یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الوِتْرَ المَوْتُورِ سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او سلام بر تو اى یگانه دوران
امام حسین(ع) «مؤتور» است (خون بر زمین مانده) و فرزند رشیدش حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه نیز «الموتور بابیه وجده» یعنی صاحب خون و خونخواه پدر و نیاکان بزرگوارش.

***
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم

.
.

پیوندهای روزانه

ساده زیستی

يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۹ ب.ظ

دنبال روى از کوره راه دنیا طلبان ننگ است 
براى انسانى که داراى ایده ى عالى ، آرزوهاى بزرگ الهى و اسلامى و مفتخر به مجاهدت در راه خدا و مفتخر به این است که در راه مهمترین انقلاب دوران ، با پرچم اسلام حضور داشته و دارد، ننگ است که بعد از گذشت سالها، دنبال همان کوره راهى که دنیا طلبان عالم و شکم بارگان و هوس پیشه گان عالم ، قبلا رفته اند، راه بیفتند.
(1)
ساده زیستى روش حکومت انبیاء و اولیاء 
1 - راه انبیا الگوى راه ما 
پیغمبر که خلیفه الله بود، همه او را قبول داشتند، وقتى که توى مسجد مى نشست نمى شناختندش ، کسى که از خارج مى آمد، نمى شناخت براى این که بالا و پائینى در کار نبوده ، آنوقت حتى یک همچو چیزى هم نبوده است که بیندازد زیرش ، آن روى یک حصیر اگر خوب ، بود حصیر، والا روى زمین مى نشست ، اسلام این است .
ما دلمان مى خواهد یک همچو، البته قدرت ما نداریم که این که هست عرضه کنیم اما هر چه ، هر چه آدم بخواهد به مبداء خیر نزدیک بشود، باید خودش را نزدیک کند، حالا من نتوانستم مثل مالک اشتر عمل کنم خوب ، هر چه بتوانم خودم را نزدیک کنم به آنها، باز خوب است و من امیدوارم که مملکت ما یک مملکت اسلامى بشود، جوانهاى ما، یک جوان هاى مسلم ، معتقد به اسلام بشود و اگر این ایمانى که ما را پیش برد، باقى باشد، احدى دیگر نمى تواند به شما تعدى کند و انشاء الله نخواهد توانست .(2)
2 - شیوه سرداران اسلام 
وحدت کلمه و اسلامى بودن یک مملکت این است که از آن رئیس جمهورش که آن بالا هست به حسب اعتبار تا آن کسى که آن پائین هاست اینها یک جور باشند، نه این از او بترسد نه او توقع داشته باشد که این از او بترسد. اسلام اینطورى است . حضرت امیر سلام الله علیه که خلیفه مسلمین بود، خلیفه یک مملکتى که شاید ده مقابل مملکت ایران بود از حجاز تا مصر، آفریقا، کذا، کذا، یک مقدار هم از اروپا، این خلیفه الهى وقتى توى جمعیت بود مثل همه ما که نشسته ایم با هم ، این هم زیر پایش نبود، همین بودکه یک پوست داشتند به حسب نقل . یک پوست داشتند که شب خودش و حضرت فاطمه رویش مى خوابیدند و روز روى همین پوست علوفه شترش را مى ریخت ، پیغمبر همین شیوه را داشت .
اسلام این است ، آن که ما مى خواهیم این است . البته هیچ کسى قدرت ندارد مثل او باشد اما ما مى خواهیم یک خرده نزدیک ، یک بوئى از اسلام بیاید در ایران .(3)
3 - کیفیت زندگى حاکمان اسلامى 
اسلام آن اسلامى است که در نیم قرن فتح کرد تمام این ممالک را براى این که آدمشان کند، نه فتح اسلام مثل فتح سلطنتهاى سلطان هاى دیگر، مثل فتح نادرشاه است ، خیر آن طرز حکومت اسلام ، طرز حکومت آدم سازى است شما خودِ رؤ ساى اسلام را باید ملاحظه کنید، مثل پیغمبر اکرم که رئیس اسلام است ، امیرالمومنین که بعد از او رئیس اسلام بود. شما خودِ آنها را ببینید که وضع شان چه جورى بوده است ، دیکتاتورى بوده است ؟ پیغمبرى که با مردم دیگر وقتى مى نشست معلوم نبود آقا کدام است و نوکر کدام است و عرض بکنم که اصحاب کدام است و خود پیغمبر کدام است پیغمبرى که با مردم همانجور مى نشست و با همه همانطور جلسه میکردند و همانطور جلسه شان ، جلسه بنده ها و فقرا بود و زندگیش ، زندگى فقرا بود و بیت المال ، مال مردم بود و هیچ تصرفى نمى کرد، مثل یکى از فقرا زندگى مى کرد و با مردم وقتى که معاشرت مى کرد، اعلام کرد به اینکه هر کس حقى دارد به من بگوید، یکى پیدا نشد (غیر یک نفر آدمى که اشتباها گفت براى غرضى ) که بگوید تو ده شاهى از ما برداشتى ، که بگوید یک ظلمى تو به من کردى این آخر عمر مى فرمود هر که حرفى دارد به من بگوید، هیچ کس پیدا نشد که بگوید توبه ما یک ظلمى کردى ، یک بدى گفتى عرض میکنم که به این ملت یک (نعوذبالله ) خیانتى کردى ، فقط یکى در بین اینها پا شد گفت که شما یک شلاق به من زده اید گفت به او بیا عوض آن را بزن گفت به اینجاى من . گفت بیا عوض آن را بزن . گفت نه اینجورى نبود برهنه بودم برهنه شد بعد رفت بوسید آنجا را، گفت که من این را گفتم که اینجا را ببوسم یعنى دروغ گفتم ، نه نکرده اید شما در حکومت هاى دنیا یک همچنین حاکمى پیدا کنید، ما یک همچنین حاکم ، دنبال یک همچنین حاکم مى گردیم ، البته نمى توانیم پیدا کنیم اینجور، اما دنبال این مى گردیم که لااقل به بعضى احکام اینها خوب عمل بکند، خیانت نکند به این ملت ، نخورد مال این ملت را، برندارد مال این ملت را ببرد به آمریکا و به سایر ممالک و ویلا براى خودش و بچه هایش و طایفه اش درست بکند.(4)
نمونه هایى از ساده زیستى حضرت امیر (ع ) 
1 - غذاى ساده 
ما البته نمى توانیم یک حاکمى مثل حضرت امیر پیدا کنیم که حکومت کند، که وضع زندگیش آنطور باشد که وقتى شب آخرى که شبى است که (خوب سلطنت دارد بر، حالا من جسارت میکنم بگویم سلطنت ، خلافت دارد بر یک همچو ممالک طویل و عریضى مى خواهد که شهید بشود حضرت ، یعنى ضربت خورد، مهمان بود به منزل یکى از دخترها، دخترهاى خودشان ، وقتى که برایش به حسب تاریخ نمک آوردند و شیر آوردند رو کرد که تو چه وقت دیده بودى که من دو تا چیز داشته باشم ، مى آید نمک را بردارد، مى فرماید که نه شیر را بردار، من همان نمک را مى خورم . البته ما نمى توانیم یک همچنین حکومتى پیدا بکنیم اما مى توانیم که یک حکومتى که دزد نباشد پیدا کنیم ، یک حکومتى که مال مردم را اینقدر نخورد، اینقدر نچاپد، اینقدر ندهد به مردم . ما دنبال این هستیم که حالا یک حکومتى پیدا کنیم که اینطور نباشد که اموال مسلمین را خرج خودش و عائله اش بکند و یک مقداریش را، زیادترش را هم بدهد به آمریکا، بدهد به شوروى و بدهد به سایر ممالک دیگر تا آنکه تخت و تاجش ‍ محفوظ بماند.(5)
2 - رفتار حضرت امیر (ع ) 
جشن براى آنى باید بگیرند که وقتى که احتمال این را مى دهد که در آخر مملکت یک گرسنه اى باشد، به خودش گرسنگى مى دهد کسى که کنار مسجد، دارالاماره اش و دکة القضاة . او، همین مسجد کوفه یک گوشه اى از مسجد کوفه دکة القضاه او در آن هست و روى زمین مى نشیند
 و یَاکُلُ کَما یَاکُلُ الْعَبِیدُ وَ یَمْشِىُ کَما یَمْشِىُ الْعَبِیدُ وقتى هم پیراهن گیرش مى آید پیراهن نو را به قنبر مى دهد، پیراهن کهنه را خودش بر مى دارد و آستینش هم که بلند است پاره میکند همان طور مى پوشد و مى رود خطبه مى خواند، یک مملکتى هم دارد که ده مقابل مملکت ایران است ، این جشن دارد.(6)
3 - پوشاک ساده 
ما در تولد حضرت امیر جهات معنویش / را از/ دست ما ازش کوتاه است ما نمى توانیم از این جهات معنوى اى که در ایشان بوده است حتى یک جمله موافق با واقع نمى توانیم عرض کنیم ، لکن بعضى از جهات که مربوط به خود جهت مادى است و جهات اجتماعى است ، آن را مى شود گفت . شما ملاحظه کنید که یک نفر که خلیفه مسلمین است ، زمامدار امور است ، خلیفه است ، این چه وضعى داشته است ، در حالى که خلیفه است مى خواهد نماز جمعه بخواند، لباس زیادى ندارد، مى رود بالاى منبر، آن لباسى که دارد حرکت مى دهد- به حسب نقل - تا خشک بشود، دو تا لباس ندارد،. یک کفشى را که خودش وصله مى کرده است ، کفاشى مى کرده است ، ازش مى پرسند/ مى گوید/، حضرت مى فرماید که این کفش به نظر شما چقدر ارزش دارد، مى گویند هیچ ، مى گوید که : ((امارت بر شما هم ، خلافت هم ، در نظر من مثل این کفش و پایین تر از این کفش است ، مگر این که اقامت عدالت کنم )).
... در همان عصر که معاویه آن بساط سلطنتى را راه انداخته بود، حضرت امیر مثل یک فَعله مى رفت کار مى کرد، مثل یک عمله مى رفت کار مى کرد و آب راه مى انداخت و بعد همان جا مى گفت این آب صدقه است . آب راه نمى انداخت براى خودش ، وضع زندگى این بوده است . ما اگر بخواهیم از ایشان تقلید کنیم نمى توانیم ، حقیقتا نمى توانیم تقلید کنیم ، قدرت این معنا را ما نداریم . اما خود ایشان هم فرمودند که شما نمى توانید، اما تقوا مى توانید داشته باشید مى توانید که تقوا داشته باشید، مى توانید که با خدا باشید، توجه به خداى تبارک و تعالى داشته باشید.(7)
4 - پایین ترین سطح زندگى 
زمان خود پیغمبر (ص ) و زمان على ابن ابیطالب سلام الله علیه شما وقتى آنوقت را ملاحظه کنید و سران قوم را در آنوقت ، سردارهاى اسلام را در آنوقت ، آن که در راس واقع شده بود - به حسب نظم مملکتى - وقتى که ملاحظه بکنید چه جور زندگى مى کردند، وضع خودشان چه جور بود، آن که پیغمبر اسلام بود در یک مسجدى که نه مثل این مسجد ماها، مساجدى که حالا هست ، یک مسجدى که شاید حصیر هم نداشتند، یک دیوار یک مترى آنقدرى تقریبا بوده است و با این چیزهاى ، چوب هاى خرما یک جائیش را سقف زده بودند. مسجد، آن مسجد و اطاق ها، یک دانه اطاق براى یک عده بود وقتى که نشسته بودند (در مسجد مى نشستند با اصحابشان ) کسى که از خارج مى آمد نمى فهمید اینها کدام یکى پیغمبرند و کدام یکى دیگرانند، مى پرسید کدام یکى شما او هستید. این طور مى نشستند، مثل سایرین حتى یک همچو پتوئى نبوده است که زیرشان بیندازند که یک امتیازى در کار باشد و آن که حضرت امیر سلام الله علیه است و تاریخش را همه مى دانیم ، همان روزى که بیعت کردند با حضرت امیر و راى دادند به ایشان ، همان روز وقتى فارغ شد از این قضیه ، بیل و کلنگش را برداشت رفت پى کار. کار مى کرد، یک جا رفت آنجا سراغ کارش یک همچو حکومتى ، خودش کار مى کرد این حکومت یک حکومتى است که اگر بگوید ما برادر هستیم ، راست مى گوید یعنى یک برادرى است که از برادر دیگرش ، از سایر برادرهاى دیگرش در زندگى پائین تر است . حضرت امیر سر آن آنطور که در تاریخ است آن چیزى که تویش آرد جو درست کرده بود براى اینکه از آرد جو میل مى فرمود سرش را مهر زده بود که مبادا دخترهایش به واسطه عطوفتى که به او دارند یک روغنى ، یک چیزى داخلش بکنند، مثلا چیزى که تغییر مزه داشته باشد. زندگى این زندگى بود و مى فرمود که من مى ترسم که در آن طرف مملکت نمى دانم کجا، یک کسى باشد که گرسنه باشد، نان نداشته باشد و من مى خواهم همانطور باشم . این حکومت یک حکومتى است که مى تواند حاکم بگوید که ما با دیگران برادر هستیم ، ما همه هستیم ، همه باهمیم ، با اینکه وضعش کمتر از دیگران است . یک پوستى داشتند که شب زیر خودش و عیالش حضرت زهرا مى انداختند مى خوابیدند روى آن ، روز همین پوست را یک قدرى علف مى ریختند براى شترشان . این زندگى بود.(8)
آن حکومتى که ما مى خواهیم آن حکومتى که ما مى خواهیم مصداقش یکى خود پیغمبر اکرم است که حاکم بود ما بناست که رؤ سا را بگیریم ، رؤ سا را نظر بکنیم ، سیره رؤ سا را نظر بکنیم ، یکى از آن ها هم حضرت امیر بود.(9)
5 - نحوه معاشرت با دیگران 
خداى تبارک و تعالى هیچ احتیاجى به اعمال ما و خود ما ندارد، انبیاء هم احتیاج به من و شما و به اعمال ما ندارند تمام زحماتى که انبیا کشیدند، وقتى که ما کیفیت زندگى آنها را مطالعه کنیم ، زندگى حضرت موسى ، حضرت عیسى سلام الله علیهما را و خصوصا زندگى حضرت رسول اکرم پیغمبر خودمان را اگر ملاحظه کنید و به تاریخ اسلام و به تواریخى که حکایت از اینها کردند و از زندگیشان کردند ملاحظه کنید مى فهمید که اینها تشکیل حکومت بعضى شان دادند، احکام حکومتى دارند لکن خودشان وقتى به زندگیشان مراجعه کنید مى بینید که اصلا مثل رؤ ساى جمهورى یا سلاطین این عالم اصلا نبودند، یک شکل دیگر، یک وضع دیگر داشتند در عین حالیکه مثلا حضرت رسول جزیرة العرب و بعضى از ممالک دیگر، هم در زمانشان تحت لواى ایشان بوده است در عین حال وقتى زندگیشان را، کیفیت معاشرتشان را ملاحظه مى کنیم مى بینیم که اصلا این طور مسایلى که رئیس کلانترى یک ناحیه داشته ، ایشان ندارد چون که با وجودى که الان سلطان حجاز است و فرمانفرماى حجاز است وقتى که توى مسجد نشسته است و رفقاى خودش ، اصحاب خودش نشسته اند، آدم هائى که از خارج مى آیند نمى توانند بفهمند که کدام یکى از اینها آن پیغمبرى است که رئیس اینهاست و کدام سایرین هستند معاشرتش این طور بوده است خیال نکنید یک همچو مسندى که حالا من پیرمرد را شما نشانده اید، او هم روى مسند نشسته باشد، او روى همانجایى که شما نشسته اید، همانجورى نشسته بوده است که وقتى از خارج مى آمدند نمى فهمیدند که این پیغمبر است یا آن یکى ، وضعش این طور بوده است ، این طور نبوده که مثل رئیس جمهورهاى حالا، اگر کسى بخواهد خدمتشان برسد باید مدتها زحمت بکشد، آن هم چه شخصى باشد، همه مردم که نمى توانند بروند پیش او، در مسجدش باز بود و همه مى آمدند، غنى و فقیر و درویش و مسکین و همه مى آمدند پیش ایشان حرف هایشان را مى زدند و جواب هایشان را مى شنیدند ومسائل شان را گوش ‍ مى کردند و اینها، وقتى هم منزل داشتند یک مسجدى اینها داشتند، خیال مى کنید مثل مسجد حالاى مدینه بوده ، یک تکه زمین بوده و دورش را با چوبهایى از درخت و شاخه هائى از درخت ، محفظه اى گرفته بودند که حیوانات نروند آنجا. آن مسجدشان بوده است و یک دوسه تا هم ، چند تا هم خانه ، اطاق گلى درست کردند در آن و در آن هم ابدا هیچ ابدا از این تجهیزات که حتى منزل تو و من دارد نداشته .
این پیغمبر اکرم وقتى مى آییم سراغ حضرت امیر سلام الله علیه که وصى به حق اوست آنوقتى که حضرت امیر سلطنت حالا من جسارت مى کنم بگویم سلطنت و امام یک ممالک بزرگ بوده است و تمام حجاز و تمام عراق و تمام سوریه و لبنان و مصر و ایران و همه اینها تحت لواى او و تحت حکومت او بوده است ، خودش زندگیش چه جور بوده است ؟ باز مثل امیرالامرا بوده است ؟ یک پوستى داشتند، پوست گوسفندى داشتند که شب ها - آن طور که نقل مى کنند و تاریخ دارد - مى انداختند خودشان و همسرشان روى آن میخوابیدند، روزها همین پوست گوسفند را علف مى ریختند توى آن براى آن شترشان که علف بخورد این حکومت اسلام حضرت امیر سلام الله علیه با دست خودشان ، با کلنگ خودشان قنات درست میکردند در تاریخ هست همان روزى که بیعت کردند با حضرت امیر به خلافت آن هم خلافتى که دامنه اش این قدر زیاد بود همان روز بعد از این که بیعت تمام شد، ایشان بیل و کلنگش را برداشت رفت سراغ آن کارى که مى کرد، کار مى کرد، آن وقت کار که میکرد نه این که کار مى کرد براى استفاده خودش که قنات داشته باشد، وقتى که آب زد بیرون آن وقت قلم و کاغذ را گرفت وقفش کرد براى فقرا، ما یک همچنین حاکمى مى خواهیم .(10)
6 - رفتار با بیت المال 
ما که این قدر زحمت مى کشیم و فریاد مى زنیم و ملت اسلام را دعوت مى کنیم ، دعوت مى کنیم که ما یک حاکمى مى خواهیم یک سلطانى مى خواهیم که خیانتکار نباشد.
داشت حساب بیت المال را مى کرد، حساب زکات و چیزهائى که ، مالیات هائى که به بیت المال باید مردم بدهند، چراغ روغنى اش روشن بود و حضرت مشغول نوشتن حساب بود، یک کسى آمد ( به حسب آن چیزى که نقل شده است ) با حضرت صحبت بکند حضرت آن چراغ را خاموش کرد گفت آن وقت که این روشن بود براى حساب بیت المال مسلمان ها بود حالا که مى خواهید با من صحبت کنید مربوط به این نیست من چراغ را خاموش کردم ، مال مردم ، مال بیت المال است ، من حق ندارم . حالا شما ملاحظه کنید که این رئیس جمهورها چه میکنند، این سلاطین چه میکنند.(11)
عواقب خروج مسؤ ولین از زندگى ساده 
1 - تن به ذلت دادن 
اگر بخواهید بى خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاح هاى پیشرفته آنان و شیاطین و توطئه هاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید. مردان بزرگ که خدمت هاى بزرگ براى ملت هاى خود کرده اند اکثر ساده زیست و بى علاقه به زخارف دنیا بوده اند. آنها که اسیر هواهاى پست نفسانى و حیوانى بوده و هستند براى حفظ یا رسیدن به آن تن به هر ذلت و خوارى مى دهند و در مقابل زور و قدرت هاى شیطانى خاضع و نسبت به توده هاى ضعیف ستمکار و زورگو هستند، ولى وارستگان به خلاف آنانند، چرا که بازندگانى اشرافى و مصرفى نمى توان ارزش ‍ هاى انسانى اسلامى را حفظ کرد جوانان ایران و زنان و مردان که در زمان طاغوت با تربیت طاغوتى بار آمده بودند هرگز نتوانستند با قدرت طاغوتى مقابله کنند ولى آنگاه که به دست تواناى حق جل و علا به انسان انقلابى دور از علایق شیطانى متحول شدند آن قدرت عظیم را سرکوب کردند. دست هاى جنایتکارى که جوانان عزیز را در رژیم سابق به مراکز فساد کشاند و از انسان هاى آزاد عروسک هاى مصرفى تراشید، انگیزه و نقشه شان این بود که هر خیانتى که در کشور واقع مى شود و هر چه به سر ملت و ذخایر ارزنده آن مى آید و هر چه زنجیرهاى استعمار به دست و پاى مردم محکمتر مى شود، در مقابل بى تفاوت باشند یا به حمایت همان رویه برخیزند. امروز هم قشر فعال در جبهه ها و پشت جبهه ها همان طبقات محروم ساده زیست هستند و در بین آنان از آن وابستگان و دلبستگان به علایق دنیا اثرى نمى بینید. خداوند همه ما را از این قیدهاى شیطانى رها فرماید تا بتوانیم این امانت الهى را به سرمنزل مقصود برسانیم و به صاحب امانت ، حضرت مهدى موعود ارواحنالمقدمه الفداء رد کنیم .(12)
2 - زیر بار اقویا رفتن 
ملت عدالت مى خواهد، اطاق بزرگ نمى خواهد. ملت وزارتخانه مى خواهد وزارتخانه اسلامى ، نه آن وزارتخانه کاخ دادگسترى ، کاخ نخست وزیرى ، کاخ وزارت ، هى کاخ ، کاخ ، مال ملت است اینها را نکنید اینطور. این تزئیناتى که الان در این کاخ ها موجود است ، علاوه بر اینکه بسیاریش یا بعضیش از محرمات است و حتما باید دولت این را توجه کند به آن ، دولتى که مى گوید دولت اسلامى است و هستند نباید تحت تاثیر واقع بشود و هر طورى سابق بوده حالا همان طورى که در زمان محمدرضا شاه خان ، بوده است حالا هم همان فرم باشد. پس شما چکاره اید تو که مى گویى من مسلمان هستم ، چکاره هستى ما یکى یکى باید بگوئیم دانه دانه باید بشمریم اینها باید اصلاح بشود و شماها من مى دانم شما مسلمانید، من همه افراد اینها را، بعضى شان را مى شناسم ، بعضى شان را هم معرفى کرده اند به من ، اینها همه متعهدند، همه مسلمانند لکن ضعیف النفسند. مى ترسند که مبادا یک وقت مهمانى از اجانب بیاید در کاخ دادگسترى یا درکاخ نخست وزیرى و اینجا ببیند که یک چیز محقرى است ، باید حتما به فرم غرب باشد. ضعیفید آقا، تا ضعیفید زیر بار اقویا هستید. آنوقتى که نفس شما قوى شد و اعتنا نکردید اعتنا به این زخارف نکردید آنوقت است که از شما حساب مى برند. صدر اسلام را مطالعه کنید ببینید چه جور بوده وضع ، آنهایى که ممالک را فتح کردند، آنهایى که دنیا را گرفتند، آنهائى که قدرتشان را بر عالم نشان دادند، زندگیشان چه جور بود وقتى حریر فرش کرده بودند در یکى از دارالسلطنه ها، این جوانهاى اسلام آمدند آنجا گفتند ((اگر چه حرام نفرموده است فرش حریر را لکن چون لباس حریر را اینطور نقل میکنند حرام فرموده ، ما روى فرش حریر هم نمى نشینیم با سر شمشیر در حضور سلطان کنار گذاشتند اینها را و روى زمین نشستند)). این ها آدم بودند، اینها قوى بودند. آن کسى که در راس بود، در زندگى از همه افراد پایین تر بود(13)
3 - بزرگترین آفت و خطر براى روحانیت  
و آخرین نکته اى که در این جا ضمن تشکر از علما و روحانیون و دولت خدمتگزار حامى محرومان باید از باب تذکر عرض کنم و بر آن تاکید نمایم ، مساله ساده زیستى و زهدگرایى علما و روحانیت متعهد اسلام است که من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانى خود مى خواهم که در زمانى که خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است و اداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است ، از زىّروحانى خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون شان روحانیت و اعتبار نظام جمهورى اسلامى ایران است ، پرهیز کنند و بر حذر باشند که هیچ آفت و خطرى براى روحانیت و براى دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست که بحمدالله روحانیت متعهد اسلام امتحان زهدگرایى خود را داده است ، ولى چه بسا دشمنان قسم خورده اسلام و روحانیت بعد از این براى خدشه دار کردن چهره این مشعل داران هدایت و نور دست به کار شوند و با کمترین سوژه اى به اعتبار آنان لطمه وارد آورند که انشاى الله موفق نمى شوند.(14)
حکومت اسلامى ، داراى معناى خاص و غیر از حکومت سلطنتى است 
وقتى ما گفتیم حکومت اسلامى ، چیزهایى را در زندگى و وضع عامه مردم ، در نظام اجتماعى ، در افکار و فرهنگ ، در همه مناسبات اجتماعى ، از جمله در روش و منش کارگزار حکومت اسلامى ، متعهد شده ایم . این حکومت اسلامى ، معناى خاصى دارد. حکومت اسلامى ، غیر از حکومت سلطنتى است ، غیر از حکومت دنیایى است ، غیر از حکومت طاغوتى است ، غیر از سلطه بر مردم است ، غیر از زندگى به صورت اغتنام فرصت شهوات است ، براى کسانى که دستشان مى رسد و مى توانند. حکومت اسلامى ، یعنى کارگزارانش براى اسلام و خدا کار مى کنند، نه براى خود. ما باید خودمان را به معناى واقعى کلمه - نه به معناى تعارفى کلمه - خدمتگزار مردم بدانیم . ما در هر سطحى از سطوح که هستیم ، باید این فکر را که : از امکاناتى که در اختیار ماست ، مى توانیم براى تامین خواسته ها و هوسهاى خود استفاده کنیم ، پس بکنیم ، بکلى دور بیندازیم . مسئولان کشور باید به معناى واقعى کلمه ، از لحاظ زهد - یعنى بى رغبتى به زخارف دنیایى - سرمشق دیگران باشند، حد آن هم ، حد ورع است .
امیر المومنین علیه الصلوة والسلام در آن نامه معروف خود به عثمان بن حنیف ، بعد از آن که مى فرمایند تو سر چنین سفره یى بودى و چنین و چنان ، زندگى خودشان را مى فرمایند :
 أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طَعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ. بعد مى فرمایند : أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِکَ، یعنى من از شماها توقع این طور زندگى را ندارم اگر در جاهاى دیگر شعار مى دهند، ما باید عمل کنیم . من و شما کجا مى توانیم به خاطرمان خطور بدهیم که قادریم در آن حد اوج پرواز کنیم مگر شوخى است بحث این نیست که ما از خودمان مسئولیت را دفع کنیم . نه ، اگر کسى مى تواند، باید بکند. بحث این نیست که براى عمل خودمان ، توجیهى درست کنیم . نه ، آن طور زندگى کردن ، یک عمل تصنعى نیست ، بلکه به یک روح پولادین متکى است ، که آن روح در امیرالمومنین وجود داشت .
در دنبال آن مى فرمایند : 
وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ، ورع پیشه کنید و هرچه مى توانید، در این راه سعى و کوشش نمایید. اگر آن طورى نمى توانید، تا هرجا که مى توانید، این را دنبال کنید. ما اگر مى خواهیم و شعار مى دهیم و مى گوییم که جامعه ما باید روحیه مصرف گرایى را کنار بگذارد و خودش را از آن چیزهایى که در فرهنگهاى غربى ترویج مى شود، رها کند، عمل به آن ، متوقف به عمل ماست . ما هستیم که باید این را به مردم یاد بدهیم . مگر مى شود خود ما دچار انواع و اقسام تشریفات و تجملات ممکن باشیم ، اما درعین حال از مردم توقع داشته باشیم که تجملاتى نباشند! اگر در جاهاى دیگر شعارش را مى دهند، ما باید عمل کنیم مردم ولى نعمت ما و کارگزاران این نظام هستند(15)
مهمترین عوامل تقویت بنیه سپاه 
الان سپاه در ریعان شباب و در اوج جوانى و قدرت و نشاط است . هرچه مى توانید، باید بنیه سپاه را تقویت کنید. شما برادران فرمانده و هرکدام که مسئولیتتان بالاتر است ، در این زمینه بیشتر موظف و مسئولید
البته تقویت بنیه سپاه ، به آموزش و تجهیزات و سازماندهى و انضباط و همین چیزهایى است که ما همیشه سفارش مى کنیم ، اما بالاتر از همه اینها، به معنویت است . معنویت ، راز و نیاز با خدا، ارتباط دلها با خداى متعال ، هدف را خدا قرار دادن ، فریب ظواهر را نخوردن ، دلبستگى به زر و زیور دنیاو زخارف دنیا پیدا نکردن ، اینهاست که یک مجموعه مومن و یک فئه مومنه را به وجود مى آورد، آن وقت ، 
کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ. کم هم که باشید، باداشتن آن جنبه معنوى ، زیادها را در مقابل خودتان مجبور به هزیمت مى کنید. همین معنویت بود که بسیج را در میدانهاى نبرد، آن طور بى تاب و عاشق مى کرد، به شوق جبهه ، این جوانان را مى کشاند، و وقتى به جبهه مى آمدند، از جبهه دل نمى کندند(16)
دلسوزان ، نگذارند معیارهاى الهى در جامعه عوض شود 
روزگارى براى مسلمین ، پیشرفت اسلام مطرح بود، رضاى خدا مطرح بود، تعلیم دین و معارف اسلامى مطرح بود، آشنایى با قرآن و معارف قرآن مطرح بود، دستگاه حکومت ، دستگاه اداره ى کشور، دستگاه زهد و تقوا وبى اعتنایى به زخارف دنیا و شهوات شخصى بود، و نتیجه اش آن حرکت عظیمى شد که مردم به سمت خدا کردند. در چنین وضعیتى ، شخصیتى مثل على بن ابیطالب ،علیه السلام ، مى شود خلیفه ، کسى مثل حسین بن على ،علیه السلام ، مى شود شخصیت برجسته . معیارها در اینها، بیش از همه هست . وقتى معیار خدا باشد، تقوا باشد، بى اعتنایى به دنیا باشد، مجاهدت در راه خداباشد،آدمهایى که این معیارها را دارند، در صحنه ى عمل مى آیند و سر رشته ى کارها رابه دست مى گیرند و جامعه ، جامعه ى اسلامى مى شود. اما وقتى که معیارهاى خدایى عوض شود، هر کس که دنیا طلب تراست ، هر کس که شهوتران تراست ، هر کس که براى به دست آوردن منافع شخصى زرنگ تراست ، هر کس که با صدق و راستى بیگانه تر است ، سر کار مى آید. آن وقت نتیجه این مى شود که امثال عمربن سعد و شمر و عبیدالله بن زیاد مى شوند روسا، و مثل حسین بن على ،علیه السلام ، مى رود به مذبح ، و در کربلا به شهادت مى رسد، این ، یک حساب دودوتا چهارتاست ، باید کسانى که دلسوزند، نگذارند معیارهاى الهى در جامعه عوض شود. اگر معیار تقوا در جامعه عوض شد، معلوم است که انسان با تقوایى مثل حسین بن على ،علیه السلام ، باید خونش ریخته شود. اگر زرنگى و دست و پادارى در کار دنیا و پشت هم اندازى و دروغگویى و بى اعتنایى به ارزشهاى اسلامى ملاک قرار گرفت ، معلوم است که کسى مثل یزید باید در راءس کار قرار گیرد، و کسى مثل عبیدالله شخص اول کشور عراق شود. همه ى کار اسلام این بود که این معیارهاى باطل را عوض کند. همه ى کار انقلاب ما هم این بود که در مقابل معیارهاى باطل و غلط مادى جهانى بایستد و آنها را عوض کند.(17)
سِمَت و مَنصب در جمهورى اسلامى ، نباید به شکل یک غنیمت نگاه شود
حکومت کردن و سِمَت و مَنصب در جمهورى اسلامى ، نباید به شکل یک غنیمت نگاه شود. در دنیا، مردم براى اینکه به مناصبى برسند، تلاش مى کنند. هر منصبى هم که باشد، فرقى نمى کند. از عضویت یا ریاست بر یک جمع و سازمان کوچک ادارى گرفته ، تا رسیدن به ریاست یک کشور. چهار سال ، پنج سال ، شش سال تلاش مى کنند تا به حکومت مى رسند، و در این چند سال مى خواهند نهایت التذاذ را ببرند. تصور نکنید کسانى که در دنیا براى مثلا رسیدن به ریاست جمهورى یا نیل به مقامات عالى تلاش مى کنند، قصد خدمت دارند، خودشان هم مدعى نیستند. خود آنها هم این ادعا را ندارند، و معتقدند حالا که ما توانستیم به این سمت برسیم ، باید از التذاذاتش استفاده کنیم . همانى که امیرالمومنین ، علیه السلام ، به مالک اشتر فرمود که این طور نباش ، و دنیا را و حکم را براى خودت طعمه ندان ، اینها طعمه مى دانند. دنیا براى اینها طعمه اى است که وقتى به آن رسیدند، باید با چنگ و دندان از آن بهره بردارى کنند و التذاذ ببرند. از پولش ، از قدرتش ، از نفوذش ، از تسهیلاتش ، از امکاناتش ، حداکثر بهره را ببرند و بخورند، و به نزدیکان و دوستان خودشان بخورانند. این ، عرف دنیاست . اما در جمهورى اسلامى چه . در اینجا این مسایل باید به چشم یک مسیولیت و وظیفه ى محض تلقى شود. به عنوان یک کار تلقى شود، کارى که سخت است و هرچه بالاتر مى رود سخت تر هم مى شود. باید به عنوان یک مسیولیت و یک تعهد به آن نگریسته شود. نه اینکه وقتى امکانات پیدا کردیم ، آن را براى تهیه ى لوازم رفاه شخصى ، تشریفات ، اسرافها و تجملات و غیره ، بهترین فرصتها تلقى کنیم . چه نمایندگى مجلس باشد، چه سمتى در دستگاه هاى عالى دولتى باشد، چه مسیولیتهاى بالاى نظامى باشد، چه مسیولیتهاى بالاى قضایى باشد، تفاوت نمى کند. نباید به این امکانات به عنوان یک طعمه و یک غنیمت نگاه شود، و بگوییم : حالا که رسیدیم ، پس دیگر بهره بردارى کنیم ، همه چیز باید از روى حق ، از روى حساب ، و با روحیه ى بى اعتنایى به زخارف دنیا باشد. اگر چنین شد، راه و حرکت را آسان خواهد کرد.(18)
انحراف انسانهاى برجسته ، موجب انحراف بسیارى از مردم مى شود 
طبیعى است که وقتى عدالت نباشد، وقتى عبودیت خدا نباشد، جامعه پوک مى شود، آن وقت ذهنها هم خراب مى شود. یعنى در آن جامعه یى که مساله ثروت اندوزى و گرایش به مال دنیا و دل بستن به حطام دنیا به این جاها مى رسد، در آن جامعه کسى هم که براى مردم معارف مى گوید، کعب الاحبار است ، یهودى تازه مسلمانى که پیامبر را هم ندیده است ! او در زمان پیامبر مسلمان نشده است ، زمان ابى بکر هم مسلمان نشده است ، زمان عمر مسلمان شد، و زمان عثمان هم از دنیا رفت . بعضى کعب الاخبار تلفظ مى کنند، که غلط است ، کعب الاحبار درست است . احبار، جمع حِبر است حِبر، یعنى عالم یهود. این کعب ، یعنى آن قطب علماى یهود بود، که آمد مسلمان شد، بعد بنا کرد راجع به مسایل اسلامى حرف زدن ! او در مجلس جناب عثمان نشسته بود که جناب ابى ذر وارد شد، چیزى گفت که ابى ذر عصبانى شد و گفت که تو حالا دارى براى ما از اسلام و احکام اسلامى سخن مى گویى ! ما این احکام را خودمان از پیامبر شنیده ایم .
وقتى معیارها از دست رفت ، وقتى ارزشها ضعیف شد، وقتى ظواهر پوک شد، وقتى دنیاطلبى و مال دوستى بر انسانهایى حاکم شد که یک عمر با عظمت گذرانده بودند و سالهایى را بى اعتنا به زخارف دنیا سپرى کرده بودند و توانسته بودند آن پرچم عظیم را بلند بکنند، آن وقت در عالم فرهنگ و معارف هم چنین کسى سررشته دار امور معارف الهى و اسلامى مى شود، کسى که تازه مسلمان است و هرچه خودش بفهمد، مى گوید، نه آنچه که اسلام گفته است ، آن وقت بعضى مى خواهند حرف او را بر حرف مسلمانان سابقه دار مقدم کنند!
این مربوط به خواص است ، آن وقت عوام هم که دنباله رو خواصند. وقتى خواص به سمتى رفتند، عامه مردم هم دنبال آنها حرکت مى کنند. بزرگترین گناه انسانهاى ممتاز و برجسته ، اگر انحرافى از آنها سر بزند، این است که انحراف آنها موجب انحراف بسیارى از مردم مى شود. وقتى دیدند سدها شکست ، وقتى دیدند کارها برخلاف آنچه که زبانها مى گوید، جریان دارد، و برخلاف آنچه که از پیامبر نقل مى شود، رفتار مى گردد، آنها هم آن طرف حرکت مى کنند
آن کسانى که در راسند، هم مواظب خودشان باشند، هم مواظب کل جامعه باشند که به سمت دنیاطلبى ، به سمت دل بستن به زخارف دنیا و به سمت خودخواهى نروند. این معنایش آباد نکردن جامعه نیست ، جامعه را آباد کنند و ثروتهاى فراوان به وجود بیاورند، اما براى شخص خودشان نخواهند، این بد است . هر کس بتواند جامعه اسلامى را ثروتمند کند و کارهاى بزرگى انجام دهد، ثواب بزرگى کرده است .(19)
فرمان حضرت امیر علیه السلام در ترک زخارف دنیا 
امیرالمومنین فرمود : من شما را امر مى کنم که این زخارف دنیا را که شما را ترک مى کند، رها کنید، این قدر به فکر مادیات براى خودتان نباشید، چون اینها
 اَلْزّائِلَةُ عَنْکُمْ، اینها همه زوال پیدا مى کند. وَ إِنْ لَمْ تَکُونُوا تُحِبُّونَ تَرْکَهَا، اگرچه شما دوست ندارید که این مال و این عیش و این مقام ، شما را رها کند، اما رها مى کند وَ المُبْلِیَةُ لاِجسادِکُمْ وَ اِنْ اَحْبَبْتُمْ تَجْدِیدَهَا، این دنیا جسمهاى شما را مى پوساند و خاک مى کند، اگرچه شما مى خواهید که آنها زنده بشوند. این دنیا شما را پیر مى کند، ضعیف مى کند و قوا را نابود مى کند، اگرچه شما مى خواهید این قوا همیشه براى شما بماند و روز به روز تجدید بشود. فَإِنَّمَا مَثَلُکُمْ وَ مَثَلُهَا کَرَکْبٍ سَلَکُوا سَبِیلًا فَکَانَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ وَ أَفْضَوْا إِلَى عَلَمٍ فَکَانَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ. در جاده یى با سرعت دارید مى روید، نشانه یى در دوردست هست ، آن را از دور مى بینید، اما خواهى نخواهى با طى طریق به آن خواهید رسید. این جاده ، همان دنیاست . آن سنگ نشانه و آن علم ، همان اجل و همان سرآمد و همان منتهاى مدت است که ناگزیر به آن مى رسیم .... فلا تَنافَسُوا فى عِزِّ الدُنیا وَ فَخْرِها، براى عزتها و جاه و جلال ظاهرى و نام و نشان گذرا، با یکدیگر تنافس نکنید، حسادت نکنید، رقابت نکنید. وَ لا تَعْجَبُوا بِزینَتِها وَ نَعیمِها، به زینت و نعمت دنیا شگفت زده نشوید. وَ لا تَجزَعوا مِنْ ضِرائها وَ بُوءسِها، از سختیها و دشواریهاى زندگى کوتاه دنیا، به جزع نیایید. فَانَّ عِزَّالدُّنیا وَ فَخْرِها اِلى انْقَطاع ، این زینت و عزت ، رو به انقطاع و نابودى است . وَ اِنَّ زینَتَها وَ نَعیمِها اِلى ارْتِجاع ، زیباییها و نعمتها، رو به برگشت دارد. جوانى و نشاط و زیبایى ، جاى خود را به پیرى و افسردگى و خمودگى مى دهد. وَ اِنَّ ضِراعِها وَ بُوءسِها الِى نَفاد، سختیها هم تمام مى شود و از بین مى رود. وَ کُلُّ مُدَّةٍ مِنْها اِلى مُنْتَهى ، همه زمانهاى این عالم و این زندگى ، به سوى پایان حرکت مى کند. وَ کُلُّ حَی فیها اِلى فَناء، همه زنده ها به سوى پوسیدگى و کهنگى راه مى روند.
این همان امیرالمومنین است که با دست خودش مزرعه آباد مى کرد، چاه حفر مى کرد. این حرفها را زمانى بر زبان آورده است که حکومت مى کرد. در راس ‍ کشورى قرار داشت که از مناطق ماورا النهر تا دریاى مدیترانه ، در زیر نگین این قدرت بود و آنها را اداره مى کرد. او جنگ داشت ، صلح داشت ، سیاست داشت ، بیت المال داشت ، فعالیت داشت ، سازندگى داشت . این حرفها به معناى آن نیست که دنیا را آباد نکنید. این حرفها به معناى آن است که خودتان را محور همه تلاشها و کارهاى مادى ندانید، براى خود، همه قوا را صرف نکنید، براى سهم خود از زندگى ، دنیا را جهنم نکنید، براى مال ، براى منال ، براى راحتى ، براى پول ، زندگى را بر انسانهاى دیگر تلخ نکنید(20)
بى اعتنائى به دنیا، عامل مهم پیشرفت هاى صدر اسلام 
یکى از چیزهایى که عامل پیشرفت اسلام بود، اعتماد به خدا و احکام الهى بود، آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ. خود پیامبر و مومنین صدر اول ، از اعماق دل به پیام اسلام معتقد بودند، اسلام را، کافى بودن اسلام را، براى نجات ، شعارهاى اسلامى را، حقایق اسلامى را، حقیقتا از بن دندان قبول داشتند. این ایمان ، عامل بسیار مهمى است .
یک عامل دیگر، لااقل در راس این حرکت این بود که به خود - آنچه که به شخص و به بهره مندیهاى مادى براى خود انسان برمى گردد - بى اعتنا بودند، این عامل بسیار مهمى است . این همه که ما در روایات ، در نهج البلاغه ، در کلمات نبى اکرم و ائمه ( علیهم السلام ) و بزرگان درباره بى رغبتى به دنیا و بى اعتنایى به زخارف دنیا براى شخص خود تاکید و توصیه داریم ، به خاطر تاثیر عظیم این عامل است . البته دشمنان اسلام و کج فهمان مسلمین ، گمان کردند یا وانمود کردند که اگر در اسلام گفته شده است زهد، یعنى دنبال دنیا به معناى مظاهر عالم وجود و مظاهر زندگى نروید، در حالى که مساله این نبود، بلکه دنیاى بد و دنیاى مذموم و این که من و شما، خود و منافع مادى خودمان را هدف قرار بدهیم و دنبال آن باشیم ، مورد نظر بود، این ، آن چیزى است که بیچاره کننده و ویران کننده و اساس بدبختیهاست
اولیاى خدا - آن کسانى که توانستند آن پرچم را محکم در دست بگیرند و این راه دشوار را راحت ، بدون خستگى و بدون از پا افتادن پیش ببرند - کسانى بودند که از این گردنه گذشتند
لذا در این دعاى بسیار خوش مضمون ندبه - که در ابتداى آن ، خداى متعال را بر آنچه که براى اولیایش پیش آورده است ، حمد مى کند، که یکى از آن زیباترین و پرمغزترین مفاهیم ، بخصوص در این عبارات و جملات اول دعا مندرج است - مى فرماید : بعد ان شرطت علیهم الزهد فى درجات هذه الدنیا الدینه و زخرفها و زبرجها، آنها را به بالاترین مراتب و مدارج تکامل و تعالى معنوى رساندى ، آن نعمتهایى که لا زَوالَ لَهُ وَ لاَ اضْمِحْلالَ. این نعمتها را به آنها دادى و انتخابشان کردى ، اما این شرط را برایشان گذاشتى . پیامبر در بالاترین نقطه تعالى وجودى انسان است ، این بدون کمک الهى که ممکن نیست ، بدون زمینه دادن خدا که ممکن نیست ، اما خدا این امتیاز را در مقابل یک شرط مى دهد : الزُّهْدَ فى دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها فَشَرَطُوا لَکَ ذلِکَ، قبول کردم و عمل کردم . لذا عنصرى مثل پیامبر و امیرالمومنین به وجود مى آید، پولادین ، خسته نشو، تمام نشو، بارى را بر دوش مى گیرند که این بار، فقط مخصوص ‍ زمان خودشان نیست ، حرکتى را به وجود مى آورند که با پایان عمر خودشان ، پایان پیدا نمى کند.
این حرکت ادامه دارد، شما الان ببینید، بعد از گذشتن چهارده قرن ، همچنان اسلام مى درخشد، همه اینها برروى محور همان وجود عظیم و همان مجاهدتهاست ، آنهاست که دارد این طور این حرکت را تداوم مى بخشد. البته آنچه که مسلمانان و مومنین و بزرگان هم در بین راه انجام دادند، کمک کرده است (21)
کسى دلش به دنیا تعلق داشته باشد... 
انسان چون قلبا متوجه به کمال مطلق است ، هر چه از زخارف دنیا را جمع آورى کند تعلق قلبش بیشتر مى شود. و چون تشخیص داده که دنیا و زخارف آن کمال است ، حرصش رو به اِزدیاد گذارد و عشقش افزونتر شود و احتیاجش به دنیا بیشتر گردد. به عکس اهل آخرت ، که توجه آنها از دنیا سلب شود، و هر چه توجه به عالم آخرت بیشتر کنند، میل آنها و توجه قلبى آنها به این عالم کمتر گردد، تا از تمام دنیا بى نیاز شوند و غنى در قلب آنها ظاهر گردد و عالم دنیا و زخارف آن را ناچیز شمارند چنانچه اهل الله از هر دو عالم مستغنى هستند و از هر دو نشئه وارسته اند، و احتیاج آنها فقط به غنى على الاطلاق است و جلوه غنى بالذات صورت قلب آنها شده است . هنیئا لهم
پس مضمون حدیث شریف اشاره تواند بود به اینکه شرح داده شد که مى فرماید : کسى که صبح و شام کند و دنیا بزرگترین هَمّ او باشد، قرار دهد خداوند فقر را بین دو چشمش . و کسى که صبح و شام کند و آخرت بزرگترین هَمّ او باشد، قرار دهد خداوند غِنى را در قلب او.
معلوم است کسى که توجه قلبش به آخرت باشد، امور دنیا و کارهاى صعب او در نظرش حقیر و سهل شود، و این دنیا را 
مُتِصَرِّم و مُتغیّر و عبورگاه خود و مَتْجَر و دارالتّربیه خود داند و به هیچیک از سختى و خوشى آن اعتنا نکند، و احتیاجات او کم گردد و افتقارش به امور دنیا و به مردم آن کم شود، بلکه به جایى رسد که بى احتیاج شود، پس امورش جمع شود و تنظیم در کارش پیدا شود و غناى ذاتى و قلبى پیدا کند. پس ، هر چه به این عالم به نظر عظمت و محبت نگاه کنى و قلبت علاقه مند به آن شود به حسب مراتب محبت ، احتیاجت زیاد شود و فقر در باطن و ظاهر تو نمایان شود، و امورت متشتت و درهم شود و قلبت متزلزل و غمناک و خائف شود، و امورت بر وفق دلخواه انجام نگیرد، و آرزو و حرصت روزافزون گردد و غم و حسرت بر تو چیره شود و یاءس و حیرت در دلت جایگزین گردد. چنانچه در حدیث شریف به بعضى از این معانى اشاره فرموده :
روى فى الکافى باسناده عَنْ حَفْصِ بْنِ قُرْطٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ کَثُرَ اشْتِبَاکُهُ بِالدُّنْیَا کَانَ أَشَدَّ لِحَسْرَتِهِ عِنْدَ فِرَاقِهَا
وَعَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِالدُّنْیَا تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِثَلَاثِ خِصَالٍ هَمٍّ لَا یَفْنَى وَ أَمَلٍ لَا یُدْرَکُ وَ رَجَاءٍ لَا یُنَالُ

یعنى کسى که تعلق داشته باشد دلش به دنیا، تعلق پیدا کند قلبش به سه چیز : اندوهى بى زوال ، و آرزویى که به او رسیده نشود، و امیدى که به او نائل نشود
و اما اهل آخرت هر چه به دار کرامت حق نزدیک شوند قلبشان مسرور و مطمئن شود، و از دنیا و مافیها منصرف و گریزان و متنفر گردند. و اگر خداى تعالى براى آنها آجال معینه قرار نداده بود، لحظه اى در این دنیا نمى ماندند، چنانچه حضرت مولى الموحدین مى فرماید. پس آنها در این عالم مثل اهل اینجا در رنج و تعب نیستند و در آخرت مستغرق بحار رحمت حق اند. جعلنا الله و ایاکم منهم انشاى الله .
پس اى عزیز، اکنون که مفاسد این علقه و محبت را متذکر شدى و دانستى که انسان را این محبت به هلاکت دچار مى کند و ایمان انسان را از دست او مى گیرد و دنیا و آخرت انسان را درهم و آشفته مى کند. دامن همت به کمر زن و هر قدر توانى بستگى دل را از این دنیا کم کن و ریشه محبت را سست کن ، و این زندگى چند روزه را ناچیز شمار و این نعمت هاى مشوب به نقمت و رنج و اَلم را حقیر دان ، و از خداى تعالى توفیق بخواه که تو را کمک کند و از این رنج و محنت خلاصى دهد و دل تو را مانوس به درا کرامت خود کند. و ما عندالله خیر و ابقى (22)
اخلاص ، پارسایى ، تعهد، بى اعتنایى به زخارف دنیوى عناصر مشخصه اصلى سپاه
شما نباید بگذارید که سپاه پاسداران انقلاب اسلامى که یکى از بازوهاى مقتدر و یکى از عناصر قدرت در نظام جمهورى اسلامى است ، از کار بیفتد. خوب از کار افتادن سپاه به این نیست که سپاه را منحل کنند کسى سپاه را منحل نه مى کند و نه مى تواند بکند. سپاه یک شجره طیبه و درخت ریشه دارى است . یک زمان بله ، این فکرها به ذهن بعضى ها مى رسید سالهاى اول . امروز سپاه درخت تناوریست با برکات زیاد و ریشه طولانى اما در عین حال مى شود این بازو را از کار انداخت . از کار انداختن این بازو به این است که آن عناصر مشخصه اصلى سپاه از او گرفته شود. یعنى اخلاص ، پارسایى ، تعهد، بى اعتنایى به زخارف دنیوى ، اینها اگر از سپاه گرفته شود سپاه از کار مى افتد.(23)

 

 

 

  • العبد شهریار سلیم زاده

نظرات (۱)

  • سید محمد علوی زاده
  • سلام
    با افتخار لینک شدید!
    موفق و پاینده باشید
    پاسخ:
    با عرض سلام سید شما نیز با افتخار لینک شدید
    عید غدیر برشما مبارک باد
    یا علی التماس دعا
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">