یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الوِتْرَ المَوْتُورِ سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او سلام بر تو اى یگانه دوران
امام حسین(ع) «مؤتور» است (خون بر زمین مانده) و فرزند رشیدش حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه نیز «الموتور بابیه وجده» یعنی صاحب خون و خونخواه پدر و نیاکان بزرگوارش.

***
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم

.
.

پیوندهای روزانه

شیوه هاى یارى قائم آل محمد علیه السلام 1

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۳۰ ب.ظ

 

لواء الانتصار

 

 

  شیوه هاى یارى قائم آل محمّد

بسمه تعالى

 

مولف این مجموعه ، مرحوم  آیت الله میرزا محمّد باقر فقیه ایمانى فرزند مرحوم حاج شیخ حسینعلى طهرانى ، در خانواده اى مذهبى از پدرى روحانى و مادرى علویه چشم به جهان گشود ، در کودکى پدر خود را از دست داد و در دامان مادر خویش رشد و پرورش یافت ، و با وجود مشکلات شدید مالى به جهت علاقه شدید وارد حوزه و به تحصیل علوم دینى پرداخت و دررشته هاى مختلف مانند فقه ، اصول ، تفسیر ، حدیث شناسى و غیره به مدارج عالیه نائل گشت و در ضمن تحصیلات خود به تزکیه نفس و کسبِ کمالات معنوى پرداخت.

 

 

آنچه بیش از هر چیز  قابل ذکر است توجه  و علاقه خاصى بود که ایشان به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام خصوصاً حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداء داشتند که کاملا در رفتار  و گفتار ایشان آشکار بود ، و تمام عمرش در انتظار و فراق آنحضرت دلى سوخته و اشکى ریزان داشت ، در منابر و مجالس و هر فرصتى در طول سال مردم را به ساحت قدس حضرت توجّه و تنبّه مى داد و با آن حال معنوى خاصّى که در ایشان بود تأثیرى در حال اشخاص مى گذاشت ، مثلا روزهاى جمعه دعاى ندبه را با حال گریه و شور و اشتیاق چندین بار در طول روز قرائت مى کرد ، و هنگام مراجعه مردم براى رفع مشکلات توصیه دائمى ایشان به آنها توجّه و توسّل به حضرت صاحب الامر علیه السلام و قرار دادن نذرى براى آنجناب بوده است.

 

و این علاقه و محبّت بود که ایشان را به فیض حضور ذى نور محبوبش نائل گردانید.

 

از آثار به یادگار مانده ایشان حدود هفتاد جلد کتاب در موضوعات مختلف مذهبى است که حدود سى جلد آن به احوال و شئون حضرت ولى عصر عجّل الله تعالى فرجه تعلق دارد که بعضى از آنها به چاپ رسیده، از پروردگار توفیق نشر سایر مؤلّفات ایشان را خواهانیم.

 

کتابى که در پیش رو دارید به نام «لواء النتصار» از تالیفات این مرحوم است که به جهت  استفاده هرچه بیشتر توسط بعضى از فضلاء حوزه تحقیق و ویرایش شده است .

 

در پایان از درگاه احدیّت خواستاریم که ما را در زمره منتظران و یاوران حضرتش قرار دهد.

 

مهدى فقیه ایمانى

  

مقدّمه

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

و أهل بیته الراشدین المهدیّین و المطهّرین المعصومین .

 

مقدمّه :

 

 

(حکمت طلب نصرت و یارى خداوند از بندگان)

 

نظر بر اینکه خداوند جلّ شأنه در کلام مجیدش ــ (اِنْ تَنْصُرُوا الله یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَـبِّتْ اَقْدامَکُمْ)( [1] )  ــ شرط کمک و یارى به بندگان خود را ــ  براى ثبات قدم در راه حق و صراط مستقیم در دنیا و آخرت ــ این قرار داده که آنها هم او را یارى نمایند ، و حضرت احدیّت جلّ شأنه اگر چه واجب الوجود و غنىّ بالذات است و محتاج به یارى غیر نیست ، و لکن مهمترین حکمت این درخواست از بندگان دو جهت است :

 

 

جهت اوّل :آنکه در مقام بندگى و دوستى نسبت به ذات مقدّس الهى امتحان شوند ، پس اگر بندگى و دوستى آنها حقیقت و واقعیت داشته باشد ; باید در کمک و یارى به او در هر عنوان و مقامى که امر فرموده ; سعى و کوشش تمام داشته باشند .

 

جهت دوّم :آنکه بر حسب آنچه که گفتیم : خداوند متعال از فیض دیگران غنى و بى نیاز است ، بنابراین ; در انتساب و اختصاص بنده براى قابلیّت و استحقاق عنایات الهى هیچ راهى به ساحت قدس اونیست ; مگر بواسطه چنگ زدن و تمسّک به چیزى که عنوان و مورد یارى او جلّ شأنه باشد ، تا قابلیت و لیاقت پیدا نموده و مورد عنایت و فضل و مرحمت کامل و مخصوص او شود .

 

که این عنوان و مورد یارى ; چیزیست که آن را در کتاب خود از طریق وحى بیان نموده و راهنما و هادى بسوى آن ; وجود مبارک و مقدّس حبیب خود حضرت سیّد المرسلین و خاتم النبیّین محمّد بن عبدالله (صلى الله علیه وآله) قرار داده است ، و ائمّه راشدین و اهل بیت معصومین ایشان را ; امین بر حفظ و حراست آن قرار داده است .

 

پس در هر زمان مصداق و عنوانِ نصرت و یارى به حضرت احدیّت جلّ شأنه ; آن وجود مبارک مطهر است که ولىّ خدا در امر دین و شریعت حضرت سیّدالمرسلین (صلى الله علیه وآله)است .

 

 

و چون در این زمان ; بر حسب ضرورت مذهب حقّ ; و به مقتضاى براهین قطعى عقلى و اخبار متواتره نقلى ; ولایت کلیّه الهیّه و خلافت و وصایت نبویّه (صلى الله علیه وآله)به وجود مبارک حضرت خاتم الأوصیاء المرضیّین ، و بقیّة الله من الأوّلین و الآخرین من الأنبیاء و المرسلین ، و حجّة الله على الخلائق أجمعین ، و نور الله فی السّماوات و الأرضین ، أمین وحیه فی الکتاب المبین ، کهف الأمان للإنس و الجانّ ، صاحب العصر و الزمان ، حجّت بن الحسن بن علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسین بن علىّ بن أبی طالب ، سلام من الرحمان نحو جنابهم ، فإنّ سلامى لایلیق ببالهم . اختصاص دارد ، بنابراین ; اگر کسى بخواهد مورد نصرت و یارى حضرت احدیتجلّ شأنهقرار گیرد باید سعى در یارى و کمک به وجود مقدّس آنحضرت (صلى الله علیه وآله)نماید ، تا به این وسیله براى کمک و یارى از جانب حضرت احدیت جلّ شأنه قابل و لایق شود ، و بوسیله کمک و یارى خداوند در راه حقّ و صراط مستقیم ثابت بماند ، چرا که قرآن مى فرماید :(قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ اَجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُربى)( [2] ) ، که مودّت با ذوى القربى را اجر و مزد رسالت حضرت خاتم الانبیاء(صلى الله علیه وآله)قرار داده است .

 

بنابراین ; بنده مؤمن باید دو امر را ملاحظه نموده و در هرحالى واقعاً نسبت به آندو ، معرفت و شناخت داشته و متذکّر باشد .

 

امر اوّل :جلالت و عظمت شأن و رسالت نبویّه (صلى الله علیه وآله) که چنین وجود مبارکى که اشرف و اکمل همه ممکنات بوده و هر کمال که  ممکن الوجود بتواند به اعلا درجه آن متّصف شود و در آن درجه کمال ; مَظهَر حضرت واجب الوجود شود ، در آن وجود مقدّس (صلى الله علیه وآله) ظاهر گردید ، و به همین سبب از همه موجودات به درگاه قرب الهى جلّ شأنه محبوبتر بودند.

 

پس تشریف فرما شدن ایشان از آن مقام رفیع که اشرف بقعه هاى عرش باشد به این عالم دنیا ; در زمانى که به خاطر ظهور جهل و ضلالت و شقاوت و آثار آنها بدترین زمانها بوده ; واضح است که انس و حشر و نشر با اهل آن منتها درجه ابتلا و محنت است ، علاوه بر دردهاى جسمى و روحى دیگر و انواع و اقسام ظلمها و اذیّتهائى که اشرار و کفّار نسبت به وجود مقدّسش (صلى الله علیه وآله) روا داشتند.

 

 

پس بنده مؤمن ــ بعد از اینکه تصوّر مى کند که چنین وجود مبارکى از جانب ذات مقدّس حضرت احدیت جلّ شأنه به این عالم تشریف فرما شده ، و چنین ابتلاء و محنت بزرگى را تحمّل کردند ، و غرضى نداشته جز هدایت و راهنمائى بندگان به آنچه خیر و نفع آنها است ، و خواسته است که این بر وجه کمال و دوام در همه مصالح زندگى دنیوى و اُخروى آنها باشد ، و مزد و پاداش این رسالت عظمى را جز محبّت در حقّ ذوى القرباى خود طلب نفرموده .

 

 

باید بنگرد که چگونه سزاوار است در اداى این حقّ مهمّ ــ که دوستى با اهل بیت معصومین(علیهم السلام)و ذرارى منسوب به ایشان است ــ اهتمام نماید ؟

 

 

امر دوّم :هرگاه مولا و اربابى نسبت به بنده خود و یا پدرى نسبت به فرزند خود نعمتهائى از باب لطف عنایت نماید که مورد غبطه دیگران واقع شود ، آن بنده و یا آن فرزند نه تنها آن نعمتها را در راه معصیت و نافرمانى مولاى خود صرف نمى کند بلکه سعى خود رابه کار خواهد بست تا به گونه اى از آن بهره برداى نماید که رضایت و خشنودى مولا درآن باشد ، اگر چه صراحتا چیزى ازاو نخواسته باشد.

 

 

پس بنابراین ; بنده مؤمن و با بصیرت باید تفکر کند که انواع و اقسام مراحم و الطاف جلیله و کامله و دائمه از جانب ولىّ و منعم حقیقى او حضرت احدیّت جلّ شأنه ، به یمن آن وجود مقدّس پیامبر و اهل بیت معصومینش (علیهم السلام)فراهم شده است که بزرگترین آنها نعمت وجود است ، و سرچشمه همه فیوضات دیگر است ، واگر وجود مبارک او و اهلبیتش (علیهم السلام)نبود ; این نعمت وجود از براى احدى نبود .

و بعد از نعمت وجود ; کلیّه نعمتها و فیوضات دنیوى است که در هر لحظه نوعى از آن شامل حال همگان است . و مزید این نوع از لطف در حقّ مؤمن آن است که به او از این نعمتهاى دنیوى آن مقدار عطا مى شود که صلاح حال او باشد ، و امّا نعمتهائى که باعث فساد مؤمن شود ــ یعنى مانع رسیدنِ او به نعمتهاى اُخروى مى شود ــ از او منع مى شود .

و بعد از همه این نعمتها ; کلّیه اسبابى که براى سعادت و هدایت بنده مؤمن فراهم شده است ، تا بوسیله آن قابلیّت پیداکند و درجات عالیه رضوان الهى جلّ شأنه را تحصیل نماید ; وبه درجات رفیعه بهشت راه پیدا کند ، و همه این نِعَم به برکت و یمن وجود مبارک حضرت رسول و اهلبیت طاهرینش (علیهم السلام) بوده ، هم از نظر ظاهرى و هم از نظر باطنى ، هم براى اوّلین و هم براى آخرین .

علاوه بر این ; بنده مؤمن باید متوجّه شود که به جهت انتساب به دین مبین آنحضرت (صلى الله علیه وآله) ; و بوسیله تمسّک جستن به ولایت و متابعت او و اهلبیتش (علیهم السلام)چه درجه رفیعى از عزّت در درگاه الهى جلّ شأنه پیدا مى کند؟! و چه مقام منیعى در نظر انبیاء عظام (علیهم السلام) دارد؟! که از بس خداوند فضل و مقام آنها را براى ایشان در کتبشان بیان فرمود ، و منزلت و مکانشان را به آنها نشان داده ، که همچون ابراهیم خلیل آرزومند شده که از شیعیان آنها شود( [3] ) و چون موساى کلیمى (علیه السلام) از خداوند متعال تمنّا و مسئلت نموده که از امّت ایشان باشد ، و آرزوى دیدار ایشان را کرده است .( [4] )

و امّت انبیاءگذشته بعداز توسّل به وجود مبارک پیامبر واهلبیت اطهارش(علیهم السلام)خداوند عالم را به حقّ اصحاب و امّت ایشان قسم مى دادند ، چنانچه این مطلب و امثال آن صریحاً در آیات و روایات زیادى وارد شده است .( [5] )

و اینان چه مقام بلند و قدر و منزلت نیکوئى در نظر ملائکه دارند که آنها از روى اشتیاق در حال خواب ایشان ; نظر به ارواحشان مى کنند که چون ستارگان درخشانند ، و در حقّ آنها دعا مى کنند ؟ و همه این عزّتها و مقامات رفیع و والا بواسطه انتساب حقیقى آنان به وجود نبوى و اهلبیت اطهارشان (علیهم السلام) است .

پس بعد از ملاحظه تمام این مراحم و الطاف جلیله و جمیله الهیّه که به یمن وجود مبارک آنحضرت (صلى الله علیه وآله) است ، بنده مؤمن عاقل تصوّر نماید که هر گاه بتواند به همین اسباب و وسائل دنیوى و اُخروى به هر کیفیّتى که امکان دارد با جان و مال و عزّت و اهل خود ; و در هر مورد و عنوانى که بداند و بفهمد موجب رضا و خشنودى حضرت احدیّت جلّ شأنه و نیز موجب خشنودى آن وجود مبارک و مقدّس (صلى الله علیه وآله)مى شود باید در کسب آن کمال سعى و اهتمام را داشته باشد ، چه رسد به آنکه از او بر وجه تصریح طلب نمایند ، خصوصاً در چنین امرى که مودّت به ذوى القرباى آنحضرت (صلى الله علیه وآله)باشد .

و روشن است که در این زمان از بقیّه ذوى القرباى در تمام این عالم دنیا کسى جز وجود مبارک حضرت بقیّة الله فى الأرضین (علیه السلام)نیست که و جود مبارکش در حسن جمال و کمال الهى و تمامیّت اخلاق و محاسن مانند وجود مقدّس نبوى (صلى الله علیه وآله)و مظهر کامل او است ، و مظلومیّت آنحضرت هم در نهایت اضطرار مى باشد .

پس بنابراین ; هر قدر معرفت و شناخت مؤمن نسبت به جلالت مقام رسالت نبوى (صلى الله علیه وآله)بیشتر باشد  ; درجه واقعى محبّت و اخلاص او ثابت تر و محکم تر است ، و هرچه محبّت او با آنحضرت بیشتر باشد ; سعى او در اداء حقّ عظیم آنحضرت (صلى الله علیه وآله) ; با مودّت و محبّت به ذوى القرباى ایشان ــ یعنى حضرت ولىّ الله فى الأرضین (علیه السلام) ــ کاملتر خواهد بود .

 

 

و بعد از تمام این جهات مزبوره ، لازم به ذکر است که به مقتضاى دلیل عقلى و نقلى بر هر انسانى لازم است که در مقابل احسان و نعمت ; شکر و سپاسگذارى کند ، و ترک شکر بى نهایت قبیح و مذموم مى باشد ، و در فضل آن همین بس که مى فرماید : ( لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزیدَنَّکُمْ)( [6] ) که انسان هر قدر در مقام شکر ــ به گونه اى که سزاوار شأن بخشاینده نعمت است و در مقدور شخص نعمت داده شده باشد ــ کاملتر شود آثار برکات و فیوضات آن نعمت از نظر ظاهرى و باطنى پایدارتر و کاملتر خواهد گردید .

 

 

و بعد از اینکه جلالت شأن این نعمت عظماى الهى ــ یعنى وجود مقدّس نبوى (صلى الله علیه وآله) که از بزرگترین نعمتهاى خداوند متعال است زیرا که منشاء و وسیله همه نِعَم ظاهرى و باطنى و دنیوى و اُخروى او مى باشد ــ واضح شد ; پس واجب ترین و مهمّ ترین چیز براى بندگان ; اداء شکر آن نعمت بزرگ الهى است ، البته به وجهى که خداوند متعال معیّن و مقرّر فرموده ; و آن مودّت نسبت به ذوى القرباى آنحضرت (صلى الله علیه وآله)است .

 

 

بدیهى است که هر امرى که وسیله و سبب اثرى باشد ; و آن امر هم داراى مراتب باشد ، پس بر حسب تکمیل مراتب ; اثر آن کاملتر خواهد شد .

 

 

بنابراین ; بنده مؤمن در مقام نصرت الهى جلّ شأنه ; هرقدر نصرت و یاریش نسبت به وجود مبارک حضرت بقیّة الله (علیه السلام)کاملتر باشد ; اثرش که نصرت خداوند است در حقّ او کاملتر خواهد شد .

 

 

و همچنین هر قدر در مقام تعظیم و تجلیل حضرت خاتم النبیّین (صلى الله علیه وآله)و حقّ عظیم ایشان ، و نیز اداى شکر الهى در باره نعمت ظاهرى وجود مبارک ایشان ، مودّت مؤمن نسبت به ذوى القرباى ایشان شدیدتر باشد ، پس اثر نور هدایت نبوى (صلى الله علیه وآله)هم که بوسیله وجود مبارک حضرت بقیّة الله (علیه السلام)است ــ که باید نسبت به این بنده افاضه شود ــ کاملتر و ظاهرتر خواهد شد .

 

 

 

 

 

غرض از تحریر این رساله

 

 

بدیهى است که اداى فرض نصرت الهى بر وجه مزبور و نیز اداى حقّ رسالت نبوى به عنوان مسطور مهمتر و بزرگتر از آن است که مثل این بنده ضعیف حقیر بتواند ــ بر آن وجهى که سزاوار باشد ــ از عهده آن بر آید .

 

 

امّا به مقتضاى کلام الهى :( لایُکَلِّفُ الله نَفْساً اِلاّ وُسْعَها )( [7] ) ، و همچنین به مضمون شریف :« ما لا یدرک کلّه لایترک کلّه »( [8] ) و به فرموده امیرالمؤمنین (علیه السلام)در « نهج البلاغه » :

 

 

« فلیس أحد و إن اشتدّ على رضا الله حرصه ، و طال فی العمل اجتهاده ببالغ حقیقة ما الله أهله من الطاعة له ، و لکن من واجب حقوق الله على العباد النصیحة بمبلغ جهدهم ، و التعاون على إقامة الحقّ بینهم ».( [9] )

پس بنابراین ; لازم و مهم است هر کس بر حسب امکانات خود ــ در حالى که اقرار و اعتراف به قصور و تقصیر خود دارد ــ در اداء آن حقّ سعى و کوشش لازم را بنماید ، و هر چند سعى و کوشش او بزرگ جلوه کند ، ولى باید بداند که در کنار حقّ عظیم الهىجلّ شأنه ; و حقّ جلیل نبوى (صلى الله علیه وآله) ; بسى حقیر و اندک است .

و از بزرگترین نوع نصرت ایشان ; احیاء و ابقاء امر آنها و تحبیب قلوب دوستان ، و دعوت و هدایت آنان بسوى امر اهل بیت(علیهم السلام) است و این عنوان با نوشتن و تألیف فرمایشات آنها ; خصوصاً آنچه مربوط به فضائل و مناقب و شئونات و خصائص آنها است ; حاصل مى شود .

و بهمین جهت بوسیله الهام الهى جلّ شأنه و توفیق و یارى او در خاطر قاصر این عبد ضعیف محمّد باقر الشریف « فقیه ایمانى » غفر له الله اللطیف ; چنین آمد که در این چند ورقه کیفیاتى که به آنها عنوان نصرت و مودّت مزبوره تحقّق پیدا مى کند ذکرشود ان شاء الله تعالى واز جهت تیمّن این رساله شریفه را « لواء انتصار فى کیفیة نصرة الانصار لحجة الله الغائب عن الابصار» نامیدم .

و اینک با یارى خداوند متعال شروع در مقصود مى کنیم ، و مقصود در ضمن دو باب( [10] ) بیان مى شود :

باب اوّل :در بیان کیفیّت حصول نصرت الهى که بنده مؤمن باید در امر دین نسبت به وجود مبارک حضرت صاحب الأمر (علیه السلام)نصرت و یارى نماید .

باب اوّل :مشتمل بر سه فصل است :

فصل اوّل :در بیان احادیث وارده در فضل نصرت و یارى ائمّه أطهار (علیهم السلام).

فصل دوّم :دربیان روشهاى نصرت و یارى امام زمان (علیه السلام)در امر دین .

فصل سوّم :در بیان طریقه هاى  نصرت و یارى حضرت صاحب الأمر(علیه السلام) ، در آن جهت که راجع به خود ایشان است ، گر چه در واقع برگشت آنهم به یارى در امر دین مى شود .

 

باب دوّم مشتمل بر دو فصل است :

 

فصل اوّل : در بیان روایات وارده در تفسیر آیه شریفه : (قُلْ لا اَسئَلُکُم عَلَیهِ اَجراً اِلاّ المَوَدَّةَ فِى الْقُربى) از فضل محبّت و مودّت با ذوى القربى ، و در بیان مصداق و مراد از ذوى القربى .

 

فصل دوّم : در بیان انواع و چگونگى مودّت با ذوى القربى و على الخصوص به وجود مبارک آنحضرت (علیه السلام) و در بیان اسباب و وسائل تحقیق و تکمیل مودّت .

 

 

                                                                                       فصل اوّل :

 

در بیان اخبار وارده

در اهمیّت و فضیلت نصرت و یارى ائمّه اطهار :

 

بیان روایات وارده در فضیلت یارى ائّمه علیهم السلام

 

اینک اخبار و روایاتى که در اهمیّت و فضیلت نصرت و یارى ائمّه أطهار(علیهم السلام)وارد شده ; نقل مى نمائیم:

 

1 ــ فی « البحار » عن المحاسن بالاسناد إلى النبیّ (صلى الله علیه وآله)، أنّه قال لاِمیرالمؤمنین(علیه السلام): « إنّما مثلک مثل(قُلْ هُوَ الله اَحَد) فإنّه من قرأها مرّة فکأنّما قرأ ثلث القران ، و من قرأها مرّتین فکأنّما قرأ ثلثی القرآن ، و من قرأها ثلاث مرّات فکأنّما قرأ القرآن ، فکذلک من أحبّک بقلبه کان له مثل ثواب ثلث أعمال العباد ، و من أحبّک بقلبه و نصرک بلسانه کان له مثل ثلثی ثواب أعمال العباد ، و من أحبّک بقلبه و نصرک بلسانه و یده کان له مثل ثواب أعمال العباد ».( [11] )

 

 

یعنى : رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) به امیرالمؤمنین (علیه السلام)فرمود : « به تحقیق که مَثَل شما مثَل سوره( قُلْ هُوَ الله اَحَد) مى باشد ، پس بدرستیکه شأن او چنین است که هر کس یک مرتبه آن را بخواند ، مثل آن است که یک سوّم قرآن را قرائت کرده است ، و هر کس دو مرتبه بخواند ; مانند آن است که دو سوّم قرآن را قرائت کرده است ، و هر کس آن را سه مرتبه بخواند ، مانند آن است که تمام قرآن را قرائت کرده باشد.

همچنین هرکس شما را با قلب خود دوست بدارد از براى او مثل ثواب یک سوّم اعمال همه بندگان است ، و هر کس شمارا به قلب خود دوست داشته و به زبانش یارى کند از براى او مثل ثواب دو سوّم اعمال بندگان است ،و هرکس شمارا به قلبش دوست داشته و به زبان و دست یارى کند ، از براى او مثل ثواب همه اعمال بندگان است .

2 ــ فیه أیضا ، عن « تفسیر الإمام العسکری(علیه السلام) »فی ذکر جمل ما نقل (علیه السلام) عن الله تعالى :« کذلک أحبّ الخلق إلیّ القوّامون بحقّی ، و افضلهم لدیّ ، و أکرمهم علیّ محمّد(صلى الله علیه وآله)سیّد الورى ، و أکرمهم و أفضلهم بعده علیّ أخ المصطفى المرتضى ، ثمّ من بعده من القوّامین بالقسط من أئمّة الحقّ ، و أفضلهم بعدهم من أعانهم على حقّهم ، و أحبّ الخلق إلىّ بعدهم من أحبّهم و أبغض أعدائهم ، و إن لم یکن معونتهم ».( [12] )

یعنى : خداوندجلّ شأنه فرموده : محبوبترین خلق نزد من کسانى هستند که حقّ مرا بر پا داشته اند ، و افضل و اکرم آنان نزد من ; محمّد(صلى الله علیه وآله)است که سیّد و آقاى خلائق است ، و بعد از او افضل و اکرم آنها نزد من علىّ (علیه السلام)برادر مصطفى ; مرتضى است ، سپس بعد از او کسانى که امام بر حقّ هستند ، آنهائى که بر پا دارنده قسط هستند ، و افضل آنها بعد از ایشان کسانى هستند که آنها را براى حقّشان یارى مى کنند ، و محبوبترین خلق نزد من بعد از این یارى کنندگان ; کسانى هستند که آنها را دوست دارند و دشمنان آنها را دشمن مى دارند و هر چند یارى نکنند .

 

3 ــ فیه أیضاً عن « مجالس المفید(قدس سره) »بالإسناد عن الحسن بن علیّ(علیهما السلام) ، أنّه قال : « من أحبّنا بقلبه ونصرنا بیده ولسانه ، هو معنا فی الغرفة الّتی نحن فیها ، ومن أحبّنا بقلبه و نصرنابلسانه ، فهو دون ذلک بدرجة ، ومن أحبّنا بقلبه وکفّ بیدهولسانه ، فهوفی الجنّة ».( [13] )

یعنى : حضرت امام حسن(علیه السلام)فرمود : هر کس ما را با قلب خودش دوست داشته و با دست و زبانش یارى کند ، او در غرفه هاى بهشتى که ما در آن ساکنیم با ما خواهد بود ، و هر کس مارا با قلب خود دوست داشته و با زبانش یارى کند ، پس او در بهشت یک درجه پائین تر از مقام ما جاى دارد ، و هرکس مارا با قلب خود دوست داشته و دست و زبانش را از ظلم بر ما باز دارد ، پس او در بهشت خواهد بود .

4 ــ و فیه أیضا عن « المحاسن » ، بالإسناد عن علی بن الحسین (علیهما السلام) ، قال : « قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): فی الجنّة ثلاث درجات ، و فی النّار ثلاث درکات ، فأعلى درجات الجنان لمن أحبّنا بقلبه و نصرنا بلسانه و یده ، و فی الدرجة الثانیة من أحبّنا بقلبه و نصرنا بلسانه ، و فی الدرجة الثالثة من أحبّنا بقلبه ، و فی أسفل الدرک من النار من أبغضنا بقلبه و أعان علینا بلسانه و یده ، و فی الدرک الثانیة من أبغضنا بقلبه و أعان علینا بلسانه ، و فی الدرک الثالثة من أبغضنا بقلبه ».( [14] )

 

یعنى : حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) از حضرت رسول (صلى الله علیه وآله)روایت نموده که حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) فرمود : « در بهشت سه درجه و در جهنّم سه درکه است ، پس اعلى درجات بهشت مخصوص کسانى است که ما را با قلب خود دوست داشته و با زبان و دست خود یارى کنند ، و در درجه دوّم کسانیند که ما را با قلب خود دوست داشته و با زبانشان یارى کنند ، و در درجه سوّم کسانیند که مارا فقط با قلب خود دوست داشته باشد.

 

و در اسفل درک آتش کسانیند که مارا با قلب دشمن داشته و در ظلم بر ما با زبان و دست خود یارى کنند ، و در درک دوّم از آتش کسانیند که دشمن دارند ما را با قلب خود و در ظلم بر ما با زبان خود یارى کنند ، و در درک سوّم کسانییند که ما را با قلب خود دشمن بدارند .

 

5 ــ و فی « لئالی » ، قال رسول الله (صلى الله علیه وآله) : إنّی شافع یوم القیامة لأربعة و لو جآؤوا بذنوب أهل الدنیا : رجل نصر ذرّیتی ، و رجل بذل ماله لذریّتی عند المضیق ، و رجل أحبّ لذریّتی باللسان ، و رجل سعى لذریّتی إذا اطّردوا أو شرّدوا ».( [15] )

 

یعنى: حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) فرمود : همانا من در روزقیامت از براى چهارنفر شفاعت خواهم کرد ; گرچه آنان در آن روز با گناهان همه اهل دنیا بیایند :

یکى مردى که ذریّه مرایارى نماید.

دیگرى مردى که مالش را به ذریّه من در حال تنگدستى آنها بذل نماید.

دیگرى مردى که با ذریّه من با زبان و قلب خود دوستى نماید.

و چهارم شخصى که در حوائج ذریّه من ــ در حالتى که ممنوع باشند از حقّشان ، و از وطن و مسکنشان دور شده باشند ــ سعى نماید .

6 ــ و فی « الخصائص الحسینیّه (علیه السلام) » فی ضمن الحدیث عن النبیّ (صلى الله علیه وآله) ، فی ذکر ورود طوائف أُمّته علیه مع رایاتهم ، قال :

« ثمّ ترد علىّ رایة تلمع وجوههم نوراً ، فأقول لهم : من أنتم ؟ فیقولون :

نحن أهل کلمة التوحید و التقوى من أُمّة محمّد (صلى الله علیه وآله) ، و نحن بقیّة أهل الحقّ ، حملنا کتاب ربّنا و أحللنا حلاله ، و حرّمنا حرامه ، و أحبّنا ذرّیة نبیّنا(صلى الله علیه وآله) ، و نصرناهم من کلّ ما نصرنا به أنفسنا ، و قاتلنا معهم من ناواهم .

فأقول لهم : أبشروا ; فأنا نبیّکم محمّد ، و لقد کنتم فی الدنیا کما قلتم ، ثمّ أسقیهم من حوضی ، فیصدرون مرویّین مستبشرین ، ثمّ یدخلون الجنّة خالدین فیها أبد الآبدین ».( [16] )

یعنى : حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) فرمود : در روز قیامت جمعى که صورتهاى آنها از نور مى درخشد بر من وارد مى شوند ، پس به آنها مى گویم : کیستید شما ها ؟

 

مى گویند : مائیم اهل کلمه توحید و تقوا از امّت محمّد (صلى الله علیه وآله) ، و مائیم بقیّّه از اهل حقّ که کتاب پروردگار خود را حمل نمودیم ، و حلال آن را حلال دانستیم ، و حرام آن را حرام دانستیم ، و ذریّه پیامبر خود (صلى الله علیه وآله)را دوست داشتیم ، و آنان را به آنچه خود رابه آن یارى مى کردیم ; یارى نمودیم ، و با کسانى که با آنها دشمنى مى کردند جنگ کردیم .

 

پس من به آنها مى گویم : مژده باد شما را ; منم نبىّ شما محمّد ، و به تحقیق شما در دنیا چنان بودید که گفتید ، و آنها را از حوض خود آب مى دهم ، پس بر مى گردند در حالتى که سیراب و خشنود باشند ، سپس داخل بهشت مى شوند در حالتى که همیشه در آن باشند .

 

7 ــ و فی « البحار » عن علم الهدى سیّد المرتضى(رضی الله عنه) ، ــ فی ضمن کلامه ــ قال : قال الشیخ ـ أدام الله عزّه ـ : « و هشام بن حکم من أکبر أصحاب أبی عبد الله (علیه السلام) ، و بعد أبی الحسن موسى (علیه السلام) ، و کان یکنّى أبا محمّد و أبا حکم ، و کان مولى بنی شیبان ، وکان مقیماً بالکوفة ، و بلغ من مرتبته و علوّه عند أبی عبدالله جعفربن محمّد(علیه السلام)، أنّه دخل بمنى ، و هو غلام أوّل ما اختطّ عارضاً ، و فی مجلسه شیوخ الشیعة ، کحمران بن أعین ، و قیس بن الماصر ، و یونس بن یعقوب ، و أبی جعفر الأحول و غیرهم ، فرفعه على جماعتهم و لیس فیهم إلاّ من هو أکبر سنّاً منه ، فلمّا رأی أبو عبدالله (علیه السلام) أنّ ذلک الفعل کبر على أصحابه ، قال : « هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده ».( [17] )

 

8 ــ و فی « الکافی » عن یونس بن یعقوب ، فی ضمن الحدیث فی واقعة رجل شامى جاء عند أبی عبدالله (علیه السلام) ، لمناظرة أصحابة إلى أن قال : قال (علیه السلام) : اخرج إلى الباب فانتظر من ترى من المتکلّمین فأدخله ، قال : فأدخلت حمران بن أعین ، و کان یحسن الکلام ، و أدخلت الأحول ، و کان یحسن الکلام ، و أدخلت قیس بن الماصر ، و کان عندی أحسنهم کلاماً ، و کان قد تعلّم الکلام من علی بن الحسین (علیهما السلام) ، فلمّا استقرّبنا المجلس ، و کان أبوعبدالله (علیه السلام)قبل الحجّ یستقرّ أیّاماً فی جبل فی طرف الحرم فی فازة له مضروبة ، فاخرج رأسه من فازته فإذا هو ببعیر یخب ، فقال: هشام و ربّ الکعبة ، قال : فظننا أنّ هشاماً رجل من ولد عقیل ، کان شدید المحبّة له ،

 

قال : فورد هشام بن الحکم ، و هو أوّل ما اختطت لحیته ، و لیس فینا إلاّ من هو أکبر سنّاً منه ، قال : فوسّع له أبو عبدالله (علیه السلام) ، و قال : « ناصرنا بقلبه و لسانه و بیده ».( [18] )

خلاصه محل شاهد ما در این دو روایت آنست که وقتى هشام بن حکم خدمت حضرت صادق (علیه السلام)شرفیاب شد ، حضرت از او تجلیل فرموده و کنار خودشان جاى دادند ، با آنکه او تازه خط عارضش روئیده بود ، و در سنّ جوانى بود ،و او را بر همه اصحاب که در محضرش حاضر بودند ــ در حالتى که تمام از اجلاء شیوخ بودند ــ مقدم داشت ، پس جهت این تجلیل را چنین بیان فرمود : او ناصر و یارى کننده ما با قلب و زبان و دستش است .

 

9 ــ و فی « نهج البلاغه » فی ضمن کلامه الشریف : « نحن شجرة النبوّة ، و محبط الرسالة ، و مختلف الملائکة ، و معادن العلم و ینابیع الحکمة ، ناصرنا و محبّنا ینتظر الرحمة ، و عدوّنا و مبغضنا ینتظر السطوة ».( [19] )

 

یعنى : مائیم شجره طیّبه که ثمره نبوّت از آن هویدا گشته ، و مائیم محل فرود آمدن رسالات الهى ، و مقام رفت و آمد ملائکه ، و مائیم معدنهاى علم و چشمه هاى حکمت ، یارى کننده ما و دوست ما همیشه در معرض رحمت الهى است ، و دشمن ما و کسى که بغض ما را در دل دارد همیشه در معرض عذاب شدید الهى است .

10 ــ و فی « المشاهد » عن أبی عبد الله الحسین (علیه السلام) ، أنّه قال فی کربلا لأصحابه :

« و من نصرنا بنفسه ، فیکون فی الدرجات العالیة من الجنان ، فقد أخبرنی جدّی (صلى الله علیه وآله)أنّ ولدی الحسین یقتل بطفّ کربلا غریباً وحیداً عطشاناً ، فمن نصره فقد نصرنی و نصر ولده القائم(علیه السلام) ، و من نصرنا بلسانه فإنّه فی حزبنا یوم القیامة ».( [20] )

 

یعنى : حضرت ابى عبدالله الحسین (علیه السلام)در کربلا به اصحاب خود فرمود : هرکس ما را به جان خود یارى نماید ، مقام او در درجات بالاى بهشت مى باشد ، پس به تحقیق که مرا جدّ بزرگوارم (صلى الله علیه وآله) بر دادند که : فرزندم حسین (علیه السلام) در زمین پر کرب ــ یعنى کربلا ــ شهید مى شود ، در حالیکه بى یار و یاور و تنها و تشنه باشد ، پس هر کس او را یارى کند ، پس به تحقیق که مرا و فرزند او قائم (علیه السلام)را یارى کرده است .

 

11 ــ و در « عین الحیات » مرحوم مجلسى روایتى به سند معتبر از امیرالمؤمنین (علیه السلام)نقل شده که حضرت فرمود :

« براى بهشت هشت در است ، از یک در پیغمبران و صدّیقان داخل مى شوند ، و از در دیگر شهداء و صالحان ، و از پنج در (دیگر) شیعیان و دوستان ما داخل مى شوند ، و من بر صراط مى ایستم و دعا مى کنم و مى گویم :

خداوندا ! شیعیان و دوستان مرا و هر کس مرا یارى کرده است و به امامت من در دنیا اعتقاد داشته ; به سلامت بگذران .

در آن حال ندا از منتهاى عرش الهى در رسد که : دعاى تو را مستجاب کردیم ; و تو را شفاعت دادیم در حقّ شیعیانت .

پس هر یک از شیعیان و دوستان من و آنان که مرا یارى کرده اند و با دشمنان من جهاد کرده اند با گفتار یا با کردارشان ; هفتاد هزار کس از همسایگان و خویشان و دوستان خود را شفاعت کنند ، و از درِ هشتم سایر مسلمانان داخل مى شوند ، یعنى آن جماعتى که اقرار به شهادتین داشته باشند ، و در دل ایشان به قدر ذرّه اى از بغض ما اهلبیت نباشد.( [21] )

 

 

و امّا اخبار دیگر غیر از این اخبارى که بیان کردیم خصوصاً آنچه در فضل کیفیّات و عنوانهائى که مصداق نصرت به آن حاصل مى شود مانند انشاء مراثى و مدایح چه بصورت نثر و چه به صورت نظم و غیر آن ان شاء الله تعالى در فصل دوّم اشاره خواهدشد .

 

 

[1] ــ سوره محمّد (صلى الله علیه وآله) آیه 7 .

 

[2] ــ سوره شورى آیه 23 .

 

[3] ــ بحارالانوار: ج1 ص151 حدیث131.

 

[4] ــ بحارالانوار: ج26 ص274 حدیث17.

 

[5] ــ رجوع شود به بحارالانوار: ج26 ص319 باب9.

 

[6] ــ سوره ابراهیم آیه 14 .

 

[7] ــ سوره بقره آیه 286 .

 

[8] ــ عوالى اللآلى :ج 2 ص 58 حدیث 207

 

[9] ــ ترجمه :هیچ کس به حقیقت اطاعتى که شایسته مقام خداوند است نمى رسد ، گرچه سخت در بدست آوردن خشنودى خداوند حریص باشد ، و در این راه آنچه مى تواند سعى و تلاش نماید . ولى از حقوق واجب خداوند بر بندگانش این است که به اندازه قدرت و توانائى خود در خیرخواهى و نصیحت کوشش کنند ، و در راه بر قرارى و اجراى حقّ در بین خودشان همکارى نمایند . ( نهج البلاغه فیض :خطبه 207 )

 

[10] ــ لازم به توضیح است که متأسفانه در نسخه خطىّ موجود از مرحوم مؤلف ; مطالب باب دوّم بیان نشده است. و فقط مطالب باب اوّل به رشته تحریر در آمده است.

 

[11] ــ محاسن :ج2 ص251 حدیث473 ، بحارالانوار ج27 ص94 حدیث54

 

[12] ــ تفسیرالإمام العسکرى (علیه السلام) :ص43  ، بحارالانوار :ج27 ص96 ضمن حدیث59 .

 

[13] ــ امالى مفید :ص33 حدیث8  ، بحارالانوار :ج27 ص101 حدیث64 .

 

[14] ــ محاسن : ج1 ص25 حدیث472 ، بحارالانوار : ج27 ص93 حدیث53 .

 

[15] ــ لآلی الاخبار: ج4 ص318.

 

[16] ــ خصائص حسینیّه ص111 و 112.

 

[17] ــ بحار : ج10 ص295 حدیث4 .

 

[18] ــ کافى : ج1 ص171 و 172 .

 

[19] ــ نهج البلاغه فیض : ضمن خطبه 108 .

 

[20] ــ فوائد المشاهد ص 256 .

 

[21] ــ عین الحیا : ص 379 .

فصل دوّم :

 

 

دربیان کیفیّات

 نصرت و یارى حضرت ولىّ الله (علیه السلام) در امر دین

 

 

نصرت و یارى حضرت قائم علیه الّلام با صفت تقوا

 

نصرت و یارى حضرت ولى الله (علیه السلام)در امر دین ; به عناوینى چند حاصل مى شود ، که در اینجا به دوازده کیفیّت  از مهمترین و لازم ترین آنها بر وجه اختصار اشاره مى کنیم :

کیفیّت اوّل ; تقوا است . و بر این مطلب ــ یعنى بر اینکه با تقوا یارى امام(علیه السلام)حاصل مى شود ــ شواهد بسیارى داریم ، که اجمالا بعضى از آنها را متذکّر مى شویم :

اوّل : فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)در « نهج البلاغه » در ضمن نامه اى که به عثمان بن حنیف ــ عامل ایشان در بصره ــ نوشته اند :

 

« ألا و إنّ لکلّ مأموم إماماً یقتدی به ، و یستضیئ بنور علمه ، ألا و إنّ إمامکم قد اکتفى من دنیاه بطمریه ، و من طُعمه بقُرصیه ، ألا و إنّکم لا تقدرون على ذلک ، و لکن أعینونی بورع و اجتهاد و عفّة و سداد ».( [1] )

یعنى : آگاه باشید ! همانا از براى هر کسى باید امام و پیشوائى باشد که در اعمال و احوال خود از او پیروى کند ، و به روشنائى نور علم او هدایت بیابد .

آگاه باشید ! همانا امام و آقاى شما به تحقیق از دنیاى خود و از زینتهاى آن به دو جامه کهنه و از طعام آن به دو قرص نان اکتفا و قناعت کرده .

آگاه باشید ! همانا شما توانائى بر این نوع قناعت ندارید ، و لکن مرا به اجتناب از آنچه حرام است وبه کوشش در فرائض و واجبات الهى و به کفّ نفس از حاجت و تملّق از اهل دنیا و به سعى در آنچه راه صحیح و درست است یارى کنید.

 

دوّم : در کتاب « کافى » از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام)روایت نموده که حضرت فرمود :

« أعینونا بالورع ، فإنّه من لقى الله عزّوجلّ بالورع کان له عند الله عزّوجلّ فرجاً ، إنّ الله عزّوجلّ یقول : (مَنْ یُطِعِ الله وَ رَسُولَهُ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنْعَمَ الله عَلَیْهِم مِنْ النَّبیینَ وَ الصِّدیقینَ و الشُّهَداءَ و الصّالحِینَ وَ حسنَ اُولئِکَ رَفیقاً)( [2] ) فمنّا النبىّ و منّا الصّدیق و الشهداء و الصالحون ».( [3] )

 

 

یعنى : ما را به اجتناب نمودن از محارم الهى یارى نمائید ، پس همانا هر کس خداوند عزّوجلّ را با حال ورع ملاقات نماید ، براى او نزد خداوند فرج کامل از شدائد است ، بدرستیکه خداوند در کلام مجید مى فرماید : کسانیکه خدا و رسول او را اطاعت نمایند ; پس اینان با کسانى که در جوار قرب الهى و رحمتهاى خاصّه او در بهشت که خداوند بر آنها انعام فرموده است از نبیّین و صدیقین و شهداء و صلحاء ساکن خواهند بود .

 

سوّم : در کتاب « کافى » از حضرت صادق صلوات الله علیه روایت شده که حضرت فرمود :

 

« إنّ شیعة علیّ خمص البطون ، ذبل الشفاة ، و أهل رأفة و علم و حلم ، یعرفون بالرهبانیة فأعینوا على ما أنتم علیه بالورع و الاجتهاد ».( [4] )

 

یعنى : همانا شیعیان على صلوات الله علیه شکمهاى خالى و لبانى خشک دارند یعنى از جهت شدّت گرسنگى و زیادى روزه دارى ــ و آنان اهل رأفت و علم و بردبارى هستند ، و آنان به شدّت اعراض از اهل دنیا و از احوال و اعمال آنها شناخته مى شوند ، پس براى محافظت از آنچه بر آن هستید از ولایت اولیاء معصومین و ائمّه طاهرین (علیهم السلام)با اجتناب نمودن از محارم الهى و کوشش زیاد در انجام واجبات کمک و یارى کنید .

 

چهارم : آنچه در ضمن جمله اى از توقیع حضرت صاحب الأمرصلواة الله علیه رسیده ، که مى فرماید :

 

« إنّا غیر مهملین لمراعاتکم و لاناسین لذکرکم ، ولولا ذلک لنزل بکم البلاء و استطلمکم الأعداء ، فاتّقوا الله جلّ جلاله و ظاهرونا على انتباثکم من فتنة قد أناقت علیکم ».( [5] )

یعنى : ما اهمال در مراعات شما نکرده ایم و یاد شما را فراموش ننموده ایم ، و اگر این نبود ; هر آینه به شما بلاى سخت نازل مى شد ، و دشمنان شما را مستاصل مى کردند ، پس بپرهیزید از خداوند و تقوا پیشه کنید ، و ما را بر بیرون آوردن شما از فتنه ایکه بر شما مشرف شده است ; یارى کنید » .

و امّا حکمت اینکه چگونه با تقوا و ورع ; یارى امام (علیه السلام)حاصل مى شود این است که : منظور از نصرت و یارى کسى ; همراهى با او در رساندن نفعى به او یا دفع ضررى از او است ، و هر کدام از اینها هم ممکن است نسبت به جان او یا به عرض و آبروى او یا نسبت به اهل و اولاد یا مال یا متعلّقین او باشد ، و باز هرکدام از اینها ممکن است در امور دنیوى یا اُخروى باشد .

 

عناوین تقوى که مؤمن با آنها حضرت را یارى مى کند

بنابراین ; مؤمن در تحصیل صفت تقوا ; با چند عنوان امام (علیه السلام)را نصرت و یارى مى نماید ، که در هرکدام نفعى است نسبت به وجود مبارک امام (علیه السلام) در همه جهاتى که بیان کردیم .

عنوان اوّل : از بزرگترین و مهمترین امورى که آنحضرت از جانب خداوند جلّ شأنه دارند ; هدایت بندگان و ارشاد آنها بسوى خیر و صلاح است ، تا آنکه در طریق حقّ ثابت قدم بوده و از اهل آن بشوند .

پس هر گاه انسان یک نفر از بندگان را هدایت و ارشاد کند تا آنکه از اهل خیر و صلاح شود ، اگر چه در واقع ; رسیدن او به درجه و رتبه صلاح از افاضه خود ایشان از جانب خداوندجلّ شأنه مى باشد ، لکن به همان مرتبه ظاهرى که انسان در هدایت او وسیله شده است  ; امام (علیه السلام)را یارى کرده است ، و در این امر فرقى نمى کند که انسان دیگرى را ارشاد و هدایت به صلاح و تقوا نماید یا خودش را اصلاح نموده و با تقوا شود ، پس خود او هم یکى از آنهائیست که امام (علیه السلام)باید او را به خیر و صلاح هدایت و ارشاد فرمایند .

و چون تقواى واقعى چه ظاهرى و چه قلبى موقوف به تحصیل معرفت و علم به دستورات ائمّه اطهار (علیهم السلام)ــ دستوراتى که در بیان حقیقت تقوا و وظائف و آداب آن است ــ، و به تبعیت و پیروى و عمل به آن دستورات است ; روشن است که این معرفت و عمل و تبعیّت ; با احیاء امر ائمّه اطهار(علیهم السلام) ; و احیاء اخبار و احادیث آنها ; و تضییع نشدن اوامر شان نسبت به این بنده متّقى ، و ابقاء و اظهار آن اخبار حاصل شده و تحقّق پیدا مى نماید.

و این احیاء و ابقاء از بزرگترین و مهمّترین اقسام نصرت نسبت به امام(علیه السلام)است که مورد رضایت و محبوبیّت ایشان بوده ، و تأکید زیادى به آن شده است .

عنوان دوّم : آنکه در مقام هدایت ; هدایت عملى چندین برابر هدایت گفتارى مؤثر است و اثر واقعى دارد ، بلکه هدایت گفتارى بدون هدایت عملى چندان اثرى پیدا نمى کند ، پس هرگاه کسى اهل تقوا شد همان آثار ظاهرى تقواى او موجب تنبّه و تذکّر و هدایت دیگران مى شود .

و ان شاء الله تعالى بیان خواهد شد که هدایت بندگان ; از انواع نصرت و یارىِ ولىّ الله در امر دین است ، و به این مطلب در « کافى » در باب « ورع »( [6] ) و باب « علم »( [7] )تصریح شده است .

عنوان سوّم : آنکه هر گاه بنده مؤمن واقعاً به وصف تقوا متّصف شد و آثار کمال از او ظاهر گردید ، این موجب عزّت و شرف امام (علیه السلام)است ، چنانچه وارد شده :« کُونُوا لَنا زَیناً و لا تَکُونُوا لَنا شَیناً ».( [8] )

واضح است که کمال فرزند موجب عزّ و شرف پدر است ، و کمال عبد موجب عزّ و شرف مولى است ، و کمال مصاحب و دوست ــ و هر چه متعلّقات انسان باشد ــ موجب شرف و عزّ انسان است ، و همه این انتسابات ما بین امام (علیه السلام)و مؤمنین ثابت است ، و اخبار زیادى در این مورد وارد شده است.( [9] )

عنوان چهارم : آنکه مراتب تقواى واقعى بر آن وجهى است که از ائمّه اطهار (علیهم السلام)وارد شده است ، بنابراین ; چنانچه هر شخص مؤمن واقعاً در پى تحصیل تقوا باشد ، حتماً باید افعال و اقوال آنها(علیهم السلام)را کاملا تبعیّت نماید و در این تبعیت و پیروى ; تسلیم شدن به امر آنها و تعظیم شأن جلیل آنها(علیهم السلام)حاصل مى شود ، و این امر نسبت به ظاهر گردیدن مقام رفیع آنها نصرت و یارى کاملى است .

عنوان پنجم : آنکه بنده بواسطه اتّصاف به وصف شریف تقوا در زمره اولیاء و شیعیان واقعى آنها(علیهم السلام)داخل خواهد شد ، و همین دخول در زمره در دوستان و اولیاء آنها ــ که موجب زیادتى عدد آنها است ــ نصرتى آشکار است ، و این نصرت نسبت به عزّ و شرف آنها است ، و مؤیّد این هم حدیث نبوى (صلى الله علیه وآله)است که فرمود :

« تناکحوا و تناسلوا تکثروا فإنّی اُباهی بکم الاُمم یوم القیامة و لو بالسقط ».( [10] )

که آنحضرت : زیاد شدن عدد شما اُمّت را ــ ولو سقطى باشد ــ موجب مباهات خود در میان اُمّتهاى دیگر مى داند .

عنوان ششم : به مقتضاى اخبار زیادى ; وجود اهل تقوا در هر مکانى و مجمعى موجب رفع بلا و نزول رحمت است ، ولو اینکه اهل آن مکان مستحق عذاب و بلا باشند ، به طورى که اگر وجود آنها نباشد بلا نازل مى شود .

و این عنوان نصرت کاملى است نسبت به امام (علیه السلام)در مقام ظهور آثار وجود مبارکش ، چرا که همه فیوضات الهیّه به یمن وجود مبارک حضرت ولىّ الله (علیه السلام)نازل و مقدّر مى شود ، و آن فیوضات از طرف آنحضرت (علیه السلام)در هر مکانى و مجمعى بخاطر وجود شیعیانشان که از اهل تقوا مى باشند ; افاضه مى شود ، که اگر تقواى آنهانباشد ; اعمال قبیحه دیگران مانع از ظهور آن آثار مى شود ، پس افراد متّقى بواسطه تقواى خود ; امام (علیه السلام)را در افاضه این فیوضات ; نصرت و یارى مى کنند .

عنوان هفتم : آنکه تقوا یارى است نسبت به آنحضرت (علیه السلام)در مقام دفع ضرر از متعلّقانشان ــ یعنى جهّال از دوستان ایشان ــ به خاطر آنکه گفتیم: اگر اهل تقواى از دوستان و شیعیان نباشند ; بلا و نقمت بر غیر آنها وارد مى شود .

عنوان هشتم : آنکه هرگاه بنده مؤمن تقواى حقیقى پیدا کرد و به درجه کمال رسید ، خداوند متعال بعضى از کرامات را در برخى از مواقع از آنها ظاهر مى فرماید ، و هر گاه مردم کراماتى را که از شیعیان حضرت ولىّ الله صلواة الله علیه ظاهرمى شود ; دیدند ، موجب کمال و استحکام عقیده و معرفت و محبّت آنها نسبت به وجود مبارک آنحضرت (علیه السلام)مى شود .

بنابراین ; این نصرت است هم نسبت به عزّ و شرف ایشان که هم در نظر اخیار و هم در نظر اغیار ظاهر مى شود ، و هم نصرت است براى متعلّقان و دوستان ایشان ، زیرا موجب ثبات و بقآء آنها در طریق ولایت آنها و صراط مستقیم حق است .

عنوان نهم : آنکه هر گاه بنده مؤمن واقعاً اهل تقوا شد محل وثوق و اعتماد ما بین بندگان مى شود ، و به این سبب هر چه بگوید یا خبر دهد مورد اطاعت واقع مى شود ، پس تقواى او نصرت است نسبت به احیاء و ابقاء احادیث و اخبار ائمّه معصومینصلواة الله علیهم اجمعین .

و همچنین موجب نشر فضائل آنها و تقویت قلوب مردم در معرفت و محبّت با ائمّه (علیهم السلام)بوسیله این احیاء و انتشار که از اثر تقواى او است ; مى شود ، حتّى آنکه در حقّ بعضى از بزرگان و موثّقین از اصحاب این مضمون وارد شده است که : « لولا هؤلاء لاندرست آثارنا ».( [11] )

عنوان دهم : آنکه تقواى مؤمن نسبت به شیعیان و دوستان امام (علیه السلام)در امر آخرت آنها نیز نصرت و یارى است ، زیرا بواسطه اعتماد و وثوق به آنها ــ یعنى به اهل تقوا ــ به فیض جماعت آنها در نماز فائض مى شوند .

عنوان یازدهم : آنکه تقواى مؤمن نصرت است نسبت به ولىّ الله صلواة الله علیه در امر دنیاى شیعیان و دوستان ایشان ، زیرا بواسطه اعتماد به قول آنها در امر نکاح و طلاق و شهادات و امثال این اُمور ، اُمور دنیوى آنها نیز منظم مى گردد .

عنوان دوازدهم : آنکه تقواى مؤمن ; یارى است نسبت به ظهور مراتب شئونات و کمالات حضرت ولىّ الله (علیه السلام)در قلب خودش مى باشد . زیرا تقواى حقیقى وقتى محقق مى شود که ما بین تقواى ظاهرى و قلبى جمع شود ، و هر گاه قلب بوسیله وصف تقوا از رذائل ــ که اصل و عمده آنها حبّ دنیا است ــ پاک شد ، دل منوّر مى شود ، همچون چشمى که باز شده و نور خورشید و جلال او را دیده و به کمال او عارف شود ; دل مؤمن متقى بینا مى شود ، و به جلال و کمال امام (علیه السلام)عارف و بصیر مى گردد ، و مرتبه نورانیّت ایشان در نزد او ظاهر مى شود ، و قلب او نسبت به جلال و مقام رفیع ایشان خاضع و خاشع مى شود .

و این عنوان ; هم نصرت قلبى و هم نصرت جسمى مى شود ، بر حسب آنچه در تحصیل اسباب تقوا سعى مى کند ، تا آنکه موجب بصیرت و نور قلبى شود .

بلکه بنابراین عنوان ; علاوه بر آنکه تقواى حقیقى سبب ظهور مراتب کمالیه آنها در قلب خود او مى شود ، وسیله ظهور این مراتب از براى دیگران نیز مى شود ، به خاطر آنکه در بعضى از اخبار وارد شده است :

« هر گاه قلب به تقواى از حبّ دنیا و آثار آن متّصف شد ; پس خداوند بر زبان او کلمات حکمت را القاء مى کند ، که حسن کلمات مورد تعجّب شنوندگان مى شود ».( [12] )

پس بنده مؤمن بعد از اینکه بوسیله نور تقوا در قلب خود نسبت به شئونات و مقامات رفیعه آنها (علیهم السلام)بصیرت و بینائى کامل پیدا نمود ; پس زبان او به آنچه در قلب ظاهر گردیده ناطق و گویا مى گردد ، و با بیان او حجّت و دلیل فضل و کمال آنها بر دوستان ; ظاهر و هویدا شده و به آن منتفع و هدایت مى شوند ، و بر دشمنان اتمام حجّت شده و موجب رغم انف آنها مى گردد .

پس به این عنوان تقوا هم نسبت به ظهور مقام امام (علیه السلام)در نظر دوستان و دشمنان نصرت مى شود ، و هم نصرت مى شود نسبت به شیعیان و دوستان ایشان که به سبب آن در صراط مستقیم ثابت مى مانند ، و از فتنه اتباع شیطان رجیم سالم مى مانند.

و همین عنوان از تقوا ; یکى از وجوهى است که در معنى و مراد از نصرت قلبى در هر مقام وارد شده است ، چنانچه در بعضى از اخبار فضیلت نصرت و یارى امام (علیه السلام)ذکر شد ، و بعضى دیگر از وجوه در معناى نصرت قلبى در کیفیّت هشتم ان شاء الله تعالى خواهد آمد .

عنوان سیزدهم : آنکه تقواى مؤمن نسبت به حقوق و اموال امام (علیه السلام)نصرت است ، زیرا هرگاه بنده واقعاً با تقوا شد ، پس آنچه از حقوق واجبه مالیّه امام (علیه السلام)به او تعلّق گیرد ــ که در امر خمس واجب مى شود ــ در هر موردى که به رضاى آنحضرت قطع پیدا کند ;انفاق مى نماید ، بر حسب آنچه در جاى خود بیان شده است .

و از جمله مواردى که مورد رضاى امام (علیه السلام)است ــ از حقوق واجبه و غیر واجبه( [13] ) ــ مقامى است که احیاء امر ایشان شود ، و در چنین موردى نصرت و عزّ و شرف ایشان هم حاصل مى شود ، که بواسطه امر تقوا سهم دیگر از خمس را در مورد سادات از شیعیان ایشان انفاق مى کند . و نیز حقّ زکات را به عوام دوستان ایشان انفاق مى کند ، و همچنین بواسطه اعتماد به او بسا از این حقوق نزد او آورند ، و او به اهلش و موردش بر وجه مزبور برساند .

پس بنابراین ; نصرت و یارى کرده نسبت به شیعیانى که آن حقوق را اداء مى کنند و به فیوضات و آثار دنیوى و اُخروى آن فائز مى شوند ، و هم نسبت به شیعیانى که نیازمندند ، پس اصلاح امر آنها مى شود و در فرج واقع مى شوند ، پس همه این خصوصیّات ; نصرت و یارى است نسبت به ولىّ الله صلواة الله علیه ، و در مورد متعلقان ایشان که به وسیله تقواى مؤمن ; نصیب او شده است .

عنوان چهاردهم : آنکه چون وارد است در اخبار ; و واضح است در انظار که از آثار تقوا هیبت و عزّت الهى است که در حال مؤمن ظاهر مى شود ، و در دل منافقین و اشرار تأثیر مى کند که از او خائف و ترسان مى شوند ، پس بسا باشد به این سبب ; منکرات دفع شود ، و حدود الهى اقامه گردد ، و شرّ اشرار و فسّاق از اخیار مى شود ، و همه اینها نصرت و یارى امام (علیه السلام)در امر دین است ، چنانچه در کیفیّت چهارم ان شاء الله تعالى بیان خواهد شد .

عنوان پانزدهم : آنکه از جمله شئونات و مقامات رفیعه امام (علیه السلام)ــ که آثار و برکات آن به شیعیان و دوستانشان اختصاص دارد ــ دعاو شفاعت آنحضرت (علیه السلام)است ، که به این وسیله خداوند اعمال آنها را قبول فرموده ، و نقصان آن اعمال را اصلاح ، و از سیّئات آنها عفو مى فرماید ، که اگر شفاعت و دعاى ائمّه اطهار (علیهم السلام)در حقّ اولیائشان نباشد ; هر آینه در دنیا و آخرت در سختى ها و نقمات الهى هلاک خواهند شد ، و از ثوابهاى آن اعمال و حسنات محروم خواهند شد ، و این امر در روایات بسیارى بیان شده است.( [14] )

و تأثیر دعاى امام (علیه السلام)در اعمال دوستان بر وجه مزبور نسبت به عبادات و اعمال صالحه آنها چنین است که دوستان آنها در مقام عبادت و اهتمام در تکمیل آن به حسب شرایط ظاهرى و باطنى هر چند نهایت سعى و کوشش را بکنند ; مَثَل آن عبادات صحیح و کامل مانند قطعه مسى است که هر گاه کیمیا به آن برسد ، قدر و قیمت پیدا مى نماید طورى لیاقت پیدا مى کند که براى سلاطین و عمارات عالى آنها زینت و زیور مى شود ، و بدون کیمیا قدر و قیمت آن ناچیز است و به آن مرتبه نخواهد رسید .

پس همچنین است آن اعمال ; هر گاه به دعاى امام (علیه السلام)مقرون شود از جهت قبولى آنهاپیش خداوند ; مقام و مرتبه آنها جلیل و بلند خواهد بود ، به گونه اى که مؤمن بخاطر زینت یافتن به آنها ، و نیز بواسطه تزکیه و تکمیل شدن نفس او به آنها لایق مى شود که در مقامات عالیه جنان در رضوان و در جوار قرب الهى داخل شود ، و در زمره اولیاء طاهرین (علیهم السلام)بوده ، و با آنها در مسکن آنها قرار گیرد ، و به نعمتهاى آنان متنعّم شود .

امّا تأثیر دعاء امام (علیه السلام)نسبت به معاصى و گناهان ; مَثَل آن مانند تریاقى است که به شخص مسمومى مى دهند ، و بواسطه آن اثر زهر از بین مى رود و از هلاکت سالم مى ماند ، پس همچنین است دوستان ; که به جهت دعاى امام (علیه السلام)گناهانشان بخشیده و از هلاکتى که در اثر معاصى است ــ به آنکه ایمان آنها فاسد و زائل شود ــ سالم بمانند ، چرا که بعضى از معاصى و گناهان چنین اند که گرچه به ظاهر صغیر و کوچک دیده مى شود ; و لکن نزد خداوند عظیم و بزرگ است ، و موجب سلب ایمان و کفر و شرک و ضلالت مى شود ، پس بوسیله دعا و طلب مغفرت امام (علیه السلام)از شرّ چنین معاصى و از چنین هلاکتى سالم مى ماند .

و با این بیان روشن شد که یک وجه در مراد و معناى بعضى از اخبارى که وارد شده است که : « فائده صله نمودن مؤمنین با امام (علیه السلام)به مال خود تطهیر و تزکیه آنها مى باشد» ،( [15] )که این تزکیه نسبت به اعمال صالحه آنها آن است که آنچه ناقص باشد ; رفع نقصان مى شود ، و آنچه تمام و کامل باشد ; رفعت قدر پیدا مى نماید ، به وجهى که بیان شد که چون مسى است که به کیمیا طلا شود .

و نسبت به قلوب آنها آن است که آن ظلمتهائى که از آثار معاصى پیدا شده است رفع مى شود ، پس اخلاق آنها نیکو مى شود ، و ایمان آنها در قلوب از فساد سالم مى ماند .

و نسبت به جسم آنها آن است که از بسیارى از بلیّات و آفات سالم مى ماند .

و نسبت به مال آنها آن است که مال آنها گوارا و با برکت مى شود ، و از بسیارى از خطرات  مانند شرّ حسودان و صاحبان چشم بد و امثال اینها سالم مى ماند .

چنانچه در این آیه شریفه هم (خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرهُمْ وَ تُزَکّیهِمْ وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلوتَک سَکَنٌ لَهُمْ )( [16] ) اشاره به این نوع تزکیه شده است ، که حاصل مضمون آن اینست که : گرفتن اموال بندگان و دعاى ایشان در حقّ آنها سبب تزکیه و تطهیر آنها مى شود ، و سبب سکون و آرامش قلوب آنها ــ از آنچه سبب اضطراب قلب است از شکوک شیطانى و شبهات نفسانى ــ مى شود.

پس لازمه کمال ایمان و معرفت به این مقام نسبت به امام (علیه السلام)آن است که بنده مؤمن به عمل صالح خود مغرور نشود ، و براى او در عمل ; هر چند به نظر او بزرگ و زیاد آید ; عُجب حاصل نشود .

 

و بنابراین ; هر چند تقواى او کامل باشد ; کمال سعى را بنماید ، و آنچه که لازمه مودّت واقعى و موالات حقیقى نسبت به امام زمان (علیه السلام)است ; به عمل آورد ــ چه در مال خود یا به زبان یا به فعل یا هرنحو دیگرى که ممکن شود ــ تا آنکه بوسیله این مرتبه موالات مورد دعاى حضرت واقع شده ، و بوسیله آن ; قلب و جسم او و اعمال و صفات و مال ; از جمیع قذارات ظاهرى و باطنى دنیوى و اُخروى تزکیه و تطهیر شود.

البتّه به بعضى از کیفیّات مودّت و نصرت با آنحضرت در فصل سوّم اشاره خواهدشد .

ولکن بسا شود که بنده بواسطه زیادى گناهان یا کوچک شمردن فرائض الهى ; قابلیّت تأثیر دعاى معصوم در حالش از او سلب مى شود ، چنانچه در این آیه کریمه است :

 

( اِسْتَغْفَرْ لَهُم اَو لاتَسْتَغْفِر لَهُمْ اِن تَسْتَغْفِر لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّةً فلَنْ یَغْفِرَ الله لَهُمْ ).( [17] )

 

و همچنین از او قابلیّت تأثیر مواعظ بالغه رسول و امام (علیهما السلام)سلب مى شود ، چنانچه در این آیه مبارکه است : ( ء اَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لایُؤمِنُونَ ).( [18] )

پس با این حال ; نه دعا در حقّ چنین کسى مى فرماید ، نه شفاعت براى او مى نماید .

بنابراین ; هرگاه بنده مؤمن در تقوا سعى نماید ، و از اعمال ناپسند و گناهان کبیره و نیز تسامح در فرائض ــ به گونه اى که سبب استخفاف شود ــ اجتناب کند ، پس با این حال ; قابل و لایق شده و جاى امید هست که مورد دعا و شفاعت حضرت ولىّ الله صلواة الله علیه واقع شود ، و دعاء و شفاعت ایشان در حقّ او تأثیر نماید .

 

 

بنابراین ; هر مؤمن متّقى به تقواى خود ، امام (علیه السلام) را در وقوع شفاعت و دعا ; نصرت و یارى کرده است ، و این در ظهور عزّت و جلال ایشان که مقرّر است نسبت به مقام رفیع ولایتشان نصرت خواهد شد ، چنانچه در همین عنوان فرمایش حضرت حجّت الله صلواة الله علیه ظهور دارد ــ که قبلا ذکر شد ــ به این مضمون که :

« بپرهیزید از خداوند ، و یارى نمائید ما را به بیرون آوردن شما از فتنه اى که مشرف بر شما شده ، و رو به شما آورده است( [19] ).

عنوان شانزدهم : آنکه از اعظم اقسام نصرت و یارى ایشان دعاى در تعجیل فرج آنحضرت (علیه السلام) مى باشد ، و اینکه از اعظم شرایط تأثیر دعا در استجابت ــ به خصوص این دعا ــ تقوا است ، و در فرمایش نبوى هم مروى است که :

کافى است از دعا با وصف تقوا ; آن مقدارى که کافى است از نمک براى طعام .

البته در این مورد ; در کیفیّت هفتم مفصّلا بحث خواهیم کرد.

پس دعاء و طلب فرج آن عالیمقام (علیه السلام)بر و جهى که به آن واقعاً نصرت آنحضرت حاصل شود در حالتى است که بنده حقیقتاً داراى وصف تقوا باشد .

بنابراین ; بنده بواسطه سعى و کوشش در تحصیل تقوا ; در وقوع این نصرت کامله نیز سعى مى کند ، خصوصاً اگر در هنگام سعى و کوشش در امر تقوا ; متذکّر این امر بود ، و خصوصاً قصد نصرت نماید ، و این مطلب نیز در کیفیّت پنجم و هفتم ذکر مى شود .

 

نصرت و یارى حضرت قائم علیه السّلام با ارشاد جاهلین

 

 

کیفیّت دوّم ; سعى و اهتمام در ارشاد و هدایت جاهلین است

 

اعم از آنکه جهالتشان ;جهالت کفر و شرک باشد یا جهالت ضلالت یا جهالت در احکام دین ، یا جهالت در امر فسق و فجور باشد .

هدایت چند قسم است.

اوّل آنکه به گفتار باشد ; مثل تعلیم آنچه رفع جهالت شود ، یا ترغیب و تحریص نمودن جاهل را بر وجهى که در مقام رفع جهل خود بر آید ، به گونه اى که علاقه مند شود که در مجالس علم نزد علماء حاضر شود .

دوّم آنکه با فعل و کردار باشد ، مثل آنکه فعل و حال انسان در کمالات و حسن اخلاق و مواظبت به آداب بطورى باشد که موجب رغبت و تألیف قلوب جاهلین شود .

و این قسم بهترین وسیله در خصوص هدایت و ارشاد است ، چنانچه در امر تقوا بیان شد .

سوّم آنکه به مال باشد ; مثل آنکه مال خود را بخاطر تألیف قلوب مردم انفاق کند ، به گونه اى که به این وسیله در روى آوردن بسوى امر حقّ رغبت نمایند ، و ترک کفر یا شرک یا ضلال یا فسق نمایند ، یا آنکه در امر زندگى آنها کمک کند تا آنها بر تحصیل احکام و امر دین اقدام نمایند ، یا آنکه مجلسى را از جهت مذاکره علم منعقد نماید ; و در آن آنچه موجب رغبت حضور در آن شود ــ از اطعام و نحو آن خصوص نسبت به عوام و جاهلین و مستضعفین ــ مهیّا نماید.

و تأیید و تأکید بر حُسن این نوع ترغیب ; آن است که خداوند متعال سهمى از زکات( [20] ) را در مورد تألیف قلوب از اهل کفّار از اهل کتاب و غیر از آنها یا مطلق ضعفاء ـ و لو از مسلمین ـ مقرّر فرموده ، براى آنکه آنها بسوى اسلام یا به جهاد رغبت پیدا کنند ، که این مطلب مفصّلا در کتب فقهى بیان شده است .

و همچنین در روایات نقل شده است که :

 

وقتى حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) خواستند اقرباء خود را بسوى دین مبین خود دعوت فرمایند ، به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود : طعامى مهیّا فرمایند ، و بعد از اطعام حاضرین ; دعوت خود را اظهار فرمودند ، و در حدیث است که تا سه روز این عمل را تکرار فرمودند .( [21] )

 

یک وسیله کاملِ دیگر از وسائل ارشاد و هدایت ; تحریر و تألیف و تصنیف احادیث و اخبار و مطالب علمى و دلائل و برهانهاى حقّه است ، و این کیفیّت نصرت ; یعنى هدایت و ارشاد جاهلین اگر چه بر حسب تعمیمى که در اقسام آن ذکر شد ، معلوم شد که اقدام بر آن از براى همه بندگان ، هر کدام به قسمى از اقسام آن بر وجه مقدور و میسور امکان دارد .

 

بنابراین ; همه بندگان باید کمال اهتمام را داشته ; در بعضى موارد به عنوان وجوب و در برخى دیگر به عنوان استحباب ; به هر قسم و به هر وجهى که مقدور و ممکن شود سعى در هدایت جاهلین بنمایند .

 

و هرگاه انسان به این عمل موفّق شود ; به محبوبترین عبادات پیش خداوند دست یافته ، و اشرف وسائل و اقرب قربات نزد او رسیده است ، و هم مراد واقعى از احیاء نفس است که فضل جلیل آن در این آیه مبارکه است ( وَ مَنْ اَحْیاها فَکَاَنَّما اَحْیَا النّاسَ جَمیعاً )( [22] )یعنى : و هر کس نفسى را احیاء نماید ، پس چنان است که تمام مردم را احیاء نموده باشد .

 

و از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام)در بیان آن از « کافى » روایت شده که تأویل اعظم آیه ; آن است که : هر کس نفسى را از ضلالت و گمراهى بسوى هدایت راهنمائى کند .( [23] )

 

و در اخبار فضائل مهمّ و زیادى نقل شده است .( [24] )

 

و لکن عمده در انجام این نوع نصرت ، و درجه کامله آن نسبت به علماء کاملین است که بر حسب این فرمایش کریمه :

 

( وَ ادْعُ اِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَن )( [25] )

 

و به این روش استوار; هرکدام از طوائف جاهلین را به مقتضاى حال ; به یکى از وجوه سه گانه هدایت و ارشاد فرمایند .

وجه اوّل: که به طریق حکمت باشد ، یعنى با بیان دقایق و حقایق و اسرار خفیّه در آیات الهیّه که در ارض و سما و جمیع آفاق و در جمیع مصنوعات اوست ، بر وجهى که آن حکمتها و اسرار و دقایق بوسیله حسن بیان روشن و آشکار در عقول و افهام گردد ، که به سبب آن به وجه یقین به امر آفریدگار اذعان نمایند ، و آیات او را تسلیم نمایند ، و همچنین سائر معالم دین آنچه تعلّق دارد به تقدیرات ، ونیز احکام حضرت ربّ العالمین را بیان نمایند .

و تأثیر این قسم دعوت مخصوص اهل کمال و عرفان است ، و در مورد آنها در صورتیکه رد و انکارى نداشته باشند ; مفید و مؤثّر مى شود ، و این انکار از خودخواهى و استکبار حاصل مى شود و از اعظم رشته هاى حبّ دنیا است که مجموع آنها هفت رشته است ، چنانچه در « کافى » روایت فرموده است .( [26] )

وجه دوّم: به طریق موعظه حسنه است ، یعنى در مقام تبشیر و بشارت ; فوائد و آثار و فضائل مهمّ و نیکوىِ دنیوى و اُخروىِ حسنات و اعمال نیک را بیان نماید ، و در مقام تنذیر ; مفاسد و مهالک و خطرات عظیم و شدید دنیوى و اُخروىِ گناهان و مناهى الهى را بیان کند ، و در هرکدام به نرمى کلام و حسن و زیبائى بیان ; و به ذکر مثالهاى واضح و اخبار و سرگذشت امّت هاى گذشته ، بطورى که موجب رغبت نفوس و واقع شدن کلام در قلوب باشد ، رفتار نماید.

و تأثیر این قسم دعوت غالباً به صاحبان نفوس طیّبه و قلوب سلیمه از مؤمنین است ، خصوص نسبت به ضعفاء از جاهلین آنها .

وجه سوّم: به طریق مجادله به وجه احسن است ، یعنى با بیان امر حقّ و اثبات آن به امر واضح و برهان قطعى که انکار آن ممکن و جایز نباشد مگر از کسى که مجادل و معاند باشد ، که در این حال نتیجه بیان و برهان از براى چنین کسانى اتمام حجّت خواهد بو ، و موجب خوارى آنها و عدم ظفر آنها بر مستضعفین از مؤمنین مى شود ، و با وساوس فریب دهنده آنها ; ضعفاء جاهلین گمراه نمى گردند .

و این قسم دعوت غالباً نسبت به اهل جدل و صاحبان خطاو لغزش است ، و لکن عمده امرى که در این جهت شناخت و تذکّر آن لازم و مهم است ; این است که : مهمّترین وسیله در نفوذ کلام و تأثیر قول هدایت کننده در قلوب و نفوس اخلاقِ نیکوى ظاهرى و باطنى در هدایت کننده است ، و دیگر حُسن نیّت و خلوص است به آنکه غرض او همان نصرت امام (علیه السلام)در امر دین الهى و امر حقّ باشد .

چرا که این نوع نصرت ; یعنى تعلیم عباد و هدایت آنها به وجه مزبور ، نصرت کامله ایست که افضل از تمام اقسام و کیفیّات نصرتها نسبت به آنحضرت (علیه السلام)است ، و این نوعى نصرت است به وجود مبارک ایشان ، چه آنکه امر هدایت و ارشاد عباد امرى است الهى ، که از طرف رسول الله (صلى الله علیه وآله)به وجود مبارک حضرت ولى عصر صلواة الله علیه موکول شده است .

پس هرکس در جهت انجام این امر ـ به یکى از وجوه سه گانه ـ اقدام نماید چه از نظر مالى و چه از نظر گفتارى و چه از نظر عملى و کردارى ; و با توفیق الهى وسیله هدایت گروهى بشود ; در واقع حضرت ولىّ الله (علیه السلام) را در امر دین الهى نصرت کرده است ، و به این عمل ; نصرت الهى محقق شده است ، و مصداق ( اِنْ تَنْصُرُوا الله یَنْصُرْکُمْ )  واقع مى شود ، به طوریکه در مقدمه کتاب ذکر کردیم .

 

 

و فی نهج البلاغة ، قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام) فیما کتب للأشتر النخعی (رضی الله عنه) فی ضمن ما أوصى به : « أمره بتقوى الله ، وإیثار طاعته ، و اتّباع ما أمر به فی کتابه من فرائضه و سننه الّتی لایسعد أحد إلاّ باتّباعها ، و لایشقی أحد إلاّ مع جحودها وإضاعتها وأن ینصر الله سبحانه بقلبه ویده ولسانه ، فإنّه جلّ اسمه قدتکفّل بنصر من نصره ، و إعزاز من أعزّه ».( [27] )

 

و همچنین این نوع نصرت و یارى آنحضرت (علیه السلام)نسبت به متعلّقان و رعایا و دوستان ایشان است ، که آنها را از هلاکت و عذاب دنیوى و اُخروى خلاص مى کند ، و به فیوضات دنیوى و اُخروى فائز مى نماید ، و احادیث و اخبار هم در فضل این نوع ناصرین ــ یعنى علماء هدایتگر ــ بسیار است ،( [28] ) و آنها بعد از انبیاء و اوصیاء افضل از عامّه طوائف مؤمنین .

 

و از آن جمله روایت شده در «تفسیر حضرت امام حسن (علیه السلام)» که حضرت امام محمّد تقى صلواة الله علیه فرمود :

عالمى که پرستارى کند یتیمان آل محمّد (علیهم السلام)را ، آن کسانیکه از امام خود دور افتاده اند ، و حیران مانده اند ، و در دست شیاطین اسیر شده اند ، و به دست دشمنان ما گرفتارند ، پس آنها را از حیرت نجات دهد ، و وسوسه هاى شیاطین را از آنها دور کند ، و دشمنان آنها را به دلیل و برهانى که از ائمّه آنها رسیده ذلیل و مغلوب نماید ; فضیلت این نوع از علماء بر عابدها بیشتر از فضیلت آسمان و عرش و کرسى و حجابها بر زمین است ، و مانند فضیلت ماه شب چهارده بر کوچک ترین ستاره هاى آسمان است.( [29] )

همچنین در همین روایت است که حضرت امام محمّدتقى (علیه السلام)فرمود :

اگر نباشد به برکت علمائى که در زمان غائب بودن حضرت قائم (علیه السلام)مردم را بسوى آنحضرت دعوت مى کنند ، و با دلائل محکم شبهات ملحدین را دفع مى نمایند ، و عوام ضعیف را از دام شیطان و دشمنان دین نجات مى دهند ، هر آینه تمام مردم گمراه شوند ، و از دین برمى گردند ، لکن این نوع از علماء دلهاى ضعفاى شیعیان را نگاه مى دارد ، همانطور که صاحب کشتى سُکّان کشتى را نگاه مى دارد ، و این طائفه از علماء نزد خداوند جل شانهاز هر کسى افضل و بهترند.( [30] )

 

روایت دیگرى در « اصول کافى » نقل شده در ضمن روایتى از حضرت صادق (علیه السلام)از حضرت رسول (صلى الله علیه وآله)که فرمود :

 

فضل عالم بر عابد مثل فضل ماه شب چهارده است بر باقى ستارگان  ، و بدرستیکه علماء وارثان انبیاء مى باشند ، و همانا انبیاء دینار و درهمى را ارث نگذارند ، و لکن علم را ارث گذارند ، پس هر کس آن را اخذ نماید ; حظّ و بهره کامل برده است .( [31] )

 

و عن تفسیر العسکری (علیه السلام) أیضا : و قال امیرالمؤمنین (علیه السلام):

 

« من کان من شیعتنا عالماً بشریعتنا ، فاخرج ضعفاء شیعتنا من ظلم جهلهم الى نور العلم الّذی حبوناه ; جاء به یوم القیامة و على رأسه تاج من نور یضیئ لأهل تلک العرصات و حلّة لایقوم لأقلّ سلک منها الدنیا بحذافیرها .

 

ثم ینادی مناد : یا عباد الله ! هذا عالم من تلامذة بعض علماء آل محمّد (علیهم السلام) ، ألا فمن أخرجه فی الدنیا من حیرة جهله فلیتشبّث بنوره لیخرجه من حیرة ظلمة هذه العرصات الى نیرة الجنان ، فیخرج کلّ من کان فی الدنیا علمه خیراً أو فتح عن قلبه من الجهل قفلا أو أوضح له عن شبهة ».( [32] )

 

 

 

نصرت و یارى حضرت قائم علیه السّلام با تحصیل علوم و معارف دینى

 

کیفیّت سوّم ; سعى و اهتمام در تحصیل علوم و معارف دینى از اصول و فروع دین ، و نیز اهتمام در معرفت انسان نسبت به نفس خود در مقام فراگیرى علوم و رفع جهل از خود مى باشد .

و اینک چگونگى نصرت بودن این کیفیّت را در چند جهت بیان مى کنیم :

جهت اول: آنکه خود انسان هم از جمله کسانى است که هدایت او راجع به امام (علیه السلام)مى باشد ، پس همان طور که در هدایت دیگران نصرت حاصل مى شود ــ به بیانى که گذشت ــ همچنین تحصیل نمودن وسائل هدایت خود و سعى در آن نیز ; نصرت محسوب مى شود ، چنانچه در امر تقوا هم این خصوصیت ذکر شد.

جهت دوّم: آنکه علم مثل چراغ است که هرگاه روشن شود حتماً از آن روشنائى حاصل مى شود ، پس بنده هم بعد از آنکه واقعاً داراى مقام و مرتبه اى از علم نافع شد ، پس قهراً از علم او نور حاصل و افاضه مى شود ، و جاهلین از او هدایت مى یابند.

پس با این ملاحظه ; تعلّم و یادگیرى به منزله مقدّمه نصرت و یارى مى شود ، مثل آنکه انسان هرگاه خود را براى جهاد با اعداء مهیّا نماید ، به آنکه تحصیل اسلحه نماید ، و تعلّم کیفیّت مجادله و مقاتله را براى جهاد با اعداء نماید ، ــ مانند اسب دوانى و تیراندازى ــ پس با این آمادگى در مقدّمات ; نصرت در جهاد فى سبیل الله مى شود ، و به این مقدار شخص داخل در زمره انصار شده ، و فائز به فضیلت آنها مى شود.

پس همچنین است در علوم که از براى هدایت کردن مهیّا مى شود ، و این هدایت از افضل کیفیّات نصرت و یارى امام (علیه السلام)است ، و اگر چه تعلّم به این دو عنوان ــ فى نفسه بر حسب این بیان مزبور ــ عنوان نصرت مى شود ، ولى این خصوصیت در آن مؤکّد مى شود هر گاه نصرت امام (علیه السلام) را در هنگام اشتغال به یادگیرى قصد کند ، یعنى متذکّر این جهت باشد ، و این علاوه بر فوائد و فضائل دیگر است که از جهت حصول آنها اقدام به یادگیرى علم مى کند ، پس نصرت امام (علیه السلام)را هم یکى از آن دواعى قرار دهد ، و افضل از جمیع فوائد دیگر بداند .

جهت سوّم : آن جهتى است که در عنوان دوازدهم از عناوین نصرت بودن تقوا ذکر شد .( [33] )

جهت چهارم : آن جهتى است که در فصل سوّم از همین باب ان شاء الله خواهد آمد.

 


[1] ــ نهج البلاغه فیض : ص 966 ضمن نامه 45 :

 

[2] ــ سوره نساء آیه 69

 

[3] ــ کافى : ج2 ص78 حدیث12 .

 

[4] ــ کافى : ج2 ص233 حدیث10 .

 

[5] ــ بحارالانوار ج53 ص175.

 

[6] ــ کافى ج2 ص76.

 

[7] ــ کافى ج1 ص30.

 

[8] ــ ترجمه: براى ما زینت باشید ، و براى ما مایه ننگ و عار نشوید. بحارالانوار ج71 ص31 حدیث3 با اندکى تفاوت.

 

[9] ــ رجوع شود به بحارالانوار ج36 ص4 باب «انّ الوالدین رسول الله وامیرالمؤمنین(علیهما السلام)».

 

[10] ــ جامع الاخبار ص 101 .

 

[11] ــ ترجمه : اگر این اصحاب نبودند هرآینه آثار ما کهنه و مندرس مى شد .( وسائل الشیعة : ج27 ص142 حدیث33429 با اندکى اختلاف) .

 

 صـ بحارالانوار ج70 ص249 حدیث25 با اندکى تفاوت.

 

[13] ــ حقوق غیر واجبه حقوقى است که در جمله اى از اخبار وارد است که : هر کس در طىّ سال باید از مال خود چیزى در وجه امام (علیه السلام)و در امور ایشان انفاق نماید ، غنى به قدر غناء خود و فقیر به قدر فقرش و فضل آنهم بسیار است . «منه ره»

 

 

[14] ــ رجوع شودبه بحارالانوار: ج27 ص198 حدیث62 ، وص308 باب8 ، وص311 باب9.

 

[15] ــ کافى ج1 ص38 حدیث7.

 

[16] ــ سوره توبه : آیه103 .

 

[17] ــ ترجمه: خواه بر آنان طلب آمرزش کنى یا استغفار نکنى  ، اگر هفتاد مرتبه بر آنان طلب آمرزش کنى خداوند هرگز آنان را مورد غفران خود قرار نمى دهد.(سوره توبه آیه80) .

 

[18] ــ ترجمه: خواه انذار کنى و بترسانى آنها را یا نترسانى آنها را ، آنان ایمان نمى آورند.(سوره بقره آیه 6).

 

[19] ــ به صفحه 29 مراجعه شود.

 

[20] ــ اشاره به آیه مبارکه زکات در سوره توبه آیه 60 مى باشد .

 

[21] ــ بحارالانوار ج18 ص181 حدیث11.

 

[22] ــ سوره مائده آیه 32 .

 

[23] ــ کافى ج 4 ص 210 حدیث 2

 

[24] ــ براى اطلاع بیشتر از احادیثى که در این مورد نقل شده به کتاب شریف کافى ج 2 ص 210 باب « فی احیاء المؤمن » مراجعه شود .

 

[25] سوره نحل آیه 125 .

 

[26] ــ کافى ج 2 ص 316 حدیث 8 .

 

[27] ــ حضرت در این نامه مالک را امر مى کنند به تقوا و ترس از خدا ، و برگزیدن فرمان او ، و پیروى از کتاب خود که در آن واجبات و مستحباتى را امر فرموده که کسى خوشبخت نمى شود مگر به پیروى از آنها ، و بدبخت نمى شود مگر با انکار و ضایع کردن آنها ، و اینکه خداوند متعال را با قلب و دست و زبانش یارى کند ، چراکه خداوند متکفّل و ضامن شده که یارى کننده خود را یارى نماید ، و کسى که ارجمند و عزیز داند او را عزّت بخشد . ( نهج البلاغه فیض ص991 نامه53 ).

 

[28] ــ رجوع شود به تفسیرامام حسن عسکرى (علیه السلام) ص339 ـ 345.

 

[29] ــ تفسیرامام حسن(علیه السلام) ص344 حدیث224.

 

[30] ــ تفسیر امام حسن(علیه السلام)ص344 حدیث225.

 

[31] ــ کافى ج1 ص34 ضمن حدیث1.

 

[32] ــ ترجمة : حضرت على (علیه السلام) فرمودند: هرکس از شیعیان ما عالم به احکام شریعت ما باشد و ضعیفان از شیعیان ما را از تاریکى جهل به نور علمى که بخشیده ایم راهنمائى کند ، روز قیامت مى آید در حالیکه بر سر او تاجى نورانى است و بر همه اهل محشر نور افشانى مى کند ، و بر تن او لباسى قیمتى است که قیمت یک رشته از نخ آن به دنیا و پیرایه هایش مى ارزد.

 

سپس منادى ندا مى کند که: اى بندگان خدا! این دانشمندى از بعضى شاگردان آل محمّد (صلى الله علیه وآله)است ، آگاه باشید ; هرکسى را در دنیا از حیرت جهل و نادانى بیرون آورده ; به نور او چنگ زند تا او را از حیرت تاریکى محشر به نور بهشت برساند ، پس تمام کسانیکه در دنیا از او خیرى را آموخته بودند ، یا از قلبشان قفل جهل و نادانى را بازکرده ، یا شبهه اى را از آنها حلّ کرده باشد ; خارج مى شوند. (تفسیرامام حسن عسکرى (علیه السلام) ص 339 حدیث 215) .

 

[33] ــ به ص 33 مراجعه شود.

  • العبد شهریار سلیم زاده

نظرات (۲)

  • حسین گل افشان
  • به وبلاگ تعزیه زیارت سری بزنید ما همیشه به روزیم

                                            ورود به وبلاگ
    پاسخ:
    تشکر
  • مهندس احمدی
  • سلام وبتون خیلی جالب بود خوشحال میشوم به ما هم سری بزنید 
    پاسخ:
    ممنونم از لطفتان دوست عزیز
    موفق باشید
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">