یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الوِتْرَ المَوْتُورِ سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او سلام بر تو اى یگانه دوران
امام حسین(ع) «مؤتور» است (خون بر زمین مانده) و فرزند رشیدش حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه نیز «الموتور بابیه وجده» یعنی صاحب خون و خونخواه پدر و نیاکان بزرگوارش.

***
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم

.
.

پیوندهای روزانه

شناخت مهدى موعود(علیه السلام)

جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۳۱ ق.ظ

  

  

1 ـ مهدى موعود اسلام از عرب است

 

 

2 ـ مهدى(علیه السلام) از اولاد کنانه است

 

 

3 ـ مهدى(علیه السلام) از قریش است

 

 

4 ـ مهدى(علیه السلام) از بنى هاشم است

 

 

5 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان عبد المطلب است

 

 

6 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان ابوطالب است

 

 

7 ـ مهدى(علیه السلام) از عترت پیامبر است

 

 

8 ـ مهدى(علیه السلام) از اهل بیت پیامبر است

 

 

9 ـ مهدى(علیه السلام) همنام پیامبر است

 

 

10 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان پیامبر است

 

 

11 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان حضرت على(علیه السلام) است

 

 

12 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان حضرت فاطمه(علیها السلام)است

 

 

13 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان حسنین(علیهما السلام) است

 

 

14 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام حسین(علیه السلام) است

 

 

15 ـ مهدى(علیه السلام) نهمین فرزند امام حسین(علیه السلام) است

 

 

16 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام زین العابدین(علیه السلام)است

 

 

16 ــ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام باقر(علیه السلام) است

18 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام صادق(علیه السلام)است

 

 

19 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام کاظم(علیه السلام) است

 

 

20 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام رضا(علیه السلام) است

 

 

21 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام جواد(علیه السلام) است

 

 

22 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام هادى(علیه السلام) است

 

 

23 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزند امام حسن عسکرى(علیه السلام)است

 

 

24 ـ مهدى(علیه السلام) از ذوى القربى است

 

 

25 ـ مهدى(علیه السلام) از ذریه پیامبر است

 

 نام مبارک حضرتش ـ چنان که در روایات شیعه و سنّى آمده است ـ نام پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مى باشد. این نام ـ محمّد ـ نامى است که خداى تعالى و جدّش رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، سالها قبل از ولادت، براى او انتخاب نمودند و همه مسلمانان او را به این نام مى شناسند.

 

آن حضرت داراى چند کنیه مى باشد. و کنیه مسلّم آن حضرت همان کنیه جدّش رسول خدا «ابو القاسم» است. برخى از دیگر کنیه هاش، ابو عبداللّه، ابو جعفر و ابو صالح مى باشد.

 

 

اوصاف و القاب برجسته و معروف آن حضرت که حاکى از مقام والا و عظمت و شخصیّت بى نظیر آن یگانه بازمانده حجج الهى است، در روایات شیعه و سنّى و نویدهاى کتب مذهبى اهل ادیان، چنین آمده است:

 

«امام، امام دوازدهم، امام منتظر، امیر امیران، برگزیده ابراهیم، برهان، بقیة اللّه، بقیّه حجّت هاى خدا، بقیّه حضرت آدم، بقیّه حضرت ابراهیم، پسر انسان، تقى، ثائر (انقلابى)، خونخواه و انتقام گیرنده، حجّت، حجّت خدا، حجّت آل محمّد(علیهم السلام)، خاتم اوصیا، خازن (خزانه دار) علوم الهى، خالص، خلف صالح، خلیفة اللّه، خیر اُمّت محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)، خیر الناس، ذخیره نوح، ذو الخلل، ذو الشامتین «خال»، ذو الغیبة، رهایى بخش اُمّت، زکى، سلطان، سیّد، شرید (آواره)، صاحب، صاحب الأمر، صاحب پرچم محمّدى(صلى الله علیه وآله وسلم)، صاحب الدار، صاحب الزمان، صاحب السیّف، صاحب الغیبة، طاهر، طرید (تبعید شده)، طیّب (پاک و پاکیزه)، عادل، عدالت گستر، غریب، قائم، قائم آل محمّد(علیهم السلام)، قائم اهل بیت، قائم به حقّ، قائم به شمشیر، قائم منتظر، قائم مهدى، مأمول، مبارک، مجهول، مظهر دین، منتقم، منصور، مهدى، مهدى آل محمّد(علیهم السلام)، مهدى اُمّت، و مهدى منتظر».( [41] )

 

 

اینک براى این که این آخرین پیشواى بر حقّ، را بهتر بشناسیم، بخشى از انبوه روایاتى را که درباره معرّفى آن حضرت از زبان مبارک رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و پدران بزرگوارش بازگو شده، در اینجا مى آوریم:

 

 

1 ـ مهدى موعود اسلام از عرب است

 

 

بر اساس روایات «متواتر»، مهدى موعود اسلام از «عرب» است.

 

 

تمام روایاتى که درباره نسب آن حضرت رسیده است، دلالت دارد که حضرت از «عرب» مى باشد; ولى در عین حال براى اثبات این مطلب، روایتى نقل مى کنیم.

 

مردى حضور امیرمؤمنان(علیه السلام) شرفیاب گردید و عرضه داشت:

 

یا امیرالمؤمنین! ما را از مهدى خودتان آگاه کنید!

 

حضرت فرمود:

 

 

هنگامى که رفتنى ها رفتند و منقرض شدند، و مؤمنین اندک گردیدند و طرفداران حق؟ از میان رفتند، پس آن وقت است آن وقت.

 

عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! مهدى(علیه السلام) از چه طایفه اى است؟

 

فرمود: مهدى(علیه السلام) از «بنى هاشم، قلّه شامخ نژاد عرب است . . .»( [42] )

 

 

2 ـ مهدى(علیه السلام) از اولاد «کنانه» است

 

مقدسى شافعى در کتاب عقد الدرر نقل کرده که «قتاده» گوید:

 

«قلت لسعید بن المسیّب: المهدیّ حقّ؟

 

 

قال: حقّ. قلت: ممّن؟ قال: من کنانة.قلت: ثمّ ممّن؟ قال: من قریش. قلت: ثمّ ممّن؟ قال: من بنی هاشم. قلت: ثمّ ممّن؟ قال: من ولد فاطمة(علیها السلام)».( [43] )

 

«از سعید بن مسیّب پرسیدم: آیا مهدى(علیه السلام) بر حقّ است؟گفت: آرى. گفتم: مهدى(علیه السلام) از چه طایفه اى است؟ گفت: از کنانه. گفتم: بعد از آن؟ گفت: از قریش. گفتم: بعد از آن؟ گفت: از بنى هاشم. گفتم: بعد از آن؟ گفت: از فرزندان فاطمه(علیها السلام)است».

 

مقصود از «کِنانه»، کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان (جدّ پیامبر اسلام(علیه السلام)) است.

 

مرحوم آیة اللّه سید صدر الدین صدر، در کتاب «المهدى(علیه السلام)» در این باره مى نویسد:

 

«در کتاب «سبائک الذهب» مى گوید: «بنى کنانه» گروهى از «مضر» هستند. مضر، داراى فرزندانى بود که پدران و اجداد پیامبر بودند تا به «نضر» منتهى مى شود».

 

3 ـ مهدى(علیه السلام) از «قریش» است

 

 

ابن حجر هیتمى مکّى، در کتاب «الصواعق المحرقة» از دو تن از دانشمندان بزرگ اهل سنّت (احمد و ماوردى) روایت کرده است که پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)درباره بشارت ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) فرمود:

 

«ابشروا بالمهدی، رجل من قریش من عترتی، یخرج فی اختلاف من الناس و زلزال، فیملأ الأرض عدلاً و قسطاً کما مُلئت ظلماً و جوراً، و یرضى عنه ساکن الأرض و السماء، و یقسّم المال صحاحاً بالسّویة».( [44] )

 

 

«بشارت باد شما را به مهدى(علیه السلام)! او مردى از «قریش» و از عترت من است که پس از اختلاف زیاد و عدم امنیّت ظهور خواهد نمود. زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد. ساکنان زمین و آسمان از او راضى و خشنود مى گردند و اموال را به طور مساوى در بین مردم تقسیم مى کند».

 

در این باب گروهى از دانشمندان شیعه و سنّى مانند مرحوم سیّد بن طاووس(رحمه الله)در کتاب «الملاحم والفتن» و یوسف بن یحیاى مقدّسى شافعى در کتاب «عقد الدرر» و على متقى هندى در کتاب «البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان» از اسحاق بن یحیى بن طلحه تمیمى از طاووس روایت کرده اند که گفت:

 

 

«ودّع عمر بن الخطّاب البیت، ثمّ قال: واللّه! ما أدری أدعُ خزائن البیت، و ما فیه من السلاح و المال، أم اُقسّمه فی سبیل اللّه؟

 

 

فقال له علی بن ابی طالب(علیه السلام): امض فلست بصاحبه، إنّما صاحبه منّا، شابٌّ من قریش، یقسّمه فی سبیل اللّه تعالى فی آخر الزمان».( [45] )

 

 

«عمر بن خطاب در هنگام وداع با کعبه، گفت: به خدا قسم! نمى دانم با آنچه در خزانه بیت است چه کنم؟ آیا این همه سلاح و اموال را به حال خود وا گذارم یا آنها را در راه خدا قسمت کنم؟

 

 

امیرمؤمنان(علیه السلام) به او فرمود:

 

 

از آنها بگذر که تو صاحب آنها نیستى; صاحب آنها جوانى از ما (اهل بیت) و از «قریش» است که آنها را در آخرالزمان در راه خدا تقسیم مى کند».

 

مقصود از قریش، نضر بن کنانه است. علاّمه دهخدا، در کتاب «لغت نامه» مى نویسد: «قریش، نام قبیله اى است. پدر این قبیله، نضر بن کنانه است. این قبیله را قریش نامند از آن جهت که گِرد حرم (یعنى: در اطراف خانه خدا و سرزمین مکّه) فراهم آمده اند».([46] )

4 ـ مهدى(علیه السلام) از «بنى هاشم» است

 

«قتاده» گوید:

 

 

«قلت لسعید بن المسیّب: أحقّ المهدی؟ قال: نعم، هو حقّ. قلت: ممّن هو؟ قال: من قریش. قلت: من أیّ قریش؟ قال: من بنی هاشم.

 

 

«از سعید بن مسیّب پرسیدم: آیا مهدى بر حقّ است؟ گفت: آرى، او حقّ است. گفتم: مهدى از چه طایفه اى است؟ گفت: از قریش است. فتم: از کدام تیره قریش؟ گفت: از بنى هاشم است

 

5 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان عبدالمطلب است

 

 

مقدسى در کتاب «عقد الدرر»، از جماعتى از اهل حدیث ـ مانند ابن ماجه در کتاب «سنن»،  حافظ طبرانى در کتاب «معجم» و ابو نعیم اصفهانى،  ـ از انس بن مالک، از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) روایت کرده است که فرمود:

 

 

نحن سبعةٌ بنو عبدالمطلب ساداتُ أهل الجنّة: أنا و أخی علی و عمّی حمزة وجعفر والحسن والحسین والمهدیّ».( [47] )

 

 

«ما هفت تن فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشتیم; من، برادرم على، عمویم حمزه، جعفر ، حسن، حسین و مهدى».

 

6 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان ابو طالب است

 

 

در کتاب «عقد الدرر»، «روضه کافى»، «ارشاد» مفید و «بحار الانوار» از سیف بن عمیره روایت کرده اند که گفت:

 

 

«نزد ابوجعفر منصور ـ دومین خلیفه عبّاسى ـ بودم که خود آغاز به سخن کرد و گفت: اى سیف! به ناچار ندا کننده اى از آسمان به نام مردى از «فرزندان ابوطالب» ندا خواهد کرد.

 

 

گفتم: اى امیر . . . شما هم این مطلب را روایت مى کنى؟!

 

 

گفت: آرى، به خدایى که جان من در دست قدرت اوست! من این موضوع را با دو گوش خود شنیده ام . . . این ندا متوجه مردى از عمو زادگان ماست گفتم: مردى از فرزندان فاطمه(علیها السلام) گفت آرى، اى یوسف».( [48] )

 

7 ـ مهدى(علیه السلام) از عترت پیامبر است

 

 

در کتاب «عقد الدرر»، از ابوسعید خدرى روایت کرده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«لاتقوم الساعة حتّى تُملأ الأرض ظلماً وعدواناً ثمّ یخرج من عترتی ـ أو من أهل بیتی ـ من یملأها قسطاً و عدلاً، کما مُلئت ظلماً وعدواناً».( [49] )

 

 

«رستاخیز به پا نمى شود تا این که زمین پر از ظلم و دشمنى گردد، در آن هنگام مردى از عترت ـ یا از اهل بیت ـ من قیام مى کند و آن را پر از عدل و داد مى نماید همان گونه که پر از ظلم و دشمنى شده است».

 

 

ابن حجر مکّى نیز، از احمد حنبل و ماوردى نقل کرده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«ابشروا بالمهدی، رجل من قریش من عترتی».( [50] )

 

 

«مژده باد شما را به مهدى! او مردى از قریش و از عترت من است».

 

 

در «مسند» احمد بن حنبل نیز از قول ابوسعید خدرى آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«یُملأ الأرض ظلماً وجوراً، ثمّ یخرج رجل من عترتی یملک سبعاً ـ أو تسعاً ـ فیملأ الأرض قسطاً وعدلاً»( [51] )

 

 

«زمین پر از ظلم و جور خواهد شد; در آن موقع، مردى از عترت من قیام مى کند، هفت ـ یا نُه ـ سال در روى زمین حکومت مى نماید و سراسر زمین را پر از عدل و داد مى سازد».

 

 

در کتاب «مطالب السؤول» درباره معناى «عترت» چنین مى نویسد:

 

 

«گفته شده: معناى کلمه «عترت» عشیره، ـ یعنى طایفه، فامیل و خویشان نزدیک ـ است. قول دیگر آن است که: عترت به معناى ذرّیه ـ یعنى نسل و فرزند ـ است، و این هر دو معنا درباره آل پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم)صدق مى کند; زیرا آنان هم طایفه، فامیل و خویشان نزدیک، و هم نسل و فرزند آن حضرت هستند.

 

 

امّا عشیره، اهل و عیال نزدیک هستند که آنان چنین بودند، و امّا ذریّه، اولاد دختر انسان را گویند، و قول خداى تعالى در رابطه با حضرت ابراهیم(علیه السلام) بر این معنا دلالت مى کند، چنان که مى فرماید:

 

 

(وَمِنْ ذُرّیَّتِهِ داووُدَ وَسْلَیمانَ وَأیّوُبَ وَیُوسُفَ وَمُوسى وَهارون . . . وَزَکرِیّا وَیَحْیى وَعِیسى وَإلْیاسَ کُلٌ مِنَ الصّالِحِینَ).( [52] )

 

 

«از فرزندان ابراهیم است: داوود، سلیمان، أیّوب، یوسف، موسى و هارون . . . و زکریّا و یحیى و عیسى و الیاس که همگى آنها از مردمان شایسته بودند».

 

 

در این آیات، خداوند پیامبرانى را نام برده و آنها را از ذرّیّه و فرزندان حضرت ابراهیم(علیه السلام) شمرده است; از جمله این پیامبران، حضرت عیسى(علیه السلام) است که نسب شریفش از طرف مادرش، حضرت مریم(علیها السلام) ، به حضرت ابراهیم(علیه السلام)مى رسد».([53] )

 

8 ـ مهدى(علیه السلام) از اهل بیت پیامبر است

 

 

در «سنن» ترمذى از قول عبداللّه بن مسعود آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّى یبعث رجلاً منّی ـ أو من أهل بیتی ـ یواطىء اسمه اسمی، یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما مُلئت ظلماً وجوراً».( [54] )

 

 

«اگر از عمر دنیا به جز یک روز باقى نماند، خداوند آن روز را به حدّى طولانى مى سازد تا این که در آن روز، مردى را که از فرزندان من ـ یا از اهل بیت من ـ و هم نام من است برانگیزاند که زمین را پر از عدل و داد کند چنان که پر از ظلم و ستم شده باشد».

 

 

در کتاب «کنز العمّال» از قول ابوهریره آمده است:

 

 

«لو لم یبق من الدّنیا إلاّ لیلة لطوّل اللّه تعالى تلک اللیلة حتّى یلی رجلٌ من أهل بیتی».( [55] )

 

 

«اگر از عمر دنیا به جز یک شب باقى نمانده باشد، خداى تعالى آن شب را طولانى مى گرداند تا این که مردى از اهل بیت من زمام اُمور را به دست گیرد».

 

 

در «سنن» ابو داوود آمده که پیامبر فرمود:

 

 

«لو لم یبق من الدهر إلاّ یوم لبعث اللّه رجلاً من أهل بیتی یملأها عدلاً کما مُلئت جوراً».( [56] )

 

 

«اگر از عمر دنیا به جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند مردى از اهل بیت مرا بر انگیزد که دنیا را پر از عدل نماید چنان که پر از ستم شده باشد».

 

 

در «سنن» ابن ماجه، از قول ابوهریره آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:

 

 

«لو لم یبق من الدنیا إلاّ یومٌ، لطوّله اللّه تعالى حتّى یملک رجل من أهل بیتی . . .».( [57] )

 

 

«اگر از عمر دنیا به جز یک روز باقى نمانده باشد، خداى تعالى آن روز را طولانى کند تا این که مردى از اهل بیت من حکومت را به دست گیرد».

 

 

در «سنن» ابن ماجه، و مصادر دیگر از قول على بن ابى طالب(علیه السلام)آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«المهدی منّا أهل البیت، یصلحه اللّه فی لیلة»( [58] )

 

 

«مهدى از ما اهل بیت است و خداوند یک شبه امر او را به سامان مى آورد».

 

 

در «مستدرک حاکم» از قول ابو سعید خدرى آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«مهدى، از ما اهل بیت است».

 

 

سپس حاکم مى نویسد: این حدیث بنا به شرط مسلم، صحیح است، امّا بخارى و مسلم آن را نیاورده اند.( [59] )

 

 

در کتاب «مطالب السؤول» درباره معناى «اهل بیت» چنین مى نویسد:

 

 

«گفته شده: اهل بیت پیغمبر خدا افرادى هستند که نَسَب آنان به جدّ آن حضرت منتهى مى شود. قول دیگر آن است که: اهل بیت آن بزرگوار اشخاصى هستند که از یک «رَحِم» باشند. قول دیگر آن است که اهل بیت آن حضرت، آنهایى هستند که به واسطه نسب یا سبب به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) متّصل شوند.

 

 

کلیّه این معانى درباره اهل بیت آن بزرگوار صدق مى کند; زیرا نسب آنان به جدّ پیغمبر خدا که عبدالمطلب باشد منتهى مى گردد، و اهل بیت پیغمبر با خود آن حضرت از یک رَحِم هستند، و به وسیله نسب و سبب هم به پیغمبر خدا متّصل مى شوند، پس ایشان حقیقتاً اهل بیت پیغمبر اکرم مى باشند، و معناى آل و اهل بیت هم یکى است . . . پس معناى حقیقى کلمه آل و اهل براى اهل بیت رسول خدا ثابت است.

 

 

مسلم در کتاب صحیح خود از یزید بن حیّان روایت کرده که گفت:

 

 

«من و حصین بن سبره و عمر بن مسلم نزد زید بن ارقم رفتیم. وقتى پیش او نشستیم، حصین گفت: اى زید! تو خیر زیادى دیدى، تو رسول خدا را دیدى، حدیث آن حضرت را شنیدى، با آن بزرگوار در راه خدا جنگ کردى، پشت سر آن حضرت نماز خواندى، حقّا که تو خیر زیادى دیدى، بگو ببینیم که از پیغمبر خدا چه شنیدى؟

 

 

زید بن ارقم گفت: اى برادر زاده! پیر شده ام و بعید العهد، بعضى از چیزهایى را که از رسول خدا یاد گرفتم فراموش کرده ام، آنچه را که براى شما مى گویم قبول کنید و آنچه را که نمى گویم مرا به گفتن آن مجبور ننمایید. سپس گفت:

 

 

یک روز پیغمبر اکرم کنار برکه آبى که بین مکّه و مدینه است و آن را «خم» مى گویند، بپا خاست و خطبه خواند; حمد و ثناى خداى را به جا آورد و موعظه کرد آنگاه فرمود:

 

 

اى مردم! من هم بشرى ـ مثل شما ـ هستم که نزدیک است قاصد پروردگارم (ملک الموت) بیاید و من او را اجابت نمایم. من در میان شما دو چیز گرانبها را به جا مى گذارم; یکى کتاب خداى که مشتمل بر هدایت و نور است، پس کتاب خدا را بگیرید و به آن چنگ زنید . . . و دیگرى اهل بیت من است; من خدا را درباره اهل بیتم به شما یادآور مى شوم، خدا را در نظر آورید در رفتار با اهل بیتم.

 

 

حصین بن سبره به زید بن ارقم گفت: اى زید! اهل بیت پیغمبر خدا کیانند؟ مگر زنان آن حضرت از اهل بیتش نبودند؟

 

 

زید گفت: زنان پیامبر خانواده او بودند، ولى اهل بیت پیغمبر اکرم کسانى هستند که گرفتن صدقه بر آنها حرام است».( [60] )

 

 

همچنین مسلم در کتاب «صحیح» خود در حدیث دیگرى از زید بن ارقم آورده است که راویان حدیث مزبور گفتند:

 

 

«. . . پس ما با همدیگر گفتیم: اهل بیت پیغمبر چه کسانى مى باشند؟ زنانش؟!

 

 

زید گفت: نه، به خدا قسم! زن مدّتى از زمان را با شوهرش مى باشد، سپس ممکن است طلاقش دهد و به سوى پدر و قومش بازگردد; ولى اهل بیت پیامبر هستند که گرفتن صدقه، بر آنان حرام است».( [61] )

 

 

 

 

 

9 ـ مهدى(علیه السلام) هم نام پیامبر است

 

 

در «سنن» ترمذى و «سنن» ابوداوود و بسیارى از منابع دیگر آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«لاتذهب الدنیا، حتّى یملک العرب رجل من أهل بیتی، یواطىء اسمه اسمی».( [62] )

 

 

«دنیا به آخر نمى رسد تا اینکه مردى از اهل بیت من، زمامِ امور عرب را به دست گیرد، او هم نام من است».

 

 

در «مسند» احمد بن حنبل، از عاصم، از زر، از عبداللّه بن مسعود روایت کرده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«لاتنقضی الأیام ولایذهب الدهر، حتّى یملک العرب رجل من أهل بیتی اسمه یواطىء اسمی».( [63] )

 

 

«روزها سپرى نمى شود و دنیا به آخر نمى رسد، تا اینکه مردى از اهل بیت من، عرب را مالک شود; نام او، نام من باشد».

 

 

در کتاب «ارشاد» شیخ مفید(رحمه الله) نیز در حدیثى آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«لن تنقضی الأیّام واللیالی حتّى یبعث اللّه رجلاً من أهل بیتی، یواطىء اسمه اسمی، یملأها عدلاً و قسطاً کما مُلئت ظلماً».( [64] )

 

 

«روزها و شبها نمى گذرد (دنیا به پایان نمى رسد) تا این که خداوند، مردى از خاندان مرا برانگیزد که هم نام من است; او زمین را پر از عدل و داد کند همچنان که پر از ستم شده باشد».

 

 

 

 

 

10 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان پیامبر است

 

 

در کتاب «عقد الدرر» و «تذکرة الخواص» از قول عبد اللّه عمر آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«یخرج فی آخر الزمان رجل من ولدی، اسمه کاسمی، و کنیته ککنیتی، یملأ الأرض عدلاً، کما مُلئت جوراً، فذلک المهدی».( [65] )

 

 

«در آخر الزمان مردى از فرزندان من خروج مى نماید; نام او همانند نام من و کنیه او همانند کنیه من مى باشد. او زمین را پر از عدل مى نماید همان گونه که پر از ستم شده باشد، واو همان «مهدى» است».

 

 

در روایت دیگرى از قول جابر بن عبداللّه آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«المهدیّ من وُلدی، اسمه اسمی، و کنیته کنیتی، أشبه الناس بی خلقاً و خُلقاً».( [66] )

 

 

«مهدى از فرزندان من است; نام او نام من و کنیه اش کنیه من، از نظر سیرت و صورت شبیه ترین مردمان به من است».

 

 

در حدیث مفصّلى که جلال الدین سیوطى در کتاب «الحاوى للفتاوى» از حذیفه نقل کرده، آمده است:

 

 

هنگامى که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) درباره خروج سفیانى و ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)سخن مى گفت، مردى به نام «عمران بن حصین» برخاست و عرض کرد: یارسول اللّه! ما چگونه مهدى(علیه السلام) را بشناسیم؟

 

 

«قال(صلى الله علیه وآله وسلم): هو رجل من ولدی کأنّه من رجال، بنی إسرائیل، علیه عباءتان قطوانیّتان، کأنّ وجهه الکوکب الدرّیّ، فی خدّه الأیمن خال أسود، ابن أربعین سنة . . . فیبایع له بین الرکن والمقام، ثمّ یخرج متوجّهاً إلى الشام، وجبریل على مقدّمته و میکائیل على ساقته، فیفرح به أهل السماء وأهل الأرض، والطیر والوحوش والحیتان فی البحر».( [67] )

 

 

«رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: مهدى، مردى از فرزندان من است. او شبیه مردان بنى اسرائیل است. (راست قامت تا حدّى بلند قدّ) . . . صورتش چون ستاره درخشان و بر گونه راستش خال سیاهى است. چهل ساله مى نماید . . . مسلمانان بین «رکن و مقام» (کنار خانه خدا) با او بیعت مى کنند. سپس در حالى که جبرئیل پیشاپیش او، و میکائیل پشت سر او است متوجّه سرزمین شام مى گردد. ساکنان آسمان و زمین، پرندگان، درّندگان و ماهیان دریا، همه از او خشنود مى شوند».

 

 

و در روایت دیگرى که مرحوم سیّد بن طاووس آن را در کتاب «الملاحم والفتن» از قول حذیفه از جابر بن عبداللّه انصارى نقل نموده، چنین آمده است که جابر گفت:

 

 

«روزى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در بین اصحاب خود نشسته بود که جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و عرضه داشت: . . . این پنج نهر (سیحون، جیحون، دجله، فرات و رود نیل مصر) براى تو و اهل بیت تو و شیعیانت مى باشد.

 

 

خداوند مى فرماید: به عزّت و جلال خودم سوگند! هرکس یک قطره از این پنج نهر بیاشامد، در روز حساب به بهشت نخواهد رفت مگر این که تو از او راضى شوى و او را حلال کنى.

 

 

در آن موقع، چهره رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) باز شد و فرمود: برادرم جبرئیل! من بر این نعمت خدا را شکر و سپاس مى گویم.

 

 

«فقال له جبرئیل(علیه السلام): اُبشّرک یارسول اللّه! بالقائم من ولدک، لایظهر حتّى یملک الکفّار الخمسة الأنهر، فعند ذلک ینصر اللّه أهل بیتک على أهل الضلال، ولم ترفع لهم رایة أبداً إلى یوم القیامة».

 

 

«جبرئیل عرضه داشت: یارسول اللّه! تو را به ظهور «قائم» که از فرزندان تو مى باشد بشارت مى دهم! او ظهور نخواهد کرد تا این که کافران این رودها را به تصرّف خود درآورند( [68] )، در آن وقت است که خداوند اهل بیت تو را بر گمراهان پیروز گرداند و پس از آن، دیگر هیچ پرچمى از پرچمهاى کفر تا روز قیامت برافراشته نخواهد شد».

 

 

آنگاه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به خاطر شکر این نعمت، براى خدا سجده کرد و . . .( [69] )

 

 

11 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان حضرت على(علیه السلام) است

 

 

در کتاب «ینابیع المودّه»، از ابن عبّاس روایت کرده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«إنّ علیّاً وصیىّ، ومن ولده القائم المنتظر المهدی، الّذی یملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما مُلئت جوراً وظلماً، والّذی بعثنی بالحقّ بشیراً و نذیراً، إنّ الثابتین على القول بإمامته فی زمان غیبته لأعزّ من الکبریت الأحمر».( [70] )

 

 

«على(علیه السلام) وصى من است و از فرزندان اوست قائم منتظر، حضرت مهدى(علیه السلام) که زمین را پر از عدل و داد مى کند همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد; قسم به پروردگارى که به حقّ مرا بشارت دهنده و بیم دهنده مبعوث نمود! کسانى که در زمان غیبت او بر امامت او ثابت قدم بمانند، از کبریت احمر، کیمیاترند . . .»

 

 

باز در «ینابیع المودّه» از على(علیه السلام)روایت کرده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«یاعلىّ! أنت وصیىّ، حربک حربی، وسلمک سلمی، وأنت الإمام وأبو الأئمّة الاحدى عشر الذین هم المطهّرون المعصومون، ومنهم المهدیّ الذی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً، فویل لمبغضیهم».( [71] )

 

 

«اى على! تو وصىّ منى; جنگ با تو، جنگ با من است; سازش با تو سازش با من است. تو امام و پدر یازده امام هستى که از هر پلیدى پاک و پاکیزه، و از هر خطا و لغزشى مصون و محفوظ هستند. از جمله آنها مهدى(علیه السلام)است که روى زمین را از عدل و داد پر مى کند. پس واى بر دشمنان آنها!»

 

 

و در کتاب «بحار الانوار»، از عبداللّه بن عمرو بن عاص روایت کرده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«المهدیّ هو رجل من ولد هذا ـ وأشار بیده إلى علی بن أبی طالب(علیه السلام) ـ به یمحق اللّه الکذب، ویذهب الزمان الکلبِ، (و) به یخرج ذلَّ الرقِّ من أعناقکم».( [72] )

 

 

«مهدى (قائم)(علیه السلام) مردى از فرزندان این است ـ و با دست مبارک خود به على(علیه السلام) اشاره فرمود ـ خداوند به وسیله او دروغ را محو مى کند و سختى روزگار را برطرف مى گرداند و طوق بندگى را از گردن هاى شما بیرون مى آورد».

 

 

همچنین در کتاب «بحار الانوار»، در حدیثى آمده است که على(علیه السلام) فرمود:

 

 

«. . . آگاه باشید، به خدا سوگند که من و این دو پسرم، حسن و حسین(علیهما السلام)، کشته مى شویم و خداوند در آخرالزمان و پایان روزگار، مردى از فرزندان مرا بر مى انگیزد که خون ما را مطالبه کرده، انتقام ما را بگیرد. او از دیده ها پنهان خواهد شد تا گمراهان شناخته شوند».( [73] )

 

 

 

 

 

12 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان حضرت فاطمه(علیها السلام) است

 

 

در «سنن» ابو داوود از قول اُمّ سلمه آمده است که گفت: شنیدم که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)مى فرمود:

 

 

«المهدیّ من عترتی، من ولد فاطمة(علیها السلام)»( [74] )

 

 

«مهدى از عترت من و از فرزندان فاطمه(علیها السلام) است».

 

 

در کتاب «ینابیع المودّه» از قول ابو ایّوب انصارى آمده است:

 

 

هنگامى که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بیمار شد، فاطمه(علیها السلام) به دیدار او آمد و چون رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را بدان حال دید، گریه کرد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) خطاب به وى فرمود:

 

 

«. . .  سوگند به خدایى که جانم در قبضه قدرت اوست که مهدى این اُمّت از ماست و او از نسل تو مى باشد».( [75] )

 

 

در «کنز العمّال» آمده است که حضرت على(علیه السلام) فرمود:

 

 

«المهدیّ رجل منّا، من ولد فاطمة».( [76] )

 

 

«مهدى، مردى از ما و از فرزندان فاطمه(علیها السلام) است».

 

 

ابن ابى الحدید معتزلى در «شرح نهج البلاغه»، ذیل خطبه 16 مى نویسد:

 

 

«اکثر محدّثان عقیده دارند که مهدى موعود(علیه السلام) از نسل فاطمه(علیها السلام)است».( [77] )

 

 

و در ذیل خطبه 92 مى نویسد:

 

 

« . . . امامیّه عقیده دارند که او ـ یعنى حضرت مهدى(علیه السلام) ـ امام دوازدهم آنها است و فرزند کنیزى به نام «نرجس» است. ولى ما معتزله عقیده داریم که او از فرزندان فاطمه(علیها السلام) است که در آینده تاریخ (آخرالزمان) از کنیزى متولد خواهد شد و اکنون موجود نیست».( [78] )

 

 

علاوه بر این، احادیث منقوله در کتب اهل سنّت، عقیده شیعه را تأیید و تثبیت مى نماید; زیرا در این احادیث آمده است که حضرت مهدى(علیه السلام) ، دوازدهمین امام و نهمین فرزند امام حسین(علیه السلام) و چهارمین فرزند امام رضا(علیه السلام) و فرزند بلافصل امام حسن عسکرى(علیه السلام)است.

 

 

در بسیارى از منابع تاریخى اهل سنّت نیز آمده است که حضرت مهدى(علیه السلام)، فرزند امام حسن عسکرى(علیه السلام) است و در سال 255 هجرى در نیمه شعبان، در شهر «سامرّا» از مادرى به نام «نرجس» به دنیا آمده است.( [79] )

 

 

بنابراین، جاى هیچ تردید نیست که مهدى(علیه السلام) متولّد گردیده و هم اکنون موجود و زنده و از نظرها غایب است تا روزى که به اذن خدا ظاهر شود و جهان را از عدل و داد پرنماید.

 

 

 

 

 

13 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان حسنین(علیهما السلام) است

 

 

در کتاب «فرائد السمطین»، در حدیثى طولانى از قول على بن على هلالى از پدرش روایت کرده است که گفت:

 

 

در حال احتضار رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) محضر آن جناب شرفیاب شدم; فاطمه زهرا(علیها السلام)بالاى سر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نشسته، با صداى بلند گریه مى کرد. در این هنگام رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) دیدگان خود را به سوى او دوخت و فرمود:

 

 

دخترم! چه چیز تو را به گریه در آورد؟

 

 

فرمود: مى ترسم پس از تو تباه و نابود گردم.

 

 

آنگاه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) براى تسلاّى دخترشان، فضایل اهل بیت را ذکر کردند، از آن جمله فرمودند:

 

 

«دو سبط این اُمّت از ما هستند و آن دو، پسران تو، حسن و حسین(علیهما السلام) ، هستند که سرور جوانان اهل بهشت مى باشند و قسم به پروردگارى که مرا به حقّ مبعوث نمود! مهدى این اُمّت از نسل این دو تن ]حسن و حسین(علیهما السلام) [خواهد بود».( [80] )

 

 

در کتاب «ذخائر العقبى» از قول ابو ایّوب انصارى آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

 

 

«یولد منهما ]الحسن والحسین(علیهما السلام)[ مهدیّ هذه الاُمّة».( [81] )

 

 

«مهدى این اُمّت از این دو تن ]حسن و حسین(علیهما السلام)[ به دنیا خواهد آمد».

 

 

در کتاب «ینابیع المودّه»، به نقل از کتاب «جواهر العقدین» مى گوید:

 

 

«برکات دعاى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در وقت تزویج فاطمه به على ـ رضى اللّه عنهما ـ در نسل حسن و حسین(علیهما السلام)ظاهر شد; بعضى از نسل آن دو بزرگوار آمدند و رفتند و بعضى از آنان بعداً مى آیند و اگر در بین آیندگان کسى غیر از حضرت مهدى(علیه السلام) نباشد، براى برکت دعاى پیامبر کفایت مى کند».( [82] )

 

 

جهت این که حضرت مهدى(علیه السلام) از فرزندان حسنین(علیهما السلام) به شمار آمده است این است که «فاطمه»، مادر امام باقر(علیه السلام) ـ همسر امام زین العابدین(علیه السلام) ـ دختر امام حسن مجتبى(علیه السلام)است، از این رو امام محمّد باقر(علیه السلام) و امامان بعدى حسنى و حسینى هستند و حضرت مهدى(علیه السلام) نیز، نوه دخترى امام حسن مجتبى(علیه السلام) و نوه پسرى امام حسین(علیه السلام)است.

 

 

 14 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام حسین(علیه السلام) است

 

 

در کتاب «عقد الدرر»، از حذیفة بن یمان روایت کرده است که گفت: «روزى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)براى ما خطبه خواند و آنچه تا روز قیامت اتّفاق خواهد افتاد براى ما بیان نمود، بعد از آن فرمود:

 

 

«اگر از عمر دنیا بیشتر از یک روز باقى نماند، خداوند آن روز را طولانى مى کند تا مردى از فرزندان مرا برانگیزاند که نام او نام من است.

 

 

سلمان(رضی الله عنه) برخاست و گفت: یارسول اللّه! از کدام فرزند تو به دنیا خواهد آمد؟

 

 

فرمود: از این فرزندم، و دست خود را به حسین(علیه السلام)زد».( [1] )

 

 

ابوالقاسم اسماعیل بن عبّاد با سند متّصل به حضرت على(علیه السلام) روایت کرده است که على(علیه السلام) از مهدى(علیه السلام)سخن به میان آورد و فرمود:

 

 

«مهدى(علیه السلام) از فرزندان حسین(علیه السلام) است»

 

 

سپس اوصاف او را برشمرد و فرمود:

 

 

«او مردى است که پیشانى اش باز و درخشان، بینى اش کشیده و باریک . . . و داراى اندامى متناسب است و میان دندانهایش فاصله دارد . . .»( [2] )

 

 

ابن ابى الحدید پس از نقل این حدیث، مى نویسد: این حدیث را عبداللّه بن قتیبه در کتاب «غریب الحدیث» آورده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

15 ـ مهدى(علیه السلام) نهمین فرزند امام حسین(علیه السلام) است

 

 

سلمان فارسى گوید: خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) شرفیاب شدم، دیدم حسین(علیه السلام)روى زانوى آن حضرت است و پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)دیدگان او را مى بوسد، و لبهایش را مى مکد و مى فرماید:

 

 

«تو آقایى. تو آقا زاده اى. تو برادر شخص آقایى هستى. تو امامى. پسر امامى و برادر امامى. تو حجّتى. پسر حجّتى. و برادر حجّتى. تو پدر نُه نفر حجّتى که نهمى آنها، قائم ایشان است».( [3] )

 

 

در کتاب «کمال الدین» از حضرت زین العابدین(علیه السلام) و او از پدر بزرگوارش حسین بن على(علیهما السلام) روایت کرده است که امیرمؤمنان على(علیه السلام) خطاب به وى فرمود:

 

 

«التاسع من ولدک یاحسین! هو القائم بالحقّ، والمظهر للدین، والباسط للعدل . . .»( [4] )

 

 

« اى حسین! نهمین فرزند تو، قائم به حقّ است. او آشکار کننده دین و گستراننده عدل است . . .»

 

 

در کتاب «ینابیع المودّه»، از امام حسین(علیه السلام)روایت کرده است که فرمود:

 

 

«بر جدّم رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) وارد شدم; آن حضرت مرا روى زانوى خود نشانید و فرمود: اى حسین! خداوند از صلب تو نُه امام را اختیار نموده که نهمى آنها قائم ایشان است ومنزلت همه، نزدخدا یکسان است».( [5] )

 

 

و در کتاب «کفایة الاثر» از قول عبدالرحمان بن سلیط از حضرت امام حسین(علیه السلام)روایت کرده است که آن حضرت فرمود:

 

 

«دوازده امام از ما هستند; اوّل آنها، امیرمؤمنان على(علیه السلام)و آخر آنها، نهمین فرزند من است. همو که به حق قیام مى کند و خداوند به برکت وجود او، زمین مرده را زنده و آباد مى کند و دین حقّ را بر تمام ادیان پیروز مى گرداند اگرچه مشرکان کراهت داشته باشند . . .»( [6] )

 

 

16 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام زین العابدین(علیه السلام) است

 

 

در کتاب «ینابیع المودّه»، از جابر بن عبداللّه انصارى روایت کرده است که گفت: جندل بن جنادة بن جبیر یهودى، محضر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: یا محمّد! . . . شب گذشته حضرت موسى(علیه السلام) را در خواب دیدم که فرمود: اى جندل! به دست محمّد، خاتم انبیا، اسلام بیاور و به اوصیایى که بعد از او خواهند بود چنگ بزن.

 

 

گفتم: اسلام مى آورم، و حمد خداى را که اسلام آوردم و خداوند مرا به وسیله تو هدایت کرد.

 

 

سپس گفت: یارسول اللّه! از اوصیاى خودت به من خبر ده تا به آنها تمسّک جویم.

 

 

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: اوصیاى من دوازده نفرند.

 

 

گفت: ما نیز در کتاب تورات چنین یافته ایم. یارسول اللّه! آنها را برایم نام ببرید.

 

 

حضرت فرمود:

 

 

«أوّلهم سیّد الأوصیاء أبو الائمّة علی، ثمّ ابناه الحسن والحسین فاستمسک بهم ولایغرنّک جهل الجاهلین، فإذا ولد علی بن الحسین زین العابدین یقضی اللّه علیک ویکون آخر زادک من الدنیا شربة لبن تشربه».

 

 

«اوّل آنها، سیّد اوصیا و پدر امامان، على است; سپس دو پسر او حسن و حسین اند. به آنها تمسّک جوى و جهالت جاهلان، تو را فریب ندهد. هنگامى که فرزند حسین، على، زینت عابدان به دنیا آمد، پایان عمر تو است و آخرین توشه تو از دنیا، شیرى خواهد بود که مى نوشى».

 

 

جندل گفت: ما در تورات و در کتب انبیا(علیهم السلام) یافته ایم که «ایلیا و شبّر و شبیر»، اسامى على، حسن و حسین(علیهم السلام) است. نام امامان پس از حسین چیست؟ حضرت فرمود:

 

 

«إذا انقضت مدّة الحسین فالإمام ابنه علی، ویلقّب بزین العابدین، فبعده ابنه محمّد یلقّب بالباقر، فبعده ابنه جعفر یدعى بالصادق، فبعده ابنه موسى یدعى بالکاظم، فبعده ابنه على یدعى بالرضا، فبعده ابنه محمّد یدعى بالتقی والزکی، فبعده ابنه علی یدعى بالنقی والهادی، فبعده ابنه الحسن یدعى بالعسکری، فبعده ابنه محمّد یدعى بالمهدی والقائم و الحجّة، فیغیب ثمّ یخرج، فإذا خرج یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً . . .»

 

 

«وقتى که مدّت حسین(علیه السلام) به سر رسید، امام، فرزندش على خواهد بود که ملقّب به زین العابدین است. بعد از او فرزندش محمّد است که ملقّب به باقر خواهد بود. بعد از او فرزندش جعفر است، که صادق خوانده مى شود. بعد از او فرزندش موسى که کاظم خوانده مى شود. بعد از او فرزندش على که رضا خوانده مى شود. بعد از او فرزندش محمّد، که تقى و زکىّ خوانده مى شود. بعد از او فرزندش على، که نقى و هادى خوانده مى شود. بعد از او فرزندش حسن، که عسکرى خوانده مى شود. بعد از او فرزندش محمّد است که به مهدى، قائم و حجّت خوانده مى شود. او از دیده ها پنهان مى شود و سپس ظاهر مى گردد هنگامى که ظهور کند زمین را از عدل و داد پر خواهد نمود همان گونه که پر از ظلم و ستم شده باشد . . .»

 

 

سپس فرمود:

 

 

«خوشا به حال آنان که در زمان غیبت او صبر کنند و خوشا به حال کسانى که بر محبّت آنها ثابت و پابرجا مانند . . .»( [7] )

 

 

از این حدیث شریف که حاوى اسامى مبارکه همه معصومین(علیهم السلام)است، به خوبى ظاهر مى شود که مهدى موعود(علیه السلام) از فرزندان امام زین العابدین(علیه السلام)است.

 

 

البته روایات در این زمینه از طریق شیعه و سنّى فراوان است و منحصر به حدیث یاد شده نیست; بلکه مجموع آنها ـ طبق شمارش برخى از پژوهشگران ـ 185 حدیث است.( [8] )

 

 

 

 

 

17 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام باقر(علیه السلام) است

 

 

در کتاب «ینابیع المودّه»، از جابر بن یزید جعفى نقل کرده است که گفت: از جابر بن عبداللّه انصارى شنیدم که مى گفت: رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به من فرمود:

 

 

«اى جابر! اوصیاى من وامامان مسلمین بعد از من، اوّل آنها على بن ابى طالب است. بعد از او حسن و بعد از او حسین، سپس علىّ بن الحسین و بعد از او محمّد بن على است که معروف به باقر است. اى جابر! تو او را درک خواهى کرد و چون او را دیدى، سلام مرا به او برسان. بعد از او جعفر بن محمّد، بعد از او موسى بن جعفر، بعد از او على بن موسى، بعد از او محمّد بن على، بعد از او على بن محمّد، بعد از او حسن بن على و بعد از او «قائم» است که نامش نام من و کنیه اش کنیه من است. او همان کسى است که خدا به دست او، شرق و غرب جهان را مى گشاید. او همان کسى است که از دوستان خود غایب مى شود . . .»( [9] )

 

 

 

 

 

18 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام صادق(علیه السلام) است

 

 

در کتاب «ینابیع المودّه» از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود:

 

 

«خلف صالح از فرزندان من است و او همان مهدى است».( [10] )

 

 

شیخ صدوق(رحمه الله) در کتاب «کمال الدین» روایت کرده است که حبّان سرّاج گوید: از سیّد اسماعیل بن محمّد حِمیَرى شنیدم که مى گفت: به حضرت صادق(علیه السلام)عرض کردم: اى پسر رسول خدا! براى ما اخبارى از پدرانت(علیهم السلام)درباره غیبت رسیده و به صحّت پیوسته است. بفرمایید کدام امام غایب مى شود؟

 

 

حضرت فرمود:

 

 

ششمین فرزند من که دوازدهمین امام هدایتگر پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)است; غایب مى شود( [11] )

 

 

باز در کتاب «کمال الدین»، از عبداللّه بن ابى یعفور از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:

 

 

«هرکس به امامت پدرانم و فرزندانم اعتراف کند و امامت فرزندم «مهدى» را منکر شود مانند کسى است که به همه پیغمبران عقیده داشته باشد و نبوّت حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)را انکار نماید.

 

 

عرض کردم: اى آقاى من! مهدى، کدام یک از فرزندان شماست؟

 

 

فرمود: پنجمین نفر از فرزندان امام هفتم (موسى بن جعفر) است که شخصِ او از شما پنهان مى شود و نام بردنش برایتان جایز نیست».( [12] )

 

19 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام کاظم(علیه السلام) است

 

 

در کتاب «فرائد السمطین» و «ینابیع المودّه» از ابن عبّاس نقل شده که گفت: شخصى یهودى به نام «نعثل» محضر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: یا محمّد! من از تو چیزهایى مى پرسم که مدّتى است ذهن مرا به خود مشغول کرده است. اگر جواب قانع کننده اى دادى به دست تو مسلمان خواهم شد.

 

 

حضرت فرمود: بپرس اى ابا عماره!

 

 

نعثل پس از پرسش از صفات خدا و جواب آن حضرت، گفت: به من خبر ده که وصىّ و جانشین تو کیست؟ که هیچ پیامبرى نیست مگر آن که وصىّ و جانشینى دارد و پیامبر ما موسى بن عمران به یوشع بن نون وصیّت کرد و او را جانشین خود قرار داد.

 

 

حضرت فرمود:

 

 

«نعم، إنّ وصییّ و الخلیفة من بعدی علی بن أبی طالب، وبعده سبطای الحسن، ثمّ الحسین یتلوه تسعة من صُلب الحسین ائمّة أبرار.

 

 

قال: یا محمّد! فسمّهم لی؟

 

 

قال: نعم، إذا مضى الحسین فابنه علی، فإذا مضى علی فابنه محمّد، فإذا مضى محمّد فابنه جعفر، فإذا مضى جعفر فابنه موسى، فإذا مضى موسى فابنه علی، فإذا مضى علی فابنه محمّد، ثمّ ابنه علی، ثمّ ابنه الحسن، ثمّ الحجّة بن الحسن، فهذه اثنا عشر ائمّة عدد نقباء بنی إسرائیل».

 

 

آرى! وصىّ و جانشین من على بن ابى طالب است; پس از او دو نوه من، حسن و حسین; سپس نُه امام پاک سرشت از نسل حسین جانشین من خواهند بود.

 

 

گفت: یامحمّد! نام آنها را بگو.

 

 

فرمود: چون حسین از دنیا برود، فرزندش على بن الحسین امام است; وقتى على از دنیا رود پسرش محمّد و چون محمّد (باقر) از دنیا برود، پسرش جعفر (صادق) و چون جعفر از دنیا درگذرد پسرش موسى و هنگامى که موسى وفات کند، پسرش على (رضا) و وقتى على رحلت نمود پسرش محمّد و چون محمّد از دنیا برود پسرش على و پس از او پسرش حسن و سپس حجّت بن الحسن، یکى پس از دیگرى امام خواهند بود; اینها دوازده نفر به عدد نقباى بنى اسرائیل هستند».

 

 

نعثل گفت: جاى آنها در بهشت کجاست؟

 

 

فرمود: در رتبه من هستند.

 

 

نعثل گفت: «اشهد أن لا إله إلاّ اللّه وأنّک رسول اللّه وأشهد أنّهم الأوصیاء من بعدک».

 

 

من در کتاب هاى گذشته همینطور یافته ام و در عهد و وصیّت موسى بن عمران آمده است که:

 

 

چون آخر الزمان شود پیامبرى به نام «احمد» مبعوث مى شود. او خاتم پیامبران است و پس از او پیامبرى نخواهد آمد و از صلب او، امامان ابرار به عدد اسباط به دنیا مى آیند.( [13] )

 

 

حضرت فرمود: اى ابا عماره! آیا اسباط را مى شناسى؟

 

 

گفت: آرى یارسول اللّه! آنها دوازده نفر بودند; اوّلشان «لاوى بن برخیا» بود که مدّتى طولانى از بنى اسرائیل غایب شد و بعد ظاهر گردید و خداوند به وسیله او شریعت را پس از کهنه شدن و محو شدن، آشکار کرد و او با «قرسطیاى» پادشاه جنگید و او را کشت.

 

 

حضرت فرمود: آنچه در بنى اسرائیل اتّفاق افتاد، در اُمّت من نیز اتفاق مى افتد; دوازدهمین نفر از نسل من غایب خواهد شد و بر اُمّت من، زمانى خواهد آمد که از اسلام جز نامى و از قرآن جز نوشته اى باقى نمى ماند. در آن وقت، خداوند به او اجازه خروج مى دهد و او اسلام را آشکار و دین را تجدید مى نماید.

 

 

سپس فرمود:خوشا به حال کسى که آنها را دوست بدارد! واى به حال کسى که آنها را دشمن بدارد! خوشا به حال کسى که به آنها تمسّک جوید و دنباله رو آنها باشد!

 

 

نعثل پس از شنیدن این سخنان، بپا خاست و اشعارى چند در مدح پیامبر وائمّه(علیهم السلام)سرود . . .»( [14] )

 

 

این حدیث مبارک، نمایانگر این واقعیّت است که حضرت مهدى(علیه السلام) از فرزندان موسى بن جعفر(علیهما السلام) و پنجمین فرزند آن حضرت است.

 

 

در کتاب «غیبت» شیخ طوسى، از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که حضرت در ضمن حدیث مفصّلى فرمود:

 

 

«صاحب ما ظهور مى نماید و او از صلب این است ـ و با دست خود اشاره به موسى بن جعفر(علیهما السلام) نمود ـ آنگاه فرمود: زمین را از عدل پرمى کند همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد و دنیا براى او هموار مى گردد».( [15] )

 

 

و در کتاب «کمال الدین»، از یونس بن عبدالرحمان روایت کرده است که گفت: حضور حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) شرفیاب شدم و عرض کردم: اى پسر رسول خدا! قائم به حقّ شما هستید؟ فرمود:

 

 

من قائم به حقّ هستم، ولى آن قائمى که زمین را از وجود دشمنان خدا پاک مى گرداند و آن را از عدل و داد پر مى نماید، فرزند پنجمى من است که براى حفظ جانش مدّتى طولانى از انظار غایب مى شود و در آن مدّت، مردم بسیارى از دین بر مى گردند و عدّه اى ثابت قدم مى مانند.

 

 

سپس فرمود: خوشا به حال شیعیان ما که در دوران غیبت قائم ما، به دوستى ما چنگ مى زنند و در ولایت ما ثابت و استوار مى مانند و از دشمنان ما بیزارى مى جویند! آنان از ما هستند و ما از آنها هستیم. آنها ما را به امامت پذیرفته اند و ما آنها را به عنوان «شیعه» پسندیده ایم. خوشا به حال آنها، بازهم خوشا به حال آنها! به خدا سوگند! که آنها در روز قیامت، در رتبه ما هستند».( [16] )

   

 

20 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام رضا(علیه السلام) است

در کتاب «فرائد السمطین» از دعبل بن على خزاعى ـ شاعر اهل بیت ـ روایت شده است که گفت:

 

 

قصیده معروف خود را که اوّل آن «مدارس آیات خلت من تلاوة . . .» است براى مولایم امام رضا(علیه السلام)خواندم; هنگامى که به این دو بیت رسیدم:

 

 

خروج إمام لا محالة واقع***یقوم على اسم اللّه والبرکات

 

یمیّز فینا کلّ حقّ و باطل***ویجزی على النعماء والنقمات

 

آن حضرت گریه شدیدى کرد، سپس رو به من کرده، فرمود:

  

«اى دعبل! روح القدس این دو بیت را به زبان تو جارى کرده است. آیا این امام را که خروج مى کند، مى شناسى؟»

  

گفتم: نه، مولاى من; همین قدر شنیده ام که امامى از شما اهل بیت قیام خواهد کرد تا زمین را از ظلم و فساد پاک کند و از عدل و داد پر گرداند.

  

فرمود:

  

«اى دعبل! امام بعد از من، پسرم محمّد و بعد از محمّد، پسرش على و بعد از على، پسرش حسن است و بعد از حسن پسرش حجّتِ قائم است که در دوران غیبتش، چشم به راهش باشند و در زمان ظهورش، اطاعتش نمایند. اگر از عمر دنیا به جز یک روز باقى نماند خداوند آن روز را به حدّى طولانى مى سازد تا او ظاهر شود و زمین را از عدل و داد پرنماید چنان که از ظلم و جور پر شده باشد . . .»( [17] )

 

 

در کتاب «فرائد السمطین» نقل شده است که از امام رضا(علیه السلام) سؤال شد که کدام یک از شما اهل بیت، «قائم» است؟

 

 

آن حضرت فرمود:

 

 

«قائم» چهارمین فرزند من است. او پسر بانوى کنیزان است و خداوند به دست او، زمین را از هرگونه ظلم و ستم پاک و پاکیزه مى گرداند . . .»( [18] )

  

 

21 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام جواد(علیه السلام) است

حضرت جواد(علیه السلام) به عبد العظیم حسنى فرمود:

 

 

«اى ابو القاسم! قائم ما اهل بیت، همان «مهدى» موعودى است که همه باید در زمان غیبت او منتظرش باشند، و در زمان ظهورش، از او فرمان بردارى نمایند.

او فرزند سوّمى من است . . .»( [19] )

  

22 ـ مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام هادى(علیه السلام) است

در کتاب «کمال الدین»، از صقر بن ابى دلف روایت کرده است که گفت: از حضرت ابوجعفر، محمّد بن على (امام جواد(علیه السلام)) شنیدم که مى فرمود:

 

امام بعد از من، پسرم على است; فرمان او فرمان من و گفتار او گفتار من و اطاعت او اطاعت من است. سپس خاموش شد.

 

من عرض کردم: اى پسر رسول خدا ! امام بعد از على(علیه السلام) کیست؟

  

فرمود: امام بعد از او فرزندش حسن است.

  

عرض کردم: اى پسر پیامبر! امام بعد از حسن(علیه السلام) کیست؟

 

آن حضرت به سختى گریست و فرمود: بعد از حسن، پسرش، قائم به حقّ و منتظر، امام است.

 

عرض کردم: اى پسر رسول خدا ! چرا او را «قائم» مى گویند؟

 

فرمود: زیرا پس از آن که از یادها رفته باشد و بیشتر معتقدان به امامتش از عقیده خود برگشته باشند، قیام مى کند.

 

عرض کردم: چرا او را «منتظر» مى نامند؟

 

فرمود:

 

«زیرا غیبتى طولانى خواهد داشت که مخلصان، ظهورش را انتظار برند و بیماردلان، منکر او گردند معاندان، یاد او را مسخره کنند کسانى که وقت ظهور او را تعیین کنند دروغ بگویند و شتاب کنندگان در امر ظهور او، هلاک گردند و آنهایى که تسلیم امر خدا هستند نجات یابند».([20] )

 

و نیز در کتاب «اعلام الورى» از مفضّل بن عمر روایت کرده است که گفت:

 

 

محضر مقدّس مولایم امام جعفر صادق(علیه السلام) شرفیاب شدم و عرض کردم: اى مولاى من! چه مى شد اگر جانشین خودتان را به ما معرّفى مى فرمودید؟

 

 

فرمود: اى مفضّل! امام بعد از من «موسى» است; امّا جانشینى که چشم به راهش باشند و آرزویش کشند، «م ح م د» فرزند حسن فرزند على فرزند محمّد فرزند على بن موسى الرضا(علیهم السلام) است».( [21] )

 

 

در کتاب «کفایة الاثر»، از مسعده روایت کرده است که گفت:

 

 

محضر امام صادق(علیه السلام) بودم که ناگاه پیر مردى قد خمیده بر آن حضرت وارد شد و در حالى که بر عصاى خود تکیه داشت، سلام کرد. امام(علیه السلام)جواب سلام او را داد.

 

سپس گفت: اى پسر رسول خدا! دستت را بده تا ببوسم.

 

آن حضرت دستش را به او داد و پیر مرد دست حضرتش را بوسید و گریه کرد.

 

امام(علیه السلام) فرمود: اى پیر مرد! چه چیز تو را به گریه در آورد؟

 

جواب داد: جانم به فدایت! سالهاست که در انتظار قائم شما بسر مى برم; با خود مى گویم این ماه مى آید و این سال ظاهر مى شود. و اینک سنّم زیاد شده و استخوانم پوسیده و اجلم نزدیک گردیده و به آنچه دوست دارم نرسیده ام، و مى بینم که شما کشته مى شوید، آواره و در به در مى گردید در حالى که دشمنان شما در کمال سرور و شادمانى زندگى مى کنند! پس چرا گریه نکنم؟!

 

در این هنگام دیدگان امام صادق(علیه السلام) پر از اشک گردید، آنگاه فرمود:

 

اى پیر مرد! اگر خداوند تو را حیات بخشید تا قائم ما را ببینى، با ما خواهى بود; و اگر اجل تو فرا رسید در روز رستاخیز با ذخیره گرانبهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)خواهى آمد و آن ذخیره گرانبها ما هستیم; زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرموده است: «من در میان شما دو چیز نفیس مى گذارم که اگر به آن دو تمسّک جویید هرگز گمراه نخواهید شد; یکى کتاب خداى عزّوجلّ و دیگرى عترت و اهل بیتم».( [22] )

 

پیر مرد گفت: پس از شنیدن این خبر دیگر مرا باکى نیست.

 

آنگاه امام صادق(علیه السلام) به او فرمود:

 

اى شیخ! بدان که قائم ما اهل بیت از صلب حسن (عسکرى) است و حسن از صُلب على (هادى) است و على از صلب محمّد (جواد) است و محمّد از صلب على (رضا) است و على از صلب این فرزند من است ـ و با دست خود به موساى کاظم(علیه السلام) اشاره نمود ـ و فرمود: این نیز از صلب من است. ما دوازده امام، معصوم و از گناه و آلودگى پاک و پاکیزه ایم.

 

بعد از آن فرمود:

 

«اى پیر مرد! به خدا سوگند! اگر از عمر دنیا به جز یک روز باقى نماند، خداوند آن روز را به حدّى طولانى مى کند تا قائم ما اهل بیت خروج نماید».( [23] )

 

آگاه باش که شیعیان ما در دوران غیبت او دچار فتنه و سرگردانى خواهند گردید و در آن موقع، خداوند هدایت یافتگان مخلص را بر اعتقاد به او ثابت و استوار نگه خواهد داشت. خداوندا! آنها را بر این امر یارى فرما».( [24] )

 

اکثر احادیث گذشته نیز دلالت دارند که حضرت مهدى منتظر از فرزندان امام على النقى هادى(علیه السلام)است. و حضرت آیة اللّه لطف اللّه صافى گلپایگانى نیز در کتاب ارزشمند «منتخب الاثر» به این موضوع اشاره نموده که حضرت مهدى(علیه السلام)از فرزندان امام دهم على بن محمّد هادى(علیه السلام)است، و احادیثى که از آنها این مطلب استفاده مى شود 90 حدیث است که از جمله آنها حدیث مذکور مى باشد و به بقیه احادیث به نحو اجمال اشاره نموده اند.( [25] )

 

23 ـ مهدى(علیه السلام) فرزند امام حسن عسکرى(علیه السلام) است

موفّق بن احمد خوارزمى حنفى ـ که اهل سنّت او را صدر الأئمّه خوانده اند ـ در کتاب «مقتل الحسین(علیه السلام)» از ابى سلمى ـ شتربان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) ـ روایت کرده است که گفت: من از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) شنیدم که مى فرمود:

 

«شبى که مرا به آسمانها سیر دادند، خداوند عزیز ـ جل ثناؤه ـ فرمود: پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش به او فرو فرستاده شد، ایمان آورد.

 

من گفتم: و مؤمنان (نیز ایمان آوردند).

 

خداى متعال فرمود: راست گفتى اى محمّد! چه کسى را به جانشینى خود در میان امّت گذاشتى؟

 

گفتم: بهترین آنها را.

 

خطاب رسید: على بن ابى طالب را؟

 

گفتم: آرى پروردگارا!

 

فرمود: اى محمّد! من نظرى به زمین افکندم و از میان اهل زمین تو را برگزیدم و نامى از نام هاى خود براى تو برگرفتم; پس من در جایى یاد نمى شوم مگر آن که تو هم با من یاد شوى، من محمودم و تویى محمّد. بار دیگر نظرى به زمین افکندم و «على» را برگزیدم و نامى از نامهاى خود را براى او برگرفتم; پس من اعلا هستم و او على است.

 

 

اى محمّد! من تو را و على، فاطمه، حسن، حسین و امامان از فرزندان حسین را از نور خود آفریدم و ولایت شما را بر اهل آسمانها و زمین ها عرضه داشتم، هر که آن را پذیرفت در نزد من از مؤمنان است و هر که نپذیرفت در نزد من از کافران است.

 

 

اى محمّد! اگر بنده اى از بندگان من، مرا آن قدر عبادت کند تا از پاى در افتد و یا بدنش مانند مشکى خشکیده گردد، سپس در حالى که منکر ولایت شماست نزد من آید، او را نمى آمرزم مگر آن که اقرار به ولایت شما نماید.

 

 

اى محمّد! آیا دوست دارى که آنها را ببینى؟

 

 

گفتم: آرى پروردگارا!

 

 

فرمود: به طرف راست عرش توجّه نما.

 

 

چون به طرف راست عرش خدا نگریستم، على، فاطمه، حسن، حسین، على بن حسین، محمّد بن على، جعفر بن محمّد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمّد بن على، على بن محمّد، حسن بن على و مهدى(علیهم السلام)را دیدم که هاله اى از نور آنها را احاطه کرده است و آنها ایستاده، نماز مى خوانند و او ـ یعنى حضرت مهدى(علیه السلام) ـ در وسط آنها مانند ستاره درخشان بود.

 

 

پس خداوند فرمود: اى محمّد! اینها حجّتهاى من هستند و مهدى انتقام گیرنده عترت تو است. به عزّت و جلال خودم سوگند! او حجّتى است که ولایتش بر اولیاى من واجب است و اوست که از دشمنان من انتقام خواهد گرفت».( [26] )

 

آرى خواننده گرامى! مهدى موعود منتظر(علیه السلام) فرزند بلافصل امام حسن عسکرى(علیه السلام)است و رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)نیز در ضمن حدیث مفصّلى که شیخ الاسلام حموینى شافعى و گروهى از علماى امامیّه آن را نقل کرده اند، نسب شریف او را به طور صریح و روشن این گونه بیان فرموده است:

 

خداوند تبارک و تعالى در صلب امام حسن (عسکرى(علیه السلام)) نطفه اى مبارک، میمون، پاک و پاکیزه قرار داده که هر مؤمنى که خداوند از او پیمان ولایت اهل بیت(علیهم السلام) گرفته، از او خشنود مى شود و هرکس که درباره او تردید داشته و منکر وجودش گردد از او روى مى گرداند.

 

او امامى پارسا، پاکیزه، هادى و مهدى است که مورد پسند درگاه خداوند است. آغاز و انجامش عدالت است; به عدالت حکومت مى کند و به عدالت فرمان مى دهد، او خداى تعالى را تصدیق مى کند و خداوند هم او را در فرمانى که صادر مى کند تصدیق مى نماید . . . همراه او صحیفه و نوشته مهر شده اى هست که شماره اصحاب و کلیّه خصوصیّات و ویژگى هاى یارانش، با اسم، نسب، شهر، شغل، زبان و القاب در آن نوشته شده است . . .»( [27] )

24 ـ مهدى(علیه السلام) از ذوى القربى است

در کتاب «ینابیع المودّه»، از بخارى و مسلم روایت کرده که ابن عبّاس درباره تفسیر این آیه: «قُلْ لا أَسْألُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُرْبى»( [28] ) از سعید بن جبیر پرسش نمود؟

 

سعید بن جبیر گفت: منظور از «ذوى القربى» آل محمّد(علیهم السلام) است».( [29] )

 

همچنین در همان کتاب، از احمد حنبل ـ در کتاب مسندش ـ از سعید بن جبیر، از ابن عبّاس روایت کرده است که گفت:

 

«موقعى که آیه «ذوى القربى» نازل شد، گفتند: یارسول اللّه! آنان که خداوند ما را به دوست داشتن ایشان مأمور کرده کیانند؟

 

فرمود: على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام)».( [30] )

 

 

ابن حجر هیثمى مکّى نیز در کتاب «الصواعق المحرقه» و برخى دیگر از مفسّران و محدّثان در حدیثى آورده اند که:

 

هنگامى که حضرت سجاد را به اسارت شام آوردند و بر دروازه دمشق نگه داشتند، مردى از اهل شام گفت: شکر خداى را که شما را کشت و ریشه کن ساخت. حضرتش خطاب به او فرمود: «آیا قرآن خوانده اى؟

 

گفت: آرى.

 

فرمود: این آیه را نخوانده اى که مى فرماید: «قُلْ لا أَسْألَکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ المَوَدّةَ فِی القُرْبى»؟

 

مرد شامى گفت: آیا شما همانها هستید؟

 

فرمود: آرى.( [31] )

 

از آنجا که حضرت مهدى(علیه السلام) از فرزندان پیامبر و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا(علیهم السلام)مى باشد، داخل در خویشان نزدیک پیامبر است و این آیه، آن حضرت را شامل مى شود.

 

 

25 ـ مهدى(علیه السلام) از ذرّیه پیامبر است

در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) روایت شده که فرمود:

 

 

«إنّ اللّه عزّوجلّ جعل ذریّة کلّ نبیّ فی صلبه و جعل ذرّیتی فی صلب علی بن أبی طالب».( [32] )

 

«خداوند ذریّه هر پیغمبرى را در صلب خودش قرار داد ولى ذرّیه مرا در صلب على بن ابى طالب قرار داده است».

 

 

در کتاب «تحف العقول» در ضمن یک خبر طولانى چنین آمده است:

 

 

«هارون به حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) گفت: چرا شما به على(علیه السلام) که پدر شماست نسبت داده نمى شوید و به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) که جدّ مادرى شماست نسبت داده مى شوید در حالى که فرزند به پدرش نسبت داده مى شود؟

 

 

امام موسى بن جعفر(علیه السلام) فرمود:

 

خداى تعالى حضرت عیسى بن مریم(علیه السلام) را به واسطه مادرش به حضرت ابراهیم(علیه السلام)نسبت داده چنان که در قرآن آمده است:

 

(وَمِنْ ذُرّیَته داووُد وَسُلَیمانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسى وَهارُونَ وَکَذلِکَ نَجْزِی الُمحسِنین * وَزَکَریّا وَیَحْیى وَعِیْسى وَإلیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ).( [33] )

 

 

«و از نسل او (ابراهیم) داوود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسى و هارون را ]هدایت کردیم[ و این گونه، نیکو کاران را پاداش مى دهیم. و زکریّا و یحیى و عیسى و الیاس را که همه از شایستگان بودند».

 

 

ما نیز به واسطه مادرمان، فاطمه به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نسبت داده مى شویم.( [34] )

 

 

این دو حدیث شریف، در کمال صراحت دلالت دارد بر این که اولاد على(علیه السلام)که از فرزندان فاطمه(علیها السلام)بودند، ذرّیه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) محسوب مى شوند. پس مهدى منتظر که از آل محمّد و ذوى القربى و از فرزندان على و فاطمه(علیهما السلام) است، جزو ذریه پیامبر مى باشد.

 

 

 


[1] ـ او خواهد آمد، ص 46.

 

[2] ـ سوره روم، آیه 30.

 

[3] ـ بحار الانوار، ج 3، ص 281، ح 22.

 

[4] ـ نهج البلاغه، فیض، خطبه 1، ص 33، و صبحى صالح، خطبه 1، ص 43.

 

[5] ـ او خواهد آمد، ص 30 و 31.

 

[6] ـ روزگار رهائى، ج 1، ص 59.

 

[7] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 73، ح 20.

 

[8] ـ همان، ح 21.

 

[9] ـ همان، ح 19.

 

[10] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 65، منتخب الاثر، ص 204 و کفایة الاثر، ص 106.

 

[11] ـ نهج البلاغه، ص 1158 و صبحى صالح، ص 635، کلمات قصار، شماره 139 .

 

[12] ـ احتجاج طبرسى، ج 2، ص 6 .

 

[13] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 133، ح 3 ; منتخب الاثر، ص 207، ح 8; کمال الدین صدوق با ترجمه فارسى، ج 1، ص 434.

 

[14] ـ منتخب الاثر، ص 271، ح 3 ; عربى باب 30، ح 2، ص 317 ; اثبات الهداة، ج 1، ص 133 ; ینابیع الموده، ج 3، ص 361، باب 89.

 

[15] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 139 ; منتخب الاثر، ص 212 و غیبت نعمانى، ص 86، ح 17 .

 

[16] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 143، ح 4، و ص 145، ح 10 ; منتخب الاثر، ص 218 و 219.

 

[17] ـ کافى، ج 1، ص 373، وغیبت نعمانى، ص 129.

 

[18] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 157، و بشارة الاسلام، باب العاشر، ص 164 .

 

[19] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 160، ح 6، منتخب الاثر، ص 226، اعلام الورى، ص 442.

 

[20] ـ بحار الانوار، ج 53، ص 180، غیبت شیخ طوسى، ص 176، احتجاج طبرسى، ج 2، ص 283 و کمال الدین با ترجمه فارسى، ج 2، ص 160.

 

[21] - عقد الدرر، ص 157; منتخب الاثر، ص 149; البرهان، ص 170، باب 12، ح 2.

 

[22] - ینابیع المودّة، ج 3، ص 108، باب 78، ح 1; فرائد السمطین، ج 2، ص 334، جهت اطلاع بیشتر در این باره به فتاواى علماى عامّه، به کتاب «البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان» ص 177 ـ 183 مراجعه فرمایید.

 

[23] ـ امام احمد بن حنبل، پیشواى فرقه حنبلى اهل سنّت، متوفّاى سال 241هجرى، و معاصر امام نهم و دهم، بوده است.

[24] ـ محمّد بن اسماعیل بخارى، نامى ترین محدّث اهل سنّت و معاصر حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام)که یک سال پس از ولادت حضرت ولى عصر(علیه السلام) (سال 256 هجرى) از دنیا رفته است.

 

[25] - اقتباس از کتاب «دانشمندان عامّه و مهدى موعود(علیه السلام)». ص 13 ـ 15.

 

[26] - اسامى آنها را در کتاب «الامام المهدى(علیه السلام)»، ص 260 ـ 275، و کتاب «او خواهد آمد»، ص 79 ـ 85 و «موعودى که جهان در انتظار اوست»، ص 51 ـ 68 بخوانید.

 

[27] - مسند احمد حنبل، ج 3، ص 38.

 

[28] - مسند احمد حنبل، ج 3، ص 28.

 

[29] - صحیح بخارى، ج 4، ص 633، باب 945، ح 1601 .

 

 

[30] - صحیح مسلم، ج 2، ص 672، کتاب الفتن، ح 69.

 

[31] - صحیح مسلم، ج 2، ص 672، کتاب الفتن و اشراط الساعة، ح 67.

 

[32] - سنن ابن ماجه، ج 2، باب خروج المهدى(علیه السلام)، ح 4085.

 

[33] - سنن ابن ماجه، ج 2، باب خروج المهدى(علیه السلام)، ح 4082 و 4087.

 

[34] - سنن ابو داوود، ج 2، ص 207.

 

[35] - سنن ترمذى، ج 4، ص 505، باب 52، باب ما جاء فی المهدی(علیه السلام)، کتاب الفتن، ح 2230.

 

[36] - سنن ترمذى، ج 4، ص 505، کتاب الفتن، باب ما جاء فی المهدى(علیه السلام)، ح 2231.

 

[37] - سنن نسائى، باب 41 غزوة الهند، ص 32، ح 3175.

 

[38] - غایة المرام، ص 697، ح 43 ; ینابیع المودة، ج 3، ص 388، ح 21. و در چاپ دیگر، ص 489، الامام المهدى(علیه السلام)، ص 257، کمال الدین صدوق با ترجمه فارسى، ج 1، ص 385 و بسیارى از منابع دیگر.

 

[39] - این حدیث را مرحوم سیّد هاشم بحرانى، متوفاى سال 1107 در کتاب معروف «غایة المرام» از جزء سوم «صحیح نسائى» نقل نموده، و شیخ سلیمان قندوزى حنفى، متوفاى سال 1294 نیز در کتاب «ینابیع الموده» آن را از کتاب «غایة المرام» مرحوم بحرانى نقل کرده است، در حالى که این حدیث در نسخه هاى چاپ هاى فعلى دیده نمى شود و معلوم نیست که چرا حدیث مزبور در کتاب مذکور وجود ندارد، در صورتى که صاحب «مفتاح کنوز السنّة» مى گوید:

 

«حدیث نزول حضرت عیسى(علیه السلام) را بخارى، مسلم، نسائى، ابن ماجه، احمد حنبل، ابى داود و طیالسى در روایات متعددى نقل کرده اند».

 

منتخب الاثر، ص 479، ص 600، فصل 7، باب 8.

 

[40] - براى آگاهى از مجموع احادیثى که در این زمینه رسیده است به کتاب نفیس «منتخب الاثر» تألیف آیة اللّه لطف اللّه صافى و کتاب «البیان» گنجى شافعى و کتاب «المهدى الموعود المنتظر» تحقیق نجم الدین عسکرى و سایر کتاب هاى مربوطه مراجعه فرمایید.

 

[41] ـ این اوصاف و القاب که برخى از آنها را بر شمردیم، در روایات شیعه و سنّى و نویدهاى کتب مقدسه اهل ادیان آمده است که هرکدام از آنها در ضمن یک یا چند حدیث در منابع مختلف از تفسیر و حدیث و تاریخ به دست آمده است.

 

[42] ـ غیبت نعمانى، باب 13، ج 1، ص 212; بحارالانوار، ج 51، ص 115.

 

[43] ـ عقد الدرر، ص 42.

 

[44] ـ الصواعق المحرقهَ، ج 2، باب 11، فضائل اهل البیت النبوی، ص 166، مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 37; اسعاف الراغبین، حاشیه نور الابصار، ص 148، و فصول المهمّه، ص 297، باب 12.

 

[45] ـ الملاحم والفتن، ص 152، باب 157; عقد الدرر، ص 154، باب 7; البرهان، ص86، باب1، ح 38; و منتخب الاثر، ص162، ح65.

 

[46] ـ در این باره اقوال فراوان دیگرى نیز هست که ما نیاز چندانى به ذکر همه آنها را نمى بینیم و خوانندگان گرامى مى توانند براى اطلاع بیشتر به کتاب «لغت نامه دهخدا» و کتاب «المهدى»(علیه السلام)نوشته مرحوم آیة اللّه سید صدر الدین صدر، مراجعه فرمایند.

 

[47] ـ عقد الدرر، ص194، باب 7; سنن ابن ماجه، ج2، ص269، باب خروج المهدی، کتاب الفتن; ینابیع المودّة، ج3، ص91; مستدرک الحاکم، ج3، ص211، بحار الانوار، ج51، ص65، الصواعق المحرقه، ص235; منتخب الاثر، ص145، بشارة الاسلام، ص286 و 290; ذخائر العقبى، ص 15، و غیبت شیخ طوسى، ص113.

 

[48] ـ عقد الدرر، ص 149، فصل 3، کافى، ج8، ص209، ارشاد مفید، ص337، بحار الانوار، ج 52، ص 288 و المهدى، ص51.

 

[49] ـ عقد الدرر، ص 36، باب 1، ح 3.

 

[50] ـ الصواعق المحرقه، ج 2، ص 479.

 

[51] ـ مسند احمد، ج 3، ص 28.

 

[52] ـ سوره انعام، آیه 84 و 85.

 

[53] ـ المهدى، ص 56.

 

[54] ـ التاجّ، ج 5، ص 343 رواه ابو داوود ترمذى; کتاب الفتن و علامات الساعة; الجامع للأصول، ج 5، ص 311 و بحار الانوار، ج 51، ص 102.

 

[55] ـ کنز العمّال، ج 7، ص 187.

 

[56] ـ سنن ابو داوود، ج 2، ص 207.

 

[57] ـ سنن ابن ماجه، باب الجهاد، ج2، ص 928، ح 2779.

 

[58] ـ سنن ابن ماجه، باب خروج المهدی(علیه السلام)، ج 2، ص 269، ح 4085، منتخب کنز العمال، ص 549.

 

[59] ـ مستدرک حاکم، ج 4، ص 557.

 

[60] ـ به کتاب «المهدى» نوشته مرحوم آیة اللّه سید صدرالدین صدر، ص 58 ـ 59، و صحیح مسلم، ج2، ص450، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل على(علیه السلام)، ح 36، وهمچنین ترجمه کتاب «المهدى(علیه السلام)» به قلم دانشمند محترم آقاى محمّد جواد نجفى، ص62، مراجعه فرمائید.

 

[61] ـ صحیح مسلم، کتاب الفضائل، باب فضائل على(علیه السلام)، ج2، ص451، ح37.

 

[62] ـ سنن ترمذى، ج 9، ص74، سنن ابو داوود، ج4، ص106 ـ 107، عقد الدرر، ص 27، باب 2، حلیة الاولیاء، ج5، ص75.

 

[63] ـ مسند احمد، ج1، ص76، تفسیر سیوطى، ج6، ص58.

 

[64] ـ ارشاد مفید، ص 326، بحار الانوار، ج 52، ص 240 و فصول المهمّه فصل دوازدهم، ص 291، حلیة الاولیاء، ج 5.

 

[65] ـ عقد الدرر، ص 32، باب 2; تذکرة الخواص، ص 363.

 

[66] ـ فرائد السمطین، ج 2، ص 335; بحار الانوار، ج 51، ص 71، ح 13

 

[67] ـ الحاوى للفتاوى، ج 2، باب آثار الواردة فی المهدی(علیه السلام)، ص 82; عقد الدرر، ص 119 و 120.

 

[68] ـ لازم به تذکّر است که رودهاى یاد شده چون: دجله، فرات و رود نیل، هم اکنون در دست ایادى استعمار و دست نشاندگان آنهاست و در واقع غربى ها بر این رودها سیطره دارند، و رودهاى سیحون و جیحون رسماً در دست کفّار است. زیرا این دو رودخانه معروف در «روسیّه» قرار دارند، و هر دو از کوه هاى «تیان شان» سرچشمه مى گیرند و پس از سیراب کردن ترکمنستان و ازبکستان در جمهورى قزاقستان به دریاچه «آرال» مى ریزند. سیحون را امروز «سیرداریا» و جیحون را «آموداریا» مى نامند. (نقل از پاورقى روزگار رهایى، ج2، ص958 و 985).

 

[69] ـ الملاحم والفتن، ص 368، ح 540، و صراط المستقیم، ج2، ص258، و الزام الناصب، ج2، ص125، به طور خلاصه، و الکتاب المبین، ج2، ص129.

 

[70] ـ ینابیع المودّه، ج 3، باب 87، ص 109 و در چاپ دیگر، ص 448.

 

 

[71] ـ همان، ج 1، باب 16، ص 253 و منتخب الاثر، ص 56، ح 1.

 

 

[72] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 75، ح 29; غیبت شیخ طوسى، ص 114.

 

 

[73] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 112، ح 7، غیبت نعمانى، ص 140، ح 1.

 

 

[74] ـ سنن ابو داوود، ج 4، ص 87 و بسیارى دیگر از منابع معتبر حدیث.

 

 

[75] ـ ینابیع المودّه، ج 3، باب 73، ص 269، و در چاپ دیگر، ص 463.

 

[76] ـ کنز العمّال، ج 7، ص 261.

 

[77] ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 1، ص 281، ذیل خطبه 16.

 

[78] ـ همان، ج 7، ص 59، ذیل خطبه 92.

 

[79] ـ جهت اطلاع بیشتر، به کتاب هاى: المهدى الموعود المنتظر، ج 1، ص 182، باب 16; الامام المهدى(علیه السلام)، ص 279; دانشمندان عامّه و مهدى موعود و بخش پنجم همین کتاب مراجعه فرمایید.

 

 

[80] ـ این حدیث شریف را عدّه زیادى از علماى اهل سنّت و امامیّه به صورت مختصر و مفصّل نقل کرده اند. براى دستیابى به منابع فراوان آن مى توانید به این کتابها مراجعه فرمائید: عقد الدرر، ص 275; ذخائر العقبى، ص 135; مجمع الزوائد، ج 9، ص 165; فرائد السمطین، ج 2، ص 84; ینابیع المودّه، ج 3، ص 90 و در چاپ دیگر، ص434، باب73; بحار الانوار، ج 51، ص78 ـ 79; غایة المرام، ص 699; بشارة الاسلام، ص 33.

 

[81] ـ ذخائر العقبى، ص 146.

 

[82] ـ ینابیع الموده، ج 3، ص 261، باب 73، ح 2.

     

 قضاوت هاى نادرست و داورى هاى حساب نشده

شامل:

 

1 ـ نظر «مارگلى یوت» اسلام شناس اروپایى

 

2 ـ نظر سیّد امیر على دانشمند اسلامى هندوستان

 

3 ـ محمّد احمد سودانى و ادعاى مهدویت

 

4 ـ اعتراف «جیمز دار مستتر» به اصالت مهدویّت

 

5 ـ مدّعیان مهدویّت و سوء استفاده از عنوان مهدى موعود

 

اکثریّت قریب به اتّفاق دانشمندان بزرگ اهل سنّت، احادیث مربوط به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) را پذیرفته، و عدّه زیادى از بزرگان آنها، این روایات را از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و بزرگان صحابه و تابعین در کتب خود نقل نموده، و به صحّت و تواتر آنها گواهى داده و حتّى گروه زیادى از آنان به میلاد مسعود پسر امام حسن عسکرى(علیه السلام)به نام حضرت مهدى(علیه السلام)اعتراف کرده اند; ولى برخى از خاورشناسان مغرض غربى و تعداد معدودى از پژوهشگران شرقى و اسلامى که تحت تأثیر افکار غربیهاى اسلام شناس قرار گرفته اند، این اصل مسلّم اسلامى را نپذیرفته و معتقدند که ایمان به وجود مهدى موعود(علیه السلام)، واکنشى از وضع نابسامان مسلمانان در دوران هاى تاریک تاریخ اسلام است. و حتّى اصرار دارند که عقیده به ظهور یک «مصلح جهانى» را، یک فکر وارداتى که از یهود و نصارى گرفته شده است، تلقّى کنند.

 

1 ـ نظر مارگلى یوت اسلام شناس اروپایى در باره حضرت مهدى(علیه السلام)

 

 

بسیار شگفت انگیز است که جستجوگرانى از غرب همچون «مارگلى یوت» در مسأله مهدویّت به کنکاش و تحقیق پرداخته و به انکار احادیث مربوط به مهدى(علیه السلام)برخاسته اند و پیدایش عقیده به ظهور مهدى موعود اسلام را، ناشى از ظلم، فشار و تبعیض در جامعه اسلامى، و پریشانى، و آشفتگى اوضاع نابسامان جهان اسلام پس از رحلت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و ناشى از نا امنى حاصل از آن، دانسته است.

 

نویسنده کتاب «دیباچه اى بر رهبرى» در این باره مى نویسد:

 

«مارگلى یوت، اسلام شناس بزرگ اروپایى، در مقاله تحقیقى خود در باره «مهدى» که در سال 1915 میلادى براى دائرة المعارف دین و اخلاق نگاشته است، پس از نقد تفصیلى از احادیث مربوط به مهدى(علیه السلام) و ریشه شناسى واژه مهدى، در اصالت احادیث که از پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) باشد تردید مىورزد و همچنان منشأ اعتقاد به مهدى(علیه السلام)را، در نابسامانیها و اختلافات جهان اسلام پس از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)جستجو مى کند».( [65] )

 

نویسنده در ادامه مى نویسد: «مارگلى یوت» مى گوید:

 

«احادیث را هرگونه تفسیر کنند، دلیلى قانع کننده در دست نیست که تصوّر کنیم پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) ظهور یک «مهدى» را براى احیا، تحقق، اکمال و تقویت اسلام، لازم و حتمى شمرده باشد. لیکن درگیرى آتش جنگ داخلى در میان یک نسل پس از وفات پیغمبر و درهمى و آشفتگى جهان اسلام که بر اثر اختلافات آنان بایکدیگر روى داد، موجب اقتباس فکر ظهور منجى از یهود یا مسیحیان گردید که به ترتیب در انتظار و بازگشت مسیح بسر مى برند».( [66] )

   ردّ نظریه مارگلى یوت

 

باتوجّه به عدم صداقت خاورشناسان و غرض ورزى آنان و نداشتن اطلاعات کافى در باره اسلام و محدود بودن مطالعات آنان بر اثر مشکلات ناشى از زبان شناسى و جامعه شناسى، ما نمى دانیم که جناب مستر «مارگلى یوت» کدام یک از منابع اصیل اسلامى را مطالعه کرده و چه کتابهایى را خوانده که دلیل قانع کننده اى که او را قانع کند در منابع معتبر اسلامى نیافته است ؟ !!

 

چگونه است که همه دانشمندان و محقّقان اسلامى بدون استثناء، حتّى ابن خلدون که به عنوان مخالف احادیث مربوط به ظهور مهدى(علیه السلام) شناخته شده، لا اقل به صحّت و شهرت برخى از آن احادیث گواهى داده، و عدّه زیادى از بزرگان و دانشمندان اسلام در نوشته هاى خود تصریح کرده اند که احادیث مربوط به مهدى(علیه السلام) متواتر است و به هیچ وجه قابل انکار نیست، ولى جناب مستر مارگلى یوت، نتوانسته است قانع شود؟!

 

چگونه است که آن همه حدیث شناسان اسلامى و دانشمندان شیعه و سنّى و حتّى تندروترین گروههاى اسلامى مانند وهّابیان، احادیث مربوط به مهدى(علیه السلام) را در مهمترین منابع روایتى خود نقل کرده و اعتراف نموده اند که در میان این احادیث، احادیث صریح و صحیحى وجود دارد که غیر قابل انکار است; ولى جناب مستر مارگلى یوت آنها را انکار مى کند ؟ !!

 

آیا تعداد (6207) حدیث که از (154) کتاب معتبر شیعه و سنّى نقل شده است، با ذکر مشخّصاتى که براى معرّفى مهدى موعود آمده است و اعتراف آن همه حدیث شناس و دانشمند، نمى تواند دلیلى قانع کننده بر اصالت عقیده به ظهور مهدى موعود(علیه السلام)باشد، تا نیازى به اقتباس این فکر، از یهود و نصارا، نباشد؟!

 

اینها سؤال هایى است که خود او باید پاسخگوى آن باشد. به عقیده ما ظاهراً خاورشناسان و اسلام شناسانى چون مارگلى یوت به دلیل محدود بودن مطالعاتشان، تحت تأثیر نوشته هاى ابن خلدون قرار گرفته و به انکار احادیث مربوط به مهدى(علیه السلام)پرداخته اند; در صورتى که منطق ابن خلدون کاملاً نادرست و انگیزه مخالفت او با احادیث مزبور، تعصّبهاى خاصّ مذهبى و پاره اى از مصلحت اندیشى هاى بى دلیل است.

 

نکته اى که بر همه پوشیده مانده است

 

 

در اینجا بد نیست به نکته بسیار مهمى که بر همه نویسندگان شرقى و غربى و حتّى بر بسیارى از پژوهشگران اسلامى پوشیده مانده است، اشاره کنیم و انگیزه مخالفت ابن خلدون را با احادیث مربوط به حضرت مهدى(علیه السلام)آشکار سازیم.

 

آنچه از منابع مهم و موثق تاریخى و حتّى از نوشته هاى خود ابن خلدون در کتاب «مقدّمه» استفاده مى شود این است که:

 

از آنجا که ابن خلدون از مردم اندلس بوده و در مصر مى زیسته و اُصولاً میانه خوبى با خلفاى فاطمى شیعى مصر نداشته است، سعى کرده است با ردّ و انکار احادیث مربوط به مهدى(علیه السلام) ثابت کند که «مهدى موعود اسلام» ربطى به «مهدى فاطمى» سر سلسله سلاطین فاطمى مصر که برخى پنداشته بودند او «مهدى موعود» است، ندارد.

 

به همین جهت، وى بحث خود را با آن شرح و تفصیل، تحت عنوان «گفتگو در باره خروج مردى فاطمى» آغاز نموده و براى اثبات این مطلب که عبیداللّه بن محمّد سرسلسله و جدّ سلاطین فاطمى مصر که در شمال آفریقا بر ضد امراى «سنّى اغلبى» قیام نمود، و شهر «مهدیّه» را بنا نهاد، مهدى موعود نیست، احادیث مربوط به حضرت مهدى(علیه السلام) را با استدلال هاى واهى مورد انتقاد قرار داده است، تا بدین وسیله با خراب کردن احادیث مربوط به مهدى موعود(علیه السلام)، مهدى فاطمى را خراب کند، و او را تخطئه نماید، غافل از این که این کار نادرست او بیشتر احادیث مربوط به «مهدى موعود(علیه السلام)» را بى اعتبار مى کند.

 

با توجّه به آنچه گذشت، برخى چنین پنداشته اند که منظور ابن خلدون از مرد فاطمى، مهدى فاطمى است، در صورتى که چنین نیست وهمان گونه که توضیح دادیم مقصود او عبیداللّه بن محمّد، مهدى فاطمى جدّ سلاطین فاطمى مصر است، زیرا وى در آخر همان بحث وقتى با انبوه روایات مربوط به مهدى(علیه السلام)رو به رو مى شود و مى بیند که همه منابع معتبر اهل سنّت، این روایات را نقل کرده اند، گوید که قسمتى از احادیث مربوط به «مهدى» غیر قابل انتقاد است. و هرچند که این ابراز عقیده بسان ضرب المثل معروف «کوسه و ریش پهن» است، امّا در عین حال، از نتیجه گیرى خود او در آخر بحث مذکور، معلوم مى شود که وى عقیده داشته است که شخصى به نام «مهدى» از دودمان اهل بیت(علیهم السلام) در آخر الزمان قیام خواهد کرد.

 

 

اما بر اساس کدام روایات؟ ظاهرش آن است که بر اساس همان روایاتى که وى آنها را مردود، دانسته است.

 

 

به طور خلاصه، سخنان جنجال برانگیز ابن خلدون در باره مهدویّت، هرگونه تفسیر شود، مسلّم است که باتوجّه به زمینه تب مهدى پرستى و گرم بودن بازار مهدویّت در عصر وى و شرایط خاصى که در زمان او در جهان اسلام پدید آمده بود و اینکه برخى از افراد فرصت طلب، براى پیشبرد اهداف خود از عنوان «مهدى موعود» استفاده مى کردند، ابن خلدون به خاطر این سوء استفاده از حقیقت، به اصل حقیقت تا اندازه اى بى اعتقاد شده، و در واقع براى تخطئه کردن «مهدى فاطمى» سر دودمان سلاطین فاطمى مصر، در صحّت برخى از احادیث مهدى موعود ایجاد شبهه نموده است.

 

او با این روش غیر علمى خود را در نظر علما، بزرگان، دانشمندان، تاریخ نویسان و دیگر طبقات مردم، و همچنین نسلهاى آینده تاریخ بى اعتبار ساخته تا جایى که وى را به عنوان مخالف احادیث مهدى موعود بشناسند، و اشخاصى هم مانند غربى هاى شرق شناس و اسلام شناس مغرض، امثال مارگلى پوت با تکیه و اعتماد به نوشته هاى او، به خود حقّ دهند که در باره اسلام و عقاید اسلام و احادیث اسلامى اظهار عقیده کنند و بگویند که دلیل قانع کننده اى بر اثبات وجود «مهدى» و صحّت احادیث از پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)که ظهور یک مهدى را براى تقویت اسلام، لازم و حتمى شمرده باشد، در دست نیست.

 

2 ـ نظر سیّد امیر على دانشمند اسلامى هندوستان

 

شگفت انگیزتر از نظریه اسلام شناس اروپایى، نظریه «سید امیر على» دانشمند اسلامى هندوستان است.

 

وى در کتاب «روح اسلام» که در باره تاریخ تکوین عقاید اسلامى نوشته است، پس از بحث مختصرى در مورد چگونگى اعتقاد به «مهدى موعود در اسلام» مى نویسد:

 

«پژوهشگر فیلسوف مَشربِ ادیان، در ملاحظه همانندى میان پندار شیعه و سنّى (در باره مهدى) و ادیان گذشته، دستخوش دشوارى نخواهد شد. در میان زرتشتیان، کشتار و ستم بارگى «سلوکیان» سبب پیدایش این عقیده گشت که یک منجى مبعوث آسمانى به نام «سوسیوس» از خراسان خروج خواهد کرد تا آنان را از اسارت نکبت بار بیگانگان رهایى بخشد.

 

علل مشابهى موجب زایش اشتیاق سوزانى در میان یهود، هنگام طلوع ستاره «مسیح» گردید. یهودیان هنوز در انتظار «مسیح موعود» خود بسر مى برند.

 

اهل سنّت در اسلام نیز همانند یهود معتقدند که هنوز مهدى، واپسین منجى بزرگ اسلام، از مادر نزاییده است. ترسایان مى گویند: مسیح آمده است و رفته است; ولى از نو باز خواهد آمد.

 

 

شیعیان اثناعشرى به مثابه ترسایان، در انتظار بازگشت و رجعت مهدى زنده غایب اند که به خاطر استقرار عدل و بهزیستى، قیام خواهد کرد».

 

 

سپس همین دانشمند، در باره سبب پیدایش این انتظار همانند، به ریشه یابى پرداخته، و علل اختلاف تفصیلى آن را نزد هریک از ادیان، بر شمرده است و آنگاه مى نویسد:

 

 

«شرایط عصرى که در اسلام، عقیده «مهدى موعود» به دو صورت مشخص خود، میان سنّى و شیعه، تکوین یافته است، همان شرایطى است که در تاریخ ادیان دیگر دیده مى شود.

 

 

هر زمان که در اسلام دستها به سوى آسمان برافراشته مى شود، همانند لبهاى دعاگوى فرزندان اسرائیل و پیروان مسیح، ظهور مبعوث موعود آسمانى را التماس مى کنند تا مگر هرچه زودتر، جهان را از رنج و گناه رهایى بخشد».( [67] )

 

و بدین ترتیب پژوهشگرِ فیلسوف مشربِ ادیان «سیّد امیر على» نیز، در دام حیله هاى خاورشناسان غربى گرفتار آمده و همانند برخى از خاورشناسان، سبب پیدایش عقیده به ظهور مهدى(علیه السلام) را، پریشانى و آشفتگى اوضاع جهان اسلام دانسته است; غافل از این که عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) یک عقیده اصیل دینى و مذهبى است که در تمام کتب مذهبى ملل مختلف جهان از آن سخن رفته است و در منابع و مدارک اسلامى، ادلّه آن به حدّى زیاد است که به قول دانشمند معروف اهل سنّت، مؤلف کتاب «التاج»: اگر کسى ذرّه اى ایمان و اندکى انصاف داشته باشد، هیچ گاه نمى تواند در اصالت احادیث و صحّت عقیده به ظهور مهدى موعود(علیه السلام)تردید نماید.

 

آیا نا کامى و ستم، علّت عقیده به ظهور مهدى(علیه السلام) است؟

 

بر خلاف تصوّر کسانى که مى پندارند ناکامى و ستم، علّت عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) است و مى گویند که هر زمان که فشارها و محرومیّت هاى اجتماعى و سیاسى و اقتصادى و غیره بالا رود، عقیده به ظهور یک «نجات دهنده بزرگ» تشدید مى شود، احساس ناکامى، ستم، فشار و تبعیض در جامعه، باعث پیدایش این عقیده دیرین در بین مردم نشده است.

 

عقیده به ظهور یک نجات دهنده بزرگ، عقیده اى اصیل و دینى است که در فطرت بشر، مانند ترس و خشم و تشنگى و سایر تمایلات ریشه قطعى دارد و وجود این عقیده در هر شرایطى، خواه در حال رفاه و آسایش و خواه در حال نا امنى و گرفتارى، حاکى از همین فطرى بودن است. منتهى در موقعى که در یک جامعه، فشار و اختناق و زورگویى و احساس تبعیض و ستم به اوج خود مى رسد، انگیزه روى آوردن مردم آن جامعه به یک «رهاننده بزرگ» شدّت مى یابد.

 

زیرا اشتیاق به بهروزى، و تحقّق آرمانهاى دیرپاى انسانى، نیاز به رهبرى را در وجود انسان ها تشدید مى نماید و آنها را به جستجوى یک رهبر و راهنماى دلسوز و پیشواى قدرتمند، براى رهایى از ظلم و ستم بر مى انگیزد.

 

روى این بیان، انسان ها در کشاکش این اشتیاق، بهروزى و امید به بهروزى، «برترین رهبرى» را در وجود «برترین رهبران» جستجو مى کنند، و این اشتیاق و امید به حدّى در وجود آنها شعلهور مى گردد که به اشتباه، به جاى رهبر واقعى، به بدل از راهنما و یا رهبران انتزاعى روى مى آورند و هنگامى که به صورت ظاهر، برترین رهبر خود را پیدا کردند، در راه او از هیچ کوششى دریغ نمى نمایند و در مقام ایثار و فداکارى سر از پا نمى شناسند.

 

به تعبیر نویسنده «دیباچه اى بر رهبرى»:

 

«بدین ترتیب، در حقیقت بشریّت در احلام زرّین و رؤیاهاى طلائى خود از حکومت ایده آل، در مدینه فاضله، در مسیح جویى ها، خضر خواهى ها و مهدى پرستى هاى خود، در اشتیاق سوزان و عمیق و دیرین خویش، براى یک قطب، یک پیر، یک مراد، یک امام، و بالاخره منجى بزرگ بشریّت، در واقع خواهان همان «برترین رهبرى» است».( [68] )

 

بنابراین، احساس نا امنى و شیوع فتنه و آشوب در جامعه، مى تواند انگیزه تشدید گرایش به «برترین رهاننده» بشود; ولى نمى تواند عامل پیدایش اصل عقیده و ایمان به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) و گرایش به «منجى موعود» گردد. زیرا این عقیده، یک عقیده ثابت دینى است که با اعماق فطرت بشر سر و کار دارد.

 

 

اینک، براى شناخت کامل این موضوع، به یک جریان مهم تاریخى توجّه فرمایید.

 

 

3 ـ محمّد احمد سودانى و ادّعاى مهدویّت

 

 

قرن نوزدهم، قرن سیادت استعمار انگلستان بر نیمى از جهان بود. از آن میان سرزمین سودان، بیش از همه زجر و شکنجه مى دید; زیرا گرفتار بهره کشى مضاعف شده بود که مى بایست هم زور و آزار مصریان و هم تحقیر و فشار انگلستان را تحمّل نماید. چه بسیار جوانان بى گناه سودانى را که به اجبار، به بازارهاى جهانى «برده فروشى» کشانده و به عنوان غلام و کنیز فروخته بودند. مالیّاتهاى سنگین و کمرشکن، دیگر رمقى براى این توده رنجبر و فقیر بجا نگذارده بود.

 

 

در چنین روزگارى در کشور همسایه، شیخى از اهالى «سنوس» مراکش، بینوایان را مژده مى داد که به زودى «مهدى» منجى دادگر خواهد آمد. چیزى نگذشت که در سال 1297 هجرى قمرى، درویشى جوان به نام «محمّد احمد بن عبداللّه دنقلى» که گِرد خویش مریدانى دیده بود، خود را «مهدى منتظر» خواند و یکباره دریایى از هیجان در سودان پدید آورد.

 

 

مردم ستمدیده به او پیوستند. او به وسیله نیروى انتظار، از همان سر و پا برهنگان، سپاهى جنگاور ساخت که نه فقط نیروهاى مصرى را شکست دادند، بلکه نظامیان مجهّز و کارآزموده انگلیسى را نیز تار و مار نمودند. روحیه آنها به حدّى قوى شده بود که با یک دست، گلوى سربازان تفنگدار را مى گرفتند و با دست دیگر، به یک ضربت شمشیر سر از بدنشان جدا مى ساختند.

 

 

چند تن از فرماندهان ارشد انگلیسى همچون «کلنل هیکس» و «ژنرال استوارت» و «ژنرال گوردن» در نبرد با او نابود شدند. در نبرد با «هیکس» نزدیک به دوازده هزار نظامى تفنگ به دوش، با هزاران شتر و اسب و بیست توپ، به جنگ درویشان آمدند، امّا در نهایت امر، تنها سیصد سرباز زخمى و نیمه جان، بجا ماندند.

 

 

با مرگ ژنرال گوردن، «خارطوم» به تصرّف محمّد احمد در آمد. «گلادستون» نخست وزیر وقت انگلستان در پارلمان انگلیس، به خاطر این شکست افتضاح آمیز از یک مشت درویش بى ساز و برگ، استیضاح شد و بناچار در برابر نمایندگان پارلمان، قرآنى به دست گرفت و چنین گفت:

 

 

«تا وقتى این کتاب، بر افکار انسان هاى مشرق زمین حکومت مى کند، نفوذ ما و حکومت ما بر این کشورها امکان ناپذیر، و تحقّق افکار ما غیر ممکن خواهد بود».( [69] )

 

 

آرى ! از نقل همین یک نمونه مختصر، اصالت مسأله مهدویت آفتابى مى شود و روشن مى گردد که عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) یک اعتقاد عمیق دینى و مذهبى است. لذا تا هنگامى که «مهدى موعود» برترین رهایى بخش، ظهور نکرده است، قلب توده هاى محروم از عشق به برترین رهبر، مالامال و هنگام یأس و نومیدى، به خصوص در لحظات فشار و اختناق، دستها به سوى آسمان برافراشته مى شود و ظهور مبعوث آسمانى را التماس مى کنند. این یک حقیقت است که دروغ در آن راه ندارد.

 

 

 

 

 

4 ـ اعتراف «جیمز دارمستتر» به اصالت مهدویّت

 

 

در سال 1885 میلادى، به هنگام شکست قواى انگلیس از محمّد احمد سودانى، دانشگاه «سوربن» فرانسه کنفرانسى از استادان و پژوهشگران ترتیب داد و «دار مستتر» خاورشناس و زباندان فرانسوى را پشت تریبون فرستاد تا اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) را از ریشه بى اعتبار وانمود سازد و مستعمرات مسلمان نشین فرانسه، کمتر در خطر انقلاب ناشى از این عقیده انگیزنده قرار گیرند.

 

 

دار مستتر، خاورشناس فرانسوى پشت تریبون رفت و هنگام بحث در باره ظهور و قیام «محمّد احمد» (متمهدى سودانى) چهار ماه قبل از مرگ مرموز و نابهنگام متمهدى مزبور، ضمن اعتراف به اصالت مهدویّت و عقیده به ظهور «منجى بزرگ» در بحث طولانى خود در پاریس، چنین گفت:

 

 

در این دنیا به ویژه در جهان اسلام، تاریخ با چنان وضع غریبى تکرار مى شود که اگر سرگذشت متمهدى هاى گذشته را براى شما نقل کنند، مثل این است که تاریخ ماضى و حال و آینده مهدى امروزى را بیان کرده باشند. متمهدى امروزى، در نوع خود، نمونه نخستین نیست که ظهور کرده است و مسلماً آخرین نفر هم نخواهد بود. مدعیان مهدویّت بسیار بوده اند و بعد از او نیز خواهند بود. تاریخچه و نفوذ سحر آساى این مردمان و نوید دادن وکامیابى آنان و نومیدى که ناچار در آخر کار رخ مى دهد، مکرر در عالم اسلام صورت گرفته و بعد از این هم مکرر صورت خواهد گرفت. ظهور مهدى را از نخستین ایّام پیدایش اسلام انتظار داشته اند. و تا زمانى که یک نفر مسلمان باقى باشد، مهدى ها ظهور خواهند کرد».( [70] )

 

 

آرى! همان گونه که خوانندگان گرامى ملاحظه نمودند، با این که دارمستتر، خاورشناس و زبان دان فرانسوى، مأموریّت پیدا مى کند تا در سخنرانى خود، اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) را از ریشه بى اعتبار وانمود سازد، با این همه وى در ضمن سخنرانى خود، به اصالت مسأله مهدویّت اعتراف مى کند و مى گوید: «ظهور مهدى را از نخستین ایّام پیدایش اسلام انتظار داشته اند».

 

 

از اینجا معلوم مى شود که دلایل عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) تا چه اندازه قوى و محکم و قانع کننده است که حتّى یک نفر غیر مسلمان نیز، جرأت انکار اصل مسأله مهدویّت را ندارد و آن را از مسایل اعتقادى مسلمانان به شمار مى آورد و یادآور مى شود که عقیده به ظهور مهدى موعود از نخستین دوران پیدایش اسلام در بین مسلمانان وجود داشته است.

 

 

جدّاً جاى بسى تأسّف است که برخى از مسلمان نماها و به تعبیر دیگر، کاسه هاى داغ تر از آش و پژوهشگران فیلسوف مشرب، که تحت تأثیر افکار غربیهاى مغرض قرار گرفته اند، مى کوشند تا با استدلال هاى احمقانه، عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) را یک فکر وارداتى تلقّى کنند.

 

 

 

 

 

5 ـ مدّعیان مهدویّت و سوء استفاده از عنوان مهدى موعود

 

 

یکى از دلایل مخالفان مسأله مهدویّت و ایرادهاى بنى اسرائیلى آنان در عدم پذیرش احادیث مربوط به حضرت مهدى(علیه السلام) این است که مى گویند: این اخبار و احادیث، مورد سوء استفاده «مدّعیان مهدویّت» قرار گرفته و در طول تاریخ اسلام، مدّعیان فراوانى را که به دروغ ادّعاى مهدویّت نموده، و خود را به عنوان «مهدى موعود» معرفى کرده اند، برانگیخته است.

 

 

پاسخ ما به این کوته نظران ساده لوح کج اندیش یا در حقیقت غرض ورزان بى منطق، این است که یکى از دلایل روشن اصالت مسأله مهدویّت خود همین موضوع مدّعیان مهدویّت است; زیرا اگر چیزى اصالت نداشته باشد تقلّبى آن یافت نمى شود.

 

 

دلیل ما بر اثبات این مدّعا آن است که در طول تاریخ بشر، فرعون ها ادّعاى خدایى کرده اند; چون وجود «خدا» اصالت دارد و اصالتش براى همگان ثابت و روشن است. و از این رو، عدّه اى خواسته اند خود را به جاى آن حقیقت و واقعیت جا بزنند.

 

 

«مسیلمه ها» ادّعاى نبوّت کرده اند، چون نبوّت اصالت دارد و عدّه اى خواسته اند که خود را به جاى انبیا قالب کنند.

 

 

مهدویّت نیز، اصالت دارد و لذا عدّه اى چون ابومحمّد عبیداللّه (مهدى فاطمى، سر سلسله سلاطین فاطمى مصر) و محمّد احمد سودانى و على محمّد باب شیرازى و دیگران خواسته اند خود را به جاى مهدى واقعى جا بزنند. پس وجود متمهدى ها (یعنى مدّعیان دروغین مهدویّت) خود یکى از دلایل اصالت و واقعیّت مهدویّت است.

 

 

اگر بخواهیم اندکى عمیق تر در باره این مسأله گفتگو کنیم، باید بگوییم: سیرى کوتاه در مسأله مهدویّت، ما را به این حقیقت آشنا مى سازد که هر موقع در میان ملّتها، زور، فشار و تبعیض و احساس ظلم و ستم و بى عدالتى رو به فزونى رفته است و مردم وجود چنین وضعى را از نشانه هاى ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)دانسته و طبق فطرت ذاتى خود متوجّه درگاه حضرت احدیّت گردیده و با الحاح و نیایش براى رفع جنایتها و خیانت ها و رهایى از ظلم و ستم، از ذات مقدّس بارى تعالى یارى طلبیده اند تا به چنین وضع نکبت بارى خاتمه دهد، فرصت طلبان ریاکار که زمینه مساعدى براى تحقّق اهداف نامشروع خود آماده و مهیّا دیده اند، بى درنگ از عقاید پاک مردم سوء استفاده نموده، خود را «مهدى موعود» معرفى کرده اند و برخى از ساده اندیشان هم که در باره مهدى موعود(علیه السلام)، دچار اشتباه گردیده به آنها گرویده و به دعوت آنان پاسخ مثبت داده اند.

 

 

بارى، هر چند در طول تاریخ از این حقیقت، یعنى: مهدویّت سوء استفاده شده است; ولى کدام حقیقت است که در جهان مورد سوء استفاده قرار نگرفته است؟ آیا مدّعیان دروغین الوهیّت و یا نبوّت و یا سایر مقامات معنوى در دنیا کم بوده اند؟! آیا ادیان ساختگى و قلاّبى در جهان کم است؟! آیا باید همه حقایق را به خاطر سوء استفاده یک مشت گمراه و منحرف و ریاست طلب کنار بگذاریم و یکسره منکر خداپرستى و نبوّت انبیا بشویم؟! آیا در طول تاریخ از وجود نیروهاى مادّى کم سوء استفاده شده است؟ آیا ما باید همه آن نیروها را از بین ببریم و نابودشان سازیم؟!

 

 

در قرن دوازدهم میلادى ـ آن گونه که صاحب «قاموس کتاب مقدّس» مى نویسد ـ : حدود ده نفر «مسیح هاى دروغگو» ظاهر شدند و جمعى را به خود گروانیدند و این مطلب، اسباب فتنه و جنگ شد و گروه زیادى در آن معرکه، طعمه شمشیر شدند. بنابراین، آیا ما باید وجود حضرت مسیح(علیه السلام) را به طور کلّى انکار کنیم؟ چراکه از نام و عنوان حضرت مسیح(علیه السلام) سوء استفاده شده است!!

 

 

کوتاه سخن آن که، سوء استفاده از یک حقیقت، دلیل بر بطلان آن حقیقت نمى شود; بلکه خود این موضوع دلیل بر اصالت و واقعیّت آن حقیقت است. و دیگر اینکه براى پیش گیرى از این سوء استفاده ها، مسلمانان باید مهدى موعود را با مراجعه به منابع خویش بشناسند و نشانه ها و ویژگى هاى او را بدانند تا دچار چنین اشتباهاتى نگردند، نه اینکه به جهت جلوگیرى از این سوء استفاده، اصل این اعتقاد، انکار شود.

 

 

  • العبد شهریار سلیم زاده

نظرات (۱)

سلام علیکم

وب خوبی دارید، این دو مطلب به قلم حقیر تقدیم به دوستداران خانم فاطمه زهرا(س) با نظرات خوبتون ما همراهی کنید

http://www.jonbeshnet.ir/news/60335

http://www.jonbeshnet.ir/news/60337
پاسخ:
و علیکم السلام
 ممونیم از لطفتان انشاالله موفق و سربلند باشید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">