معنی مهدی؛ فرمود: «آن که هدایت نماید مردم را...».

یعنی آن مهدی که خدای تعالی او را مهدی نامیده، آن کسی است که مقام هدایت یافتنش به جایی رسیده که تواند از جانب اقدسش در مقام هدایت کردن برآید.

40. «یعسوب الدین»؛ در «غیبت» شیخ طوسی روایت شده از امام صادق علیه السلام که امیرالمومنین علیه السلام می فرمود: «پیوسته مردم در نقصانند تا آن که گفته نمی شود الله؛ یعنی نام خدای تعالی برده نمی شود. پس هرگاه چنین شد، ثابت می ماند یعسوب دین، با اتباعش...[که گفته شده که

 

 

 

مقصود از یعسوب الدین - در اینجا - حضرت مهدی علیه السلام است].

مخفی نماند که بیشتر این اسامی و القاب و کنیه ها که ذکر شد، از جانب مقدس حضرت باری تعالی و انبیا و اوصیا علیهم السلام است و قرار دادن خدای تعالی و خلفایش اسمی را برای کسی، نه مثل نام گذاردن متعارف مردم است که در آن، رعایت و ملاحظه ی معنی آن اسم و وجود و عدم آن، در آن شخص نکنند و گاهی شود که برای مولودی پست رتبه و فطرت و مذموم الخلقه و خصلت، اسامی شریفه گذارند و لکن خدای تعالی و اولیایش تا معنی اسم در شخص نباشد، آن اسم را برای او نگذارند.

و از اینجا معلوم می شود که کثرت اسامی و القاب الهی رسول خدا و صدیقه ی کبری و ائمه ی هدی علیهم السلام، کاشف است از کثرت صفات و مقامات عالیه؛ زیرا هر یک، دلالت بر خلق و صفتی و فضل و مقامی کند؛ بلکه بعضی بر همه آنها دلالت کند و از آنها باید به آن مقامات - به آنقدر که لفظ را گنجایش، و فهم را راه باشد - پی برد.

 

[ صفحه 32]

[1] سوره ی زمر: آیه ی 69.

[2] در ذریعه 14:10 ذخیرة الالباب تالیف میرزا محمد اخباری، معرفی شده است.

[3] سوره ی هود، آیه ی 86.

[4] تالیف سید حسین مجتهد، متوفای 1001 ه. ق.

[5] سوره ی توبه: آیه ی 33.

مخفی نماند که شمایل آن حضرت، در اخبار متفرقه، به عبارات مختلفه و متقاربه، از طرق خاصه و عامه مذکور است.

شیخ صدوق در «کمال الدین» روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: «مهدی علیه السلام شبیه ترین مردم است به من؛ در خلق و خلق».

و به روایتی فرمود: «شمایل او شمایل من است».

و روایت شده در «کفایة الاثر» که آن جناب فرمود: «پدر و مادرم، فدای هم نام من و شبیه من و شبیه موسی بن عمران!».

در «غیبت» فضل بن شاذان به سند معتبر، از آن جناب روایت شده است که فرمود: «نهم از امامان که از صلب حسینند، قائم اهل بیت من و مهدی امت من است و شبیه ترین مردم است به من؛ در شمایل و افغان و اقوال».

در «غیبت» نعمانی روایت شده از یکی از راویان که گفت: «قائم - مهدی علیه السلام - از نسل علی علیه السلام است، شبیه ترین مردم است به عیسی بن مریم در خلق و خلق و سیما و هیأت...».

عامه نیز روایت کرده اند: «آن جناب شبیه ترین خلق است به عیسی علیه السلام».

 

 

مخفی نماند که اختلافی نیست در میان فرقه های معروفه ی مسلمین، در این که: «حضرت رسول صلی الله علیه و اله و سلم خبر دادند به آمدن شخصی در آخر الزمان که او را مهدی علیه السلام می گویند، و هم نام است با آن حضرت، و دین آن حضرت را رواج دهد و پر کند تمام زمین را از عدل و داد».

طایفه ی محقه و فرقه ی ناجیه، شیعه ی امامیه اثنا عشریه - ایدهم الله تعالی - به حسب نصوص متواتره از حضرت رسول و امیر المومنین علیهما السلام، حضرت خلف صالح، حجة بن الحسن العسکری علیهما السلام را مهدی موعود و قائم منتظر و امام غایب می دانند و از همه ی امامان قبلی، تصریح به اسم و وصف و شمایل و غیبت آن جناب رسیده، و پیش از ولادت آن حضرت، در کتب معتبره ی ایشان ثبت شده است که بعضی از آن کتاب ها تا حال، موجود است و به نحوی که اخبار نمودند و وصف کردند، اشخاص فراوانی آن حضرت را دیدند و اسم و نسب و اوصاف، مطابق شد با آنچه فرمودند.

و با ما موافقت کردند در این مذهب و اعتقاد، جماعتی از اهل سنت، که مناسب است ذکر اسامی ایشان با اشاره به علو مقام آنها در نزد آن جماعت، تا اهل تسنن هم از گفتار علما و محدثان خود، آگاهی پیدا کنند و تصور نکنند اعتقاد به مهدی، مختص به شیعیان است.

 

 

قبلا یادآوری می کنیم که علماء اهل تسنن، کتاب های بسیاری درباره ی حضرت مهدی علیه السلام تالیف کرده اند؛ مانند:

«مناقب المهدی» و «صفة المهدی» از حافظ ابونعیم اصفهانی.

«بیان در اخبار صاحب الزمان علیه السلام» از محمد بن یوسف بن محمد شافعی گنجی.

«عقد الدرر فی اخبار الامام المنتظر» از یوسف بن یحیی السلمی.

«اخبار المهدی» از سید علی همدانی.

«کشف المخفی فی مناقب المهدی علیه السلام»؛ اگر چه مولف آن شیعه است و لکن تمام اخبار آن - که 110 حدیث است - ماخوذ از کتب اهل سنت است.

«ملاحم» ابوالحسن، احمد بن جعفر بن محمد بن عبد الله المنادی معروف به ابن المنادی.

«کتاب» سعد الدین حموینی خلیفة نجم الدین.

«برهان در اخبار صاحب الزمان علیه السلام» از ملا علی متقی، صاحب کنز العمال.

«اخبار المهدی علیه السلام» از عباد بن یعقوب رواجنی.

«عرف الوردی فی اخبار المهدی علیه السلام» از عبد الرحمن سیوطی و....

امامت آن حضرت، به معجزات باهرات و خوارق عادات - که از آن جناب صادر شده در ایام غیبت صغری و رفت و آمد خواص و نواب، نزد آن حضرت - ثابت می شود و به آن، ثابت شود حیات و مهدویت آن جناب؛ زیرا در میان مسلمین، کسی نباشد که آن جناب را در زمانی، امام داند و غیر او را مهدی موعود داند.

و معجزات آن حضرت بسیار است و اکابر دانشمندان معروف به صلاح و صدق و فضل، در نزد خاصه و عامه، آنها را نقل کرده اند.

شیخ جلیل، فضل بن شاذان در «غیبت» خود روایت کرده از احمد بن محمد بن ابی نصر، از حماد بن عیسی، از عبد الله بن ابی یعفور که گفت: حضرت ابو عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام فرمود: «هیچ معجزه ای از معجزات پیغمبران و اوصیای ایشان نیست، مگر آن که ظاهر خواهد گردانید خدای تعالی مانند آن را به دست قائم ما، به جهت اتمام حجت بر اعداء».

اول: در «کفایة المهتدی» نقل کرده از شیخ ابو عبد الله، محمد بن هبةُ الله طرابلسی، در کتاب «فرج کبیر» [1] که روایت نمود به سند خود از

 

 

 

«ابی الادیان» - که یکی از چاکران حضرت عسکری علیه اسلام بود - که او گفت: «به خدمت آن حضرت شتافتم، آن جناب رابیمار و ناتوان یافتم. آن جناب نامه ای چند نوشته، به من داد و فرمود: این نامه ها را به مدائن رسان و به فلان و فلان از دوستان ما بسپار و بدان که بعد از پانزده روز دیگر، به این بلده خواهی رسید و آواز نوحه از خانه ی من خواهی شنید و مرا در غسلگاه خواهی دید.

ابو الادیان می گوید که گفتم: ای مولای من! چون این واقعه ی عظیم روی دهد، حجت خدا و راهنمای ما چه کس خواهد بود؟

فرمود: آن کسی که جواب نامه های مرا از تو طلب نماید.

گفتم: زیاده از این هم اگر نشانی مقرر فرمایی، چه شود؟

فرمود: آن کسی که بر من نماز گزارد، او حجت خدا و راهنما و امام و قائم به امر است بعد از من.

پس نشانی بیشتری از آن سرور، طلب نمودم؛ فرمود: آن کسی که خبر دهد به آنچه در همیان (کیسه ی پول) است.

پس، هیبت آن حضرت مرا مانع آمد که بپرسم که: چه همیان و کدام همیان و چه چیز است در همیان؟.

پس، از سامره بیرون آمدم و نامه ها را به مداین رسانیدم و جواب آن مکاتیب را گرفتم و بازگشتم، و روز پانزدهم بود که داخل سامراء شدم، بر وجهی که آن حضرت، به معجزه از آن خبر داده بود، آواز نوحه از خانه ی آن سرور شیندم و نعش او را در غسلگاه دیدم و برادرش جعفر را بر در خانه ی آن حضرت دیدم که مردمان دور او جمع شده بودند و به او تسلیت می گفتند.

 

 

با خود گفتم: اگر امام بعد از امام حسن، او باشد، پس امر امامت، باطل خواهد شد؛ زیر امی دانستم که نبیذ (شراب) می آشامد و طنبور می زند و قمار می بازد.

پس، او را تسلیت گفتم و هیچ چیز از من نپرسید و جواب نامه ها نطلبید. بعد از آن، خادمی بیرون آمد و به جعفر گفت: ای خواجه ی من! برادر تو را کفن کردند؛ برخیز و بر او نماز بگزار!

برخاست و به آن خانه درآمد، و شیعیان، گریان به آن منزل درآمدند؛ در آن حال، امام علیه السلام را کفن کرده بودند و بر روی نعش گذاشته بودند؛ جعفر پیش رفت که نماز بگزارد؛ چون قصد آن کرد که تکبیر بگوید، دیدم کودکی پیدا شد، گندم گون و مجعد موی، ردای او را کشید و فرمود: ای عمو! من به نماز کردن بر پدر خود از تو سزاوارترم!

جعفر، متغیر اللون به کنار رفت، و آن برگزیده، بر پدر بزرگوار نماز گزارد و او را در پهلوی مرقد پدر بزرگوارش، امام علی نقی علیه السلام دفن نمود.

بعد از آن، به من خطاب فرمود: جواب های نامه ها را بیاور!

جواب های نامه ها را دادم به او و با خود گفتم: این دو نشان! و نشان همیان ماند.

نشسته بودیم که چند تن از قم رسیدند و از حال امام پرسیدند و دانستند که آن حضرت رحلت نموده؛ گفتند: جانشین او کیست؟ جعفر را نشان دادند؛ پس بر او سلام کردند و تسلیت گفتند و گفتند: نامه ها داریم و مالی است با ما که گفته اند به آن حضرت برسانیم؛ چه باید کنیم؟

جعفر گفت: به خادمان من بسپارید!

 

 

 

گفتند: به ما بگوی که نامه را چه کسان نوشته اند و مال چقدر است؟ جعفر، خشمناک برخاست و جامه های خود را تکانید و گفت: می خواهند که از غیب خبر دهم!

آن جماعت، حیران شده بودند، که خادمی بیرون آمد و گفت: «ای اهل قم!» و یک یک را نام برد که با شما نامه ی فلان و فلان است و همیانی است که در آن هزار دینار است و از آن جمله، ده دینار مطلاست.

پس نامه را با آن همیان به آن خادم دادند و گفتند: بی شبهه، آن کسی که او را فرستاده، او امام است».

دوم: روایت کرده از محمد بن یحیی فارسی، از شخصی که آزاد کدره ی خدیجه، دختر حضرت جواد علیه السلام بود، او گفتن: قومی از سادات از اهل مدینه قائل بودند به حق یعنی امامت امامان شیعه، پس می رسید به ایشان، هدایای ابی محمد عسکری در وقت معینی؛ پس چون حضرت وفات کرد، برگشتند گروهی از ایشان، از اعتقاد به خلف - یعنی امام زمان علیه السلام -؛ پس بعد از پدربزرگوارش علیهما السلام و قطع شد از باقی، و دیگر به ایشان برنگشت.

سوم: و نیز روایت کرده از ابی الحسن، احمد بن عثمان عمری، از برادرش، ابی جعفر، محمد بن عثمان که گفت: مردی از اهل سودا [2] - که اطراف کوفه است - مال بسیاری حمل کرد از برای صاحب الزمان علیه السلام؛ پس حضرت رد نمود مال را برا او و به او گفت: «حق پسر عموهای خود را از آن بیرون کن! و آن چهار صد درهم است».

 

 

 

در دست او مزرعه ای بود از فرزندان عمویش؛ پس بعضی از منافع آن را به آنها داد و بعضی را نگاه داشت؛ وقتی نظر کرد در حساب مال، دید که آنچه از پسر عموهایش با اوست، چهارصد درهم است؛ چنانکه حضرت فرموده بود.

و نیز روایت کرده از ابی الحسن عمری که گفت: «حمل نمود مردی از قائلین به حق یعنی امامت امامان شیعه، مالی را به سوی صاحب الزمان علیه السلام، مفصلا [3] با نامه های قومی از مومنین، و میان هر دو اسم را فاصله گذاشته بود، و از غیر ایشان، ده اشرفی برده بود به اسم زنی که مومنه نبود؛ پس جمیع مال را قبول فرمود، و نوشت در هر فاصله ای، رسید مال آن شخص را، و آن ده اشرفی را برگرداند بر آن زن، و در زیر اسم او نوشت: (انما یتقبل الله من المتقین). [4] .

چهارم: و نیز روایت کرده از عبد الله سفیانی که گفت: «مالی از جانب مرزبانی به آن حضرت علیه السلام رساندم که در آن بود دست بند طلایی؛ پس همه را قبول فرمود و دست بند را رد کرد و امر فرمود به شکستن آن. پس آمدم به نزد مرزبانی و به او گفتم آنچه را به آن، مامور شدم؛ پس شکستیم آن را؛ یافتیم در آن، یک مثقال برنج و آهن و مس؛ پس آن را از او بیرون آوردیم و فرستادیم نزد آن حضرت؛ پس قبول فرمود».

پنجم: و نیز روایت کرده از علی بن سنان موصلی، از پدرش که گفت: «چون حضرت ابو محمد علیه السلام وفات کرد، جماعتی از قم و بلاد جبل، با اموالی که معمولا می آوردند، وارد شدند. ایشان را خبری از فوت آن

 

 

 

حضرت نبود؛ پس چون رسیدند به سامراء و سوال کردند از آن جناب، به آنها گفتند که وفات کرده؛ گفتند: پس از او کیست؟

گفتند: جعفر، برادرش.

پس از او سوال کردند؛ (و سراغ جعفر را گرفتند) گفتند: برای سیر و تنزه بیرون رفته و در زورقی (قایقی) نشسته در دجله، شرب خمر می کند و با او سرایندگانند.

آن قوم با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: این صفت امام نیست.

بعضی از ایشان گفتند: برویم و این اموال را برگردانیم به صاحبانشان. ابو العباس محمد بن احمد بن جعفر حمیری قمی گفت: تامل کنید تا جعفر برگردد و در امر او تفحص کنیم.

چون برگشت، داخل شدند بر او و سلام کردند و گفتند: ای سید ما! ما از اهل قم هستیم، در ما جماعتی از شیعه و غیر شیعه اند و ما حمل می کردیم برای سید خود، ابو محمد عسکری علیه السلام اموالی.

گفت: کجاست آن مال ها؟

گفتند: با ماست.

گفت: تحویل نمایید آن را به نزد من!

گفتند: برای این اموال، جسری (پلی) است که راه به آن است.

گفت: آن چیست؟

گفتند:... ما هر وقت که مال ها را می آوریم، سید ما می فرمود که همه ی مال فلان مقدار است؛ از فلان، این مقدار، و از نزد فلان، آن قدر، تا آن که تمام نام های مردم را می برد و می فرمود که بر نقش مهر کیسه ها چیست.

 

 

 

جعفر گفت: دروغ می گویید! و بر برادرم می بندید چیزی را که نمی کرد؛ این علم غیب است.

پس آن قوم چون سخن جعفر را شنیدند، بعضی به بعضی نگاه کردند. پس گفت: این مال را بردارید به نزد من آرید!

گفتند: ما قومی هستیم که ما را اجاره کردند. ما آن را از سید خود، حسن علیه السلام دیده بودیم؛ اگر تو امامی، آن مال ها را برای ما وصف کن، و گرنه به صاحبش بر می گردانیم، هر چه می خواهند در آن ماله ها بکنند!

جعفر رفت نزد خلیفه - و او در سامراء بود - و از ایشان شکایت کرد؛ چون در نزد خلیفه حاضر شدند، خلیفه به ایشان گفت: این اموال را بدهید به جعفر!

گفتند: اصلح الله الخلیفه! ما اجیر و وکیل صاحبان این اموال هستیم، و ما را امر کردند که تسلیم نکنیم آنها را مگر به علامت و دلالتی که عادت، بر همین جاری شده بود با ابی محمد علیه السلام».

خلیفه گفت: چه بود آن دلالتی که با ابی محمد علیه السلام بود؟

آنها گفتند: وصف می کرد برای ما اشرفی ها را و صاحبان آن را و اموال را و مقدار آن را؛ پس چون چنین می کرد، مال ها را به او تسلیم می کردیم، و چند مرتبه بر او وارد شدیم، و این بود علامت ما با او، و حال وفات کرده؛ پس اگر این مرد، صاحب این امر است، پس به پا دارد برای ما آنچه را به پا می داشت برای ما برادر او، و گرنه مال را برمی گردانیم به صاحبانش که آن را فرستادند به توسط ما.

جعفر گفت: یا امیر المومنین! اینها قومی دروغ گویند و بر برادرم دروغ می بندند، و این، علم غیب است.

 

 

 

خلیفه گفت: آن قوم، رسولانند؛ (و ما علی الرسول الا البلاغ)؛

جفعر، مبهوت شد و جوابی نیافت، و آن جماعت گفتند: امیر المومنین بر ما احسان کند و فرمان دهد به کسی که ما را بدرقه کند تا از این بلد بیرون رویم.

پس به نزد شخصی امر کرد ایشان را بیرون کرد؛ چون از بلد بیرون رفتند، پسری به نزد ایشان آمد که نیکوترین مردم بود در صورت، پس ایشان را صدا کرد که: ای فلان، پسر فلان! و ای فلان، پسر فلان! اجابت کنید مولای خود را!

پس به او گفتند: تو مولای مایی؟! گفت: معاذ الله! من بنده ی مولای شمایم؛ بروید به نزد آن جناب!

گفتند: با او رفتیم تا آن که داخل شد به خانه ی مولای ما، امام حسن علیه السلام؛ پس دیدیم فرزند او قائم را، بر سریری نشسته، که گویا پاره ی ماه است، و بر بدن مبارکش جامه ی سبزی بود؛ سلام کردیم بر آن جناب، و سلام ما را جواب داد.

آن گاه فرمود: همه ی مال، فلان قدر است و مال فلان، چنین است، و پیوسته وصف می کرد تا آن که جمیع مال را وصف کرد، و وصف کرد جامه های ما را، و سواری ما را، و آنچه با ما بود از چهار پایان.

پس افتادیم به سجده برای خدای تعالی، و زمین را در پیش روی او بوسیدیم؛. آن گاه سوال کردیم از هر چه می خواستیم و او جواب داد.

اموال را حمل کردیم به سوی آن جناب، و ما را امر فرمود که دیگر چیزی به سوی سامراء حمل نکنیم تا برای ما شخصی را در بغداد

 

 

 

منصوب فرماید که اموال را به نزد او حمل کنیم، و از نزد او، توقیعات بیرون بیاید.

گفتند: پس، از نرد آن جناب مراجعت کردیم و عطا فرمود به ابو العباس، محمد بن جعفر حمیری قمی، مقداری از حنوط و کفن، و به او فرمود: خداوند، بزرگ نماید اجر تو را در نفس تو».

راوی گفت: «چون ابو العباس به عقبه ی همدان رسید، تب کرد و وفات نمود. و بعد از آن، اموال حمل می شد به بغداد، نزد کسانی که حضرت منصوب کرده بود، و بیرون می آمد از نزد ایشان، توقیعات».

ششم: در کتاب «عیون المعجزات» نیز روایت کرده از محمد بن جعفر که گفت: «بیرون رفت یکی از برادران ما به عزم عسکر - یعنی سامراء - برای امری از امور، گفت: پس وارد عسکر شدم و من ایستاده بودم در حال نماز که دیدم مردی آمد و کیسه ای مهر کرده در پیش روی من گذاشت و من نماز می خواندم. چون از نماز فارغ شدم و مهر آن کیسه را شکستم، دیدم در آن رقعه ای است که شرح شده در آن، آنچه من برای آن بیرون آمده بودم، پس، از عسکر مراجعت کردم».

هفتم: و نیز روایت کرده از محمد بن احمد که گفت: شکایت کردم از یکی از همسایگان خود که متاذی بودم از او، و از شر او ایمن نبودم؛ توقیع مبارک صادر شد که: «به زودی کفایت امر او، از تو خواهد شد؛ پس، خدای تعالی منت گذاشت بر من به مردن او در روز دوم».

هشتم: و نیز روایت کرده از ابی محمد ثمالی، گفت: «نوشتم برای دو مقصد، و خواستم که بنویسم در مقصد سوم خود، پس در نفس خود

 

 

 

گفتم: شاید آن جناب علیه السلام این را کراهت داشته باشد؛ پس توقیع شریف رسید در آن دو مقصد و آن مقصد سوم، که در نفس خود پنهان کردم و آن را ننوشته بودم».

نهم: و نیز روایت کرده که: «توقیعی رسید درباره ی احمد بن عبد العزیز که او مرتد شده، و متبین شد ارتداد او بعد از وصول توقیع، به یازده روز».

دهم: و نیز روایت کرده از علی بن محمد صیمری، که نوشت و درخواست کفنی کرد؛ آن حضرت نوشت به او که: «تو محتاج می شوی به آن، در سال هشتاد (ظاهرا یعنی دویست و هشتاد)، و اما دو جامه برای او فرستاد؛ پس وفات کرد در سال هشتاد». [5] .

 

 

 

[1] فرج کبیر در غیبت، تالیف محمد بن هبة الله طرابلسی (شاگرد شیخ طوسی)؛ ذریعه: 156:16.

[2] کذا و شاید «سواد» باشد.

[3] ظاهرا به معنی «جدا جدا» است.

[4] سوره ی مائده: آیه ی 27.

[5] در نجم الثاقب 40 معجزه نقل شده است و در اینجا به 10 تای از آنها بسنده شد.

اول:مهموم بودن برای آن جناب علیه السلام در ایام غیبت و مفارقت.

و در «عیون» از جناب امام رضا علیه السلام رایت است که در ضمن خبری متعلق به آن جناب فرمود: «چه بسیار مومنه و چه بسیار مومنی که تاسف و حیران و محزونند در وقت فقدان ماء معین، یعنی حضرت حجت علیه السلام».

در فقرات شریفه ی دعای ندبه ی معروفه که در عید غدیر و قربان و فطر و روز جمعه و شب آن باید خواند، اشاره شده به این مطلب که حاصل مضمون بعضی از آن فقرات، این است:

«کاش می دانستم که تو در کجا اقامت نمودی؟ و کدام زمین و خاک، تو را [در] برگرفته؟ آیا به رضوی جای داری یا ذی طوی؟ گران است بر من که خلق را ببینم و تو دیده نشوی، و نشنوم از تو، نه آوازی و نه رازی.

گران است بر من، که احاطه کند به تو بلا، نه به من، و نرسد به تو از من، نه ناله ای و نه شکایتی.

جانم فدای تو؛ غایبی که از ما کناره نداری!

جانم فدای تو؛ دور شده ای که از ما دوری نگرفتی!

جانم فدای تو؛ که آرزوی هر مشتاق و آرزومندی از مرد و زن، که تو را یاد آورند و ناله کنند!

 

 

 

گران است بر من، که من بر تو بگریم و خلق، از تو دست کشیده باشند. گران است بر من، آن که جاری شود بر تو آنچه جاری شده، نه بر ایشان.

آیا معینی هست که طولانی کنم با او گریه و ناله را؟

آیا جزع کننده ای هست که من او را بر جزعش یاری کنم هر آن گاه که خلوتی باشد؟

آیا به چشمی خاشاکی رفته (کنایه از بسیاری گریه است)؟ که چشم من او را بر آن حالت مساعدت کند؟

آیا به سوی تو راهی هست - ای پسر احمد!- که به حضور جنابت مشرف شوند؟

آیا متصل می شود روز ما به فردای او که محظوظ شویم و بهره بریم؟ کی وارد می شویم بر چشمه سارهای سیراب کننده که سیراب شویم؟ کی سیراب می شویم از آب گوارای تو؛ که تشنگی به طول انجامید؟ کی صبح و شام، به خدمتت خواهیم رسید؟ کی تو ما را می بینی و ما تو را، و حال آن که لوای ظفر و نصرت برافراشته شده [باشد]؟».

تا آخر دعا، که نمونه ای است از درد دل آن که جامی از چشمه ی محبت آن جناب نوشیده، و سزاوار است او را که به امثال این کلمات، درد دلی کرده و بر آتش هجرانش، کفی از آب شود (یعنی اشک چشم) بپاشد.

دوم: از تکالیف قلبیه، انتظار فرج آل محمد علیهم السلام در هر آن، و انتظار ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره ی مهدی آل محمد علیهم السلام، و پر شدن زمین

 

 

از عدل و داد، و غالب شدن دین اسلام بر جمیع ادیان [می باشد] که خدای تعالی به نبی اکرم خود خبر داده و وعده فرموده؛ بلکه بشارت آن را به جمیع پیغمبران و امت ها داده که: روزی خواهد آمد که جز خدای تعالی کسی را پرستش نکنند، و جیزی از دین نماند که از بیم احدی، در پرده ی ستر و حجاب بماند، و بلا و شدت، از حق پرستان برود؛ چنان که در زیارت مهدی آل محمد علیهم السلام است که:

«السلام علی المهدی الذی وعد الله به الامم أن یجمع به الکلم و یلم به الشعث و یملأ به الأرض عدلا و قسطا و ینجز به وعد المومنین».

ترجمه: سلام بر مهدی! آن که [خدا] وعده داده به او جمیع امت ها را که جمع کند به وجود او کلمه ها را - یعنی اختلاف را از میان ببرد و دین یکی شود - و گرد آورد به او پراکندگی ها را، و پر کند به او زمین را از عدل و داد، و انفاذ فرماید به سبب او، وعده ی فرجی که به مومنین داده.

شیخ نعمانی در کتاب «غیبت» روایت کرده از علاء بن سیابه از ابی عبد الله، جعفر بن محمد علیهما السلام که فرمود: «کسی که بمیرد از شما و منتظر باشد این امر را مانند کسی است که در خیمه ای باشد که از آن حضرت قائم علیه السلام است».

و نیز روایت نموده از ابو بصیر از آن جناب که فرمود: «آیا خبر ندهم شما را به چیزی که قبول نمی کند خداوند عملی را از بندگان، مگر به آن؟

گفتن: بلی! پس فرمود: شهادة أن لا اله الا الله و أن محمدا عبده و رسوله، و اقرار به آنچه خداوند امر فرموده، و دوستی ما، و بیزاری از دشمنان ما، و انقیاد و تسلیم امامان معصوم بودن، و ورع، و اجتهاد، و آرامی، و انتظار کشیدن برای قائم علیه السلام.

 

 

 

آن گاه فرمود: به درستی که برای ما دولتی است که خداوند آن را می آورد هر وقتی که خواست.

آن گاه فرمود: هر کسی که خوش دارد که از اصحاب قائم علیه السلام باشد، پس انتظار کشد، و عمل کند با ورع و محاسن اخلاق در حالی که انتظار دارد.

پس اگر بمیرد و قائم علیه السلام پس از او خروج کند، هست برای او از اجر، مثل اجر کسی که آن جناب را درک کرده؛ پس کوشش کنید و انتظار کشید؛ هنیئا هنیئا برای شما ای عصابه ی مرحومه (یعنی ای گروهی که مشمول رحمت خدا هستید)».

و شیخ صدوق در «کمال الدین» روایت کرده از آن جناب که فرمود: «از دین ائمه است ورع و عفت و صلاح و انتظار داشتن فرج آل محمد علیهم السلام».

و نیز از جناب رضا علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: «افضل اعمال امت من، انتظار فرج است از خداوند عز و جل».

نیز روایت کرده از امیر المومنین علیه السلام که فرمود: «منتظر امر ما، مانند کسی است که در خون خود غلطیده باشد در راه خداوند».

شیخ طبرسی در «احتجاج» روایت کرده که توقیعی از حضرت صاحب الامر علیه السلام بیرون آمد، به دست محمد بن عثمان، و در آخر آن مذکور است که: «دعا بسیار کنند برای تعجیل فرج؛ به درستی که فرج شما در آن است».

و شیخ برقی در «محاسن» از آن جناب روایت کرده که به مردی از اصحاب فرمود که: «هر که از شما بمیرد با دوستی اهل بیت و انتظار کشیدن فرج، مثل کسی است که در خیمه ی جناب قائم علیه السلام باشد».

 

 

 

و در روایت دیگر: «بلکه مثل کسی است که با رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم باشد».

و در روایت دیگر: «مانند کسی است که در پیش رسول خدا اشهید گردد».

و نیز از جناب صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: «هر که انتظار برد ظهور حجت دوازدهمی را، مانند کسی است که شمشیر خود را برهنه کرده و در پیش روی رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم، دفع دشمنان آن حضرت می کند».

و برقی از امیر المومنین علیه السلام روایت کرده که فرمود: «افضل عبادت مومن، انتظار کشیدن فرج حق است».

سوم: از تکالیف، دعا کردن است برای حفظ وجود مبارک امام عصر علیه السلام از شرور شیاطین انس و جن، و طلب تعجیل نصرت و ظفر و غلبه بر کفار و ملحدین و منافقین برای آن جناب؛ و این، نوعی است از اظهار بندگی، و رضای به آنچه خدای تعالی وعده فرموده که چنین گوهر گران بهایی را - که در خزانه ی قدرت و رحمت خود پرورده، و بر چهره ی آن حجاب عظمت و جلالت کشیده - در روزی که خود مصلحت داند، ظاهر و دنیا را از پرتو شعاع آن روشن نماید.

و با چنان وعده منجز حتمی، در دعای ما برای آن حضرت، جز ادای رسم بندگی و اظهار شوق، و زیادتی محبت و ثواب و رضا به موهبت کبرای خداوندی، اثری ظاهر نباشد؛ اگر چه بسیار تحریص و تاکید فرمودند در دعای برای آن حضرت علیه السلام در غالب اوقات.

سید جلیل، علی بن طاووس، در فصل هشتم از کتاب «فلاح السائل» بعد از ذکر ترغیب در دعای برای اخوان، فرمود که: «هر گاه این همه فضل

 

 

 

دعاست برای برادران تو، پس چگونه خواهد بود فضل دعا کردن برای سلطان تو؛ که او سبب وجود توست؛ و تو اعتقاد داری که اگر نبود آن جناب، نمی آفرید خداوند تو را و نه احدی از مکلفین را، در زمان او زمان تو؛ و این که لطف وجود او علیه السلام، سبب است از برای هر چه که تو و غیر تو در آنید؛ و سبب است از برای هر خیر که می رسید به آن.

پس حذر کن و باز حذر کن از این که مقدم بداری نفس خود را، یا احدی از خلایق را در ولا و دعا، بر آن جناب علیه السلام، و حاضر کن قلب و زبان خود را در دعای از برای این سلطان عظیم الشان!

و حذر کن از این که اعتقاد کنی که من این کلام را گفتم برای این که آن جناب به دعای تو محتاج است؛ هیهات! که اگر این را معتقد شوی، پس تو مریضی در اعتقاد و دوستی خود. بلکه این را گفتم برای آن چیزی که تو را شناساندم از حق عظیم آن جناب بر تو، و احسان بزرگ او بر تو، و به جهت این که هر گاه دعا کردی برای او پیش ار دعا کردن برای نفس خود - برای آن که عزیز است نزد تو - نزدیک تر خواهد بود آن که خداوند جل جلاله، ابواب اجابت را در پیش روی تو باز نماید؛ زیرا تویی که ابواب قبول دعا را به سبب گناهان، به روی خود بستی.

پس هر گاه دعا کردی برای این مولای خاص، در نزد مالک احیاء و اموات، امید است به جهت آن وجود مقدس، خداوند، ابواب اجابت را باز نماید؛ پس تو در دعا کردن برای نفس خود و برای آن که دعا می کنی برای او، داخل شوی در زمره ی اهل فضل او، و فرا می گیرد رحمت خداوند جل جلاله تو را، و کرم و عنایت او به تو؛ زیرا که چنگ زدی در دعا به حبل او.

 

در ذکر پاره ای از زمان ها و اوقات مخصوص به امام عصر (عج) و تکلیف رعایا در آنها نسبت به آن جناب

عدد آنها هشت است؛

اول: شب قدر، بلکه هر سه شب مردد، یعنی شب 19 و 21 و 23 ماه رمضان؛

دوم: روز جمعه؛

سوم: روز عاشورا؛

چهارم: از وقت زرد شدن آفتاب تا غروب آن، در هر روز؛

پنجم: عصر دوشنبه؛

ششم: عصر پنجشنبهه؛

هفتم: شب و روز نیمه ی شعبان؛

هشتم: روز نوروز.

اول: شب قدر، که شب بروز و ظهور قدر و منزلت و میمنت و سلطنت و عظمت و جلالت امام عصر علیه السلام است؛ در «تفسیر علی بن ابراهیم» به چند سند معتبر از حضرت باقر و صادق و کاظم علیهم السلام روایت کرده که در

 

 

 

تفسیر آیه ی مبارکه ی (فیها یفرق کل أمر حکیم) [1] فرمودند که؛ «خداوند تقدیر می کند هر امری را از حق و باطل و آنچه می شود در این سال. و از برای خداوند است در آن بداء و مشیت، که پیش اندازد آنچه را بخواهد، و تأخیر نماید آنچه را بخواهد - از آجال و ارزاق و بلایا و اعراض و امراض - زیاد کند در آنها آنچه را که بخواهد، و کم کند آنچه را که بخواهد، امیر المومنین علیه السلام، و می دهد آن را امیر المومنین به ائمه علیهم السلام، تا این که می رسد به صاحب الزمان علیه السلام و شرط می کند در آن، بداء و مشیت و تقدیم و تأخیر را».

و نیز روایت کرده که: «خداوند تقدیر می کند در شب قدر، آجال و ارزاق را هر امری که حادث می شود، از موت و حیات، یا ارزانی زمان علیه السلام و می دهند به او آنچه را که نوشتند از این امور».

و نیز روایت کرده که جناب باقر علیه السلام فرمود: «مخفی نمی شود بر ما شب قدر؛ زیرا که ملائکه طواف می کنند به ما در آن شب».

و شیخ صفار در «بصائر الدرجات» روایت کرده از داوود بن فرقد که گفت: سوال نمودم از او - یعنی صادق علیه السلام - از قول خداوند عز و جل. (انا أنزلنا فی لیلة القدر، و ما أدریک ما لیلة القدر)؛ [2] .

فرمود: نازل می شود در آن، آنچه می شود در این سال، از موت یا ولادت. گفتم به او: به سوی که نازل می شود؟

 

 

فرمود: به سوی که شاید باشد؟ [3] به درستی که مردم، این شب را در نماز و دعا و مسألت اند و صاحب این امر، در شغلی است؛ نازل می شود ملائکه به سوی او به جهت امور سال، از غروب آفتاب تا طلوع».

و نیز روایت کرده از عبد الله بن سنان که گفت: «سوال کردم از آن جناب، از نصف شعبان؛

پس فرمود: در نزد من، از آن چیزی نیست، و لکن هرگاه شب نوزدهم از ماه رمضان شد، تقسیم می شود در آن، ارزاق، و نوشته می شود در آن، آجال، و بیرون می آید در آن، برات و منشور حاج، و خداوند نظر لطف می فرماید به سوی بندگان خود؛ پس می آمرزد ایشان را، مگر شارب خمر.

پس هر گاه شب بیست و سوم شد، جدا می شود در آن، هر امر محکمی؛ آن گاه به پایان می رسد و امضا کرده می شود.

گفتم: به کی می رسد؟

فرمود: به سوی صاحب شما؛ یعنی امام شما».

در خبر حارث بن مغیره ی بصری فرمود: «نوشته می شود در آن شب قدر، قافله ی حاج، و آنچه می شود در آن سال، از طاعتی یا معصیتی یا مردنی یا حیاتی...، آن گاه می افکند آن را به سوی صاحب الارض علیه السلام».

حارث بن مغیره سوال کرد که: «صاحب ارض کیست؟

فرمود: صاحب شما».

و علامه مجلسی رحمه الله در «زاد المعاد» فرمود: «از بعضی احادیث، ظاهر می شود که هر سه شب، قدرند و در شب اول، تقدیر امور می شود و در

 

 

 

شب دوم، به کثرت دعا و عبادت، ممکن است بعضی تغییر بیابد و در شب سوم، حتم می شود و تغییر نمی یابد یا بسیار کم تغییر می یابد؛ بلا تشبیه، مانند حکم پادشاهان که اول تعلیقه می شود و تغییرش آسان است، بعد از آن ثبت دفاتر می شود و تغییرش دشوارتر است، اما به مهر آنان که مزین نگردیده، باز ممکن است تغییر بیابد، و چون به مهر آنان رسید، به منزله ی حتم است و تغییرش در نهایت سختی است».

و نیز در مقام ذکر مرغبات عبادت در شب قدر فرموده: «چون حضرت صاحب الامر علیه السلام در تمام این شب، با ملائکه مقربین محشور است، و فوج فوج به خدمت او می آیند و بر او سلام می کنند و تقدیرات که برای او و سایر خلق شده است بر او عرض می کنند، سزاوار نیست در چنین شبی، تأسی به امام خود نکنند و به غفلت به سر آورند».

و نیز از فوائد عبادت آن شب شمرده که: «چون تقدیرات جمیع امور- از عمر و مال و فرزند و عزت و صحت و توفیق اعمال خیر و سایر امور - در این شب می شود، اصلاح تمام احوال سال، در این شب خواهد بود، و ممکن است که نام کسی در دیوان اشقیا نوشته [شده] باشد، و در این شب، تغییر یابد و از زمره ی سعادتمندان نوشته شود؛ چنان که این مضمون، در اکثر دعاها و احادیث معتبره وارد شده است».

بنابر آنچه در گذشته ذکر شد - که دعا برای آن جناب را باید مقدم داشت بر دعای برای نفس خود، و در این شب مشغول است به آن امر عظیم الهی که در اخبار گذشته و غیر آن اشاره شد به آن - بهترین دعاها طلب نصرت و اعانت و حفظ الهی است برای آن جناب؛ چنان که گذشت

 

 

 

که در شب بیست و سوم، در جمیع حالات - چه در رکوع، چه در سجود و چه نشسته یا ایستاده بلکه در سایر اوقات - باید خواند آن دعا را که مضمونش پس از حمد خداوند و صلوات بر رسول و آلش علیهم السلام، این بود که:

«بار خدایا! در این ساعتی، ولی و حافظ و قائد و ناصر و راهنما و معین حجة بن الحسن المهدی علیه السلام باش».

پس از آن، توسل و استغاثه به آن جناب، و طلب اعانت و شفاعت در انجام آنچه می خواهد و باید به دست مبارک او جاری شود و به نظر انوار او بگذرد، و تضرع و انابه، که نظر لطف و رأفت خود را از او برندارد و به وسیله ای خود را به نیکی در نزد آن جناب مذکور نماید که او آنچه سزاوار بزرگی است، در این شب - که زمام امور به دست قدرت الهیه ی اوست - به او رفتار نماید.

دوم: روز جمعه که از چند جهت اختصاص و تعلق دارد به امام عصر علیه السلام؛

یکی آن که ولادت با سعادت آن جناب در آن بوده؛ چنانکه در باب اول ذکر شد؛

و دیگر آن که ظهور موفور السرور آن حضرت در آن روز خواهد بود، و ترقب و انتظار فرج، در آن روز، بیشتر از روزهای دیگر است؛ چنانکه در برخی از اخبار، تصریح به آن شده، و در زیارت مختصه ی به آن جناب در روز جمعه است که:

«یا مولای! یا صاحب الزمان! صلوات الله علیک و علی آل بیتک! هذا یوم الجمعة و هو یومک المتوقع فیه ظهورک و الفرج فیه للمومنین علی یدیک...».

 

 

 

یعنی: ای آقای من! ای صاحب الزمان، که درود خداوند بر تو و آل بیت تو باد! این روز جمعه است و آن روز تو است که انتظار کشیده می شود در آن، ظهور تو و فرج مومنین بر دست جناب تو. و من - ای آقای من!- در آن میهمان تو هستم و پناه آورده ی به تو، و تویی آقای من، کریم و از اولاد کریمان، و مأموری به پناه دادن؛ پس مرا مهمانی کن و پناه ده!....

سید بن طاووس رحمه الله در «جمال الاسبوع» از حضرت کاظم علیه السلام روایت کرده که فرمود به محمد بن سنان در روز جمعه که: «آیا خواندی در این روز، واجب از دعا را؟

پرسیدم: کدام است؟

فرمود، بگو: السلام علیک ایها الیوم الجدید المبارک (المتبارک خ) الذی جعله الله عیدا لاولیائه المطهرین من الدنس الخارجین من البلوی المکرورین مع أولیائه المصفین من العکر الباذلین أنفسهم فی محبة أولیاء الرحمن تسلیما... [4] .

یعنی: سلام بر تو باد ای روز تازه ی مبارکی که گردانده او را خداوند عید از برای دوستان خود که پاک شدگانند از قذرات و بیرون شدگانند از فتنه، و رجعت کنندگانند با اولیای او علیهم السلام و تصفیه شدگانند از درد و کثافات عقاید و اعمال قبیحه، و بذل کنندگانند جان های خود را در محبت اولیای خداوند».

علامه مجلسی رحمه الله در «بحار» نقل کرده از کتابی قدیم، از تألیفات قدمای علمای ما که: چون نماز صبح را خواندی در روز جمعه، ابتدا کن به

 

 

 

این شهادت، آن گاه به صلوات بر محمد و آل او علیهم السلام و آن دعایی است طولانی، و بعضی از فقرات آن این است:

«اللهم کن لولیک فی خلقک ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا حتی تسکنه أرضک طوعا و تمتعه منها طولا و تجعله و ذریته فیها الأئمة الوارثین و اجمع له شمله و أکمل له أمره و أصلح له رعیته و ثبت رکنه و أفرغ الصبر منک علیه حتی ینتقم...؛ اللهم اکفه هول عدوه و أنسهم ذکره و أرد من أراده و کد من کاده و امکر بمن مکره به و اجعل دائرة السوء علیهم؛ اللهم فض جمعهم و فل حدهم و أرعب قلوبهم و زلزل أقدامهم و اصدع شعبهم و شتت أمرهم فانهم أضاعوا الصلوات و اتبعوا الشهوات و عملوا السیئات و اجتنبوا الحسنات فخذهم بالمثلات و أرهم الحسرات انک علی کل شی ء قدیر». [5] .

آدابی که به برکت آنها می توان حضرت را زیارت کرد:

در ذکر اعمال و آدابی که شاید بتوان به برکت آنها به سعادت ملاقات حضرت حجت علیه السلام رسید؛ شناسد یا نشناسد؛ در خواب یا بیداری، و بردن بهره و فیضی از آن حضرت؛ هر چند که نباشد مگر زیادتی نور یقین و معرفت وجدانی به آن وجود معظم، که از اهم مقاصد است.

از حکایات باب یازدهم معلوم می شود که رسیدن به این مقصود، و بلوغ این مرام، در غیبت کبری ممکن و میسور [است]، بلکه مکشوف می شود که می توان به وسیله ی علم و عمل و تقوای تام و معرفت و تضرع و انابت و تهذیب نفس از هر غل و غش و ریبه و شک و شبهه و صفات مذمومه، قابل تلقی اسرار، و دخول در سلک خاصان و خواص، شد و از کلمات علمای اعلام، در باب یازدهم، شواهدی ذکر می شود.

مقصود در این جا، نه بیان دست آوردن راه آن است؛ که زیاده بر ادای تمام فرایض و سنن و آداب، و ترک تمام محرمات و مکروهات و مبغوضات، به نحوی که از او خواسته اند، سایر مقدمات آن، مستور

 

 

و مخفی [است] و جز بر اهلش مکشوف و مبین ندارند؛ بلکه غرض، به دست آوردن راهی است که شاید به وسیله ی آن، در عمر خویش، نوبتی به این نعمت برسد؛ هر چند در خواب باشد.

مخفی نماند که از تأمل در قصص و حکایاتی که در باب یازدهم یاد می گردد، معلوم می شود که مداومت بر عمل نیک و عبادتی مشروعه و کوشش در انابه و تضرع، در مدت چهل روز، به جهت این مقصد، از اسباب قریبه و وسیله های عظیمه است؛ چنان که رفتن چهل شب چهارشنبه در مسجد سهله، یا چهل شب جمعه در کوفه، با اشتغال به عبادت، از عمل های متداوله ی معروفه است که بسیار از علما و صلحا دعوای تجربه کرده اند.

و نیز زیارت سید الشهداء علیه السلام، در چهل شب جمعه و امثال آن.

و ظاهرا مستندی مخصوص در دست ایشان نباشد - نه برای عدد مذکور و نه برای عمل - جز آنچه از کتاب و سنت ظاهر می شود؛ که مداومت بر دعا در چهل روز، در اجابت و قبول، موثر است.

در کافی روایت است که محمد بن مسلم گفت: گفتم به جناب باقر، یا صادق علیهما السلام که: «ما می بینیم مرد را که برای اوست عبادت و کوشش و خشوع، و لکن قائل نیست به حق - یعنی به امامت ائمه علیهم السلام - پس آیا او را هیچ منفعت می دهد؟

فرمود: ای محمد! به درستی که مثل کسانی که به امامت ائمه قائل نیستند و عبادت می کنند مثل اهل بیتی بود که در بنی اسرائیل بودند، که هیچ کدام از ایشان، چهل شب کوشش نمی کرد، مگر آن که چون دعا

 

 

می کرد، به اجابت می رسید. مردی از ایشان، چهل شب سعی و کوشش کرد، آن گاه دعا کرد، پس مستجاب نشد.

پس به نزد عیسی بن مریم علیهما السلام آمد و شکایت کرد نزد آن جناب، از آن حالی که به آن مبتلا شده، و تقاضا کرد که برای او دعا کند؛ پس عیسی تطهیر کرد و دو رکعت نماز به جای آورد؛ آن گاه خدای عز و جل را خواند. پس خداوند وحی فرستاد به سوی او که: ای عیسی! به درستی که بنده ی من به نزد من آمد از غیر آن در که باید از آن در درآید؛ به درستی که او مرا دعا کرد و در دلش شکی بود از تو؛ پس اگر مرا دعا کند تا آن که گردنش قطع شود و انگشتانش بریزد، اجابت نمی کنم او را.

پس عیسی ملتفت او شد و فرمود: دعا می کنی خداوند را و حال آن که در دلت شکی است از پیغمبر او.

پس گفت: ای روح الله و کلمه ی او! این چنین بود والله آنچه گفت؛ پس دعا کن خدا را که این را از من زایل کند.

پس عیسی دعا کرد و خداوند توبه ی او را قبول فرمود و پذیرفت از او». و چون اجمالا معلوم شد مأخذ عمل معهود علما و صلحا و اخیار در مواظبت چهل شب یا روز چهارشنبه یا جمعه، در کوفه یا سهله یا کربلا، به جهت این مقصد عظیم، و نبودن خصوصیتی در هیچ یک از آنها، ظاهر می شود که هر کس باید به حسب مقام و حالت و مکان و زمان و قدرت خود، نظر کند به دقت و تأمل، یا از دانای بصیری جویا شود که از اعمال حسنه ی شرعیه و آداب سنن احمدیه، کدام یک نسبت به او اولی و ارجح است که بدان مواظبت کند؛ زیرا ممکن است عملی از گفتنی ها یا کردنی ها

 

 

 

نسبت به کسی مرجوح، و نسبت به دیگری راجح باشد؛ و بر فرض رجحان، تفاوت مراتب و درجات اعمال، بسیار است.

پس ممکن است که از کسی بذل و انفاق مال در محلش مطلوب باشد، و از دیگری تعلیم، و از دیگری نماز، و از دیگری روزه، و از دیگری زیارت، و هکذا، و لکن در همه ی آنها رعایت باید نمود شروط مشترکه را، چون ادای فرایض و اجتناب محرمات و طهارت مأکول و مشروب و ملبوس و حلیت انها، زیاده از آنچه به ظاهر شرع می توان کرد، و تخلیص نیت و غیر اینها که مقام بیان آنها نیست.

سید فضل الله راوندی در کتاب «دعوات» و علامه ی مجلسی در «بحار» از کتاب «مجموع الدعوات» تلعکبری و سید علی خان در «کلم الطیب» از «قبس المصباح» روایت کرده اند از ابوالوفای شیرازی که گفت: «من اسیر بودم در حبس الیاس، با ضیق حال؛ پس چنین معلوم شد بر من که او قصد قتل من کرده؛ پس شکایت کردم به سوی خداوند تبارک و تعالی، و شفیع قرار دادم مولای خود، ابی محمد، علی بن الحسین، زین العابدین علیه السلام را؛ پس خواب مرا ربود. [1] .

در خواب دیدم رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم [را] که آن جناب می فرماید که: متوسل نشو به من و نه به دختر من و نه به دو پس من از برای چیزی از متاع دنیا، بلکه از برای آخرت و آنچه را آرزو داری از فضل خدای تعالی.

و اما برادرم، ابو الحسن علیه السلام، پس او انتقام می کشد از کسی که ظلم کرده تو را.

پس گفتم: یا رسول الله! آیا نبود که فاطمه علیها السلام را ظلم کردند، پس صبر

 

 

 

کرد، و میراث تو را غضب کردند، صبر نمود؛ پس چگونه انتقام می کشد از کسی که مرا ظلم نموده؟

پس حضرت نظر کرد به من از روی تعجب و فرمود: آن عهدی بود که به او کرده بودم و امری بود که به او، امر نموده بودم و جایز نبود برای او مگر به پا داشتن آن، و به تحقیق که ادا کرد حق را. و الآن، پس وای بر کسی که متعرض شود موالی او را.

اما علی بن الحسین علیهما السلام، پس، از برای نجات از سلاطین و از شرور شیاطین.

و اما محمد بن علی و جعفر بن محمد علیهم السلام، پس، از برای آخرت و - به روایتی - آنچه خواهی از طاعت خداوند و رضوان او.

و اما موسی بن جعفر علیهما السلام، پس بخواه به او عافیت.

و اما علی بن موسی علیهما السلام، از برای نجات و - به روایتی - بطلب از او سلامتی را در سفرها در بحر و بر.

و اما محمد بن علی علیهما السلام، بطلب به سبب او نزول رزق را از خدای تعالی. و اما علی بن محمد علیهما السلام، از برای قضای نوافل و نیکی اخوان و آنچه بخواهی از طاعت خداوند عز و جل.

و اما حسن بن علی علیهما السلام، از برای آخرت.

و اما حجت علیه السلام، پس هر گاه رسید شمشیر به محل ذبح تو - و حضرت اشاره فرمود به دست خود به سوی حلق - پس استغاثه بکن به او!؛ به درستی که در می یابد تو را و او فریاد رس است و پناه است از برای هر کس که استغاثه کند؛ بگو: یا مولای یا صاحب الزمان! أنا مستغیث بک».

 

 

 

و به روایت دیگر فرمود: «اما صاحب الزمان علیه السلام، پس هرگاه رسید کارد به اینجا - و اشاره فرمود به دست خود به سوی حلقش - پس از اعانت بخواه!؛ پس به درستی که او تو را اعانت خواهد کرد؛ پس بگو: یا صاحب الزمان أغثنی! یا صاحب الزمان أدرکنی!».

و به روایت اول: پس من در خواب گفتم: «یا مولای یا صاحب الزمان أنا مستغیث بک».

و به روایت دیگر: پس فریاد کردم در خواب خود: «یا صاحب الزمان أغثنی! یا صاحب الزمان أدرکنی!».

و به روایت «قبس المصباح صهرشتی»: پس فریاد کردم در خواب: «یا مولای یا صاحب الزمان أدرکنی! فقد بلغ مجهودی».

و به روایت اول: پس در این حال، دیدم شخصی را که فرود آمد از آسمان و در زیر پای او اسبی است و در دست او حربه ای است از نور؛ پس گفتم: «ای مولای من! دفع کن از من، شر آن که مرا اذیت می کند.

پس فرمود: کار تو را انجام دادم.

چون صبح کردم، الیاس مرا خواست و گفت: به کی استغاثه کردی؟! گفتم: به آن که او فریاد رس درماندگان است».

دعای توسل به امام زمان علیه السلام

در «بحار» از «مجمع الدعوات» دعایی طولانی نقل کرده از برای توسل به هر یک از ائمه علیهم السلام برای مطالب مذکوره به همان ترتیب، و در «قبس المصباح» نیز دعایی مختصر به همان طریق نقل کرده و دعای توسل به امام عصر علیه السلام.

 

 

 

در دومی این است:

«اللهم انی أسئلک بحق ولیک و حجتک صاحب الزمان الا أعنتنی به علی جمیع أموری و کفیتنی به موونة کل موذ و طاغ و باغ، و أعنتنی به فقد بلغ مجهودی، و کفیتنی کل عدو و هم و غم و دین، و ولدی و جمیع أهلی و اخوانی و من یعنینی أمره و خاصتی، آمین رب العالمین». [2] .

ظاهر آن است که مراد حضرت رسول صلی الله علیه و اله و سلم از آن کلام (یعنی جمله هر گاه رسید کارد به اینجا)، نه اختصاص توسل به امام عصر علیه السلام است در آنجا که به چنگ دشمن افتد که قصد کشتن او نموده، بلکه آن کنایه است از به نهایت رسیدن شدت امور و منقطع شدن اسباب و قطع امید از مخلوق و نماندن جای صبر و شکیبایی؛ چنان که از دعای مزبور نیز معلوم می شود.

و چنان که تکلیف مضطر وامانده و بیچاره ی درمانده، استغاثه به آن جناب است، اغاثه و فریاد رسی درماندگان، از مناصب الهیه ی آن جناب خواهد بود. و اگر به جهت کثرت اضطراب و اضطرار، متمکن نشود درمانده ی مضطر از استغاثه به آن جناب به زبان مقال و دعای مأثور، کفایت می کند او را برای قابلیت اغاثه ی آن جناب، سوال به لسان حال و استعداد، با داشتن مقام تولا و اقرار به ولایت و امامت و منحصر دانستن وساطت فیض الهی در آن وجود مقدس.

و از جمله شواهد بر این مطلب آن که از القاب خاص آن حضرت است «غوث» که در زیارت معتبره وارد شده و معنی آن «فریاد رس» است

 

 

 

و حقیقت معنی این لقب الهی که مجرد اسم نیست، محقق نشود تا آن که صاحب آن، دارای قوه ی سامعه ای باشد که هر کس در هر جا به هر زبان در مقام استغاثه برآید، بشنود، بلکه دارای علمی باشد که به حالات درماندگان احاطه داشته باشد که بی استغاثه و توسل، از حالشان آگاه باشد؛ چنان که در فرمانی که برای شیخ مفید نوشتند، به این مقام تصریح فرمودند، و دارای قدرت و توانایی باشد که اگر صلاح دانست، درمانده ی مقام را شایستگی ندارد جز کسی که دارای مقام امامت باشد.

نیز موید این مقال است آنچه در میان جمیع عرب های شهری و بیابانی شهرت دارد از تعبیر کردن از آن ذات مقدس به «ابو صالح» و در توسلات و استغاثات و ندبه ها و شکایت ها جز به این اسم، آن حضرت را نخوانند و شعرای معروفین، مکرر در قصاید، مدایح و مراثی و ندبه ها به همین کنیه، آن جناب را ذکر می کنند و مأخذی در اخبار خاصه برای آن به نظر نرسیده جز خبری که احمد بن محمد بن خالد برقی روایت کرده در کتاب «محاسن» از ابوبصیر از جناب صادق علیه السلام که فرمود:

«هر گاه گم شدی در راه، پس ندا کن، یا بگو: یا صالح، یا أبا صالح! أرشدونا الی الطریق رحمکم الله». [3] .

عبید بن حسین زرندی که راوی خبر است از علی بن ابی حمزه، گفت: پس رسید به ما این بلا، پس امر نمودیم بعضی از کسانی که با ما بودند این

 

 

 

که دور شود و ندا کند؛ پس دور شد و ندا کرد. آن گاه آمد نزد ما؛ پس خبر داد ما را که او شنید آواز خفیفی را که می گوید: راه طرف راست، یا گفت: سمت چپ؛ پس یافتیم راه را چنانکه گفته بود.

و تردید در «یا صالح یا اباصالح» و نیز تردید در سمت راست یا چپ از راوی خبر است که سهو کرده؛ چنانکه سید علی بن طاووس در کتاب «امان الاخطار» بعد از نقل خبر از محاسن، به این مطلب تصریح فرموده.

و شیخ برقی در کتاب مذکور، از پدر خود - محمد بن خالد برقی - نقل کرده که او در سفری با جمعی، از راه کج شدند.

گفت: «پس ما این کار را کردیم، پس راه را به ما نشان دادند. رفیق ما - یعنی آن که کناره کرد و آن دعا را خواند - شنید صدای نازکی را که می گوید: راه طرف راست است؛ پس مرا خبر داد و به آن جماعت خبر نکرد؛ پس گفتم: طرف راست را بگیرید! پس شروع کردیم به رفتن طرف راست».

و شاید که چنین فهمیدند یا به دست آوردند که: «صالح» یا «ابا صالح» اسم یا کنیه ی امام عصر علیه السلام است؛ چنان که بعضی اول (صالح) را در اسامی و دوم (ابا صالح) را در کنیه های آن حضرت شمردند و از بعضی حکایات معلوم می شود که این مطلب، میان شیعه، معهود بود.

پس معلوم شد که راهنمای در بیابان، و دستگیر گمشدگان که به عنوان «ابا صالح» خوانده می شود، همان غوث اعظم، ولی عصر، صاحب الزمان علیه السلام است.

 

 

 

  • العبد شهریار سلیم زاده

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">