یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الوِتْرَ المَوْتُورِ سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او سلام بر تو اى یگانه دوران
امام حسین(ع) «مؤتور» است (خون بر زمین مانده) و فرزند رشیدش حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه نیز «الموتور بابیه وجده» یعنی صاحب خون و خونخواه پدر و نیاکان بزرگوارش.

***
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم

.
.

پیوندهای روزانه

ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)

يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۳:۰۸ ب.ظ

 

 ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) از دیدگاه جامعه اسلامى

 

بر پژوهشگران، صاحب نظران و ارباب دانش پوشیده نیست که مسأله مهدویّت و اندیشه ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، یکى از مسایل بسیار حیاتى اسلام، و از اعتقادات قطعى عموم مسلمانان است، که شیعه و سنّى در طى قرون و اعصار متمادى همه بر این عقیده اتّفاق نظر داشته و آن را جزء عقاید قطعى خود مى دانند.

 

 

گرچه وجود این عقیده در اسلام به خصوص در میان شیعیان، از مسایل بسیار حایز اهمیّت، و از اعتقادات بنیادى محسوب مى شود، و از این رهگذر در میان همه مذاهب اسلامى، شیعیان بیش از همه با این عقیده شناخته شده اند، لذا برخى از افراد نا آگاه و بى اطّلاع، یا لجوج و معاند پیوسته کوشیده و مى کوشند تا این عقیده را در مذهب شیعه محصور کنند، ولى هرگز عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در اسلام اختصاص به شیعه ندارد.

 بلکه عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) مورد اتّفاق و اجماع همه مسلمین بوده، و کلیّه فِرَق اسلامى در این عقیده باهم اتّفاق نظر دارند، و حتّى فرقه ساخته شده «وهّابیت» نیز آن را جزء عقاید قطعى و مسلّم خود مى دانند و به طور جدّى از آن دفاع مى نمایند، و معتقدند که: اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) بر هر مسلمانى واجب است، و جز افراد نادان و بى اطّلاع و بدعت گزار، منکر آن نخواهند بود.

به طور خلاصه، آنچه از مجموع منابع معتبر حدیثى و تاریخى شیعه و سنّى استفاده مى شود این است که: مسأله مهدویّت و عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)یکى از ضروریات دین مقدّس اسلام است که منکر آن از آیین اسلام بیرون است.

از این رو، کلیّه مسلمانان از شیعه و سنّى ـ و به طور کلّى عموم اُمّت اسلامى ـ عقیده دارند، که بر اساس روایات وارده، ناچار باید در آخر الزمان (و تاریک ترین دوران تاریخ بشر) مردى از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور کرده، بر همه کشورها مسلّط شود، و دین را تأیید بخشد، و سراسر روى زمین را پر از عدل و داد کند، و او از دودمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و از نسل حضرت فاطمه(علیها السلام) است.

 

 

از نظر مسلمانان، مسأله «مهدویّت» و عقیده به ظهور مهدى موعود(علیه السلام)یک اعتقاد عمیق دینى و مذهبى، و یکى از مهمترین و حسّاس ترین فرازهاى عقیدتى اسلامى است.

 

 

این عقیده در اسلام و به خصوص در میان شیعیان، از اعتقادات بنیادى و تردید ناپذیرى است که هیچ گونه شک و تردید در آن وجود ندارد.

 

 

عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان عقیده دارند که اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)از ضروریات مذهب است، و اخبار و روایات مربوط به آن حضرت، از طریق شیعه و سنّى به حد «تواتر» رسیده است.

عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک مهدى موعود(علیه السلام)که در روایات متواتر اسلامى با اوصاف: «قُرشى، هاشمى، فاطمى، علوى، حسنى، و حسینى» معرّفى گردیده، و نویدهاى ظهور مبارک آن حضرت سالها پیش از ولادت با سعادتش از زبان مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندان پاکش(علیهم السلام) براى اُمّت اسلامى بازگو شده، یک امر قطعى و مسلّم است.

 

 

عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، وعده قطعى خداوند است، و نویدهاى ظهور آن موعود جهانى در قرآن کریم و روایات اسلامى به صورتى گسترده در نهایت وضوح و روشنى بیان شده است.

 

 

عموم مسلمانان عقیده دارند که طبق وعده هاى قرآن کریم و روایات اسلامى، در آینده تاریخ و در آخر الزمان، مردى از اهل بیت به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور خواهد کرد که دین را تأیید، و عدل و داد را آشکار خواهد نمود، و دشمنان دین و انسانیّت چه بخواهند و چه نخواهند، سرانجام او ظاهر مى شود، و بر همه کشورها و ممالک اسلامى مسلّط مى گردد.

 

 

در زمان او اسلام جهانگیر مى شود، سراسر روى زمین پر از عدل و داد مى شود، پرچم توحید و یکتاپرستى در همه جهان به اهتزاز در مى آید، دینى جز دین مبین اسلام باقى نمى ماند، نظام جهانى بر اساس ایمان به خدا و احکام اسلام استوار مى گردد، بر تمام جهان دین واحد، قانون واحد، نظام واحد، و رهبر واحد حکومت مى کند، و در همه جا صلح و صفا ایجاد مى شود، و حقّ و عدالت پیروز، و ظلم و ستم یکسره از بین مى رود.

 

 

عموم مسلمانان عقیده دارند که با جهانى شدن ظلم و ستم، فساد و تبهکارى و وجود حکومت هاى ظالمانه با معیارهاى غیر عادلانه در سطح جهان، از نقطه نظر رحمت الهى، ظهور مهدى موعود(علیه السلام) یک ضرورت اجتناب ناپذیر است که طبق وعده هاى صریح اسلامى آنچنان که در قرآن کریم واخبار اهل بیت(علیهم السلام) آمده است، سرانجام باید ظاهر شود; کاخهاى ستمگران را برسرشان فرو ریزد، پرچم حقّ و عدالت را بر فراز گیتى به اهتزاز درآورد، ریشه ظلم و بیداد را از بیخ و بن برکند، و بر ویرانه هاى کاخ جبّاران و ستمکاران، جهانى آباد و آزاد بنیان نهد، و انسانها را از زیر یوغ استعباد، استثمار و استعمار رهایى بخشد.

 

 

آرى خواننده گرامى! عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان، عقیده دارند که ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) یک امر محتوم و مسلّم است که بدون تردید واقع خواهد شد، و کفر کافران، لجاجت منکران و سرسختى معاندان، در تحقّق اراده و مشیّت الهى، و ظهور منجى آسمانى، کمترین اثرى نخواهد داشت، و از این رو همه منتظر و چشم به راهند، و همه انتظار روزى را مى کشند که نداى نوید ظهور «منجى موعود» در سرتاسر جهان طنین انداز شده، همه ساکنان روى زمین، طنین آن نداى آسمانى را با گوش خود بشنوند، و از جان و دل اجابت کنند، و سر از پا نشناخته شتابان به سویش روان گردند.

 

 

اینک براى این که مهدى موعود اسلام را بشناسیم، و بدانیم که اسلام در زمینه ظهور آن یکتا بازمانده حجج الهى چه نویدهایى را به مسلمانان و مردم جهان داده است، فشرده مطالبى را که در دریاى ژرف و ناپیدا کرانه متون اصیل اسلامى آمده است در اینجا مى آوریم.

 

 

آنچه در مقام معرّفى مهدى موعود(علیه السلام)، در منابع معتبر شیعه و سنّى آمده، بدین قرار است:

 

 

«او، حجّت خدا، خاتم اوصیا، رهایى بخش اُمّت، مهدى، منتظر، قائم آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)، صاحب الأمر، صاحب الزمان، عدالت گستر، بقیّة اللّه، صاحب شمشیر، ظاهر کننده دین، خلف صالح، باعث، وارث، صاحب، خالص، صاحب الدار ( صاحب خانه ) مأمول، مؤمَّل، ( امید آینده ) نایب، برهان، باسط (گسترنده)، ثائر (انقلابى)، منتقم، سیّد، جابر (ترمیم کننده دین)، خازن (خزینه دار علوم الهى)، امیر امیران، قاتل تبهکاران، آقاى دو جهان، و امام منتظر براى تأسیس حکومت عدل الهى است».

پدرش گنج دانش ایزدى، امام حسن عسکرى(علیه السلام)، و مادر بزرگوارش نرجس خاتون بانوى کنیزان جهان از بیتى رفیع و خاندانى جلیل است که از امام حسن عسکرى(علیه السلام)فرزندى جز آن آخرین حجّت خدا از این بانوى بزرگوار نمانده است.

در سال 255 هجرى قمرى، در سپیده دم پانزدهم ماه شعبان در شهر «سامرّا» پایتخت عبّاسیان چشم به جهان گشود. نامش، نام پیامبر ـ محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) ـ و کنیه اش کنیه پیامبر ـ ابوالقاسم ـ است.

 

 

«ولادت با سعادتش از دشمنان پنهان ماند، و نام و نشانش از بدخواهان در نهان; زیرا حکومت خون آشام وقت و دستگاه ستمگر خلافت، سخت در پى او و مشتاق یافتن و نابود ساختنش بود، و تمام نیروى خود را در اطراف خانه امام حسن عسکرى(علیه السلام)متمرکز کرده و دهها جاسوس به کار گرفته بود، و بر هر جاسوسى، جاسوسى دیگر گمارده بود تا از ولادت ولىّ خدا حضرت بقیّة اللّه(علیه السلام)آگاه شده، نور خدا را خاموش کند، ولى مشیّت خداوند بر آن تعلّق گرفته بود که حجّت خود را از گزند دشمنان حفظ کند».

با شهادت پدر بزرگوارش امام حسن عسکرى(علیه السلام) در شب هشتم ربیع الاول سال 260 هجرى قمرى، بار دشوار و توان فرساى امامت بر دوش او نهاده شد، و به فرمان حکمت آمیز پروردگار، از مردم «غیبت» اختیار فرمود.

دوران غیبت آن حضرت دو بخش متمایز دارد:

 

 

1 ـ غیبت صغرى یا کوتاه مدّت ـ سال 255 تا 329 هجرى ـ که در این دوره شیعیان مى توانستند توسط سفیران چهارگانه اش با آن حضرت تماس بگیرند و با وى ارتباط برقرار کنند.

 

 

این چهار تن نایب خاص، که شیعیان مى توانستند در دوران غیبت صغرى توسط آنها با حضرت مهدى(علیه السلام) تماس بگیرند و مشکلات خود را به ناحیه مقدّسه برسانند و پاسخ هاى لازم را دریافت نمایند، عبارتند از: جناب عثمان بن سعید عمروى، محمّد بن عثمان بن سعید، حسین بن روح نوبختى و على بن محمّد سمرى، که با رحلت او باب «نیابت خاص» بسته شد.

 

 

2 ـ غیبت کبرى یا بلند مدّت که تا امروز ادامه یافته است. در این دوره سفیر و نایب خاصّى براى آن حضرت نیست، و راه تماس رسمى و آشکار براى مردم وجود ندارد. و بر آنهاست که از نوّاب عام امام(علیه السلام)ـ یعنى از فقهاى پارسا وخویشتن دار ـ پیروى کنند.

غیبت صغرى از همان لحظه ولادت حضرت ولى عصر(علیه السلام) آغاز مى شود و تا روز وفات چهارمین سفیر حضرتش ادامه مى یابد ولى دوران سفارت، از رحلت حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) آغاز شده و تا وفات على بن محمّد سمرى، امتداد مى یابد.

بنابراین، طول غیبت صغرى 74 سال تمام، و مدّت سفارت سفیران چهارگانه 69 سال و شش ماه و پانزده روز است.

 

 

به هر حال، نهان زیستى آن حضرت بدین معناست که دور از چشم مردمان ولى زیر همین آسمان کبود بسر مى برد. اگر برخوردى هم برایش پیشامد کند، اغلب ناشناخته مى ماند و دیدارهایش با شیعیان تنها به اذن خداست.

 

 

هم اکنون ـ سال 1414هجرى قمرى ـ نزدیک به 1159 سال از عمر شریفش مى گذرد و بنا به اراده و مشیّت حکیمانه الهى، هنوز شاداب، جوان و نیرومند است.و این حالت کهنسالى و نافرسودگى او، بهترین محک براى رسوایى و سیه رویى دروغگویان و دروغ پردازان «مهدى نما» و مدّعیان مهدویّت است.

 

 

مهدى قائم(علیه السلام) وارث نهایى فضایل و کمالات انبیاء و اولیاء خداست. در خرد و دانش از همه پیشتر است، و در طاعت و عبادت و بندگى از همه پیشروتر، و در کرم و بخشش از همه پیشگام تر، و در شجاعت و شهامت و رشادت از همه پیشتازتر است.

از کنار خانه کعبه ـ مکّه مکرّمه ـ قیام شکوهمند خود را آغاز مى کند، نخبه ترین پارسایان دلیر، و برگزیده ترین جنگاوران پرهیزکار آن زمان که 313 نفرند ـ هم شمار یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگ بدر ـ به دورش حلقه مى زنند، و چون دژى محکم و استوار او را در میان مى گیرند.

 

 

خبر ظهور او به سرتاسر جهان مى رسد، و چون ده هزار نفر از مردمان دیندار و یکدل و نیرومند ـ هم شمار یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در فتح عظیم مکّه ـ به یاریش بشتابند و فرمانش را گردن نهند از مکّه بیرون مى آید و با نبردى آزادى بخش و سخت خونین، ملّت هاى اسیر و به دام افتاده را رهایى مى بخشد.

 

 

سپاه پیروزمند آن یگانه منجى عالم که در هیچ برخوردى شکست نمى خوردسراسر گیتى را تسخیر مى کند، تمامى دولت هاى ستمگر و باطل را از روى صفحه زمین، بر مى اندازد، و حکومت واحد جهانى را بر اساس موازین عدالت اسلامى تشکیل مى دهد، فرمانروایى زمین به بندگان صالح، شایسته و نیک کردار خدا مى رسد، و ستمدیدگان و مستضعفان، وارث ثروتها، نعمت ها و قدرت ها در پهنه گیتى مى شوند چنان که خداوند متعال مى فرماید:

 

 

(وَنُرید أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضعِفُوا فِی الأَرْضِ، وَنَجْعَلَهُمْ أئِمّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ).

«وما اراده کرده ایم که بر کسانى که در روى زمین به ضعف کشیده شده اند، منّت نهاده، آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم».

 

 

در سایه چنین حکومتى، ظلم، جور، جفا، تعدّى و تجاوز، و جنایت و خیانت ریشه کن مى گردد.و برادرى و برابرى و عدالت و محبّت، همه جا را فرا مى گیرد. تعالیم سعادت بخش اسلام به بهترین شکل به اجرا در مى آید، و آئین جاوید رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بر همه سرزمینها سایه گستر مى شود.

در تمام معابدى که غیر خدا پرستش مى شد تنها خدا را مى پرستند، و همگان به کیش توحید مى گرایند، و آنها که به هیچ رو در برابر منطق و برهان سرفرود نمى آورند و هنوز به وسوسه نفس و ابلیس، به بتها و طاغوتها دلبستگى تامّ وتمام دارند و به حکومت «اللّه» به هیچوجه گردن نمى نهند، نابود مى گردند.و جانیان، زورگویان، آشوبگران و گردنکشان همگى از بین مى روند.

 

 

انتقام خون شهیدان راه حق ـ  بویژه سرور آزادگان حضرت حسین بن على(علیه السلام) ـ از جلاّدان وخونخواران گرفته مى شود.

زمین، برکات بى شمار خود را نثار مقدم مبارک حضرتش مى نماید، و گنجهاى پربهایش را براى او آشکار و پدیدار مى سازد. همه جا سبز، خرّم، شاداب و شکوفا مى گردد، آسمان نیز نعمت هاى بى مانندش را بر زمین فرو مى بارد. فراوانى نعمت و برکت، به گونه اى زندگى را براى مردم شیرین و دلپذیر مى سازد که مردگان آرزوى برگشت به دنیا و زندگى دوباره را مى کنند.

حضرت مهدى(علیه السلام) دست عنایت خود را بر سر مردم مى گذارد، و با پرتوى از ولایت، به آنان رشد عقلانى و کمال اخلاقى مى بخشد. و زمین به نور پروردگار جهان، پر فروغ و درخشان مى گردد.

 

 

هرکجا ویرانه اى باشد، به فرمان حضرتش آباد مى شود. أمن وأمان بر همه جا سایه افکن شده، و ترس، هراس و نگرانى از میان مى رود تا حدّى که زنى تنها، با زیب و زیور، مسافتى طولانى را مى پیماید بدون آن که هراسى از راهزنان یا درندگان به دل راه دهد.

اموال عمومى وثروت هاى همگانى را میان مردم یکسان بخش و پخش مى نماید،و مردم آنچنان دست گشاده و سخاوتمند و مهربان خواهند شد که انسان حاجتمند، بدون آن که لازم باشد تمنّایى کند یا تقاضایى بر زبان آورد یا دست نیاز به سوى این و آن دراز کند، از جیب برادر ایمانى خود به اندازه نیاز بر مى دارد، و پس از فراغ و گشایش، آن را باز مى گرداند.

تعلیم و تربیت در زمان آن حضرت گسترش مى یابد;  حضرتش چندین برابر علوم و معارفى را که فرستادگان الهى براى بشر آورده اند، آشکار مى سازد.

سطح دانش مردم آنچنان بالا مى رود که زنان، در خانه یاراى آن را دارند که بر پایه کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) قضاوت کنند.

خلاصه مطلب آن که، روزگار زرّین تاریخ بشر، که مصلحان و اندیشمندان جهان به نام هاى گوناگون چون: «مدینه فاضله»، «شهر آفتاب»، و سرزمین «الدورادو» از آن یاد کرده اند همین دوران است که نوید تحقّق حتمى و قطعى آن در یک آیه از آیات قرآن مجید به اجمال آمده است آنجا که خداى عزّوجلّ مى فرماید:

 

 

(وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنوُا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلهِمْ، وَلَُیمَکِنِنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذی ارْتَضى لَهُمْ وَلَیُبَدّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدونَنِی لایُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).

«خداوند به کسانى از شما، که ایمان آورده و عمل نیک و شایسته انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنها را خلیفه روى زمین خواهد گرداند، همان گونه که مردم پیشین را خلافت روى زمین بخشید. و دین و آیینى را که برایشان پسندیده در سراسر جهان گسترده و پابرجا خواهد ساخت، و ترس و هراسشان را به آرامش وامنیّت مبدّل خواهد نمود، آنچنان که همگان تنها مرا پرستش نمایند، و چیزى را شریک من قرار ندهند و بعد از آن هرکس که کافر شود از پلیدان و بدکاران خواهد بود».

 

 

در این آیه قرآن، چهار نوید اساسى به مؤمنان صالح داده شده است:

 

 

1 ـ حکومت واحد جهانى بارهبرى آخرین حجّت خدا حضرت مهدى(علیه السلام) به وسیله مردمان صالح و با ایمان اداره خواهد شد.

 

 

2 ـ نظام کامل و عالى اسلامى در سراسر گیتى، برقرار خواهد شد و قوانین نجات بخش و سعادت آفرین اسلام دقیقاً به مرحله اجرا در خواهد آمد.

 

 

3 ـ بیم و هراس توده مردم به آسایش و امنیّت مبدّل خواهد گشت.

 

 

4 ـ همگان، خداى یکتاى بى همتا را خواهند پرستید، و هرگونه شرک، کفر و بت پرستى ریشه کن خواهد گردید.

 

 

چکیده و عصاره این چهار برنامه، همان جمله معروف و مشهورى است که شیعه و سنّى در کتاب هاى معتبر خود نقل کرده اند، و بیش از هر عبارت دیگرى در مورد خروج قائم آل محمّد(علیه السلام) بر زبان مبارک پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و دودمان پاکش(علیهم السلام)جارى گشته که فرموده اند:

 

 

«یَمْلأُ الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَما مُلئِت ظُلماً وجَوْراً».

«سراسر روى زمین را پر از عدل و داد مى کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است».

 

 

زمان ظهور منجى عالم تعیین نشده است.سبب این «نامعیّنى»، وابستگى مستقیم زمان ظهور به پندار و گفتار و کردار آزادانه مردم است.

 

 

این بود فشرده آن چیزى که جامعه اسلامى و به خصوص شیعیان دوازده امامى درباره مهدى موعود(علیه السلام) و ظهور او، بدان عقیده دارند، و چشم به راه هستند، و از همه منادیان آزادى و مدّعیان بشر دوستى که به دروغ، هر روز در گوشه اى از جهان نداى آزادى سر مى دهند ولى خود در فرصت هاى مناسب آزادى را از ریشه و بن بر مى کنند، بیزارند، و تنها در انتظارِ ظهور آن یگانه منجى آسمانى و مصلح الهى بسر مى برند.

 

 

و این بود خلاصه آن اخبار و احادیثى که علما، دانشمندان و حدیث نگاران اسلام ـ از شیعه و سنّى ـ از عصر معصومین(علیهم السلام) تا به امروز، آنها را در کتاب هاى معتبر و پر ارزش خود درباره مهدى موعود(علیه السلام) روایت نموده اند، و در گردآورى آنها از زبان مبارک پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و دیگر پیشوایان معصوم(علیهم السلام) و صحابه و تابعین تلاشها کرده اند، ودر تدوین و تألیف آنها رنجها کشیده اند. و در این راه، جانبازیها و فداکاریها کرده اند تا آنها را دست نخورده و بدون هیچ گونه دخل و تصرّفى در نهایت رعایت امانت، به دست ما بسپارند.

 

اصالت مهدویّت و انکار ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) از سوى برخى از مغرضان و متعصّبان

مسأله مهدویّت و عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)، یکى از مسائل بسیار مهمّ و مشهور اسلامى است که ریشه هاى ثابت آن در کتاب و سنّت ـ آیات و روایات ـ قرار داشته، و در منابع و مدارک اهل سنّت نیز درباره آن از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)وائمّه معصومین(علیهم السلام)، و صحابه و تابعین روایت شده است، وحتّى در معروفترین و معتبرترین و اصولى ترین منابع حدیثى اهل سنّت مانند «مسند احمد حنبل»( [38] ) و «صحاح ستّه»( [39] ) روایات مربوط به آن حضرت به فراوانى آمده است.

 

 

با این حال، برخى از متعصّبان، مغرضان و کج اندیشان، و یا افراد عنود و لجوج، ویا بالاتر از آن، تحصیل کرده هاى از خود راضى ـ از اهل سنّت ـ که علم و دانش خود را بالاتر از حقّ و حقیقت مى پندارند، و همه چیز را با معلومات ناقص خود مى سنجند، و به هرچه با معلومات ناقص شان سازگار نباشد با دیده تردید و انکار مى نگرند، و زبان به ایراد و اعتراض مى گشایند، موضوع بدین روشنى را مخدوش نموده، و پس از گذشت چهارده قرن از این واقعیّت ـ در عصر تمدّن و فرهنگ ـ تمام مطالب کتابهاى خودشان را نادیده گرفته، و عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) را افسانه اى پنداشته اند که فقط شیعه معتقد به آن است!!( [40] )

 

 

غافل از این که مسأله مهدویّت و عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در اسلام، مسأله اى اصیل و ریشه دار است، و اختصاص به «تشیّع» ندارد، و قبل از این که یک عقیده «شیعى» باشد، یک عقیده اسلامى ثابت و خالص است که مدّت چهارده قرن از عمر آن مى گذرد، و در طول این مدّت پیوسته مورد اتّفاق و اجماع عموم مسلمانان بوده، و علما، دانشمندان، نویسندگان، محققان ومحدّثان ـ از شیعه و سنّى ـ در این باره کتابها، رساله ها و مقاله ها نوشته اند، تا آنجا که هم اکنون بیش از پنجاه جلد کتاب معتبر مستقل درباره وجود مقدّس حضرت مهدى(علیه السلام) از علماى اهل سنّت( [41] ) و متجاوز از یکهزار جلد کتاب مستقل در مسأله مهدویّت در دست است( [42] ) که این خود دلیل قاطعى بر اصالت مسأله مهدویّت و ریشه دار بودن این عقیده است.

 

 

البته ما در اینجا در مقام پاسخگویى به افتراهاى نارواى این گونه افراد عنود و ماجراجو نیستیم. و پیش از این، دانشوران، پژوهشگران و اندیشمندان آزاد اندیش و منصف جهان در این باره حقّ مطلب را ادا کرده، و پاسخ یاوه گوئیهاى آنان را داده اند، ولى آنچه گفتن و نوشتن آن بر یک انسان مسلمان با ایمان لازم است و به صراحت باید اعلام نماید این است که،مهدى موعود(علیه السلام) یک انسان عادى و یا قهرمان خیالى نیست، بلکه او حجّت خدا، و جانشین پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، و مردى الهى و آسمانى، و مظهر قدرت خداوند است که پذیرش و انکار او از سوى شخصى یا گروهى، ذرّه اى از شکوه و عظمت او نمى کاهد، زیرا او چون مهر تابان و خورشید فروزانى است که سرانجام به هر خانه اى خواهد تابید، و از هر روزنه اى خواهد درخشید، و هرگز تیرگى اندیشه جاهلان و تنگ نظرى خفّاشان، از نور افشانى آن آفتاب عالمتاب مانع نخواهد شد.

 

 

شب پره گر وصل آفتاب نخواهد***رونق بازار آفتاب نکاهد

 

 

آرى! ظهور مبارک حضرت مهدى(علیه السلام) از وعده هاى حتمى پروردگار است، و خداوند در وعده هایش تخلّف نمىورزد، و بى شک قیام شکوهمند آن مصلح پیروز تحقّق خواهد یافت، و دنیا را آن چنان که پر از ظلم و جور شده، از عدل و داد پر خواهد نمود و انکار منکران، لحظه اى آن را به تأخیر نخواهد انداخت.

 

 

همچنین اعتراض معترضان، که بدون توجّه به دلایل روشن و براهین آشکار، بى مهابا به پیش مى تازند، و از شنیدن حقّ و پذیرفتن آن امتناع مىورزند، در تحقّق ظهور آن مصلح الهى هیچ گونه اثرى نخواهد داشت، و ظهورش بدون تردید به وقوع خواهد پیوست، و کسى را یاراى مقاومت در برابر آن نخواهد بود.

 

 

(وَیَسْتَنْبِؤُنَکَ أحَقٌّ هُوَ قُلْ اِی وَرَبّی إنَّه لَحَقٌّ وَما أنْتُمْ بِمُعْجِزین).( [43] )

 

 

«از تو مى پرسند آیا به راستى آن حقّ است؟ بگو: آرى! به پروردگارم سوگند، که آن حقّ است و شما هرگز راه فرارى ندارید».( [44] )

 

 

(فَوَرَبِّ السَماءِ وَالأَرض أنّه لَحَقٌّ مثلَ ما أنّکُمْ تَنْطِقونَ).( [45] )

 

 

«به پروردگار آسمان و زمین سوگند، که این وعده، همانند این که شما با یکدیگر سخن مى گویید حقّ و حقیقت است».

                                             

   3 ـ ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) از دیدگاه صحابه و تابعین

 

 

اگر ما از این قرن خودمان ـ که قرن چهاردهم هجرى، و عصر برخوردها، تضادها، و ستیز مکتبها و تمدّنهاست ـ بگذریم، و بخواهیم این مسأله را تا عصر رسالت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)مورد بررسى قرار دهیم، مى بینیم که اصل مسأله مهدویّت و ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در چهارده قرن گذشته، بین تمام مسلمانان مطرح بوده است، و صحابه بزرگ رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و تابعین، و سپس تابعین تابعین، و سایر طبقات روات، از آن زمان تا به امروز، روایات مربوط به آن حضرت را با تمام مشخّصات، اوصاف و نشانه ها روایت نموده، و علما و محدّثان بزرگ اسلامى نیز آنها را در کتابهاى خود گردآورى نموده، و حتّى برخى از آنان در این خصوص کتابهاى مستقلّى تألیف کرده اند.

 

 

بسیارى از شخصیّتهاى سرشناس علمى، ادبى و سیاسى نیز ایمان و عقیده خود را نسبت به این موضوع، در اشعار و کتاب ها اظهار داشته اند و در موارد متعدّدى اصالت این عقیده را مورد تأیید قرار داده، و در فرصت هاى مناسب سخنانى در این رابطه ابراز داشته اند که در کتب تاریخ ثبت گردیده تا در اختیار آیندگان قرار بگیرد.

 

 

در این زمینه، شواهد بسیار زیادى از کتب حدیث، تاریخ، تفسیر، لغت، جغرافى، رجال، عقاید، کلام، و حتّى شعر و ادب ـ از عربى و فارسى ـ در دست داریم که نشانه اصالت مهدویّت و حقیقت این اعتقاد بزرگ اسلامى است. اینک قسمتى از آنچه که در این زمینه از شخصیتهاى علمى، ادبى و سیاسى نقل شده، مى آوریم:

 

 

ابن عبّاس مى گوید:

 

 

«شبها و روزها سپرى نمى شود ـ جهان به پایان نمى رسد ـ جز این که جوانى از ما اهل بیت زمام اُمور را به دست مى گیرد که دستخوش فتنه ها نمى شود و خود فتنه بر نمى انگیزد.

 

 

گفته شد: چگونه است که پیر مردان شما از آن محروم مى شوند و جوانان شما به آن مى رسند؟!

 

 

گفت: آرى! این امانت خدا است، به هرکس بخواهد عطا مى فرماید».( [46] )

 

 

ممکن است کسى خیال کند که ابن عبّاس، شخص دیگرى غیر از حضرت مهدى(علیه السلام)را قصد کرده است، ولى روایات صریحى که مکرّراً از او نقل شده، آن را توضیح مى دهد که منظور، همان مهدى موعود(علیه السلام) است.( [47] )

 

 

عبداللّه بن عمر مى گوید:

 

 

«مهدى(علیه السلام) کسى است که حضرت عیسى(علیه السلام) از آسمان بر او نازل مى شود و پشت سر او نماز مى خواند».( [48] )

 

 

عثمان بن عفّان مى گوید:

 

 

«از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) شنیدم که مى فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند که نُه نفر آنها از فرزندان حسین(علیه السلام) هستند. و مهدى این اُمّت از ما ـ اهل بیت ـ است.

 

 

هرکس که بعد از من به آنها تمسّک جوید، به ریسمان الهى تمسّک جسته، و هرکس از آنها دورى گزیند، از خداى تعالى دورى گزیده است».( [49] )

 

 

حذیفة بن یمان مى گوید:

 

 

«از پیامبر اکرم شنیدم که فرمود: واى بر این اُمّت از دست پادشاهان ستمگرى که بندگان خدا را مى کشند و آنها را مى ترسانند... هنگامى که خداوند اراده کند که عظمت و عزّت اسلام را باز گرداند همه ستمگران سرکش و عنود را هلاک مى سازد که او بر هرچه بخواهد، قادر است. او این امّت را پس از آن که تباه شده اند، اصلاح مى کند. اى حذیفه! اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را به قدرى طولانى مى سازد تا این که مردى از اهل بیت من جهان را مالک شود، و اسلام را آشکار و ظاهر گرداند، و خداوند هرگز در وعده خود تخلّف نمىورزد».( [50] )

 

 

طاووس یمانى مى گوید:

 

 

«بسیار دوست داشتم که نمیرم تا آن که زمان حضرت مهدى(علیه السلام) را درک کنم، زیرا در آن زمان به پاداش نیکوکاران افزوده مى شود، و از گناه گنه کاران جلوگیرى مى شود، و آن حضرت مال را به فراوانى بخشش مى کند، و بر مسئولین کشورى بسیار سخت مى گیرد، و بر بى نوایان بسیار رؤوف و مهربانست».( [51] )

 

 

 

 

 

ابن سیرین مى گوید:

 

 

«به طور قطع، حضرت مهدى(علیه السلام) بر بسیارى از پیامبران برترى دارد».( [52] )

 

 

کعب الاحبار مى گوید:

 

 

«من مهدى(علیه السلام) را در اسفار ـ کتابهاى ـ همه پیامبران مى یابم، که در داورى او هیچ ستم و تباهى وجود ندارد».( [53] )

 

 

همو در جاى دیگرى مى گوید:

 

 

«مهدى قائم(علیه السلام) که از نسل على بن ابى طالب(علیهما السلام) است در اخلاق و اوصاف، شکل و سیما، هیبت وشکوه چون عیسى بن مریم(علیه السلام) است. خداى تعالى آنچه به پیامبران داده، به او نیز با اضافات بیشترى خواهد داد».( [54] )

 

 

صعصعة بن صوحان مى گوید:

 

 

«آن شخص بزرگوارى که حضرت عیسى(علیه السلام) پشت سر او نماز مى گزارد، دوازدهمین نفر از عترت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و نهمین نفر از فرزندان امام حسین(علیه السلام)است. اوست خورشید فروزانى که از مغرب طلوع مى نماید، در بین رکن و مقام ـ در کنار کعبه ـ ظاهر مى شود، و زمین را ـ از وجود ستمگران ـ پاک مى سازد، و ترازوى عدل را برقرار مى نماید، به طورى که هیچ فردى به فرد دیگرى ستم نخواهد کرد».( [55] )

 

 

زید شهید(رضی الله عنه) مى فرماید:

 

 

«خداوند به وسیله ما شناخته مى شود، و به وسیله ما پرستیده مى شود، و ماییم راهنمایان به سوى خدا. محمّد مصطفى(صلى الله علیه وآله وسلم)از ماست. على مرتضى از ماست. و مهدى، قائم این اُمّت، از ماست... خداوند او را بعد از امامت امامان معصوم(علیهم السلام)ظاهر مى گرداند، و او دنیا را پر از عدل و داد مى کند همان گونه که پر از ظلم و ستم شده است».( [56] )

 

 

شعر حکیم بن عیّاش کلبى، شاعر بنى اُمیّه:

 

 

در بیشتر منابع تاریخى که توسّط مورّخان عامّه تألیف شده نوشته اند که: وقتى جناب زید فرزند رشید امام چهارم، بر ضدّ حکومت جبّار هشام بن عبدالملک قیام کرد و سرانجام به شهادت رسید و پس از مرگ، بدنش را در کوفه به دار آویختند، حکیم بن عیّاش کلبى که از دشمنان سرسخت خاندان نبوّت بود، این شعر را خطاب به بنى هاشم گفت:

 

 

صَلبنا لَکمْ زیداً على جذعِ نَخلَة***وَلَم أرَ مَهْدیّاً عَلى الجذع یُصْلبُ

 

 

«زید انقلابى شما را بر تنه نخلى به دار آویختیم، و من فکر نمى کنم که مهدى بر تنه نخل آویخته شود».

 

 

مقصود شاعر این است که آن مهدى که ظهور مى کند، فاتح همه کشورها مى شود و بر تمام ممالک مستولى مى گردد، پس چگونه ممکن است جناب زید که بر تنه نخل به دار آویخته شد، مهدى موعود باشد؟!!

 

 

بعضى از مورّخان عامّه و برخى از همفکرانشان از منحرفان و روشنفکرها، این شعر را دلیل بر افسانه بودن مسأله مهدویّت گرفته اند، در صورتى که همین شعر دلیل بر واقعیّت داشتن مسأله مهدویّت است، زیرا همین شعر که در اوایل قرن دوّم هجرى گفته شده است به خوبى گواه بر این مطلب است که حتّى متعصّبان بنى اُمیّه نیز مى دانستند که مهدى موعود(علیه السلام)ازدودمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) واز نسل مطهّر على و فاطمه(علیهما السلام) است و همان گونه که در روایات آمده است او بر ضدّ دولت هاى جبّار وخودکامه قیام مى کند و پیروز مى شود، و لذا این شاعر مى گوید: اگر شما جناب زید را «مهدى» و نجات دهنده مى دانید نمى بایست شکست بخورد و کشته شود، یعنى آنچه ما درباره مهدى(علیه السلام)شنیده ایم این نیست که او مصلوب مى شود.

 

 

بنابراین، آیا این شعر دلیل بر سابقه ذهنى مردم نسبت به مسأله مهدویّت است، یا نشانه افسانه بودن ظهور مهدى موعود؟ قضاوت با خواننده است.( [57] )

 

 

گفتار منصور خلیفه عبّاسى:

 

 

سیف بن عمیره نقل مى کند: روزى در نزد ابوجعفر منصور ـ خلیفه عباسى ـ بودم که خود آغاز سخن کرد و به من گفت: اى سیف! به ناچار ندا کننده اى از آسمان به نام مردى از فرزندان ابوطالب ندا خواهد کرد.

 

 

گفتم: اى امیر! شما هم این مطلب را روایت مى کنى؟

 

 

گفت: آرى! به خدایى که جان من در دست قدرت اوست که من این موضوع را با دو گوش خود شنیده ام.

 

 

گفتم: من این حدیث را پیش از این نشنیده بودم.

 

 

گفت: اى سیف! این حدیث حقّ است، و چون چنین است ما سزاوارتریم که آن را اجابت نماییم. بدان که منادى به نام مردى از عمو زادگان ما ندا خواهد کرد.

 

 

گفتم: مردى از فرزندان فاطمه؟

 

 

گفت: آرى، اى سیف اگر این مطلب را از محمّد بن على ـ امام باقر(علیه السلام) ـ نشنیده بودم، آن را براى تو بازگو نمى نمودم، ولى گوینده محمّد بن على(علیهما السلام)است، و در همه روى زمین کجا مى توان کسى را مانند او پیدا کرد؟( [58] )

 

 

گفتار هارون الرشید:

 

 

سلیمان بن اسحاق ـ که خود از بنى عبّاس و از نواده هاى عبداللّه بن عبّاس است ـ گوید: پدرم براى من نقل کرد که روزى نزد هارون الرشید بودم که از «مهدى» و عدالت او سخن به میان آمد، و سخن در این باره به درازا کشید.

 

 

آنگاه هارون الرشید گفت: گمان من این است که شماها چنین مى پندارید که پدر من ـ مهدى عبّاسى ـ همان مهدى موعود است!! ولى من به شما مى گویم که پدرم از پدرانش، از ابن عبّاس، و او از پدرش عبّاس بن عبدالمطلب براى من نقل کرد که پیامبر خطاب به عبّاس فرمود:

 

 

اى عمو! دوازده نفر ازفرزندان من امام خواهند بود. حوادث ناگوارى روى خواهدداد، و روزگار بسیار سختى فراخواهد رسید، آنگاه مهدى(علیه السلام) که ازفرزندان من است ظاهر مى شود، و خداوند امر او را در یک شب اصلاح مى نماید، او سراسر زمین را پر از عدل مى کند همان گونه که پر از ستم شده است، آنگاه هر چه خدا بخواهد در زمین حکومت مى کند.( [59] )

 

 

 

 

 

4 ـ عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) از نظر اقوام و ادیان

 

 

انتظار ظهور یک مصلح بزرگ آسمانى، و امید به آینده و استقرار صلح و عدل جاویدان، امرى فطرى و طبیعى است که با ذات و وجود آدمى سر و کار داشته و با آفرینش هر انسانى همراه است و زمان و مکان نمى شناسد و به هیچ قوم و ملّتى اختصاص ندارد.

 

 

از این رو، همه افراد طبق فطرت ذاتى خود مایلند روزى فرا رسد که جهان بشریّت در پرتو ظهور رهبرى الهى و آسمانى و با تأیید و عنایت پروردگار، از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات یافته، شور و بلوا در جهان پایان پذیرد و انسانها از وضع فلاکت بار موجود نجات یابند و از نابسامانى و نا امنى و تیره روزى خلاص شوند و سرانجام به کمال مطلوب و زندگى شرافتمندانه اى که انسان است، نایل آیند.

 

 

به همین دلیل، در تمام ادیان و مذاهب مختلف جهان از مصلحى که در آخر الزمان ظهور خواهد نمود و به جنایتها و خیانتهاى انسانها خاتمه خواهد داد و شالوده حکومت واحد جهانى را بر اساس عدالت و آزادى واقعى بنیان خواهد نهاد، سخن به میان آمده و تمام پیامبران و سفیران الهى در این زمینه به مردم با ایمان جهان، نویدهایى داده اند.

 

 

در این زمینه، یکى از نویسندگان معروف چنین مى نویسد:

 

 

«موضوع ظهور و علایم ظهور، موضوعى است که در همه مذاهب بزرگ جهان واجد اهمیّت خاصّى است. صَرفِ نظر از عقیده و ایمان که پایه این آرزو را تشکیل مى دهد، هر فرد علاقه مند به سرنوشت بشریّت، و طالب تکامل معنوى وقتى که از همه نا امید مى شود، و مى بیند که با وجود این همه ترقّیات فکرى و علمى شگفت انگیز، باز متأسّفانه، بشریّت غافل و بى خبر، روز به روز خود را به سوى فساد و تباهى مى کشاند و از خداوند بزرگ بیشتر دورى مى جوید، و از اوامر او بیشتر سرپیچى مى کند; بنا به فطرت ذاتى خود متوجّه درگاه خداوند بزرگ مى شود، و از او براى رفع ظلم و فساد یارى مى جوید.

 

 

از این رو در همه قرون و اعصار، آرزوى یک مصلح بزرگ جهانى در دلهاى خداپرستان وجود داشته است. و این آرزو نه تنها در میان پیروان مذاهب بزرگ، مانند: زرتشتى و یهودى و مسیحى و مسلمان، سابقه دارد، بلکه آثار آن را در کتاب هاى قدیم چینیان و در عقاید هندیان، و در بین اهالى اسکاندیناوى و حتّى در میان مصریان قدیم و بومیان و حتّى مکزیک و نظایر آنها نیز مى توان یافت».( [60] )

 

 

آرى! عقیده به ظهور یک مصلح بزرگ آسمانى در پایان جهان، یکى از مسایل بسیار مهمّ و حسّاسى است که نه تنها در آیین مبین اسلام، بلکه در همه ادیان آسمانى، و نه تنها در میان پیروان ادیان و مذاهب بلکه در نزد بسیارى از مکاتب مختلف جهان سابقه دیرین دارد، و تمامى پیروان ادیان بزرگ عالم از مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان گرفته تا پیروان مکتب هاى الحادى، همه و همه بدان عقیده دارند.

 

 

ناگفته نماند که پیروان ادیان و مذاهب گوناگون، و دیگر ملل و اقوام گذشته و مکاتب مختلف جهان درباره نام آن بزرگوار باهم اختلاف نظر دارند، مسلمانان او را «مهدى موعود منتظر(علیه السلام)»، و پیروان سایر ادیان ومکتبها و ملّتها و توده هاى محروم، وى را «مصلح جهانى» یا «مصلح غیبى»، یا «رهاننده بزرگ» یا «نجات بخش آسمانى» و یا «منجى اعظم» مى نامند; ولى در باره اوصاف کلّى، برنامه هاى اصلاحى، تشکیل حکومت واحد جهانى بر اساس عدالت و آزادى، و ظهور او در آخرالزمان اتّفاق نظر دارند.

 

 

جالب توجّه این که حتّى در این اواخر نیز، این عقیده در بین گروهى از دانشمندان و فلاسفه بزرگ جهان به عنوان: «لزوم تشکیل حکومت واحدجهانى» درسطح وسیعى مطرح گردیده است:

 

 

«در عصر اخیر دوشادوش پیشرفت همه جانبه اى که در تمام مسایل علمى نصیب بشریّت شده، این ایده و عقیده نیز از مرز ادیان و مذاهب قدم فراتر نهاده و به عنوان یکى از مهمترین مسایل حیاتى مورد بحث و بررسى قرار گرفته است».( [61] )

 

 

آرى خواننده گرامى! امروز بسیارى از اندیشمندان و فلاسفه مشهور جهان نیز عقیده دارند که با پیشرفت سریع صنعت و تکنولوژى، زندگى ماشینى، رقابت هاى نا سالم نظامى، بازیهاى خطرناک سیاسى، و احساس یأس و نا امیدى در بین جوامع بشرى براى رهایى از اوضاع نا بسامان کنونى، تشکیل حکومت واحد جهانى بر اساس عدالت و آزادى لازم و ضرورى است.( [62] )

 

 

بنابراین، برغم افکار بیمارگونه کوته نظران کج اندیش که مى پندارند مسأله مهدویّت و انتظار ظهور یک رهبر بزرگ آسمانى در پایان جهان، از مختصّات مسلمانان و یا از عقاید خاص شیعیان است و مى کوشند تا با تلاش مذبوحانه خود آن را در یک مکتب خاصّ محصور کنند، این مسأله اختصاص به مسلمانان و شیعیان ندارد; بلکه یک اعتقاد عمومى مشترک است که همه اُمّتها و ملّتها و پیروان ادیان ـ و حتّى مکاتب مختلف، فلاسفه، دانشمندان و اندیشمندان واقع بین جهان نیز ـ در این عقیده و مرام باهم شریک اند.( [63] )

 

 

 

 

 

اصالت اعتقاد به ظهور مُنجى

 

 

عقیده به ظهور یک نجات دهنده بزرگ آسمانى و امید به یک آینده روشن که در آن، نگرانیها و هراسها مرتفع گردد، و به برکت ظهور یک شخصیّت ممتاز الهى همه تاریکیها از پهنه گیتى برچیده شود، و ریشه ظلم و جهل و تباهى از روى کره زمین برکنده شود، یک اعتقاد عمومى ثابت است که همواره در همه وقت، در همه جا، و در همه زمانها بین تمام ملّتها شایع و رایج بوده است.

 

 

بر اساس تحقیقات پژوهشگران مسایل اسلامى، این عقیده در طول دوران زندگى انسانها پیوسته در میان همه ملّتها و پیروان ادیان بزرگ موجود بوده، و حتّى اقوام مختلف جهان چون: اسلاوها، ژرمنها، اسنها و سلتها، نیز معتقدند که سرانجام باید پیشوایى در آخر الزمان ظهور کرده، بى عدالتى ها را از بین برده، حکومت واحد جهانى تشکیل داده، و در بین مردم بر اساس عدالت و انصاف داورى کند.

 

 

آنچه از تاریخ اُمّتها استفاده مى شود این است که: مسأله عقیده به ظهور یک رهبر مقتدر الهى و آمدن مصلحى در آخر الزمان به نام مُنجى موعود جهانى به قدرى اصیل و ریشه دار است که در اعماق دل ملّتها و پیروان همه ادیان الهى، و تمام اقوام و ملل جهان جا گرفته است تا جایى که در طول تاریخ بشریّت، انسانها در فراز و نشیب هاى زندگى، با یادآورى ظهور چنین رهبر مقتدرى، پیوسته خود را از یأس و نا امیدى نجات داده، و در انتظار ظهور آن مصلح موعود جهانى در پایان جهان، لحظه شمارى مى کنند.

 

 

براى اثبات این مطلب، کافى است بدانیم که عقیده به ظهور یک «نجات دهنده» حتّى از نظر یهود و نصارى نیز قطعى است. و حتّى این که در میان همه طوایف یهود و همه شاخه هاى مسیحیّت وجود این عقیده قطعى و مسلّم است.

 

 

اینک براى توضیح بیشتر به مطالبى که در این زمینه مى آوریم، توجه فرمایید.

 

 

 

 

 

انتظار ظهور «منجى» در بین یهود و نصارى

 

 

نویسنده آمریکایى کتاب «قاموس مقدّس»، درباره شیوع اعتقاد به ظهور، و انتظار پیدایش یک «منجى بزرگ جهانى» در میان قوم «یهود» چنین مى نویسد:

 

 

«عبرانیان منتظر قدوم مبارک «مسیح» نسلاً بعد نسل بودند، و وعده آن وجود مبارک . . . مکرّراً در «زبور» و کتب انبیا، على الخصوص، در کتاب «اشعیا» داده شده است. تا وقتى که «یحیاى تعمید دهنده» آمده، به قدوم مبارک وى بشارت داد، لیکن «یهود» آن نبوآت (پیشگوییها) را نفهمیده با خود همى اندیشیدند که «مسیح» (سلطان زمان) خواهد شد، و ایشان را از دست جور پیشگان و ظالمان رهایى خواهد داد، و به اعلا درجه مجد و جلال ترقّى خواهد کرد».( [64] )

 

 

نویسنده کتاب «قاموس کتاب مقدّس» در کتاب خود ازیهودیان، زبان به شکایت مى گشاید که دعوت عیساى مسیح را بعد از آن همه اشتیاق و انتظار، سرانجام نپذیرفتند و او را مسیح واقعى نپنداشتند و او را با مسیح موعودى که سلطان زمان خواهد بود و منجى واپسین و مژده اش را کتاب مقدّسشان داده بود و سالها در انتظارش در التهاب سوزان لحظه شمارى مى کردند، مطابق نیافتند.

 از این رو، با او به دشمنى برخاستند، حتّى وى را جنایتکار به ملّت اسرائیل، و تعالیمش را، ضدّ آرمان اساسى کتب مقدّس «عهد عتیق» (تورات و ملحقات آن) دانستند، ناچار به محاکمه اش فراخواندند و به اعدام محکومش کردند، و همچنان با احساس غبنى جانکاه مجدداً در انتظار «مسیح موعود» و رهایى بخش از رنج و ستم، نشستند.

 

 

مسیحیان، با این که حضرت عیسى(علیه السلام) را «مسیح موعود» یهودیان مى دانستند، چون نسبت به پیروى او احساس ناتمامى کردند، یکباره امیدشان از «زمان حال» برکنده شد; حماسه انتظار را از سرگرفتند و در انتظار «مسیح» و بازگشت وى از آسمان، در پایان جهان نشستند.

 

 

طبق نوشته «مستر هاکس» آمریکایى، در کتاب خود «قاموس کتاب مقدس» کلمه «پسر انسان» 80 بار در «انجیل» و ملحقات آن (عهد جدید) به کار رفته که فقط 30 مورد آن با حضرت عیسى(علیه السلام) قابل تطبیق است( [65] )، و 50 مورد دیگر از «مصلح» و نجات دهنده اى سخن مى گوید که در آخر زمان ظهور خواهد کرد( [66] ).!

 

 

 

 

 

مسیح هاى دروغین

 

 

اعتقاد به ظهور یک «منجى بزرگ جهانى» و اشتیاق، به ظهور یک رهبر آسمانى در میان یهود و نصارى، آن چنان اصیل و ریشه دار است که در طول تاریخ این دو ملّت، مدّعیان شگفتى را پدید آورده، و افراد زیادى پیدا شده اند که خود را به دروغ «مسیح موعود» معرّفى کرده اند. به طورى که صاحب کتاب «قاموس کتاب مقدّس» در باره شماره مدّعیان دروغین «مسیح موعود» مى نویسد:

 

 

«24 نفر مسیحیان (مسیح هاى) دروغگو در میان بنى اسرائیل ظاهر گشتند که مشهورترین و معروفترین آنها «برکوکبه» است که در اوایل قرن ثانى مى زیست. و آن دجّال معروف ادّعا مى نمود که رأس و رئیس و پادشاه قوم یهود است.

 

 

و در مائه دوازدهم تخمیناً ده نفر از مسیحیان، ـ یعنى: مسیح هاى دروغگو ـ ظاهر گردیده، جمعى را به خود گروانیده، و این مطلب اسباب فتنه و جنگ شده، و جمعى کثیر نیز در آن معرکه، طعمه شمشیر گردیدند. و آخرین مسیحیان ـ مسیح هاى دروغگو ـ «مردخاى» است. او شخصى بود آلمانى که در سال 1682 میلادى ظهور کرده، اسباب اشتداد فتنه، و اشتعال نائره فساد گشت، و چون آتش فتنه بالا گرفت، فرارى گردیده معدوم الاثر شد.

 

 

نویسنده کتاب «دیباچه اى بر رهبرى» بعد از نقل این جریان از کتاب «قاموس کتاب مقدس» مى نویسد:

 

 

«متأسّفانه اطّلاع مؤلّف آمریکایى ـ کتاب «قاموس کتاب مقدّس» به زبان فارسى، که سالها نیز ساکن «همدان» بوده است ـ درباره شماره مدّعیان «مسیحائى» و همچنین درباره آخرین کسى که به عنوان «مسیح موعود» قیام کرده است، نارساست.

 

 

شماره این مدّعیان، به مراتب بیشتر از آن است که وى یادآور شده است، همچنین قیام «مردخاى» آلمانى در قرن هفدهم، واپسین قیامى نیست که تاریخ مسیحیّت آن را به یاد مى آورد. تنها طى دو قرن هیجده و نوزده در انگلستان، بالغ بر شش تن، به نام «مسیح موعود» ظهور کرده اند، و اغتشاشهایى را هم دامن زده اند، و پاره اى از آنان نیز به کیفر رسیده اند».( [67] )

 

 

«البته به موازات دین مسیح، در دین یهود نیز، مسیح هاى دروغین متعدّد ظهور کرده اند. از جمله، یکى از مسیح هاى یهودى، «داود آل روى» از یهودیان ایران است. او در اواسط قرن دوازدهم در میان یهودیان ایران، مدّعى شد که او «مسیح موعود» است».( [68] )

 

 

 

 

 

5 ـ عقاید اقوام مختلف جهان درباره مصلح موعود

 

 

مسأله عقیده به ظهور مصلحى جهانى در پایان دنیا امرى عمومى و همگانى است، و اختصاص به هیچ قوم و ملّتى ندارد. سر منشأ این اعتقاد کهن و ریشه دار، علاوه بر اشتیاق درونى و میل باطنى هر انسان ـ که به طور طبیعى خواهان حکومت حقّ و عدل، و برقرارى نظام صلح و امنیّت در سرتاسر جهان است ـ نویدهاى بى شائبه پیامبران الهى در طول تاریخ بشریّت به مردم مؤمن و آزادى خواه جهان است.

 

 

تمام پیامبران بزرگ الهى در دوران مأموریّت الهى خود به عنوان جزیى از رسالت خویش به مردم وعده داده اند که در آخر الزمان و در پایان روزگار، یک مصلح بزرگ جهانى ظهور خواهد نمود و مردمان جهان را از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات خواهد داد و فساد، بى دینى و بى عدالتى را در تمام جهان ریشه کن خواهد ساخت و سراسر جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.

 

 

سیرى کوتاه در افکار و عقاید ملل مختلف جهان مانند: مصر باستان، هند، چین، ایران و یونان و نگرش به افسانه هاى دیگر اقوام مختلف بشرى، این حقیقت را به خوبى روشن و مسلّم مى سازد که همه اقوام مختلف جهان با آن همه اختلاف آرا، عقاید و اندیشه هاى متضادّى که با یکدیگر دارند، در انتظار مصلح موعود جهانى، بسر مى برند.

 

 

اینک براى این که در باره این موضوع سخنى به گزاف نگفته باشیم فهرست مختصرى از بازتاب این عقیده را در میان اقوام و ملل مختلف جهان در اینجا مى آوریم:

 

 

1 ـ ایرانیان باستان معتقد بودند که: «گرزا سپه» قهرمان تاریخى آنان زنده است و در «کابل» خوابیده، و صد هزار فرشته او را پاسبانى مى کنند تا روزى که بیدار شود و قیام کند و جهان را اصلاح نماید.

 

 

2 ـ گروهى دیگر از ایرانیان مى پنداشتند که: «کیخسرو» پس از تنظیم کشور و استوار ساختن شالوده فرمانروایى، دیهیم پادشاهى به فرزند خود داد و به کوهستان رفت و در آنجا آرمیده تا روزى ظاهر شود و اهریمنان را از گیتى براند.

 

 

3 ـ نژاد اسلاو بر این عقیده بودند که از مشرق زمین یک نفر برخیزد و تمام قبایل اسلاو را متّحد سازد و آنها را بر دنیا مسلّط گرداند.

 

 

4 ـ نژاد ژرمن معتقد بودند که یک نفر فاتح از طوایف آنان قیام نماید و «ژرمن» را بر دنیا حاکم گرداند.

 

 

5 ـ اهالى صربستان انتظار ظهور «مارکو کرالیویچ» را داشتند.

 

 

6 ـ برهمائیان از دیر زمانى براین عقیده بودند که در آخر زمان «ویشنو» ظهور نماید و بر اسب سفیدى سوار شود و شمشیر آتشین بر دست گرفته و مخالفین را خواهد کشت، و تمام دنیا «برهمن» گردد و به این سعادت برسد.

 

 

7 ـ ساکنان جزایر انگلستان، از چندین قرن پیش آرزومند و منتظرند که: «ارتور» روزى از جزیره «آوالون» ظهور نماید و نژاد «ساکسون» را در دنیا غالب گرداند و سعادت جهان نصیب آنها گردد.

 

 

8 ـ اسن ها معتقدند که پیشوایى در آخر الزمان ظهور کرده، دروازه هاى ملکوت آسمان را براى آدمیان خواهد گشود.

 

 

9 ـ سلت ها مى گویند: پس از بروز آشوبهایى در جهان، «بوریان بور ویهیم» قیام کرده، دنیا را به تصرّف خود درخواهد آورد.

 

 

10 ـ اقوام اسکاندیناوى معتقدند که براى مردم دنیا بلاهایى مى رسد، جنگهاى جهانى اقوام را نابود مى سازد، آنگاه «اودین» با نیروى الهى ظهور کرده و بر همه چیره مى شود.

 

 

11 ـ اقوام اروپاى مرکزى در انتظار ظهور «بوخص» مى باشند.

 

 

12 ـ اقوام آمریکاى مرکزى معتقدند که: «کوتزلکوتل» نجات بخش جهان، پس از بروز حوادثى در جهان، پیروز خواهد شد.

 

 

13 ـ چینى ها معتقدند که «کرشنا» ظهور کرده، جهان را نجات مى دهد.

 

 

14 ـ زرتشتیان معتقدند که: «سوشیانس» (نجات دهنده بزرگ جهان) دین را در جهان رواج دهد، فقر و تنگدستى را ریشه کن سازد، ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر و هم گفتار و هم کردار گرداند.

 

 

15 ـ قبایل «اى پوور» معتقدند که: روزى خواهد رسید که در دنیا دیگر نبردى بروز نکند و آن به سبب پادشاهى دادگر در پایان جهان است.

 

 

16 ـ گروهى از مصریان که در حدود 3000 سال پیش از میلاد، در شهر «ممفیس» زندگى مى کردند، معتقد بودند که سلطانى در آخرالزمان با نیروى غیبى بر جهان مسلّط مى شود، اختلاف طبقاتى را از بین مى برد و مردم را به آرامش و آسایش مى رساند.

 

 

17 ـ گروهى دیگر از مصریان باستان معتقد بودند که فرستاده خدا در آخر الزمان، در کنار خانه خدا پدیدار گشته، جهان را تسخیر مى کند.

 

 

18 ـ ملل و اقوام مختلف هند، مطابق کتاب هاى مقدّس خود، در انتظار مصلحى هستند که ظهور خواهد کرد و حکومت واحد جهانى را تشکیل خواهد داد.

 

 

19 ـ یونانیان مى گویند: «کالویبرگ» نجات دهنده بزرگ، ظهور خواهد کرد، و جهان را نجات خواهد داد.

 

 

20 ـ یهودیان معتقدند که در آخر زمان «ماشیع» (مهدى بزرگ) ظهور مى کند و ابد الآباد در جهان حکومت مى کند، او را از اولاد حضرت اسحاق مى پندارند، در صورتى که «تورات»، کتاب مقدّس یهود، او را صریحاً از اولاد حضرت اسماعیل دانسته است.

 

 

21 ـ نصارا نیز به وجود حضرت مهدى(علیه السلام) قایلند ومى گویند: او در آخر الزمان ظهور خواهد کرد و عالم را خواهد گرفت، ولى در اوصافش اختلاف دارند.( [69] )

 

 

آنچه از نظر خوانندگان گرامى گذشت ـ گرچه همه آنها با حضرت مهدى(علیه السلام)کاملاً تطبیق نمى کند و حتّى برخى از آنها اصلاً با مهدى موعود اسلام وفق نمى دهد. ـ از یک حقیقت مسلّم حکایت مى کند و آن این که:

 

 

این افکار و عقاید و آرا که همه آنها با مضمون هاى مختلف، از آینده اى درخشان و آمدن مصلحى جهانى در آخر الزمان خبر مى دهند، نشانگر این واقعیّت است که همه آنها در واقع از منبع پر فیض وحى سرچشمه گرفته است، و لکن در برخى از مناطق دور دست که شعاع حقیقت در آنجا کمتر تابیده است در طول تاریخ به تدریج از فروغ آن کاسته شده، و فقط کلّیاتى از نویدهاى مهدى موعود و «مصلح جهانى» در میان ملّتها به جاى مانده است.

 

 

البته سالم ماندن این نویدها در طول قرون متمادى، خود بر اهمیّت موضوع مى افزاید، و مسأله «مهدویّت» و ظهور مصلح جهانى را قطعى تر مى کند.

 

 

بنابراین، عقیده به ظهور مبارک حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان یک عقیده عمومى است و اگر کلمه «مهدى» و واژه هاى دیگر را ـ که پیروان سایر ادیان و مذاهب مختلف جهان بر آن حضرت اطلاق مى کنند ـ  از قالب اصطلاح اختصاصى آنها درآوریم، و آن حضرت را «نجات بخش بزرگ آسمانى» یا «مصلح جهانى» و یا «رهایى بخش غیبى» بنامیم، اختلاف اسمى هم رفع مى شود.

 

 

 

 

 

6 ـ اسامى مقدّس حضرت مهدى(علیه السلام) در کتب مذهبى اهل ادیان

 

 

اینک قسمتى از اسامى مبارک آن حضرت را که با الفاظ مختلفى در بسیارى از کتب مذهبى اهل ادیان و ملل مختلف جهان آمده است، از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانیم.

 

 

1 ـ «صاحب» در صحف ابراهیم(علیه السلام);

 

 

2 ـ «قائم» در زبور سیزدهم;

 

 

3 ـ «قیدمو» در تورات به لغت ترکوم;

 

 

4 ـ «ماشیع» (مهدى بزرگ) در تورات عبرانى;

 

 

5 ـ «مهمید آخر» در انجیل;

 

 

6 ـ «سروش ایزد» در زمزم زرتشت;

 

 

7 ـ «بهرام» در ابستاق زند و پازند;

 

 

8 ـ «بنده یزدان» هم در زند و پازند;

 

 

9 ـ «لند بطاوا» در هزار نامه هندیان;

 

 

10 ـ «شماخیل» در ارماطس;

 

 

11 ـ «خوراند» در جاویدان;

 

 

12 ـ «خجسته» (احمد) در کند رال فرنگیان;

 

 

13 ـ «خسرو» در کتاب مجوس;

 

 

14 ـ «میزان الحق» در کتاب اثرى پیغمبر;

 

 

15 ـ «پرویز» در کتاب برزین آذر فارسیان;

 

 

16 ـ «فردوس اکبر» در کتاب قبروس رومیان;

 

 

17 ـ «کلمةُ الحقّ» در صحیفه آسمانى;

 

 

18 ـ «لِسانِ صدق» هم در صحیفه آسمانى;

 

 

19 ـ «صمصام الاکبر» در کتاب کند رال;

 

 

20 ـ «بقیة اللّه» در کتاب دوهر;

 

 

21 ـ «قاطع» در کتاب قنطره;

 

 

22 ـ «منصور» در کتاب دید براهمه;

 

 

23 ـ «ایستاده» (قائم) در کتاب شاکمونى;

 

 

24 ـ «ویشنو» در کتاب ریگ ودا;

 

 

25 ـ «فرخنده» (محمّد) در کتاب وشن جوک;

 

 

26 ـ «راهنما» (هادى و مهدى) در کتاب پاتیکل;

 

 

27 ـ «پسر انسان» در عهد جدید (اناجیل و ملحقات آن);

 

 

28 ـ «سوشیانس» در کتاب زند و هومو من یسن، از کتب زردتشیان;

 

 

29 ـ در کتاب «شابوهرگان» کتاب مقدس «مانویه» ترجمه «مولر» نام «خود شهر ایزد» آمده که باید در آخر الزمان ظهور کند، و عدالت را در جهان آشکار سازد;

 

 

30 ـ «فیروز» (منصور) در کتاب شعیاى پیامبر.( [70] )

 

 

علاوه بر این ها اسامى دیگرى نیز براى حضرت مهدى(علیه السلام)در کتب مقدّسه اهل ادیان ذکر شده است که ما به جهت اختصار از نقل آنها خوددارى نمودیم.( [71] )

 

 

اسامى مقدّسى چون: «صاحب، قائم، قاطع، منصور و بقیة اللّه» که در کتب مذهبى ملل مختلف آمده است، از القاب خاصّ وجود مقدّس حضرت حجّت بن الحسن العسکرى ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف ـ است که در بیشتر روایات اسلامى، به آنها تصریح شده و ائمّه معصومین(علیهم السلام) در اکثر روایات، از آن حضرت به عنوان «صاحب»، «قائم» و «بقیة اللّه» یاد کرده اند. و این خود بیانگر این واقعیّت است که موعود همه اُمّتها و ملّتها همان وجود مقدّس منتظر غایب، حضرت حجّت بن الحسن العسکرى (علیه السلام) است.

 

 

 

 

 

7 ـ عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) یک مسأله عقلى و منطقى است

 

 

هنگامى که به وضع کنونى جهان نظر مى افکنیم و سیر صعودى جنایتها، جنگها و خونریزى ها، کشمکش ها، و اختلافات بین المللى و گسترش روز افزون مفاسد اخلاقى و اجتماعى را مشاهده مى کنیم، پرسشهایى برایمان مطرح مى شود که:

 

 

آیا اوضاع کنونى جهان به همین منوال پیش خواهد رفت؟

 

 

آیا دامنه این جنایتها، خیانتها و کشتارها همچنان گسترش خواهد یافت؟

 

 

آیا این کشور گشایى ها، توسعه طلبى ها و ظلم و ستمهاى بى حد و مرز همچنان ادامه خواهد داشت؟

 

 

آیا این همه انحرافات عقیدتى و مفاسد اخلاقى و ظلم هاى اجتماعى همچون باتلاق متعفّنى، بشریّت را در کام خود فرو خواهد برد؟ یا این که روزنه امیدى براى نجات بشر و اصلاح جامعه وجود خواهد داشت؟

 

 

در پاسخ این سؤالات مهم باید گفت: از نظر عقل و اندیشه سالم، روزنه امیدى براى نجات و اصلاح بشر وجود دارد و سرانجام روزى فراخواهد رسید که این ابرهاى سیاه و تاریک و طوفان هاى مرگبار و سیل هاى ویرانگر فتنه و فساد از میان خواهد رفت، آسمان صاف و روشن و آفتاب تابنده و درخشان به دنبال خواهد آورد، و این گردابهاى مخوف و هولناک براى همیشه در برابر بشر نخواهد بود، و در افقى نه چندان دور نشانه هاى ساحل نجات به چشم مى خورد، چه آن که جهان در انتظار یک مصلح بزرگ الهى است که با یک قیام عظیم و گسترده همه عالم را به نفع حقّ و عدالت دگرگون خواهد نمود، و بشریّت را از تیرگى، ظلم، فساد، ستم و تباهى نجات خواهد داد.

 

 

براى روشن شدن مطلب، به دو دلیل عقلى توجّه فرمایید:

 

 

الف: نظام آفرینش به ما این درس را مى دهد که جهان بشریّت سرانجام باید به قانون عدالت تن در دهد، و خواه ناخواه تسلیم یک نظم عادلانه و پایدار گردد.

 

 

توضیح مطلب این که: جهان هستى تا آنجا که مى دانیم مجموعه اى از نظام هاى عالم است، وجود قوانین منظم در سرتاسر این جهان، دلیل بر یکپارچگى و به هم پیوستگى این نظام است و مسأله نظم و قانون، یکى از جدّى ترین و اساسى ترین مسایل این جهان محسوب مى شود.

 

 

از منظومه هاى بزرگ جهان گرفته تا یک ذرّه «اتم» ـ که میلیونها از آن را مى توان بر روى نوک سوزنى جاى داد ـ همه و همه تابع یک نظام دقیق و معیّن و برنامه حساب شده اى مى باشند.

 

 

دستگاه هاى مختلف بدن انسان نیز از ساختمان یک سلّول کوچک گرفته تا مغز، اعصاب، قلب، ششها و سایر اعضا و جوارح آدمى همه و همه داراى آنچنان نظم دقیقى هستند که هرکدام از آنها مانند یک ساعت بسیار دقیق در بدن انسان کار مى کند، و ساختمان منظم دقیق ترین کامپیوترهاى جهان در برابر آنها بسیار ناچیز و کم ارزش مى نماید.

 

 

به طور خلاصه، با یک نگاه ساده به جهانى که در آن زندگى مى کنیم به این حقیقت مى رسیم که جهان هستى در هم و برهم نیست، بلکه تمام پدیده ها بر یک خط سیر معیّنى حرکت مى کنند، و همه دستگاههاى جهان هستى همچون لشکر انبوهى که به واحدهاى منظمى تقسیم شده باشند به سوى مقصد معیّنى به پیش مى روند.

 

 

بنابراین، آیا در جهانى این چنین که انسان «جزء» این «کلّ» است، مى تواند به صورت یک وصله نامنظّم و نا همرنگ، با جنگ و خونریزى و ظلم و ستم اجتماعى زندگى کند؟!

 

 

آیا بى عدالتى ها و فسادهاى اخلاقى و اجتماعى که نوعى بى نظمى است مى تواند براى همیشه بر جامعه بشریّت حاکم باشد؟!

 

 

آیا خدایى که در نظام شگفت انگیز جهان هیچ یک از نیازهاى موجودات عالم را از نظر لطف و عنایتش دور نداشته، و به انسان چشم بینا، گوش شنوا و عقل و هوش کافى عنایت فرموده است مى توان گفت که: بشریّت را به حال خود رها ساخته است تا همچنان در وادى ضلالت و گمراهى گام بردارد، و با بى نظمى و بى عدالتى به زندگى خود ادامه دهد؟!

 

 

آیا ممکن است خداوندى که این چنین نیازمندیهاى انسان را تأمین مى کند او را از وجود یک راهنماى دانا و توانا و معصوم که با غیب این عالم در ارتباط بوده و بشریّت را به راه سعادت و خوشبختى رهنمون شود، محروم سازد؟!

 

 

تردیدى نیست که از نظر عقل و اندیشه، براى برقرارى نظم و قانون و جلوگیرى از هرج و مرج و ریشه کن شدن فتنه و فساد، و اجراى قسط و عدالت، وجود رهبرى الهى و آسمانى لازم و ضرورى است.

 

 

به همین دلیل است که امیرمؤمنان(علیه السلام) در یکى از سخنان خود در «نهج البلاغه» مى فرماید:

 

 

«اللهمّ بلى، لا تخلو الأرض من قائم للّه بحجّة إمّا ظاهراً مشهوراً، وإمّا خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج اللّه وبیّناته».( [72] )

 

 

«آرى بار خدایا! زمین هرگز از حجّت خدا خالى نخواهد بود که یا ظاهر و آشکار، و یا ترسان و نهان خواهد بود، تا حجّتها و دلایل روشن پروردگار باطل نگردد».

 

 

بنابراین، نتیجه اى که از این بحث به دست مى آید این است که مشاهده نظام هستى و جهان آفرینش ما را به این حقیقت متوجّه مى سازد که سرانجام جهان بشریّت و جامعه انسانیّت نیز در برابر نظم و عدالت سرتسلیم فرود خواهد آورد، و به مسیر اصلى آفرینش باز خواهد گشت.

 

 

ب: سیر تکاملى جامعه ها نیز دلیل دیگرى بر آینده روشن جهان بشریّت است; زیرا ما هرگز نمى توانیم این حقیقت را انکار کنیم که جامعه بشریّت از روزى که خود را شناخته است پیوسته در حال پیشرفت بوده و رو به کمال و ترقّى حرکت نموده و هیچ گاه در یک مرحله توقّف نکرده است.

 

 

در جنبه هاى مادّى، از نظر خوراک، پوشاک و مسکن، و تهیّه سایر لوازم زندگى، روزى در ابتدایى ترین شرایط زندگى قرار داشته، و امروز بر خلاف زمان هاى گذشته، به مرحله اى رسیده است که عقلها را حیران و چشمها را خیره ساخته، و به طور مسلّم این سیر صعودى باز همچنان ادامه خواهد یافت.

 

 

از نظر علوم و دانش و فرهنگ نیز پیوسته رو به سمت جلو حرکت نموده، به اختراعات و اکتشافات جدید و مدرنى دست یافته، و روز به روز کشف تازه و تحقیق جدید و مطلب نوى را در این زمینه به دست آورده است.

 

 

این «قانون تکامل» سرانجام شامل جنبه هاى اخلاقى و معنوى و اجتماعى نیز مى شود، و انسانیّت را به سوى یک قانون عادلانه، و صلح و عدالت پایدار، و فضایل اخلاقى و معنوى به پیش مى برد، و اگر امروز مى بینیم که مفاسد اخلاقى در دنیاى کنونى رو به فزونى است و بشریّت در گرداب فساد و تباهى دست و پا مى زند، این خود نیز زمینه را براى یک انقلاب تکاملى، سرانجام آماده مى کند.

 

 

البته ناگفته پیداست که هرگز نمى گوییم که فساد را باید تشویق کرد، ولى مى گوییم: فساد وقتى که از حدّ گذشت عکس العمل آن یک انقلاب تکاملى معنوى خواهد بود که بشریّت را به جهان انسانیّت باز خواهد گرداند; زیرا هنگامى که انسانها در دام بلا گرفتار شدند، و به بن بست رسیدند، و عواقب نامطلوب گناهان خویش را دیدند، و سرهاى آنها به سنگ خورد، و جانهایشان به لب رسید، حدّ اقل آماده پذیرش اصول سعادت آفرینى که از ناحیه یک رهبر الهى و دینى ارائه مى شود، خواهند گردید.

 

 

پس باتوجّه به آنچه گذشت، به این نتیجه مى رسیم که: عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)،یک مسأله عقلى و منطقى است که نیازى به هیچ بیان ندارد; زیرا هر انسان عاقلى آن را تصدیق، و هر خردمندى آن را تأیید مى نماید.

 

 

 

 

 

8 ـ عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) یک مسأله فطرى است

 

 

از دیدگاه مذاهب و ادیان، عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)، یک مسأله اى کاملاً فطرى و طبیعى است که با سرشت آدمى آمیخته شده، و عمرى به درازاى عمر آفرینش انسان دارد.

 

 

براى اثبات این مطلب، نیاز چندانى به دلیل و برهان نیست و همین قدر کافى است که بدانیم با همه اختلافاتى که در میان ملّتها و اُمّتها در طرز فکر، آداب و رسوم، عقاید و آراء و تمایلات و خواسته هاى باطنى آنها وجود دارد، عشق و علاقه به صلح و عدالت و زندگى مسالمت آمیز، مطلوب کلیه جوامع بشرى و خواست طبیعى همه انسانهاست.

 

 

این که ما مى بینیم همه انسان ها در همه زمانها مى جوشند و مى خروشند و به دنبال روزى بهتر و زندگى مرفّه تر مى گردند و در انتظار تحقّق پیروزى نهایى بسر مى برند و با دیدن ظلم و ستم فریاد برمى آورند و بر ضدّ جبّاران و طاغوتهاى زمان طغیان مى نمایند و فریادرسى را به یارى مى طلبند، خود دلیل قاطعى بر ریشه دار بودن این تمایل باطنى و خواست درونى و فطرى بودن مسأله «مهدویّت» است.

 

 

زیرا فطرت، همان الهام و درک درونى و خواست طبیعى و تمایل باطنى انسان است که نیاز به دلیل ندارد و هر انسانى بدون دلیل و برهان آن را مى پذیرد و به آن ایمان دارد.

 

 

به عنوان مثال: وجود تشنگى و گرسنگى در نهاد آدمى، یک امر فطرى و طبیعى است و نیاز به دلیل ندارد، پس اگر تشنه مى شویم و احساس گرسنگى مى کنیم و علاقه به آب و غذا داریم، دلیل بر آن است که آب و غذایى وجود دارد که دستگاه آفرینش، تشنگى و گرسنگى و میل به آن را در وجود بشر قرار داده است.

 

 

از اینجا به آسانى مى توان نتیجه گرفت که اگر انسان ها در انتظار ظهور یک مصلح بزرگ جهانى بسر مى برند و شبانه روز انتظارش را مى کشند که بیاید و جهان را پر از عدل و داد کند و ریشه ظلم و ستم را از بیخ و بن برکند، دلیل بر آن است که چنان نقطه اوجى در تکامل جامعه انسانى امکان پذیر، و عشق و علاقه به ظهور آن یگانه ولىّ مطلق خداوند در درون جان یکا یک افراد بشر نهفته است.

 

 

به راستى اگر صلح و عدالت، آرامش و امنیّت و صفا فطرى بشر نبود، آیا زورمداران وتجاوزگران و سلطه جویان مى توانستند مقاصد شوم خود را زیر پوشش عدل و صلح و همزیستى مسالمت آمیز به مردم عرضه کنند، و به ظلم و باطل، لباس حقّ و عدل بپوشانند وبا اسمهاى تو خالى مردمان را فریب دهند و عدّه اى را به استضعاف بکشند و بر آنها فرمان روایى کنند؟!

 

 

آیا خود این موضوع دلیل بر این مطلب نیست که چون فطرت بشر، حقّ و عدل را مى خواهد و از ظلم و باطل نفرت دارد، اینان به این گونه مسائل متوسّل مى شوند؟!!

 

 

آرى خواننده عزیز!

 

 

«... انتظار فرج و اعتقاد به «مهدى موعود» یا «واپسین منجى»، یک اشتیاق و میل باطنى است. اسلام و ادیان دیگر نیز با وعده ظهور «رهاننده بزرگ»، این خواسته و شوق درونى را بى پاسخ نگذاشته است. و این خواسته نیز مانند دیگر خواسته ها در شرایط گوناگون کم و زیاد و شدّت و ضعف پیدا مى کند.

 

 

آشفتگى اوضاع، نا امنى حاصل از آن و فشار وتبعیض و ستم در جامعه، عقیده به «منجى بزرگ» را تشدید مى نماید، آن چنان که این شوق دیرین و انتظار، در لحظات فشار و اختناق، ضعف وتنگدستى، تبدیل به التهاب سوزان ونیاز شدیدمى شود، واین شرایط، خرمن اشتیاق توده ها رابراى ظهور «واپسین منجى» ومهدى موعود(علیه السلام) شعلهور مى سازد».( [73] )

 

 

آرى! حقیقت مهدویّت در واقع منتهى شدن سیر جوامع بشرى به سوى جامعه واحد، سعادت عمومى، تعاون و همکارى، امنیّت و رفاه همگانى، حکومت حقّ و عدل، نجات مستضعفان، نابودى مستکبران، پیروزى جنود «اللّه» بر جنود «شیطان» و خلافت مؤمنان و شایستگان به رهبرى موعود پیامبران و ادیان است، و این همان چیزى است که مطلوب هر فطرت پاک و خواست طبیعى هر انسان سالم و وجدان بیدار است.

 

 

کدام انسان با شرف و با فضیلتى است که با ظلم و ستم موافق باشد؟ و کدام انسان عاقل و آزاد اندیش سالمى است که از طاغوت و طاغوتچه ها و رژیمهاى ضدّ مردمى حمایت کند؟ و کدام انسان با وجدان و منصفى است که با دیدن ظلم و ستم هاى بى حدّ و مرز و تقسیم ملّتهاى جهان به غالب و مغلوب، ظالم و مظلوم، سلطه گر و سلطه پذیر و پیشرفته و عقب مانده، ساکت و آرام بنشیند و فریاد بر نیاورد و ناله سر ندهد و وجدان خود را راضى نگه دارد و با فطرت انسانى خویش به نبرد برنخیزد و همه آن مظاهر نفرت انگیز را وجداناً قبول داشته باشد؟!!

 

 

سرانجام قیام جهانى مهدى(علیه السلام) به وقوع خواهد پیوست، و وعده خداوند تحقّق خواهد یافت، و عالم انسانیّت از فسادها و تباهیها و نابسامانیها خلاص خواهد گردید. و عاقبت، بشریّت نجات پیدا خواهد کرد، و طرفداران ظلم و ستم شکست خواهند خورد، و بلندگوهایشان خاموش خواهد شد، و قلم هاى نویسندگان شان درهم خواهد شکست.

 

 

 

 

 

 

[1] ـ متن 6000 حدیثى که یاد آور شده ایم در کتاب نفیس «منتخب الاثر» نوشته دانشمند گرانقدر، آیة اللّه لطف اللّه صافى گلپایگانى، جمع آورى شده است. در این کتاب جمعاً 6207 حدیث با ذکر مأخذ از 154 کتاب معتبر شیعه و سنّى نقل شده است.

 

 

[2] ـ براى اطلاع بیشتر به بخش چهارم کتاب که تحت عنوان: اعتراف دانشمندان اهل سنّت به صحّت احادیث مهدى(علیه السلام)آورده ایم، مراجعه فرمایید.

 

 

[3] ـ در زمینه غلبه قطعى صالحان و پرهیزکاران بر مستکبران، و وعده هاى نویدبخش قرآن به مسلمانان، در بخش هشتم تحت عنوان: «نویدهاى ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در قرآن کریم» به تفصیل سخن گفته ایم، به آنجا رجوع شود.

 

 

[4] ـ ر ک: بخش چهارم (اعتراف دانشمندان اهل سنّت به صحّت احادیث مهدى(علیه السلام)).

 

 

[5] ـ خبر «متواتر» خبرى است که جماعتى آن را نقل کنند که راویان آن در کثرت و فراوانى به حدّى باشند که عادتاً اتّفاق و توطئه آنها بر دروغ محال باشد، و از اخبار آنها علم به صحّت خبر حاصل شود، و این گونه روایت حجّت است. ابن حجر عسقلانى در کتاب «نزهة النواظر»، صفحه 12 مى نویسد: خبر متواتر، مفید یقین است، وعمل کردن به آن نیاز به بحث ندارد.

 

 

[6] ـ دلائل الامامة، ص 502، منتخب الأثر، ص 256، 324، 326، 345، 346 و 467 ; فرائد السمطین، ج 2، ص 337 ; بشارة الاسلام، ص 49 و 66، نور الابصار، ص 342 ; ینابیع المودة، ج 3، ص 109 ; و بسیارى از کتابهاى روایى دیگر.

 

 

[7] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 13، ینابیع المودة، ج 3، باب 79، ص 302 ; مشارق الانوار، ص 101 و کمال الدین صدوق، ج 1، ص 307، باب 27، ح 1.

 

 

[8] ـ فصول المهمّه، ص 292 ; ینابیع المودّة، ج 3، ص 138، الاتحاف، ص 179، الیواقیت والجواهر، ج 2، ص 143، وفیات الاعیان، ج 4، ص 176، و غیبت طوسى، ص 137 .

 

 

[9] ـ بحار الانوار، ج 50، ص 334، و ج 51، ص 13، 25، 30 و 32 ; کافى، ج 1، ص 505 ; منتخب الاثر، ص 286 و 288، فصول المهمّه، ص 290 و الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 179.

 

 

[10] ـ بحار الانوار، ج 50، ص 334، ح 9 ; کافى، ج 1، ص 503، محجّة البیضاء، ج 4، ص 335 ; ارشاد مفید، جزء دوم، ص 336 ; وفیات الاعیان، ج 4 .

 

 

[11] ـ در مورد لزوم تقلید ازمراجع عالیقدر و فقهاى عالى مقام، مرحوم شیخ حرّ عاملى(رضی الله عنه) 48 روایت با ذکر سند در کتاب شریف و سائل الشیعه جلد 18، صفحه 98، 111، آورده است.

 

 

[12] ـ نیمه شعبان، 255 هجرى قمرى.

 

 

[13] ـ نیمه شعبان 329 هجرى قمرى، به غیبت شیخ طوسى، ص 242 و کشف الغمّه، ج 3، ص 320، در مورد رحلت على بن محمّد سمرى که با رحلت او باب سفارت بسته شد، و همچنین به کتاب شریف بحار الانوار، ج 51، ص 360، باب احوال السفراء مراجعه فرمایید.

 

 

[14] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 336 و ج 53، ص 6.

 

 

[15] ـ منتخب الاثر، ص 285 و 221، کشف الغمّه، ج 3، ص 331، بیروت ; کمال الدین، ج 2، ص 366، باب 57، ح 12 ; و بحار الانوار، ج 52، ص 285 و 322.

 

 

[16] ـ در این زمینه در بخش هاى مختلف این کتاب به تفصیل سخن رفته است.

 

 

[17] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 157، ح 7 ; کمال الدین، باب 36، ح 2.

 

 

[18] ـ کمال الدین، باب 32، حدیث 7. «إنّه لا تُردّ له رایةٌ».

 

 

[19] ـ منتخب الاثر، ص 292، 436، 470  و 471.

 

 

[20] ـ سوره قصص، آیه 5.

 

 

در رابطه با این آیه شریفه، در مجمع البحرین مى نویسد: این آیه در حقّ حضرت قائم(علیه السلام)نازل شده، و ابن ابى الحدید معتزلى در «شرح نهج البلاغه» نوشته است: اصحاب ما (معتزله) معتقدند که این آیه در حقّ امام غایبى است که ظهور خواهد کرد، و بر سرتاسر جهان حکومت خواهد نمود. (مجمع البحرین، ج 5، ص 85، مادّه «ضعف»، و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 19، ص 29، بخش کلمات قصار، شماره 205).

 

 

[21] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 144، ح 8 ; و کمال الدین، باب 33، ح 7.

 

 

[22] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 316، ح 11.

 

 

[23] ـ منتخب الاثر، ص 183 ; بحار الانوار، ج 51، ص 73.

 

 

[24] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 146، ح 14 ; کمال الدین، باب 33، ح 31.

 

 

[25] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 150، ح 2 ; کمال الدین، باب 34، ح 6.

 

 

[26] ـ مکیال المکارم، ج 1، ص 63، ح 120 ; بحار الانوار، ج 44، ص 218، ح 7.

 

 

[27] ـ مستدرک حاکم، ج 4، ص 465 ; و منتخب الاثر، ص 146، فصل 2، باب اول، ح 13.

 

 

[28] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 71.

 

 

[29] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 316، ح 11; مکیال المکارم، ج 1، ص 101، ح 228.

 

 

[30] ـ عقد الدرر، ص 40، مسند احمد، ج 3، ص 37، و منتخب الاثر، ص 147.

 

 

[31] ـ اختصاص مفید، ص 24; بحار الانوار، ج 52، ص 372.

 

 

[32] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 73.

 

 

[33] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 352، ح 106.

 

 

[34] ـ «مدینه فاضله» تعبیر افلاطون است، و سرزمین «الدورادو» تعبیر «ولتر»، و «شهر آفتاب» تعبیر «توماس کامپانلاّ».

 

 

[35] ـ سوره قصص، آیه 5.

 

 

[36] ـ منتخب الاثر، ص 247 ـ 249، فصل 2، باب 25. کتاب بسیار نفیس و پر ارزش «منتخب الاثر» آکنده از این تعبیر است، و کتب حدیث شیعه و سنّى به وفور آن را روایت کرده اند.

 

 

[37] ـ منتخب الاثر، ص 30، ح 41، و کفایة الاثر، ص 168، باب ما روى عن الحسن بن على(علیهما السلام)حدیث آخر و باب ما جاء عن على بن الحسین(علیهما السلام).

 

 

[38] ـ این احادیث را مى توانید به خصوص، در کتاب «مسند احمد بن حنبل» جلد یکم صفحه 84، 99، 376، و جلد دوّم صفحه 336، و جلد سوّم صفحه 17، 26، 28، 36، 98، 317، 345، 346، 384، و جلد پنجم صفحه 577، و جلد ششم صفحه 316 ملاحظه کنید.

 

 

[39] ـ «صحاح ستّه» معتبرترین کتب روایتى اهل سنّت مى باشد که عبارتند از: صحیح بخارى، صحیح مسلم، سنن ابى داود، سنن ترمذى، سنن نسائى، و سنن ابن ماجه.

 

 

[40] ـ به کتاب «دانشمندان عامّه و مهدى موعود(علیه السلام)» مراجعه فرمایید.

 

 

[41] ـ اسامى آنها را در کتاب «الامام المهدى»، على محمد على دخیّل، صفحه 260، و کتاب «او خواهد آمد» صفحه 79 ـ 84، بخوانید.

 

 

[42] ـ انتظار بذر انقلاب، ص 16، و روزگار رهایى، ج 1، ص 16.

 

 

[43] ـ سوره یونس، آیه 53.

 

 

[44] ـ گفته شده است: این آیه از مدّتها ومهلتهاى توده ها و غایب شدن پیامبران و تکذیب آنها از سوى ملّتها، و نزول عذاب بر آنها سخن گفته، نوید ظهور مبارک حضرت مهدى(علیه السلام) را به هنگام انحراف امّت اسلامى از راه هدایت، مژده مى دهد. (غیبت شیخ طوسى، ص 110 به نقل از روزگار رهایى، ج 1، ص 71).

 

 

[45] ـ سوره الذاریات، آیه 23. در مورد تفسیر این آیه از ابن عبّاس و حضرت امام زین العابدین(علیه السلام)روایت شده است که منظور از آن، قیام قائم(علیه السلام) است (غیبت شیخ طوسى(رحمه الله)، ص 110، و ینابیع المودّه، ص 511، باب 71).

 

 

[46] ـ الملاحم والفتن، ص 343 و 344، ح 507 ; الحاوى و الفتاوى، ج 2، ص 48 و 58 ; منتخب الاثر، ص 163.

 

 

[47] ـ رجوع شود به کتاب «الملاحم و الفتن سید ابن طاووس»، ص 96 و 97، ح 64 و ص 135، ح 153 و ص 161، ح 211 و ص 177، ح 239 و 240، ح 460 و ص 345، ح 509.

 

 

[48] ـ الملاحم والفتن، ص 180، باب 197، ح 245.

 

 

[49] ـ کفایة الاثر، ص 93 .

 

 

[50] ـ بشارة الاسلام، ص 32، بحار الانوار، ج 51، ص 83، ح 28، ینابیع المودّة، ج 3، ص 298، غایة المرام، ص 700، و منتخب الأثر، ص 149.

 

 

[51] ـ عقد الدرر، ص 143 ; و الملاحم و الفتن، ص 148، باب 151، ح 180.

 

 

[52] ـ عقد الدرر، ص 149.

 

 

[53] ـ همان، ص 41.

 

 

[54] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 226، ح 89، و غیبت نعمانى، ص 146، باب 10، ح 4.

 

 

[55] ـ الامام المهدى(علیه السلام)، ص 85، ح 12 .

 

 

[56] ـ بحار الانوار، ج 46، ص 201، ذیل حدیث 77، والامام المهدی، ص 87، ح 22.

 

 

[57] ـ ابن حجر عسقلانى شافعى در کتاب «الاصابه» ذیل ترجمه حکیم بن عیّاش کلبى جلد 1، صفحه 395، از «فوائد» کوکبى روایت نموده، که همین حکیم بن عیّاش کلبى به سبب نفرین امام صادق(علیه السلام) با وضع عجیبى به هلاکت رسید، و داستان هلاکت او از این قرار است:

 

 

موقعى که امام صادق(علیه السلام) شنید که این شاعر اُموى این گونه سخن سرایى کرده است، سخت منقلب شد، در حالى که دستهایش از شدّت ناراحتّى مى لرزید، آنها را به طرف آسمان بلند نموده، عرض کرد:

 

 

پروردگارا! اگر گوینده این شعر دروغگوست، کلب خود را بر او مسلّط گردان.

 

 

طولى نکشید که دعاى امام(علیه السلام) مستجاب شد، و موقعى که این شاعر بى ایمان عازم کوفه بود در بین راه شیرى به او حملهور شد و او را از پاى درآورد.

 

 

[58] ـ عقد الدرر، ص 110، ارشاد مفید، ص 337، کافى، ج 8، ص209، بحار الانوار، ج 52، ص288; والمهدى، ص 51.

 

 

[59] ـ غایة المرام، ص 704، فرائد السمطین، ج 2،ص 329، باب 61 ; و الامام المهدی، ص 307 .

 

 

[60] ـ مقدّمه کتاب «مهدى موعود» ترجمه سیزدهم بحار، ص 177، و مهدى انقلابى بزرگ، ص 57، به نقل از کتاب علائم الظهور.

 

 

[61] ـ او خواهد آمد، ص 75.

 

 

[62] ـ به بخش یازدهم، تحت عنوان: «نظریّات فلاسفه و دانشمندان درباره آینده جهان» مراجعه فرمایید.

 

 

[63] ـ در مورد این که همه امّتها و ملتها درباره ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) باهم، هم عقیده اند در بخش نهم، تحت عنوان: «نویدهاى ظهور مهدى موعود(علیه السلام) در کتب مقدّسه» به تفصیل سخن رفته است.

 

 

[64] ـ قاموس مقدّس، ص 806، به نقل از کتاب «او خواهد آمد»، ص 32.

 

 

[65] و 2 ـ او خواهد آمد، ص 33، به نقل از قاموس مقدس، ص 219.

 

 

 

 

 

[67] ـ دیباچه اى بر رهبرى، ص 95 ـ 96.

 

 

[68] ـ دیباچه اى بر رهبرى، ص 101 ـ 102.

 

 

[69] ـ او خواهد آمد، ص 87 ـ 88.

 

 

[70] ـ اسامى مقدس حضرت مهدى(علیه السلام) در کتابهاى مربوطه به تفصیل آمده است، و ما اسامى مذکوره را از این کتابها نقل کرده ایم: النجم الثاقب، ص 31 ـ 70، کتاب یأتی على الناس زمان، ص 708 ـ 711، اقوال الائمه، ج 1، ص 329، او خواهد آمد، ص 64 ـ 70 و الزام الناصب ج 1، ص 481 ـ 491

 

 

[71] ـ ناگفته نماند که نامها، کنیه ها و لقبهاى حضرت مهدى(علیه السلام)، در دو کتاب پر محتواى «الزام الناصب»، تألیف مرحوم حائرى یزدى، و کتاب بسیار نفیس «نجم الثاقب» تألیف محدّث نورى ـ طاب ثراه ـ به تفصیل ذکر شده است.

 

 

در کتاب «الزام الناصب»، 186 نام، و در کتاب «نجم الثاقب» هم 182 نام براى آن حضرت ذکر گردیده است. کسانى که طالب شرح و معانى الفاظ یاد شده و اسامى مبارک آن حضرت مى باشند، مى توانند به کتاب «نجم الثاقب» از صفحه 31 تا 70 و جلد اوّل کتاب «الزام الناصب» از صفحه 481 تا 491 مراجعه فرمایند.

 

 

[72] ـ نهج البلاغه فیض، کلمات قصار، شماره 139، ص 1158 ; منتخب الأثر، ص 270 ; و قریب به این مضمون بحار الانوار، ج 52، ص 192 از امام صادق(علیه السلام).

 

 

[73] ـ او خواهد آمد، ص 47.

 

 

 

 

  • العبد شهریار سلیم زاده

حضرت مهدی(عج)

نظرات (۱)

  • گلبرگ دانلود
  • سلام همین حالا قالب بیان حرفه ای خودتون رو سفارش دهید!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">