یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

دانستن حق ماست...

یا وتر الموتور

السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الوِتْرَ المَوْتُورِ سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او سلام بر تو اى یگانه دوران
امام حسین(ع) «مؤتور» است (خون بر زمین مانده) و فرزند رشیدش حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه نیز «الموتور بابیه وجده» یعنی صاحب خون و خونخواه پدر و نیاکان بزرگوارش.

***
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم

.
.

پیوندهای روزانه

پاسخ به بیست و هفت سؤال مهدوی

جمعه, ۱۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۸ ب.ظ

1 ـ آیا عقیده به ظهور مصلح جهانى مخصوص شیعیان است؟

مى پرسند: آیا عقیده به ظهور حضرت مهدى (عج) در آخرالزّمان مخصوص شیعه است یا ادیان دیگر نیز به آن معتقدند؟

پاسخ:

این عقیده حتى در کتب زرتشتیان، هندویان و تورات و انجیل و در میان مصریها و چینیها و حتى در میان غربیها وجود دارد و در منابع اهل تسنّن، روایات متواتر و بسیار زیاد آمده است، به عنوان نمونه به کتابهاى:

1 ـ نورالابصار صفحه 157.

2 ـ التّاج الجامع الاصول (تألیف شیخ منصور على ناسف).

3 ـ کتاب صواعق المحرقه.

4 ـ کتاب منتخب الاثر (تألیف آیة اللّه صافى).

5 ـ اثباة الهداة، ج 7، از صفحه 179 به بعد.

6 ـ المجالس السنیّه نوشته سید محسن جبل عاملى(ره) جلد 5 صفحه 713 تا 743 مراجعه فرمائید.

 

2 - فائده غیبت طولانی چیست؟( [13] )

مى پرسند: غیبت طولانى امام مهدى(عج) و عدم دسترسى ما به او، چه سودى دارد؟

 

پاسخ:

امام قائم(عج) بخاطر عدم پذیرش جامعه، از نظرها پنهان است، او همچون امامان معصوم(علیهم السلام) دیگر اگر آشکار بود، مردم همان که با آن امامان کردند با او مى کردند، امّا او غائب است تا مردم آمادگى پذیرش او را در طول زمان و با برنامه ریزیهاى دراز مدّت و تکامل معنوى و مادّى پیدا کنند.

غیبت او چنانکه در روایات آمده همچون پنهان شدن خورشید پشت ابرها است، گرچه ابرها از تابش مستقیم خورشید ممانعت مى کنند، ولى هرگز نمى توانند تابش خورشید را بطور کلى محو سازند.

غیبت امام قائم(عج) دهها فایده دارد که در اینجا به طور اختصار به چند فایده آن اشاره مى کنیم.

1 ـ غیبت او به پیروانش امید مى بخشد و آنها را دلگرم مى کند که داراى چنین رهبرى هستند، با توجّه به اینکه امید، آن هم امیدى این چنین، سازنده است.

2 ـ غیبت آنحضرت پیروانش را قدم به قدم آماده مى سازد تا آن حضرت را از عزلت بیرون آورند.

3 ـ آنحضرت در عین اینکه غائب است گاه در مسائل مهم با فقهاء و بزرگان اسلام تماس مى گیرد و آنها را راهنمایى مى کند (چنانکه شواهد آن بسیار است و بعضى از آنها در این کتاب آمده است.)

4 ـ گفتگو درباره قیام مهدى(عج) و تشکیل کنگره ها و کنفرانسها و تنظیم نوشته ها و مقالات در طول زمان با فرصت کافى موجب پرورش نفوس و آمادگى، در اندیشه انقلاب جهانى بودن و هدف دارى  و ... مى شود، در نتیجه آمادگیهاى فرهنگى، سیاسى، اجتماعى، صنعتى، اقتصادى و بالاخره نظامى در همه جا پیدا مى شود و به این ترتیب زمینه سازى ظهور آنحضرت مهیّا مى گردد.

5 ـ شناخت موانع یک انقلاب جهانى در تمام ابعاد و براندازى آن موانع نیاز به طول زمان و کمک فکرى بسیار در سطح جهان دارد، این نیز یکى از فوائد غیبت امام قائم (عج) مى باشد.

6 ـ از طرفى طول غیبت و دورى مردم از رهبر مصلح و عادل، موجب فساد در تمام زمینه ها شده، و همین فساد موجب خستگى و ناراحتى و نارضایتى مردم مى شود و در دل این فساد، جرقه هاى انقلاب بروز مى کند و مردم، تشنه مصلح واقعى و عدالت مى شوند، چرا که تا همه، رنج ظلم و فساد را نبرند آماده درک لذّت عدالت و اصلاح نخواهند شد، چنانکه در روایات مربوط به حضرت مهدى(عج) بسیار آمده که:

«یَمْلاَُ الاَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً وَ نُوراً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جُوْراً وَ شَرّاً;

آنحضرت زمین را پر از قسط و عدل و نور خواهد کرد همان گونه که پر از ظلم و جور و بدى شده باشد؟»( [14] )

و انقلاب واقعى، انقلابى است که طبیعى و خودجوش و از متن توده ها برخیزد، و همگان به خوبى آن را درک کنند.

البتّه این سخن به این معنى نیست که ما تن به ظلم و فساد دهیم، و مبارزه با ظلم و فساد نکنیم که شرع و عقل چنین اجازه اى به ما داده، بلکه این سخن خبر از آینده مى دهد، و حاکى است که مردم بر اثر دورى از یک مصلح عادل و آگاه چگونه در لجن فساد فرو مى روند، در این صورت باید براى یافتن آن مصلح بپاخاست و خود گرفتارى مردم، آنها را براى یافتن راه حل بر مى انگیزاند.

آرى باید مدتها بگذرد، تا مردم تکامل یابند و حقائق برایشان کشف گردد، و با تجربیّات تلخ خود روى حکومتهاى باطل از آنها روگردان گردند و تشنه وجود امام قائم(عج) شوند.

در قرآن کریم مى خوانیم:

«سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِى الاْفاقِ وَ فِى اَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ;

بزودى آیات خود را از هر سوى جهان و در وجود خود مردم نشان مى دهیم تا براى آنها آشکار گردد که او حق است.»( [15] )

در مورد اینکه منظور از ضمیر «او» در «اِنَّهُ) به کجا بازگشت مى کند امام صادق(علیه السلام) در ضمن روایتى فرمود:

«منظور خروج قائم(عج) است که او حق است (و حقانیّتش آشکار مى گردد).»( [16] )

 

 

3 ـ لقب قائم(علیه السلام) و مهدى(علیه السلام) چرا؟

مى پرسند: چرا امام زمان(علیه السلام) با کلمه «قائم» و «مهدى» خوانده مى شود، و اینکه بعضى با شنیدن لقب «قائم» بر مى خیزند و مى ایستند براى چیست؟

 

پاسخ:

در بسیارى از روایات، آنحضرت با لقب قائم( [17] ) و مهدى، یاد شده و در مورد قائم، بسیار مى شد که در زمان ائمّه(علیهم السلام)بر اثر ظلم و فساد حاکمان غاصب، امامان به یاد امام زمان(علیه السلام) مى افتادند و مى فرمودند:

«قائم ما انتقام ما را خواهد گرفت».

قائم یعنى قیام کننده، نظر به اینکه قیام و نهضت حضرت مهدى(عج) جهانى است و در تمام تاریخ بشر چنین قیام و حکومتى نبوده، آن حضرت با این عنوان خوانده مى شود.

امّا اینکه پیروان آن حضرت با شنیدن این لفظ و یا با تلفّظ به این کلمه بر مى خیزند و مى ایستند، این کار یکنوع عمل مستحبّى است و احترام و اظهار پیوند و انتظار آنحضرت است و ضمناً مردم را به یاد نهضت و قیام حضرت مهدى(عج) مى اندازد و براى آنها تلقین عملى مى شود که باید برخاست، نهضت کرد، امیدوار بود و به زمینه سازى براى ظهور و قیام جهانى رهبرى معصوم و قاطع که امید پیامبران و امامان و همه مستضعفان جهان و قلب تپنده هستى است پرداخت.

این کار حتّى در زمان امام صادق(علیه السلام) در میان شیعیان معمول بوده، حتى نقل شده در خراسان در حضور حضرت امام رضا(علیه السلام)کلمه «قائم» ذکر شد، امام رضا(علیه السلام) برخاست و دستش را بر سرنهاد و فرمود:

«اَللّهُمَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ;

خداوندا بر فرجش شتاب کن، و راه ظهور و نهضتش را آسان گردان.»( [18] )

امّا در مورد واژه مهدى، از این روست که امام زمان هدایت شده و هدایت کننده است.

امام صادق(علیه السلام) در ضمن حدیثى در این مورد فرمود:

«اِنَّما سُمِّىَ الْقائِمُ مَهْدِیّاً لاَِنَّهُ یَهْدى اِلى اَمْر مَضْلُولٌ عَنْهُ وَ سُمِّىَ الْقائِمُ لِقِیامِهِ بِالْحَقِّ ;

آنحضرت را مهدى گویند، زیرا او مردم را به امرى که گم کرده اند هدایت مى کند، و قائم گویند چون به حق قیام کند».( [19] )

از امام باقر(علیه السلام) سؤال شد چرا قائم را «قائم» خواندند؟

فرمود:

«زیرا یاد او فراموش مى شود و بسیارى از معتقدان به امامت آنحضرت، راه ناصحیح مى روند.»

از آنحضرت سؤال شد چرا او را منتظر گویند؟ فرمود:

«زیرا براى او غیبتى طولانى است که روزهایش بسیار است، افراد مخلص و پاک در انتظارش بسر مى برند ولى افراد شکّاک و مُرَدّد او را انکار مى کنند و منکران، نامش را به مسخره مى گیرند و تعیین کنندگان وقت بسیارند، عجله کنندگان در او به هلاکت مى رسند، مسلمانان در مورد او نجات مى یابند.»( [20] )

 

4 ـ اقامتگاه حضرت مهدى(علیه السلام) کجاست؟

مى پرسند: امام قائم(عج) کجاست و آیا فرزند و همسر دارد؟

 

پاسخ:

از قواعد و روایات معصومین(علیهم السلام) استفاده مى شود که امام قائم(عج) هم اقامتگاه مخصوص دارد و هم زن و فرزند.

در مورد اقامتگاه آنحضرت ـ نخست باید توجّه داشت که آنحضرت همه ساله در مراسم عظیم حج شرکت مى کند.( [21] )

و بعضى از سعادتمندان در مراسم حج به محضرش شرفیاب شده اند.

همچنین هر جا که بخواهد از مشاهد مشرّفه و ... خواهد رفت.

امّا در مورد اقامتگاه آنحضرت و فرزندان و بستگان و یاران مخصوص (اوتاد) چندین مکان مانند: مدینه، دشت حجاز، کوه رضوى، کرعه( [22] ) و سرزمینهاى دور دست و ... گفته شده است.

در میان این گفتار آنچه بیشتر نظرها را جلب مى کند این است که اقامتگاه آنحضرت و فرزندانش و گروهى از خواص یارانش در جزیره اى از دریاى بزرگ مى باشد.

از امام هادى(علیه السلام) داستانى نقل شده که خلاصه اش این است:

حضرت مهدى(عج) و فرزندانش در جزیره هائى بسیار بزرگ و پهناور در دریا زندگى مى کند و عدد شیعیان آنجا بسیار زیاد است، و فرزندان وى هر یک حاکم جزیره اى هستند و خدا بهتر مى داند.( [23] )

 

داستان جزیره خضراء

در داستانى که در مورد تشرّف على بن فاضل مازندرانى در سال 690 هجرى در جزیره «خضراء» از طرق بسیار موثّق نقل شده حاکى است که اقامتگاه امام قائم(علیه السلام) و همسران و فرزندانش در جزیره «خضراء» است اینک اصل داستان را از کتاب اثباة الهداة نقل مى کنیم:

علاّمه مجلسى در بحارالأنوار از یحیى بن فضل در کتاب «رسالة البحر الابیض و الجزیرة الخضراء» از على بن فاضل مازندرانى مجاور نجف در حدیث بسیار طولانى چنین نقل مى کند:

وارد شهرى از شهرهاى غرب (اسپانیا) شدم مرکبهائى از بلاد امام عصر(عج) وارد آنجا شد، یکى از مسافرین آنها پیر مردى بود که چون مرا دید گفت: نام تو چیست؟ گمان مى کنم على باشد.

گفتم : آرى،

گفت: نام پدرت چیست؟ گویا فاضل باشد؟

گفتم: آرى، چه خوب نام من و پدرم را مى شناسى.

گفت: بدان که نام و اصل و وصف و خصوصیات ترا براى من بیان کرده اند و من تا جزیره خضراء با تو هستم.

بسیار خوشحال شدم مرا با خود به دریا برد، روز شانزدهم به آب سفیدى رسیدیم، پرسیدم اینجا کجاست؟

گفت: بحر ابیض است و آن جزیره خضراء است که این آب سفید اطرافش را گرفته است و به حکمت خداوند چون کشتیها و وسائل نقلیه دیگر دشمنان به اینجا رسند غرق مى شوند و به آنحضرت دست نیابند. سپس وارد جزیره خضراء شدیم و رفتیم در مسجد، شخصى بنام «سید شمس الدین» را دیدم که مى گفت: من از نوه هاى امام عصر(عج) هستم، پس از گفتگوئى به او گفتم: هرگز امام را دیده اى؟

گفت: نه ولى پدرم نقل کرد که صداى امام را شنیده ام و خودش را ندیده ام و امّا جدّم، هم خودش را دیده است و هم صدایش را شنیده است، آنگاه با آن سید از شهر بیرون رفتیم و به پیرمردى رسیدیم، از سید احوال آن پیر مرد را پرسیدم، گفت: این کوه را مى بینى، در وسط آن جاى خرّمى است و در آن چشمه اى است و کنار چشمه، قبّه اى است و این مرد با رفیقش خادم آن قبّه است، من هر صبح جمعه مى روم آنجا خدمت امام عصر(عج) (البته با توجه به آغاز حدیث، خود امام را نمى بیند و صدایش را نمى شنود) و در قبّه دو رکعت نماز مى خوانم و کاغذى مى یابم که در آن حکم مرافعه اى را که در هفته به من رجوع مى کنند در آن نوشته، کاغذ را بر مى دارم و هر چه در آن نوشته به آن عمل مى کنم.

على بن فاضل گوید: از خادمها خواهش کردم مرا به حضور امام(عج) ببرند، گفتند: راهى ندارد، آن رفیقم به من گفت: دستور آمده که تو را به وطن برگردانم، براى من و تو مخالفت روا نیست.( [24] )

ناگفته نماند که على بن فاضل داستان خود را به طور مفصّل در کتابى بنام «الفوائد الشمسیّه» آورده است، و ضمناً به احتمال قوى آن آب سفید که در داستان فوق آمده همانند یک حصار محکم و مجّهز، دشمن را از آن جزیره دفع مى کند.

بعضى از نویسندگان به عنوان احتمال مطرح کرده اند که شاید این جزیره خضراء (با توجّه به آب سفید و سایر خصوصیات که در داستان آمده بود) همان مثلّث برمودا که از عجیب ترین و مرموزترین مکانهاى روى زمین است و در غربى ترین اقیانوس اطلس قرار دارد باشد.

از عجائب مثلّث برمودا اینکه هر هواپیما یا کشتى به حدود آن برود بطور اسرارآمیزى ناپدید مى گردد، و جالب اینکه آبهاى آن سفید است، و هر روز خبر غرق شدن تعداد تازه اى از کشتیهاى اقیانوس پیما در آبهاى سفید «مثلّث بر مودا» به گوش رسیده است.

خلبانها و ملوانهائى که در این منطقه حوادثى را تجربه کرده اند گزارش داده اند که در مسیر خود، به صورت اسرارآمیزى تغییر جهت حاصل شده و به مناطقى که تصمیم نداشته اند هدایت شده اند.( [25] )

این هم یک احتمالى است، که باید دانشمندان و محقّقان تحقیق بیشترى کنند.

فقط در اینجا اضافه مى کنیم: یکى از دعاهاى حضرت مهدى(عج) این است که:

«اَللّهُمَّ اَحْجُبْنى عَنْ عُیُونِ اَعْدائى وَاجْمَعْ بَیْنِى وَبَیْنَ اَوْلِیائى;

خدایا مرا از دیدگان دشمنانم پوشیده بدار و بین من و دوستانم اجتماع حاصل کن.»( [26] )

به مقتضاى استجابت این دعا، اقامتگاه آنحضرت از دشمنان محفوظ خواهد بود. و ممکن است همین مطلب تأییدى باشد که آن جزیره، در مثلّث بر مودا است.

از سوى دیگر غیر از همسر و فرزندان، جمعى از دوستانش که طبق روایتى سى تن از «اوتاد» و برجستگان هستند( [27] )همواره در خدمت آنحضرت بسر مى برند.

بهر حال باید با ذکر اشعار حافظ گفت:

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور***کلبه احزان شود روزى گلستان غم مخور

دور گردون گرد و روزى بر مراد مانگشت***دائماً یکسان نماند حال دوران غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نه اى ز اسرار غیب***باشد اندر پرده بازیهاى پنهان غم مخور

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب***جمله مى داند خداى حال گردان غم مخور

 

به گفته ملامحسن فیض کاشانى :

اى تو ما را راحت جان الغیاث***دردها را جمله درمان الغیاث

اى سرو سرکرده هر سرورى***نیست ما را بى تو سامان اَلْغیاث

قائم آل پیامبر (عج) دست گیر!***بى توام افتان و خیزان الغیاث

کار شرع از دست شد بیرون خرام***تازه کن آئین ایمان الغیاث

عالمى گردید مالامال شرّ***از جفا و جور و طغیان الغیاث

خون ما خوردند این دجّالیان***مهدى و هادى دوران الغیاث

فیض شد دلتنگ صحراى فراق***مونس دل راحت جان الغیاث

 

توضیح دیگر اینکه: براساس داستان «على بن فاضل» فرزندان حضرت ولى عصر (عج) در جزیره اى بنام خضراء در اقیانوس اطلس، زندگى مى کنند، و شخص آن بزرگوار همه ساله در موسم حج شرکت نموده، پس از زیارت آباء و اجداد طاهرینش در حجاز، عراق و طوس به جزیره باز مى گردد و غالب اقامت آن بزرگوار در همان جزیره است.( [28] )

 

5 ـ قرآن و مسئله حکومت جهانى

مى پرسند: اگر حکومت جهانى مهدى(عج) سراسر جهان را فرا خواهد گرفت، و پرچم اسلام و توحید در همه نقاط زمین به اهتزاز در مى آید، آیا در قرآن مجید این سند محکم و بزرگ و خلل ناپذیر اسلام، سخنى در این باره به میان آمده است؟

 

پاسخ:

آیات متعدّدى که تأویل آن تطبیق با حضرت ولى عصر(عج) شده، بسیار است (در این باره به بحار، طبع جدید، ج 51 از ص 44 به بعد مراجعه گردد)، به عنوان نمونه:

1 ـ در قرآن کریم مى خوانیم : «او خدائى است که رسولش را با دلائل رهنمون بخش فرستاد تا آن را بر تمام دینها غالب گرداند هر چند این موضوع خوش آیند مشرکان نیست.»( [29] )

این آیه صریحاً نوید مى دهد که روزى خواهد آمد که آئین اسلام همه ادیان و مرامها را تحت الشّعاع خود قرار مى دهد و سراسر جهان زیر لواى اسلام قرار مى گیرد، که منظور همان وقتى است که حضرت مهدى(عج) در سراسر جهان حکومت واحد اسلامى تشکیل مى دهد.

2 ـ در سوره انبیاء، آیه 105 مى خوانیم:

«یقیناً (بدانید که) ما در زبور (کتاب حضرت داود(علیه السلام)) نوشتیم پس از آنکه این مطلب را در ذکر (تورات) نیز نوشته بودیم که: حتماً بندگان صالح وارث زمین مى شوند.»( [30] )

این آیه حاکى است که در کتابهاى آسمانى زبور و تورات و قرآن موضوع حکومت انسانهاى شایسته بر سراسر زمین نوشته شده است، روشن است که وعده خدا حق است، روزى خواهد آمد که بندگان صالح که از نظر قرآن، مسلمین راستین هستند حکومت واحد صالحان را بر همه نقاط زمین برقرار مى سازند، که اشاره به حکومت حضرت مهدى(عج) است.

3 ـ در سوره نور، آیه 55 مى خوانیم:

«خداوند با آنانکه ایمان آورده و کارهاى شایسته مى کنند وعده داده که آنان را نماینده «خود» در زمین گرداند همانگونه که گذشتگان آنانرا خلیفه کرد وعده داده که دینشان را که براى آنها پسندیده، نیرومند گرداند و ترسشان را مبدّل به امنیت وآرامش کند، و براى من شریک نمى گیرند.( [31] )

این آیه بیانگر حکومت واحد بر سراسر زمین است به آنانکه ایمان و عمل صالح دارند (یعنى منتظر واقعى هستند و با ایمان و عمل نیک خود زمینه سازى براى ایجاد آینده درخشان مى کنند) نوید مى دهد که خداوند حکومت زمین را بدست آنها مى سپرد، دین آنها نیرومند و قوى مى گردد، و در نتیجه آرامش و امنیت جانشین خوف و ناآرامى مى شود.

در پایان آیه اشاره به این مطلب مى کند که حکومت آنها بر سراسر زمین براساس توحید و پرستش خداى یکتا و نفى هرگونه شرک است.

چنانکه در حدیثى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در مورد عقائد این  حکومت واحد سراسرى فرمود:

«فَلاَیَبْقى عَلى وَجْهِ الاَْرْضِ اَحَداً اِلاّ قالَ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ;

هیچ فردى روى زمین نمى ماند مگر اینکه معتقد است خدائى جز خداى یکتا وجود ندارد.»( [32] )

به این ترتیب مى بینیم قرآن این کتاب آسمانى نیز به حکومت درخشان و سراسر توحید آینده که همه مردم تحت پرچم توحید قرار گرفته و مردم صالح زمام امور را بدست مى گیرند خبر مى دهد.

4 ـ قرآن پس از ذکر فرعون و فرعونیان در این آیه مى فرماید:

«وَنُرِیدُ اَنْ نَّمُّنَ عَلَى الّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِىْ الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ;( [33] )

ما بر این اراده کردیم که به مستضعفان نعمت بخشیم و آنها را پیشوایان و وارثین روى زمین قرار دهیم.»

این آیه گرچه در ماجراى موسى(علیه السلام) و فرعون نازل شده که خداوند موسى(علیه السلام) را بر فرعون و فرعونیان پیروز کرد و مستضعفان را به رهبرى موسى(علیه السلام) به حکومت رسانید، ولى این آیه هرگز مربوط به زمان خاص موسى(علیه السلام) نیست بلکه یک بشارت عمومى است در مورد پیروزى حق بر باطل، که سرانجام این پیروزى بطور جامع و کامل و جهانى بدست مهدى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) صورت مى گیرد، چنانکه در روایات به این مطلب تصریح شده، و مهدى(عج) و پیروانش به موسى(علیه السلام) و پیروانش تشبیه شده اند و در روایتى مى خوانیم، امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:

«سوگند به کسى که محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) را به حق بشارت دهنده و بیم دهنده قرار داد، نیکان ما همانند موسى(علیه السلام) و پیروانش هستند و بَدان ما همانند فرعون و پیروانش مى باشند.»( [34] )

و امام على(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:

«این گروه آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) هستند، خداوند مهدى آنها را بعد از زحمت و فشارى که بر آنان وارد مى شود بر مى انگیزد و به آنان عزّت مى دهد و دشمنان آنان را ذلیل و خوار مى کند.»( [35] )

 

6 ـ یاران مهدى(علیه السلام) بیشتر کجا هستند؟

 

پاسخ:

جالب اینکه در روایات بسیارى آمده که دستجات یاران امام مهدى(عج) از مشرق زمین بپا مى خیزند،

رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:

« (هنگام ظهور) پرچمهاى سیاه از طرف مشرق نمودار شود، پس با وى (امام قائم «عج» ) بیعت کنید که او خلیفه خدا، مهدى (عج) است.

و نیز فرمود: جمعى از مردم از طرف مشرق خروج کنند و مقدّمات حکومت مهدى(عج) را فراهم سازند.»( [36] )

 

امیر مؤمنان(علیه السلام) فرمود:

«آفرین برطالقان که خداوند در آن گنجهائى نهاده که از طلا و نقره نیست بلکه مردان مؤمنى هستند که بطور شایسته خدا را شناخته اند و در آخرالزّمان، یاوران حضرت مهدى(عج) خواهند بود.»( [37] )

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«هنگامى که پرچمهاى سیاه را از جانب خراسان دیدید، به طرف آن بروید هر چند با دست و سینه روى برف باشد، چرا که خلیفه خدا مهدى(عج) در میان آنها است.»([38] )

و در روایت دیگر فرمود:

«بزودى اهلبیت من دچار گرفتاریها و آوارگیها خواهند شد، تا اینکه جمعى با پرچمهاى سیاه از طرف مشرق بیایند ... تا اینکه امر به یکى از افراد اهلبیت من (امام قائم«عج» ) سپرده شود، که او سراسر زمین را بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد پر از عدل و داد کند، فَمَنْ اَدْرَکَ مِنْکُمْ فَلْیَأْتِها وَلَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْجِ; هر کدام که از شما آنها را درک کردید به آنها بپیوندید گرچه با راه رفتن با دست و سینه روى برف باشد خود را به آنها برسانید.»( [39] )

به این ترتیب مى بینیم، مشرق زمین مورد توجه قرار گرفته است و چنانکه هم اکنون از نشانه هایش پیداست، تنها مشرق زمین است که این کار را خواهد کرد، بنابراین مشرق زمین باید بپاخیزد!

و با توجه به اینکه اکثریت قریب به اتفاق امت مسلم از مستضعفان در مشرق زمین هستند و با توجه به امکانات عظیم جغرافیائى و اقتصادى و نیروى انسانى که دارند، مى توانند بپاخیزند و دستهاى ابرقدرتها را قطع کنند و زمینه سازى خوبى براى ظهور مهدى(عج) ایجاد بنمایند.

 

7 ـ زندگى شخصى امام عصر (عج) چگونه است؟

پاسخ:

زندگى او همچون زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و امامان معصوم(علیهم السلام)است، او در دوران حکومتش همچون طاغوتیان و مستکبران زندگى نمى کند و در کاخهاى آسمان خراش نمى نشیند، لباس و غذا و بر خوردش با مردم بسیار ساده است.

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

«وَمَا لِباسُ الْقائِمِ(عج) اِلاَّ الْغَلیظَ وَلاطَعامُهُ اِلاَّ الْخَشَبَ;

لباس قائم(عج) جز پارچه زبر و خشن، و غذاى او جز غذاى ساده نیست.»( [40] )

او در بر خورد با مستضعفان آنچنان است که به فرموده پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم):

هنگام حکومت مهدى(عج) نیازمندانى به حضورش مى آیند و در خواست نیازمندیهاى خود مى کنند، آنحضرت مقدارى که در خواست کنندگان بتوانند حمل کنند بدون شماره به آنها مى دهد.( [41] )

آرى این همان روش پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و امام على(علیه السلام) و سایر امامان معصوم(علیهم السلام) است.

امام على(علیه السلام) مى فرماید:

«پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) هنگام غذا خوردن روى زمین مى نشست و با دست خود کفشهایش را مى دوخت و لباسش را وصله مى کرد.»( [42] )

و حضرت على(علیه السلام) در مورد خودش هنگام حکومت فرمود:

«امام شما با این همه قدرت و مکنت از دنیا به دو لباس کهنه و عادى، و از غذا به دو قرص نان اکتفاء کرده است.»( [43] )

این عمل انقلابى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و امامان(علیهم السلام) باید سرمشق همه باشد، چرا که انسان تا خود را از اسارتهاى مادى نرهاند، نمى تواند خیزش کند و در فضاى معنویّت به پرواز در آید، از طرفى مفاسد تجمّل پرستى و ولخرجى و اسراف و اتراف برکسى پوشیده نیست، بنابر این بیائیم در زندگى به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و آلش(علیهم السلام) اقتداء کنیم.

همین معنى در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) براى یار و شاگرد با وفایش مفضّل(رحمه الله) بیان شده است، به مفضّل(رحمه الله) فرمود:

کار امام قائم سیاست شب و سیاحت روز و غذاى ساده است همچون زندگى امیرالمؤمنین(علیه السلام)( [44] ).

علاّمه مجلسى(رحمه الله) گوید: منظور از سیاست شب، رتق وفتق امور و اتخاذ روشهاى سیاسى در پیشبرد هدفهاى سیاسى و طرح ریزى در این باره است.

و منظور از سیاحت روز، تلاش و حضور در صحنه اجتماع براى مبارزه و جهاد با دشمن و تأمین نیازهاى مردم و رسیدگى به درد دل آنها است.

و منظور از خوراک ساده هم معلوم است، خلاصه اینکه روش زندگى اش همچون روش حضرت على(علیه السلام) مى باشد.( [45] )

البته باید توجه داشت که آن حضرت هنگام قیام و حضور در جبهه جنگ با دشمن، غرق در اسلحه است، زره رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)در تن و شمشیر ذوالفقار آنحضرت در دست و کلاهخود آنحضرت را برسر دارد.( [46] )

و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

«تُراث رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به امام قائم(عج) مى رسد، یکى از یاران پرسید تُراث چیست؟

فرمود: شمشیر، زره، عمامه، لباس بُرد، شلاق و اسب و زین و آلات جنگى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) است.»( [47] )

 

 

 

[13] ـ در پاسخ این سؤال عالم بزرگوار تشیّع سید مرتضى(رحمه الله) گوید: «وقتى که از راه عقل و نقل، صحت امامت امام قائم (عج) ثابت شد، اگر فلسفه غیبت را ندانیم چه مانعى دارد، چنانکه فلسفه بسیارى از احکام بر ما پوشیده است» (تلخیص از کشف الغمّه، ج 3، ص 462).

[14] ـ بحار، ج 52، ص 351.

[15] ـ سوره فصلت، آیه 53.

[16] ـ بحار، ج 51، ص 62 ـ منظور از این تفسیر این است که یکى از مصادیق روشن حق که پس از طول زمان آشکار خواهد شد وجود قائم (عج) است.

[17] ـ ناگفته نماند که امام صادق فرمود: همه ما امامان قائم هستیم، ولى آن قائم (امام دوازدهم) صاحب شمشیر (قدرت و حکومت) است و برنامه اى غیر از برنامه ما دارد (اثباة الهداة، ج 7، ص 127).

[18] ـ بحار، ج 51، ص 30.

[19] ـ اثباة الهداه، ج 7، ص 110 ـ و نیز در همین کتاب ص 169 وجه تسمیه دیگرى در مورد واژه مهدى از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است (توضیح اینکه: مردم در آن زمان، اسلام راستین را گم کرده اند حضرت مهدى(عج) آنها را به دین اسلام ناب هدایت مى کند) (توضیح المقاصد ص 512).

[20] ـ بحار، ج 51، ص 30.

[21] ـ بحار، ج 52، ص 151 ـ 156.

                [22] ـ کرعه قریه اى است در یمن (المجالس السنیه، ج 5، ص 708).

[23] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 58.

[24] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 371.

[25] ـ شرح اسرار آمیز این ماجرا را در کتاب عدل منتظر، ص 84 تا 99 و در کتاب «مثلّث بر مودا» بخوانید.

[26] ـ مصباح کفعمى، ص 219.

[27] ـ بحار، ج 52، ص 158.

[28] ـ عدل منتظر، شماره 5 کتاب سالانه مسجد صدریه تهران، ص 92.

[29] ـ هُوَالَّذِى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرُهَ الْمُشْرِکُونَ (سوره صف، آیه 9).

[30] ـ «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الاَْرْضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ».

[31] ـ وَعَدَاللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنْکُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیـُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِیْنَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّ لَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِى لایُشْرِکُونَ بِى شَیْئَاً.

[32] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 247.

[33] ـ سوره قصص، آیه 5.

[34] ـ مجمع البیان، ذیل آیه 5، سوره قصص.

[35] ـ نور الثقلین، ج 2، ص 110 و در نهج البلاغه کلمات قصار شماره 209 نیز به این مطلب اشاره شده است.

[36] ـ دو حدیث فوق را ابن ماجه در سنن خود نقل کرده است (اثباة الهداة، ج 7، ص197).

[37] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 197، المجالس السنیه، ج 5، ص 697.

[38] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 189، کشف الغمّه، ج 3، ص 375، المجالس السنیه، ج 5، ص696.

[39] ـ کشف الغمّه، ج 3، ص 375 و 381.

[40] ـ منتخب الاثر، ص 307، اثباة الهداة، ج 7، ص 97.

[41] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 199.

[42] ـ نهج البلاغه، خطبه 159.

[43] ـ نهج البلاغه، نامه 45.

[44] ـ بحار، ج 52، ص 359.

[45] ـ بحار، ج 52، ص 359.

[46] ـ اثباة الهداة، ج 7، صفحه 89 .

[47] ـ بحار، ج 52، ص 242.

 

   

 

8 ـ طول عمر امام قائم (عج) را چگونه حل مى کنید؟

مى پرسند: اکنون که سال 1417 هجرى قمرى است با توجه به سال تولد امام قائم(عج) که سال 255 بوده، 1162 سال از عمر آن حضرت گذشته است، آیا ممکن است شخصى این قدر یا بیشتر عمر کند؟

 

پاسخ:

این سؤال در طول تاریخ از زمان مرحوم صدوق(رحمه الله) به بعد مطرح است و هم اکنون یکى از سؤالات مربوط به آنحضرت است.

ما وقتى که از نظر دین و دانش ثابت کنیم که عمر طولانى این چنینى محال نیست، آنگاه مى گوئیم چه مانعى دارد خداوند متعال با آن قدرت لایزال خود شرایطى را در شخصى به وجود آورد که هزاران سال یا بیشتر عمر کند؟

 

امّا از نظر دانش:

زیست شناسان مى گویند: اگر اختلالها و آسیبهایى که به انسان مى رسد و موجب کوتاهى عمر او مى شود رفع گردد، عمر او به 200 سال خواهد رسید.

بعضى مى گویند انسان باید 300 سال عمر کند این که مى بینى 70 یا 80 سال عمر مى کند، بر اثر آنستکه عضوى از او فرسوده مى شود و به عضوهاى دیگر سرایت مى کند.( [1] )

و از آزمایشاتى که دانشمندان، روى حشرات و سلولها و گیاهان کرده اند نشان مى دهد که گاهى عمر آنها را به صدها بلکه به هزارها برابر رسانده اند.

«یورى فیالکوف» استادپلى تکنیک «کیف» در شوروى سابق مى گوید: سلول که سنگ اول و اصلى بناى جانداران مى باشد جاوید است و هرگز نمى میرد، مشروط بر این که غذا داشته باشد و سرما و گرماى شدید سبب هلاکتش نشود.

وى اضافه مى کند: انسان باید زنده و جاوید باشد هرگز از بین نرود زیرا سلولهاى تشکیل دهنده بدن او جاوید است.( [2] )

 

اما از نظر قرآن و احادیث:

از نظر دینى نه تنها هیچگونه دلیلى بر انکار عمر طولانى در افراد استثنائى نداریم، بلکه در تواریخ و روایات مذهبى مى خوانیم: ادریس(علیه السلام)و الیاس(علیه السلام) و خضر(علیه السلام) و عیسى(علیه السلام)، هنوز زنده اند و همچنین حضرت لقمان(علیه السلام) و نوح(علیه السلام) و عاد(علیه السلام) و پیامبران دیگر، عمرهاى بسیار طولانى کرده اند، تا آنجا که قرآن در آیه 4 سوره نمل درباره حضرت نوح(علیه السلام)مى گوید:

«نوح(علیه السلام) در میان قوم خود هزار سال جز پنجاه سال (یعنى 950 سال) درنگ کرد.» و طبق روایات حضرت عاد 3500 سال عمر کرد.( [3] )

بنابراین چه مانعى دارد که خداوند تمام علل پیرى و فرسودگى را به امام زمانش آموخته باشد و او با بکار گرفتن آن، عمر بسیار کند( [4] ) وقتى که اصل مسئله محال نبود، قدرت و اراده خداوند بقیه امور را درست خواهد کرد.

ضمناً باید به این نکته توجّه داشت که استثنائها در جهان نمونه هاى بسیار دارد مانند: کشف ماهیهاى 000/000/3 ساله و کشف 000/4 دانه از یک بوته گندم، و کشف آبى که یخ نمى زند و ... که اینها همه حکایت از قدرت لایزال الهى مى کند و حاکى است که این طور نیست که جهان همیشه در محور علل و معلول طبیعى معمولى، بگردد، بلکه گاهى علل مافوق علل طبیعى در کار است، که آن هم کار خدا است، چنانکه قرآن کراراً مى فرماید:

«بدانید  حتماً خداوند بر هر چیز تواناست».( [5] )

 

9  ـ آرامش با جنگ نمى سازد؟

مى پرسند: اگر سراسر زمین تحت یک حکومت قرار مى گیرد و همه تحت پرچم توحید بسر مى برند و امنیت و آرامش و صفا، در همه جا حاکم است، پس جنگ مهدى(عج) با مخالفان براى چیست؟ اگر جنگ هست امنیت نیست و انگهى چرا این همه از شمشیر سخن به میان آمده، مگر  حکومت زور است؟

 

 

پاسخ:

بنظر مى رسد این ناآرامیها و  جنگها در مراحل اوّل ظهور باشد، چنانکه نوعاً دوره اوّل انقلابها توأم با درگیریها و جنگها است، وانگهى آنانکه منافع مادّیشان در خطر است و مانع عدالت اجتماعى مى شوند، به مخالفت بر مى خیزند، که اوّلاً در اقلیّتند و ثانیاً نارضایتى آنها دلیل بى عدالتى و ناآرامى نیست و حاکى از نقص حکومت نمى باشد.

اینکه در روایات آمده: امام عصر(عج) پنج یا هفت سال و یا 9 سال و یا 20 سال( [6] ) و یا چهل سال و یا 309 سال( [7] ) به مقدار خواب اوّل اصحاب کهف در آن غار، حکومت مى کند، شاید اشاره به مراحل حکومت باشد، به این بیان که تشکّل و پایه ریزى حکومت در پنج و هفت و نُه سال اول صورت مى گیرد و پس از گذشت چهل سال به حدّ کمال مى رسد و بیش از 300 سال ادامه مى یابد، بنابراین ممکن است این درگیریها و یا توطئه ها و کارشکنى عناصر کافر و سودجو، در آن سالهاى اوّل حکومت باشد، امّا پس از چهل سال، عدل و داد همه جا را فرا مى گیرد و دیگر هیچ مانع و مزاحم و توطئه گر و ضد انقلابى باقى نمى ماند.

چنین فرضى از نظر عقل و جامعه شناسى، صحیح بنظر مى رسد زیرا طبیعى است که بعضى از برنامه ها (اگر از طریق اعجاز نباشد) نیاز به انقلاب فرهنگى دراز مدت دارد، و نمى توان یک شبه ره صد ساله را طى کرد.

و اگر در روایات، مکرّر از شمشیر امام قائم(عج) سخن به میان آمده حتّى مانع زکات، اعدام مى شود، این به آن معنى نیست که حکومت، زورى است بلکه این شمشیر به عنوان قصاص و مقابله به مثل با مخالفان و خائنان و زورگویان و توطئه گران است، همان گونه که در قرآن کریم آمده است:

«و آهن (شمشیر و اسلحه عدالت) را فرستادیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است.»( [8] )

و یا در جاى دیگر مى فرماید:

«براى شما در قصاص، زندگى است اى اندیشمندان.»( [9] )

بنابراین، این شمشیر براى امنیت و آسایش و صفاى مردم و قصاص و مقابله به مثل است که در تمام دنیا به عنوان یک اصل پذیرفته شده است. تا مبادا عدّه اى سود جو و خائن، به امنیت وآسایش مردم ضربه بزنند، و هرج و مرج ایجاد کنند، به این ترتیب مى توانیم بدست بیاوریم که انقلاب مهدى(عج) در بعضى از امور تدریجى و در برخى از امور فورى و انقلابى است.

 

10 ـ نشانه هاى ظهور امام (علیه السلام) چیست؟

 

پاسخ:

وقت ظهور آنحضرت معلوم نیست، و حتّى مطابق روایات کسانى که وقت ظهور را تعیین کنند، دروغگو شمرده شده اند.( [10] )

ولى نشانه هایى به عنوان علائم ظهور در روایات بسیار آمده که مربوط به مدت اندکى قبل از ظهور و مربوط به آستانه و آغاز ظهور است، این نشانه ها بسیار زیادند( [11] ) که معروفترین و جامعترین آنها این است که هرج و مرج در همه چیز دنیا مشهود مى گردد.( [12] )

سراسر جهان پر از ظلم و جور و فساد گردد( [13] ) چنانکه در هر انقلابى معمولا، ظلم و فساد قبل از آن، باعث انقلاب مى گردد، این موضوع در ضمن یک روایتى جامع بطور مشروح بیان شده و امام صادق(علیه السلام)آن را در 119 ماده بیان کرده است و اینک ترجمه روایت:

حضرت امام صادق(علیه السلام) به یکى از یارانش فرمود:

1 ـ هرگاه دیدى: حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند.

2 ـ و دیدى که: ظلم همه جا را گرفته.

3 ـ و دیدى که: قرآن فرسوده شده و درست معنى نمى شود.

4 ـ و دیدى که: دین همچون ظرف تو خالى، و بى محتوا شده است.

5 ـ و دیدى که: طرفداران حق بر طرفداران باطل فائق شده اند.

6 ـ و دیدى که: کارهاى بد آشکار شده و از آن نهى نمى شود و بدکاران بازخواست نمى شوند.

7 ـ و دیدى که: چنان فسق و فجور آشکار شده که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفاء مى کنند.

8 ـ و دیدى که: افراد با ایمان سکوت کرده و سخنشان را نمى پذیرند.

9 ـ و دیدى که: شخص بدکار، دروغ گوید، و کسى دروغ و نسبت نارواى او را رد نمى کند.

10 ـ و دیدى بچه ها، بزرگان را تحقیر کنند.

11 ـ و دیدى که: قطع پیوند خویشاوندى شود.

12 ـ و دیدى که: بدکار را ستایش کنند و او شاد شود و سخن بدش به او برنگردد.

13 ـ و دیدى نوجوانان پسر، همان کنند که زنان مى کنند.

14 ـ و دیدى که: زنان با زنان ازدواج نمایند.

15 ـ و دیدى که: مدّاحى دروغین از اشخاص، زیاد شود.

16 ـ و دیدى که: انسانها اموال خود را در غیر اطاعت خدا مصرف مى کنند و کسى مانع نمى شود.

17 ـ و دیدى که: افراد با دیدن کار و تلاش نامناسب مؤمنین، به خدا پناه مى برند.

18 ـ و دیدى که: همسایه به همسایه خود اذیت مى کند و از آن جلوگیرى نمى شود.

19 ـ و دیدى که : کافر به خاطر سختى مؤمن، شاد است.

20 ـ و دیدى که: شراب را آشکارا مى آشامند و براى نوشیدن آن کنار هم مى نشینند و از خداوند متعال نمى ترسند.

21 ـ و دیدى: کسى که امر به معروف مى کند خوار و ذلیل است.

22 ـ و دیدى آدم بدکار در آنچه آن را خدا دوست ندارد، نیرومند و مورد ستایش است.

23 ـ و دیدى اهل قرآن و دوستان آنها خوارند.

24 ـ و دیدى راه نیک بسته و راه بدباز است.

25 ـ و دیدى خانه کعبه تعطیل شده، و به تعطیلى آن دستور داده مى شود.

26 ـ و دیدى که: انسان به زبان مى گوید ولى عمل نمى کند.

27 ـ و دیدى که: مردان از مردان و زنان از زنان لذّت مى برند، (یا مردان خود را براى مردان، و زنان خود را براى زنان فربه مى کنند).

28 ـ و دیدى که: زندگى مرد از راه لواط و زندگى زن از راه زنا تأمین مى شود.

29 ـ و دیدى زنان همچون مردان براى خود مجالس (نامشروع) تشکیل مى دهند.

30 ـ و دیدى که: در میان فرزندان «عبّاس»، کارهاى زنانگى به وجود آید.

31 ـ و دیدى که: زن براى زنا با مردان، با شوهر خود همکارى کند.

32 ـ و دیدى که: بیشتر مردم و بهترین خانه ها، زنان را بر بدکارى کمک مى کنند.

33 ـ و دیدى که: مؤمن، خوار و ذلیل شمرده شود.

34 ـ و دیدى که: بدعت و زنا آشکار شود.

35 ـ و دیدى مردم به شهادت ناحق اعتماد کنند.

36 ـ و دیدى که: حلال، حرام شود و حرام، حلال گردد.

37 ـ و دیدى که: دین بر اساس میل اشخاص معنى شود و کتاب خدا و احکامش تعطیل گردد.

38 ـ و دیدى که: جرئت برگناه آشکار شود، و دیگر کسى براى انجام آن منتظر تاریکى شب نگردد.

39 ـ و دیدى مؤمن نتواند نهى از منکر کند مگر در قلبش.

40 ـ و دیدى که: ثروت بسیار زیاد در راه خشم خدا خرج گردد.

41 ـ و دیدى که: سردمداران به کافران نزدیک شوند و از نیکوکاران دور شوند.

42 ـ و دیدى که: والیان در قضاوت رشوه بگیرند.

43 ـ و دیدى که: پستهاى مهم والیان بر اساس مزایده است نه بر اساس شایستگى.

44 ـ و دیدى که: مردم را از روى تهمت و یا سوءظن بکشند.

45 ـ و دیدى که: مرد بخاطر همبسترى با همسران خود مورد سرزنش قرار گیرد.

46 ـ و دیدى که: مرد از بدکارگى همسرش نان مى خورد.

47 ـ و دیدى که: زن بر شوهر خود مسلّط شود، و کارهایى که مورد خشنودى شوهر نیست انجام مى دهد، و به شوهرش خرجى مى دهد.

48 ـ و دیدى که: مرد همسر و کنیزش را کرایه مى دهد و به غذاى پست (که از این راه بدست مى آورد) خشنود است.

49 ـ و دیدى که: سوگندهاى دروغ به خدا بسیار گردد.

50 ـ و دیدى که: آشکارا قمار بازى مى شود.

51 و دیدى که: مشروبات الکلى بطور آشکار بدون مانع خرید و فروش مى شود.

52 ـ و دیدى که: زنان مسلمان خود را به کافر مى بخشند.

53 ـ و دیدى که: کارهاى زشت آشکار شده و هر کس از کنار آن مى گذرد مانع آن نمى شود.

54 ـ و دیدى که: مردم محترم، توسط کسى که مردم از سلطنتش ترس دارند، خوار شوند.

55 ـ و دیدى که: نزدیکترین مردم به فرمانداران آنانى هستند که به ناسزاگوئى به ما خانواده عصمت(علیهم السلام)ستایش شوند.

56 ـ و دیدى که: هر کس ما را دوست دارد او را دروغگو خوانده و شهادتش را قبول نمى کنند.

57 ـ و دیدى که: در گفتن سخن باطل و دروغ، با همدیگر رقابت کنند.

58 ـ و دیدى که: شنیدن سخن حق بر مردم سنگین است ولى شنیدن باطل برایشان آسان است.

59 ـ و دیدى که: همسایه از ترس زبان بد همسایه، او را احترام مى کند.

60 ـ و دیدى که: حدود الهى تعطیل شود و طبق هوى و هوس عمل شود.

61 ـ و دیدى که: مسجدها طلاکارى (زینت داده) شود.

62 ـ و دیدى که: راستگوترین مردم نزد آنها مفتریان دروغگو است.

63 ـ و دیدى که: بدکارى آشکار شده و براى سخن چینى کوشش مى شود.

64 ـ و دیدى که: ستم و تجاوز شایع شده.

65 ـ و دیدى که: غیبت، سخن خوش آنها گردد، و بعضى بعض دیگر را به آن بشارت دهند.

66 ـ و دیدى که:  حج و جهاد براى خدا نیست.

67 ـ و دیدى که: سلطان به خاطر کافر، شخص مؤمن را خوار کند.

68 ـ و دیدى که: خرابى بیشتر از آبادى است.

69 ـ و دیدى که: معاش انسان از کم فروشى بدست مى آید.

70 ـ و دیدى که: خونریزى آسان گردد.

71 ـ و دیدى که: مرد بخاطر دنیایش ریاست مى کند.

72 ـ و دیدى که: نماز را سبک شمارند.

73 ـ و دیدى که: انسان ثروت زیادى جمع کرده ولى از آغاز آن تا آخر زکاتش را نداده است.

74 ـ و دیدى که: قبر مرده ها را بشکافند و آنها را اذیت کنند.

75 ـ و دیدى که: هرج و مرج بسیار است.

76 ـ و دیدى که: مرد روز خود را با مستى به شب مى رساند و شب خود را نیز به همین منوال به صبح برساند و هیچ اهمیتى به برنامه مردم ندهد.

77 ـ و دیدى که: با حیوانات آمیزش مى شود.

78 ـ و دیدى که: مرد به مسجد (محل نماز) مى رود وقتى بر مى گردد لباس در بدن ندارد (لباسش را دزدیده اند).

79 ـ و دیدى که: حیوانات همدیگر را بدرّند.

80 ـ و دیدى که: دلهاى مردم، سخت و دیدگانشان خشک و یاد خدا بر ایشان گران است.

81 ـ و دیدى که: بر سرکسبهاى حرام آشکارا، رقابت کنند.

82 ـ و دیدى که: نماز خوان براى خودنمائى نماز مى خواند.

83 ـ و دیدى که: فقیه براى دین، فقه نمى آموزد و طالب حرام، ستایش و احترام مى گردد.

84 ـ و دیدى که: مردم در اطراف قدرتمندانند.

85 ـ و دیدى که: طالب حلال، مذمّت و سرزنش مى شود و طالب حرام ستایش و احترام مى گردد.

86 ـ و دیدى که: در مکه و مدینه کارهائى مى کنند که خدا دوست ندارد و کسى از آن جلوگیرى نمى کند، و هیچکس بین آنها و کارهاى بدشان مانع نمى شود.

87 ـ و دیدى که: آلات موسیقى ولهو در مدینه و مکّه آشکار گردد.

88 ـ و دیدى که: مرد سخن حق گوید و امر به معروف و نهى از منکر کند ولى دیگران او را از این کار برحذر مى دارند.

89 ـ و دیدى که: مردم به همدیگر نگاه مى کنند، (به اصطلاح چشم و هم چشمى مى کنند) و از مردم بدکار پیروى نمایند.

90 ـ و دیدى که: راه نیک خالى و راه رونده ندارد.

91 ـ و دیدى که: مرده را مسخره کنند و کسى براى او اندوهگین نشود.

92 ـ و دیدى که: سال به سال بدعت و بدیها بیشتر شود.

93 ـ و دیدى که: مردم و جمعیتها جز از سرمایه داران پیروى نکنند.

94 ـ و دیدى که: به فقیر چیزى دهند که برایش بخندند ولى در راه غیر خدا ترحم کنند.

95 ـ و دیدى که: علائم آسمانى آشکار شود و کسى از آن نگران نشود.

96 ـ و دیدى که: مردم مانند حیوانات در انظار یکدیگر عمل جنسى بجا مى آورند و کسى از ترس مردم از آن جلوگیرى نمى کند.

97 ـ و دیدى که: انسان در راه غیر خدا بسیار خرج کند ولى در راه خدا از اندک هم مضایقه دارد.

98 ـ و دیدى که: عقوق پدر و مادر رواج دارد و فرزندان هیچ احترامى براى آنها قائل نیستند، بلکه نزد فرزند از همه بدترند.

99 ـ و دیدى که: زنها بر مسند حکومت بنشینند، و هیچ کارى جز خواسته آنها پیش نرود.

100 ـ و دیدى که: پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد، و پدر و مادرش را نفرین کند و از مرگشان شاد گردد.

101 ـ و دیدى که: اگر روزى بر مردى بگذرد ولى او در آن روز گناه بزرگى مانند بدکارى، کم فروشى، و زشتى انجام نداده، ناراحت است.

102 ـ و دیدى که: قدرتمندان، غذاى عمومى مردم را احتکار کنند.

103 ـ و دیدى که: اموال حق خویشان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)(خمس) در راه باطل تقسیم گردد، و با آن قماربازى و شرابخوارى شود.

104 ـ و دیدى که: به وسیله شراب، بیمار را مداوا کنند، و براى بهبودى بیمار آن را تجویز نمایند.

105 ـ و دیدى که: مردم در مورد امر به معروف و نهى از منکر و ترک دین بى تفاوت و یکسانند.

106 ـ و دیدى که: سرو صداى منافقان بر پا است ولى سر و صداى حق طلبان خاموش است.

107 ـ و دیدى که: براى اذان و نماز مزد مى گیرند.

108 ـ و دیدى که: مسجدها پر است از کسانى که از خدا نترسند و غیبت هم نمایند.

109 ـ و دیدى که: شرابخوار مست، پیش نماز مردم شود.

110 ـ وقتى که دیدى: خورندگان اموال یتیمان ستوده شوند.

111 ـ و دیدى که: قاضیان برخلاف دستور خداوند قضاوت کنند.

112 ـ وقتى دیدى که: استانداران از روى طمع، خائنان را امین خود قرار دهند.

113 ـ و دیدى که: فرمانروایان، میراث(مستضعفان) را در اختیار بدکاران از خدا بى خبر قرار دهند.

114 ـ و دیدى که: بر روى منبرها از پرهیزکارى سخن مى گویند ولى گویندگان آن پرهیزکار نیستند.

115 ـ و دیدى که: صدقه را با وساطت دیگران بدون رضاى خداو بخاطر در خواست مردم بدهند.

116 ـ وقتى که دیدى: وقت (اوّل) نمازها را سبک بشمارند.

117 ـ و دیدى که: هَمّ و هدف مردم، شکم و شهوتشان است.

118 ـ و دیدى که: دنیا به آنها روى کرده.

119 ـ و دیدى که: نشانه هاى برجسته حق، ویران شده است، در این وقت خود را حفظ کن و از خدا بخواه که از خطرات گناه نجاتت بدهد...( [14] )

البتّه باید توجّه داشت، که این نشانه ها هم اکنون در دنیاى غرب، در اروپا و آمریکا و حتى بعضى از کشورهاى آفریقا و آسیا وجود دارد، شکر خدا را که به برکت انقلاب اسلامى در ایران، از بسیارى از این گناهان جلوگیرى شده و مى رود که از همه جلوگیرى شود و زمینه سازى براى ظهور امام قائم(عج) گردد.

 

11 ـ خروج سیّد حسنى و یمانى

از جمله علائمى که در آستانه ظهور امام قائم(عج) رخ مى دهد خروج سیّد حسنى با یارانش براى یارى آنحضرت است، اینک توضیح آن:

سیّد حسنى جوان خوش صورتى است که از طرف دیلم( [15] ) و قزوین خروج مى نماید و با صداى بلند فریاد کند که به فریاد رسید آل محمد(صلى الله علیه وآله وسلم)را که از شما یارى مى طلبند و این سیّد حسنى ظاهراً از اولاد حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام) باشد و دعوى بر باطل ننماید و دعوت بر نفس خود نکند بلکه از شیعیان خُلَّص ائمّه اثنى عشر(علیهم السلام)و تابع دین حق باشد و دعوى نیابت و مهدویّت نخواهد نمود و لکن مطاع و بزرگ و رئیس خواهد بود و درگفتار و کردار موافق است با شریعت مطهّره حضرت خاتم النّبیین(صلى الله علیه وآله وسلم)و در زمان خروج او کفر و ظلم، عالم را فرا گرفته باشد و مردم از دست ظالمان و فاسقان در اذیّت باشند و جمعى از مؤمنین نیز مستعد باشند از براى ظلم ظالمین، و در آن حال سیِّد حسنى استغاثه نماید از براى نصرت دین آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) پس مردم او را اطاعت نمایند خصوصاً گنجهاى طالقان که از طلا و نقره نباشند بلکه مردان شجاع و قوى دل و مسلّح و مکمّل که بر اسبهاى اشهب سوار باشند، در اطراف او جمع گردند و جمعیت او زیاد شود و مانند سلطان عادل در میان ایشان حکم و سلوک نماید و کم کم بر اهل ظلم و طغیان غلبه نماید و از مکان و جاى خود تا کوفه زمین را از لوث وجود ظالمین و کافران پاک کند و چون با اصحاب خود وارد کوفه شود، به او خبر دهند که حضرت حجة اللّه مهدى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) ظهور نموده و از مدینه به کوفه تشریف آورده است پس سیّد حسنى با اصحاب خود خدمت آنحضرت مشرّف مى شوند و از آنحضرت مطالبه دلائل امامت و مواریث انبیاء(علیهم السلام) را مى نمایند، حضرت امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: بخدا سوگند که آن جوان آنحضرت را مى شناسد و مى داند که او بر حق است و لکن مقصودش این است که حقیقت او را بر مردم و اصحاب ظاهر نماید، پس آنحضرت دلائل امامت و مواریث انبیاء(علیهم السلام) از براى او ظاهر نماید، در آن وقت سیّد حسنى و اصحابش با آنحضرت بیعت خواهند نمود مگر قلیلى از اصحاب او که 000/400 از زیدیّه باشند که مصحف ها و قرآن درگردن ایشان حمایل است و آنچه مشاهده نمودند از دلائل و معجزات آن را حمل بر سحر نمایند و گویند این سخنان بزرگى است و اینها همه سحر است که به ما نموده اند، پس امام قائم (عج) آنچه آنان را نصیحت و موعظه نماید و آنچه از معجزات بیاورد
در آنها تأثیر نخواهد کرد، تا سه روز ایشان را مهلت مى دهد و چون موعظه آنحضرت را که حق است قبول ننمایند امر مى فرماید که گردنهاى ایشان را بزنند و حال ایشان شبیه است به حال خوارج نهروان که در لشکر امام على(علیه السلام)در جنگ صفّین بودند.( [16] )

یمانى نیز از رهبران بر حق است که به  حمایت از مهدى(عج) خروج مى کند، امام صادق(علیه السلام) در ضمن روایتى فرمود: سفیانى و خراسانى و یمانى در یک سال و در یکشهر و در یکروز خروج مى کنند و هیچ پرچمى مانند یمانى، به هدایت نزدیکتر نیست، زیرا یمانى مردم را به حق دعوت مى کند.( [17] )

 

12 ـ سفیانى و دجّال کیستند؟

در آستانه ظهور حضرت مهدى(عج) نشانه هاى دیگرى نیز بروز مى کند از جمله خروج سفیانى و دجّال( [18] ) است سفیانى از جانب شام، بر مى خیزد.( [19] )

و افراد دیگرى نیز که تا 30 یا 60 کذّاب در روایات ذکر شده است( [20] )، اینها همه پرچم مخالفت بر مى افروزند و سرانجام بدست یاران مهدى(عج) و به رهبرى آنحضرت شکست مى خورند و به هلاکت مى رسند، از جمله از شکست خوردگان گروه 000/10 نفرى «بتریّه» است که در مسیر کوفه با سپاه قائم (عج) جنگ کنند و همگى به هلاکت مى رسند، امام در کوفه کاخهاى ستمگران را ویران مى سازد و همه منافقین توطئه گر بدست یاران مهدى(عج) به هلاکت مى رسند.( [21] )

در وصف سفیانى آمده که او از نسل ابوسفیان است از پلیدترین مردم، سرخ مایل به زرد رنگ است (در ظاهر مقدّس مآبى مى کند) و ذکرش این است: یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، سرانجامش دوزخ است، آنقدر پلید است که کنیزش را که از او بچه دار شده زنده به گور مى کند.( [22] )

و به نقل دیگر امام باقر(علیه السلام) فرمود: در شام سه گروه داراى پرچم، خروج مى کنند: اصهب، ابقع و سفیانى.( [23] )

به هر حال سفیانى پلید با دار و دسته اش بر ضد حضرت مهدى(عج) قیام مى کند.

مهدى(عج) به مردم فرمان مى دهد به جنگ این دشمن خدا و دشمن خودتان برخیزید.

سپس خود حضرت مهدى(عج) همراه مسلمانان براى جنگ با سفیانى از مکه به شام رفته و در شام با او مى جنگد سرانجام سفیانى و دار و دسته اش، شکست مى خورند و سفیانى زیر درخت بغوطه دمشق به هلاکت مى رسد.( [24] )

و در بعضى از روایات آمده: ارتش و طرفداران او براى جنگ با مهدى(عج) به مکه مى روند، وقتى که در راه به سرزمین «بیداء» رسیدند، بقدرت الهى مسخ مى گردند و یا در زمین فرو مى روند.( [25] )

کوتاه سخن آنکه: «سفیان» یک طاغوت پلید داراى یک رژیم جهنّمى است که با ویژگیهاى خاص با انقلاب جهانى مهدى(عج) مخالفت مى کند و شکست مى خورد.( [26] )

امّا در مورد دجّال باید گفت: او نیز یک طاغوت حیله گر دیگر است.

طبق نقل امام صادق(علیه السلام)، امیر مؤمنان على(علیه السلام) در ضمن خطبه طولانى فرمود:

«حضرت مهدى(عج) با یارانش از مکه به بیت المقدس مى آیند و در آنجا بین آنحضرت با دجّال و ارتش دجّال جنگ واقع مى شود، دجّال و ارتشش مفتضحانه شکست مى خورند، بطوریکه از اوّل تا آخر آنها به هلاکت مى رسند و دنیا آباد مى شود و حضرت مهدى، عدالت و قسط را در جهان بپا مى دارد.

طبق روایتى: آنحضرت دجّال را در کُناسه کوفه به دار مى زند.»( [27] )

خروج دجّال در روایات اهل تسنّن و در تورات و انجیل نیز آمده است.

اوصاف و ویژگیهاى او نیز در روایات ذکر شده.( [28] )

به هر حال آنحضرت، دجّال یعنى آن طاغوت حقّه باز و پرتزویر را نیز که به جنگ مهدى(عج) بر مى خیزد شکست مى دهد و طبق بعضى از روایات، آنحضرت، حضرت عیسى(علیه السلام) را در کشتن دجّال در سرزمین فلسطین کمک مى کند.( [29] )

آرى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام) فرمود:

«بدانکه فرزندم از کسانى که به تو و شیعیان تو ستم کردند در دنیا انتقام مى گیرد، و خداوند در آخرت آنها را عذاب مى نماید.

سلمان پرسید: او کیست؟

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: او نهمین فرزند حسین(علیه السلام)است که پس از غیبت طولانى ظاهر مى شود و فرمان خدا را اعلام مى کند و دین خدا را آشکار مى سازد و از دشمنان خدا انتقام مى گیرد و سراسر زمین را همان گونه که پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد مى نماید.»( [30] )

ضمناً روشن شد که رهبران مخالف دیگر نیز، طاغوتها یا طاغوتچه هایى دیگر روى زمینند.

 

13 ـ نشانه هاى خود حضرت چیست؟

 

پاسخ:

مقدارى از نشانه هاى قائم(عج) در ضمن این کتاب آمده است، ولى در اینجا نیز به چند نشانه اشاره مى کنیم:

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«امامت امّت( [31] ) صلاح نیست مگر براى شخصى که داراى سه خصلت باشد:

1 ـ سزاوارترین مردم به امام قبل.

2 ـ اسلحه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در نزد او باشد.

3 ـ امام سابق، او را به طور آشکار، وصىّ خود کرده باشد.»( [32] )

اباصلت هروى گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) عرض کردم نشانه قائم(عج) در وقت خروج چیست؟

فرمود: «او در سن پیران است ولى سیماى جوان دارد، ناظران به او گمان مى برند که چهل سال یا کمتر دارد، او با مرور شب و روز پیر نمى شود تا پایان عمرش فرا رسد.»( [33] )

مرحوم صدوق(رحمه الله) از امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند:

«نخستین سخنى که حضرت مهدى(عج) پس از قیام خود مى فرماید این است:

«من بقیّة اللّه و حجّت و خلیفه خدا بر شما هستم»

سپس هیچکس بر او سلام نمى کند مگر اینکه مى گوید:

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللّهِ فِى اَرْضِهِ:

سلام بر تو اى بقیّه (ذخیره بادوام) خدا در زمین خدا.»( [34] )

قبلاً گفتیم امام قائم(عج) در تمام جهات شباهت به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)دارد حتى در قیافه و روش و خصوصیات.

نیز امام باقر(علیه السلام) فرمود:

«در مکّه تعداد بیعت کنندگان به 000/10 نفر مى رسند، و در سراسر زمین معبودى جز خدا یافت نمى شود و همه معبودهاى باطل، آتش مى گیرند...»( [35] )

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«شب 23 ماه رمضان ندا بنام امام قائم(عج) بلند شود، و آنحضرت در روز عاشورا که در آن امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید، قیام کند، گویا روز شنبه دهم محرم را مى نگرم که آنحضرت بین حجرالاسود و مقام ابراهیم(علیه السلام)، در کنار کعبه ایستاده و جبرئیل در حضورش است، اعلام بیعت مى شود که همه شیعیان و طرفداران او از اطراف جهان به مکه آیند و با او بیعت کنند، زمین براى آنها در نور دیده مى شود (که زودتر برسند)، پس آنگاه خداوند زمین را که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد کند.»( [36] )

 

14 ـ آیا این پیش بینى قابل اجراء است؟

مى پرسند: آیا چنین پیش بینى براى آینده در مورد مصلح جهانى حضرت مهدى(عج) از نظر طبیعى و اجتماعى (با توجّه به شرایط زمان در همه کشورها)، قابل عمل و یا دست کم امکان پذیر است؟!

 

پاسخ:

سیر تکاملى بشر که در همه جهان مشاهده مى شود، بخصوص سیر تکاملى اجتماعى و علمى در میان انسانها، نوید برقرارى حکومت مصلح واحد را در آینده به روشنى به ما خبر مى دهد.

از سوى دیگر همه دستگاههاى آفرینش به سوى تکامل گام بر مى دارند، و ما که جزئى از آفرینش هستیم، اقتضاى هماهنگى و همدوشى با آفرینش الزام مى کند که انسانها نیز به سوى یک تکامل بزرگ که در سایه یک حکومت الهى تحت رهبریهاى مردى بزرگ و عادل برقرار مى شود گام بردارند و به نتیجه برسند.

بعلاوه ضرورتهاى اجتماعى، و واکنشهائى که همه روزه در گوشه و کنار جهان در برابر ظلم و تعدّى پیدا مى شود به نوبه خود نیز پلّه هاى تکاملى به سوى وحدت جهانى تحت حکومت مصلح جهانى را مژده مى دهند.

در اینجا اضافه مى کنیم که در فطرت و اعماق وجدان و نهاد انسانها، عدالت خواهى و صلح و صفا و مبارزه با ظلم و هرگونه فساد و تعدّى سرشته شده است، و این عامل نیز خواه ناخواه به طور طبیعى و خودجوش، انسانها را به برقرارى چنین حکومت ایده آل و چنین نظام بهشتى و سراسر صفا سوق مى دهد و سرانجام در این سیر، توفیق دستیابى به چنین نظامى را پیدا خواهد کرد، تا از نظامهاى جهنّمى رهائى یابد.

بنابر این: چنین پیش بینى از نظر طبیعى و جامعه شناسى، هم قابل پیش بینى است و هم امکان پذیر است، و هم عملى است.

فراز و نشیبهاى تاریخ بشر در مسیر طولانى خود شواهد بسیارى را براى جهش و پیروزى در انقلابها و طرحهاى بسیار براى زندگى بهتر از نظر روحى و جسمى در آینده که همه را مى توان پله هائى براى دستیابى به انقلاب عظیم جهانى مصلح کل در طول تاریخ بحساب آورد نشان مى دهد.

ما این مطلب را در مقایسه با هزاران سال قبل که چگونه بشر در رشته هاى بسیار علمى و اقتصادى و اجتماعى به پیش رفته به خوبى مى توانیم درک کنیم.

 

 

 

15 ـ آیا امام (علیه السلام) برقرار کننده اسلام است؟

مى پرسند: طبق بعضى از روایات مانند: روایت امام صادق(علیه السلام)که فرمود:

«اِذَا خَرَجَ الْقائِمُ یَأْتِى بِاَمْر جَدِید وَ کِتاب جَدِید وَ سُنَّة جَدِیدَة وَ قَضاء جَدِید;

هنگامى که قائم (عج) نهضت مى کند، فرمان نو و کتاب نو و روش نو و دادگاه نو مى آورد.»( [37] )

آیا با توجه به این روایت، آئین و دینى که امام قائم(عج) بر قرار مى کند دین دیگر (جدید) غیر از اسلام نیست؟!

 

پاسخ:

 تعبیر به نو و جدید، اشاره به این است که انقلاب مهدى(عج) یک دگرگونى اساسى است نه روبنائى، از این روجامعه خیال مى کند چیز جدیدى غیر از اسلام است.

به عبارت دیگر: پیرایه هائى که در طول تاریخ اسلام توسط زمامداران نالایق و دیگران به اسلام بسته اند، اسلام را طورى کرده، که اگر امام(علیه السلام)آنها را از اسلام دور کند و حقیقت اسلام را آشکار سازد مردم عوام خواهند گفت: این یک چیز جدیدى است نه اسلام، در صورتى که اسلام واقعى همین است.

آرى در طول تاریخ اسلام، نفوذ اندیشه هاى بیگانه در اسلام و تجدد گرائى افراطى مسلمین و رخنه فرصت طلبان و داخل کردن طرحهاى مبهم به عنوان طرح اسلامى در میان اسلام و تحریفات گوناگون و ... اسلام را مسخ خواهد کرد در این صورت اگر امام قائم(عج) حقیقت اسلام را آشکار مى سازد، مردم خیال مى کنند مکتب جدید و روش جدید و دادگاه جدیدى غیر از اسلام به میان آمده است.

در اینجا براى تکمیل این موضوع به روایت زیر توجّه فرمائید:

یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) گوید: از آنحضرت پرسیدم روش حضرت مهدى(عج) چگونه است؟

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«یَصْنَعُ ما صَنَعَ رَسُولُ اللّهِ، یَهْدُمُ ما کانَ قَبْلَهُ کَما هَدَمَ رَسُولُ اللّهِ اَمْرَ الجاهِلِیَّةِ وَ یَسْتَأنِفُ الاِْسْلامَ جَدِیداً;

همان روش پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را انجام مى دهد، روشهاى باطل قبل را ویران مى کند، چنانکه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)چنین کرد و اسلام را نوسازى و تکمیل مى نماید.»( [38] )

بنابراین، انقلاب حضرت مهدى(عج) همان انقلاب اسلامى است، منتهى در سطح وسیعتر و عمیقتر.

ابو بصیر(رحمه الله) یکى از یارن امام صادق(علیه السلام) گوید: از آن حضرت پرسیدم مرا از سخن امیر مؤمنان(علیه السلام) خبر بده که فرمود:

«اِنَّ الاِْسْلامَ بُدِءَ غَرِیباً وَسَیَعُودُ کَما بُدِءَ فَطُوبى لِلْغُرْباءِ;

اسلام در آغاز غریب بود و بزودى همچون آغاز غریب خواهد شد، خوشا به سعادت غریبان.»

امام صادق(علیه السلام) در پاسخ فرمود:

«وقتى که امام قائم(عج) قیام کند دعوت به اسلام را از نو شروع مى کند، چنانکه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) دعوت را شروع کرد.»( [39] )

مطلب دیگر اینکه: حضرت قائم(عج) خودش نور و منطق گویا براى جهانیان است.

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«وقتى که قائم ما قیام کند، سراسر زمین بنور پروردگارش روشن مى گردد:

وَاسْتَغْنَى الْعِبادُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ;

و مردم از نور خورشید و ماه بى نیاز مى شوند و تاریکى بطور کلى از بین مى رود.»( [40] )

مرحوم ملامحسن فیض(رحمه الله) در حاشیه تفسیر خود گوید: گویا منظور از بى نیازى سراسر زمین به نور خورشید و ماه، بى نیاز شدن از برهان و دلیل ساطع است چرا که خود وجود امام کافى است و دلها و مغزهاى همه را نورانى و قبضه مى کند با توجه به اینکه تمام علوم در زمان غیبت در محور برهان و دلیل است.

و مطابق روایات: امام قائم(عج) با معتقدان به ادیان مختلف، مناظره و احتجاج مى کند و با توراتیان به تورات، با انجیلیان به انجیل و با صحفیان به صحف و با قرآنیان به قرآن و ... همه آنها به حقانیت امام(علیه السلام) پى مى برند و سوگند مى خورند که تورات و انجیل و صحف و قرآن حقیقى همانست که امام(علیه السلام) به آنها نشان مى دهد سرانجام آنها به اسلام حقیقى مى گروند.( [41] )

در عین حال، با کمال قاطعیّت به کتاب خدا قرآن، عمل مى کند  و هرگونه منکرات را نابود مى سازد.( [42] )

و براى برقرارى حکومت جهانى قیام به شمشیر (نهضت نظامى) مى کند، در حدّى که بفرموده امام صادق(علیه السلام):

«اِذا قامَ بِالسَّیْفِ فَقَتَلَ مِنْ کُلِّ اَلْف تِسْعَمَأَةُ وَ تِسْعَةَ وَ تِسْعِینَ;

وقتى که امام زمان(علیه السلام) قیام به شمشیر مى کند (از منحرفان و طاغوتیان و توطئه گران) از هر هزار نفر، 999 نفر آنها را به هلاکت مى رساند.»( [43] )

16 ـ ادّعاى مهدویّت و آمدن آنحضرت چیست؟

پاسخ:

به نظر نگارنده موضوع مدّعیان مهدویّت، و قول به آمدن مهدى(عج) و رفتنش بقدرى مضحک است که اصلاً قابل بحث نیست و هیچگونه با قرآن و روایات اسلامى تطبیق نمى کند، چنانکه با خواندن این کتاب و مقایسه مطالب آن با وضع زمان، به آن پى مى برید.

تنها به این مطلب اشاره مى کنیم که استعمارگران شرق و غرب براى اینکه ثروت بى حساب مشرق زمین را براى خود ببرند و چپاول کنند، و از طرفى حسّ مذهبى را در میان مردم این سرزمین ها، بسیار قوى دانستند با به وجود آوردن بابى گرى و بهائى گرى و قادیانى گرى و ... خواستند در صفوف مسلمانان اختلاف ایجاد کنند و تفرقه بیندازند و به هدف شوم خود برسند و در این راه گرچه نتیجه مطلوب نگرفتند، اما ضربه هاى بسیار وارد کردند، عِرض خود را بردند، امّا مسلمانان را در بعضى نقاط به زحمت انداختند، امید آنکه، مسلمانان با هوشیارى بیشتر، ماهیّت استعمارگران و توطئه هاى آنها را بشناسند. و متوجه باشند که آنها از راه عقائد مذهبى مردم را فریب ندهند.( [44] )

 

17 ـ امام (علیه السلام) در برابر قدرتهاى تخریبى

مى پرسند: بر همگان روشن است که روز بروز برکیفیّت و کمیّت سلاحهاى مدرن از موشکهاى قارّه پیما گرفته تا بمبهاى اتمى و هیدروژنى افزوده مى شود، و این وسائل در دست استکبار جهانى است، آیا امام زمان(علیه السلام) مى تواند در برابر این قدرتها ایستادگى کند و جهان را تحت حکومت خود آورد؟

 

پاسخ:

اوّلاً: اگر از راه اعجاز، نه امور عادى مسأله را بررسى کنیم، که پاسخ سؤال آسان است، چرا که امدادهاى غیبى و قدرت مطلق خدا پشتیبان حضرت است و همه چیز را براى او یک شبه حلّ خواهد کرد، به این معنا که اسباب کار را از هر سو فراهم خواهد نمود.

و اگر مسئله را از راه عادى و طبیعى بررسى کنیم، پاسخ سؤال فوق این است که مردم دنیا که از ظلم و جور و فساد به ستوه آمده و تشنه مصلح حقیقى هستند، وقتى که نداى چنین مصلحى به گوششان رسید، خودبخود به سوى او جذب مى شوند و همه امکانات خود را در اختیار این مصلح قرار مى دهند، البتّه در این صورت هم، امدادهاى غیبى به کمکشان خواهد شتافت.

با توجه به امکانات عظیم دنیاى اسلام از نظر اقتصادى، نیروى انسانى، جغرافیائى و استراتژیکى که در مراحل اوّل به امام(عج) مى پیوندند و منافع اولیّه دنیاى استکبار را در اختیار امام(علیه السلام) قرار مى دهند، مسأله به راحتى حل خواهد شد.

مثال کوچکش پیروزى انقلاب اسلامى ایران در 22 بهمن سال 1357 در سرزمین خود ما بود که مردم با رهبرى صحیح با مشتهاى خالى همه اسلحه هاى مدرن و پیچیده را در اختیار خود در آوردند، و غول شاهنشاهى را سرنگون نمودند و مشابه این مسئله در دنیا کم نیست مانند: فروپاشى غول کمونیسم در شوروى سابق و نقاط دیگر.

 

18 ـ رجعت چیست؟

آیا مردان شایسته پس از مرگ، در عصر حکومت مهدى(عج) زنده خواهند شد؟ و در صف یاران آنحضرت قرار مى گیرند؟

 

پاسخ:

رجعت از دیدگاه تشیّع یعنى خداوند عدّه اى از مردگان را با همان اندام و صورتى که بودند زنده کرده و به دنیا بر مى گرداند، به گروهى از آنان عزّت مى دهد و گروهى را ذلیل خواهد کرد و حق مظلومان را از ستمگران مى گیرد و این جریان پس از قیام مهدى(عج) به وقوع مى پیوندد.

با توجه به اینکه زنده شدگان کسانى هستند که در حد اعلاى ایمان و یادر حد اعلاى کفر و فسادند، پس از مدتى زنده شدن و دریافت کیفر و پاداش برخى از اعمالشان، دوباره مى میرند و در روز قیامت براى کیفر و پاداش کاملتر زنده مى شوند.

در قرآن آیات متعددى بر این مطلب دلالت دارد از جمله آیه 10 سوره مؤمن و 260 سوره بقره و ... .

روایات هم در این باره به حدّ تواتر (بسیار که موجب علم است) به ما رسیده است.( [45] )

در مورد حضرت ولى عصر (عج) در روایات آمده; آن حضرت پس از ظهور، عده اى از ظالمان را به اذن خدا از قبرها بیرون مى کشد و به اذن خدا زنده مى کند و مجازات مى نماید.

او یگانه منتقم خون امام حسین(علیه السلام) است چنانکه در دعاى ندبه مى خوانیم:

«اَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلا اَیْنَ الْمَنْصُورُ عَلى مَنِ اعْتَدى عَلَیْهِ وَافْتَرى ... ;

کجاست طالب خون حسین(علیه السلام) که در کربلا کشته شد؟ کجاست آن یارى شده تا یارى کند کسانى را که حقشان پایمال شده است.»

از طرفى در روایات مى خوانیم: نواده هاى قاتلان حسین(علیه السلام) را به خاطر کار پدران ظالم شان مى کشد.

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«هیچ مؤمنى نیست مگر اینکه هنگام قیام امام مهدى(عج) در قبرش خوشحال مى شود.»( [46] )

و نیز فرمود:

«هنگام رجعت کسانى که مؤمن خالص و کافر خالص هستند زنده مى شوند و به دنیا بر مى گردند.»( [47] )

و نیز فرمود:

«در پشت کوفه (نجف) 27 مرد از هدایت شدگان، و از بزرگان اصحاب زنده شده و به امام ملحق مى شوند.»( [48] )

وقتى که قائم (عج) قیام کرد خداوند همه اذیت کنندگان به مؤمنین را زنده مى کند تا به مجازات دنیوى برسند و به داد مؤمنان نیز برسد.

و به یکى از یارانش به نام مفضّل(رحمه الله) فرمود: تو و چهل و چهار نفر مرد دیگر با قائم (عج) هستید.( [49] )

به این ترتیب مى بینیم رجعت مؤمنان مخلص و کافران محض، در زمان حضور حضرت قائم (عج) مسلّم است.

ضمناً ناگفته نماند که کشتن نواده هاى قاتلان امام حسین(علیه السلام) با اینکه خودشان در قتل آنحضرت شرکت نداشتند، طبق روایات بخاطر رضایت آنها از ظلم پدرانشان است.

و نیز در عصر رجعت، پس از امام قائم(عج)، ائمّه دیگر به دنیا بر مى گردند و یکى پس از دیگرى حکومت مى کنند، حتى وقتى حضرت قائم(عج) از دنیا رفت امام حسین(علیه السلام) او را غسل مى دهد.( [50] )

 

 

[1] ـ مجله دانشمند سال 6 شماره 1 ص 43.

[2] ـ مجله خواندنیها، سال 28 شماره 38 ص 43.

[3] ـ شرح بیشتر و جواب آن را در کشف الغمّه، ج 3، ص 472 به بعد بخوانید.

                [4] ـ درباره افرادى که در دنیا عمر طولانى کرده اند به کتاب اعلام الورى، ص 442 و کتاب بحار، ج 51، ص 225 به بعد مراجعه شود.

[5] ـ ان اللّه على کل شى قدیر.

[6] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 179 ـ المجالس السنیه، ج 5، ص 699 و 702.

[7] ـ بحار، ج 52، ص 390.

[8] ـ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ (سوره حدید، آیه 25).

[9] ـ وَلَکُمْ فِى الْقِصَاصِ حَیاةٌ یا اُوْلىِ الاَْلْبابِ (سوره بقره آیه 179).

[10] ـ بحار، ج 52، ص 101 تا 122 ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 86 .

[11] ـ به توضیح المقاصد، شیخ بهائى، ص 497 به بعد بنگرید.

[12] ـ المجالس السنیه ج 5، ص 705.

[13] ـ المجالس السنیه، ج 5، ص 398.

[14] ـ بحار، ج 52، ص 256 به بعد .

[15] ـ یکى از بلاد گیلان.

[16] ـ منتهى الآمال، ص 337 ـ در این کتاب به بعضى از علائم دیگر نیز اشاره شده است به ص 335 به بعد مراجعه شود، در کتاب بحار، ج 52، نیز بطور کوتاه از سیّد حسنى از قول امام باقر(علیه السلام) آمده است، و نیز در ج 53، ص 115 جریان سیّد حسنى آمده است، و در آنجا ذکر شده وقتى سیّد حسنى از امام مطالبه دلائل مى کند و یقین به صدق امام پیدا مى کند مى گوید: اللّه اکبر دستت را بده تا با تو بیعت کنم، با آنحضرت بیعت مى کند و به پیروى از او، سپاه او (جز زیدیّه) نیز بیعت مى کنند.

از امام صادق(علیه السلام) نقل شده: «سیّد حسنى و یارانش، دلاورانه از امام قائم (عج) دفاع مى کنند، ولى سرانجام در راه امام شهید مى شود، اهل مکه او را مى کشند و سرش را به شام مى فرستند.» (بحار، ج 52، ص 301).

[17] ـ تفصیل آن در کتاب اعلام الورى، ص 429.

[18] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 397.

[19] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 391 و 392.

[20] ـ بحارالأنوار، ج 52، ص 209 و اعلام الورى، ص 426.

[21] ـ کشف الغمّه، ج 3، ص 364 ـ بحار، ج 52، ص 338.

[22] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 398 ـ بحار، ج 52، ص 213 (از نسل عتبة بن ابى سفیان).

[23] ـ اعلام الورى، ص 428.

[24] ـ المجالس السنیه، ج 5، ص 723 ـ این درخت، درخت بلند و پرشاخه اى است که در آن هنگام در حیره است (اثباة الهداة، ج 7، ص 168).

[25] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 239.

[26] ـ المجالس السنیه، ج 5، ص 723، بحار، ج 53، ص 10.

[27] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 142 ـ 176.

[28] ـ در این باره به بحارالأنوار، ج 52، ص 194 و 195 مراجعه شود.

[29] ـ المجالس السنیّه، ج 5، ص 710.

[30] ـ اثباة الهدة، ج 7، ص 137 ـ علائم بسیار دیگرى نیز ذکر شده که براى رعایت اختصار از ذکر آنها صرف نظر شد به اثباة الهداة، ج 7، ص 383 تا 431 مراجعه شود.

[31] ـ منظور امامت معصومین است.

[32] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 402.

[33] ـ بحار، ج 52، ص 285.

[34] ـ تفسیر صافى، ذیل آیه 86 سوره هود.

[35] ـ کشف الغمّه، ج 3، ص 461.

[36] ـ کشف الغمّه، ج 3، ص 460.

[37] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 83 ، و در کتاب کشف الغمه، ج 3، ص 365 آمده: امام صادق(علیه السلام) فرمود: اِذا قامَ الْقائِمْ جاءَ بِاَمْرِ جَدِید کَما دَعا رَسُولُ اللّهِ (صلى الله علیه وآله وسلم)فِى بَدْوِ الاِْسْلامِ.

[38] ـ بحار، ج 52، ص 352، و اثباة الهدة، ج 7، ص 77.

[39] ـ بحار، ج 52، ص 367.

[40] ـ تفسیر صافى، ص 469 ذیل آیه 67 سوره زمر، اعلام الورى ص 436.

[41] ـ بحار ، ج 53، ص 9، و ج 52، ص 351.

[42] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 177 به نقل از امام باقر(علیه السلام).

[43] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 177 به نقل از امام باقر(علیه السلام).

[44] ـ بحث بیشتر در این باره در کتاب ارمغان استعمار (تألیف نگارنده) و در کتاب بحار، ج51، ص 367 به بعد آمده است.

[45] ـ در این باره به کتاب عقائد الامامیّه تألیف محمّد رضا مظفّر (بحث رجعت) ترجمه نگارنده مراجعه شود.

[46] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 62 ـ 103.

[47] ـ مدرک پیشین، ص 154.

[48] ـ مدرک پیشین، ص 164.

[49] ـ مدرک پیشین، ص 146.

[50] ـ مدرک پیشین، ص 102.

 

 

19 ـ شخص پنجساله چگونه امام مى شود؟

مى پرسند: حضرت قائم (عج) هنگام شهادت پدر در سال 260 هجرى قمرى پنج سال داشت و پس از پدر امام بر مردم بود، آیا یک نفر پنجساله مى تواند امامت کند؟

 

پاسخ:

اگر کودکى، بخاطر استعدادهاى فوق العاده که خدا به او داده، در اوج کمال بود، چه مانعى دارد امام مردم شود، مانند حضرت عیسى(علیه السلام)که به فرموده قرآن در سن کودکى، پیغمبر و حجّت خدا شد و مانند بوعلى سینا و امثال او.( [1] )

و در دنیا گاهى کودکان استثنائى و نابغه بسیارند مانند: «سید محمّد طباطبایى قمى» در عصر ما که در پنج و نیم سالگى حافظ همه قرآن شد، و هم اکنون( [2] ) که حدود هفت سال دارد، دروس حوزوى را مى خواند، و آن چنان بر معانى آیات قرآن، مسلّط است، که در گفتگو، با آیات قرآن سخن مى گوید و به سؤالات جواب مى دهد.( [3] )

و مانند توماس یونگ و امثال او که در دو سالگى خواندن و نوشتن را مى دانست و در هشت سالگى به تنهائى به آموختن ریاضیات پرداخت( [4] ) بسیارند و اینها حکایت از آن مى کند که چنین چیزى محال نیست وقتى محال نبود قدرت خدا به آن تعلّق خواهد گرفت.

ما امامان دیگرى مانند امام جواد و امام هادى(علیهما السلام) نیز داریم که قبل از بلوغ به امامت رسیده اند.

 

20 ـ چرا اینهمه سخن از مهدى(عج)

مى پرسند: چرا از حضرت مهدى (عج) آنهمه سخن به میان آمده، پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و همه ائمّه(علیهم السلام) در فرصتهاى مختلف از آنحضرت سخن گفته اند، حتى به جزئیات و شمائل و خصوصیات مربوط به آنحضرت تصریح کرده اند ... که درباره هیچیک از ائمّه(علیهم السلام)چنین نیست؟

 

پاسخ:

این همه توجه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و امامان(علیهم السلام) به حضرت مهدى(عج) و ذکر ویژگیهاى شخص آنحضرت و قیام او ... به خاطر چند جهت است:

1 ـ مردم در طول زمان، خود را آماده ظهور آنحضرت کنند و با داشتن هدف مشخّص، دنبال آنحضرت را بگیرند تا حکومت جهانى از دست استکبار جهانى بیرون آید و بدست صالحان قرار گیرد و این کار با نهضتهاى اسلامى عمیق و پى گیر قابل اجرا است.

2 ـ ذکر خصوصیات براى آن است که افراد دروغگو که از معتقدات مذهبى مردم سوء استفاده کرده و در طول تاریخ خود را همان مهدى موعود خوانده اند، شناخته شوند و رسوا گردند.

3 ـ اهمیّت مهدى (عج) و انقلابش که امید همه در همه جهان و تاریخ است، نیز عاملى است که قبل از ظهورش از آنحضرت سخن بسیار به میان آید و قلبها و روحها بنام نامى آنحضرت سرشار از امید و توجه به آینده روشن گردد، و مؤمنان و مستضعفان بدانند که خداوند آنها را به خودشان واگذار نکرده، آنها حجّت برحق دارند، رهبرى معصوم، پشتیبان آنها است، با چنین پشتیبانى از هیچ چیز و هیچکس نهراسند و تحت رهبرى او به پیش روند.

و در طول زمان غیبت، با توجه به اوصاف او، دریابند که چه کسى مى تواند به نیابت عام آنحضرت، زمام امور و رهبرى را بدست گیرد، دریابند که باید نزدیکترین فرد به این خصوصیات و اوصاف، بر مسند نیابت عام آنحضرت بنشیند و به عنوان ولایت فقیه مردم را رهبرى کند.

امّا اگر این خصوصیات ذکر نمى شد و اینهمه اهمیت به آن داده نمى شد، مردم در بسیارى از امور سیاسى و اجتماعى و معنوى، راه را گم مى کردند و از صراط مستقیم به سوى شرق و غرب پناه مى بردند.

 

21 ـ تکذیب ملاقات با امام زمان(علیه السلام)

مى پرسند: با اینکه طبق روایات کسانى را که مدّعى دیدار امام زمان (عج) هستند باید تکذیب کرد پس چرا به ذکر نمونه هائى از دیدار کنندگان، در این کتاب یا در کتابهائى مانند: بحارالأنوار، اثباة الهداة و کشف الغمه و ... پرداخته شده است؟

 

  پاسخ:

نظر به اینکه: مدّعیان در بسیارى از مواقع، مى خواهند با این ادّعا سوء استفاده کنند، چنانکه در تاریخ مکرر دیده شده است.

و نظر به اینکه در بعضى از موارد در زمانهاى معاصر امامان(علیهم السلام) و نزدیک به آن، براى حفظ جان، تقیّه واجب بوده است و اگر کسى چنین ادعائى مى کرد در مخاطره قرار مى گرفت.

و امور دیگر که بر ما پنهان است موجب آن شده که ائمه(علیهم السلام)دستور داده اند که هر کس گفت: من امام زمان(علیه السلام) را دیده ام، او را تکذیب کنید، و یا اینکه تکذیب مربوط به احکام است، یعنى کسى که حکمى از اسلام را از امام زمان(علیه السلام) نقل کند او را قبول نکنید.

وانگهى داستان دیدار کنندگان نوعاً بعد از مرگشان آشکار شده است، به هر حال اگر سوء استفاده و تقیه و آثار سوء و یا عوامل مهمترى در کتمان نباشد، اظهار آن ظاهراً بى مانع خواهد بود (والله اَعلم).

 

22 ـ قِسط و عدل چیست؟

مى پرسند: در روایات مربوط به حضرت مهدى (عج) بطور تواتر (بسیار) آمده که خداوند، پس از ظهور آن حضرت دنیا را پر از قسط و عدل مى کند آنچنانکه پر از ظلم و جور شده است.([5] )

منظور از «قسط»  و «عدل» و فرق بین این دو چیست؟

 

پاسخ:

واژه «قسط» بیشتر در امور اقتصادى و توزیع اموال براساس عدالت اجتماعى بین افراد به کار مى رود، که در این جهت هیچگونه تبعیضى نباشد( [6] ) که در مقابل جور قرار گرفته است، ولى عدل یک معنى عامى دارد که شامل عدالت در تمام ابعاد از عقائد و فرهنگ و سیاست و ... خواهد شد، که در مقابل ظلم است.

توسعه عدل و داد در حدى است که طبق بعضى از روایات نخستین گامى که امام قائم(عج) پس از خروج برمى دارد این است که سخنگوى آنحضرت به جهانیان اعلام مى کند:

کسانى که مى خواهند حج مستحب بجاى آورند، حجرالاسود و محل طواف را به کسانى که حج واجب دارند، واگذار نمایند( [7] ) ضمناً این روایت حاکى از هجوم زیاد مسلمین براى برگزارى حج است، براستى چقدر دامنه عدالت گسترش مى یابد؟

«قسط» و «عدل» هر دو بسیار مهم هستند، ولى رعایت «قسط» بخصوص در حکومت اسلامى جاى خاصى دارد، مثلا در اسلام باید بیت المال بطور تساوى در بین مستعقین، توزیع گردد، شیوه امام على(علیه السلام)چنانکه بخوبى در گفتارش در نهج البلاغه پیداست، همین بوده است، داستان آهن گداخته در رابطه با برادرش عقیل که در خطبه 224 نهج البلاغه آمده، شاهد گویائى بر این مطلب است این همان قسط است.

و در خطبه 126 مى فرماید:

«... وَلَوْ کانَ الْمالُ لِى لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ اِنَّمَا الْمالُ مالُ اللّهِ;

اگر مال از شخص من بود، آنرا بطور مساوى تقسیم مى کردم، تا چه رسد به اینکه مال، از آن خدا است.»

از دیدگاه فقه اسلامى نیز مسئله چنین است، عالم بزرگ شیخ طوسى(ره) در کتاب «خلاف» (باب العین و قسمة الغنیمة) در مسأله44 گوید:

در بیت المال، بین مردم بخاطر شرافت و یا سابقه بیشتر در اسلام و یا دانش و زهد، فرقى نباید گذاشت و شیوه امام على(علیه السلام) همین بود... سپس مى گوید: اسم بیت المال، مطلق است و شامل همه مردم مى شود.

محقّق عالیقدر صاحب جواهر(رحمه الله) در جلد 16 نیز همین نظر را بیان مى کند.

آرى در پاره اى از موارد بخاطر امور استثنائى، به بعضى بیشتر داده مى شود، مثلا در غنائم جنگى که یکى از منابع درآمد بیت المال است به جنگجویان پیاده یک سهم و به جنگ جویان سواره دو سهم و به جنگ جویانى که از یک اسب بیشتر دارند، سه سهم داده مى شود، ولى این فرق به خاطر مخارج خوراک آن اسبها است، و حاکى از تبعیض در تقسیم بیت المال نیست.

ناگفته نماند که منابع بیت المال متعدّد است:

1 ـ زکاة

2 ـ خمس

3 ـ انفال (غنائم جنگى جزء انفال است).

4 ـ جزیه (که از اهل کتاب گرفته مى شود).

5 ـ خراج; مقدار مالى که طبق قرارداد حکومت اسلامى و کارکنان زمین از محصول زمین یا قیمت آن گرفته مى شود، آنهم باید از اراضى خراجیّه یعنى از زمینهایى که مسلمین به اذن امام معصوم(علیه السلام)با قهر و غلبه یا از روى مصالحه از کفّار گرفته اند باشد.

6 ـ فَیئى (به معنى بازگرداندن است) و منظور اموالى است که بدون زحمت از کفار بازگردانده شده و در اختیار مسلمین قرار مى گیرد، که طبق آیه 6 و 7 سوره حشر این اموال مال خدا و رسول و بستگان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و یتیمان و مستمندان و درماندگان راه خدا است، بنابراین فرق است بین فیئى و غنائم جنگى.

(باید توجّه داشت که در آمد فیئى، داخل در بیت المال نیست و اختیارش در دست رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و بعد از آنحضرت در اختیار بستگان آنحضرت است و در زمان غیبت با ولى فقیه است تا به مصرف تعیین شده برساند.)

به هر حال قسط اسلامى که تقسیم و توزیع عادلانه بیت المال است بدون هیچگونه تبعیضى، در عصر حکومت درخشان امام عصر(عج) در اختیار مستحقین قرار مى گیرد( [8] ) و به این ترتیب امر توزیع که از مهمترین و پیچیده ترین شاخه هاى اقتصادى است بنحو عادلانه و احسن صورت مى گیرد و از شکاف عمیق طبقاتى جلوگیرى مى نماید.

امروز امر توزیع ثروت در دنیا بقدرى مفتضحانه است که مثلا در بعضى از کشورهاى آفریقائى، مردم دسته دسته از گرسنگى مى میرند ولى در آمریکا و اکثر کشورهاى غربى هزاران دلار خرج ماهیانه سگ خانه شان مى نمایند، با توجه به اینکه این دلارها و منابع آنها را از همین کشورهاى ضعیف، مثل زالو مکیده و برده اند.

مسلمانان منتظر امام قائم(عج) باید هم اکنون در جهان، این زمینه را به وجود آورند، یعنى دست استعمارگران و غارتگران جهانى را کوتاه کنند و ثروتهاى کلان خود را براى خود نگهدارند تا قسط و عدل اسلامى که از اهداف مهّم امام عصر(عج) است کم کم جامه عمل بپوشد و مستضعفان در فکر و عمل و در اقتصاد و توزیع و ... بر سرکار آیند و به حقشان برسند.

 

23 ـ آیا قیام امام مهدى(علیه السلام) مسلّحانه است؟

پاسخ:

امام قائم (عج) همچون پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) نخست اعلان دعوت مى کند و در آغاز ظهور، پیامش را به جهانیان مى رساند، در این میان عده اى دعوتش را مى پذیرند ولى عده اى دیگر کارشکنى و توطئه گرى کرده و به مخالفت بر مى خیزند، امام(علیه السلام) در برابر اینها، قیام مسلّحانه مى کند.

در حدیثى امام جواد(علیه السلام) فرمود:

«وقتى که 313 نفر یاران خاص امام قائم(عج) به خدمتش در مکه رسیدند، حضرت دعوتش را به جهانیان آشکار مى سازد (یعنى ظهور مى کند) و وقتى که این تعداد به 000/10 نفر رسید، به اذن خداوند متعال قیام مسلحانه مى کند (خروج مى نماید).»( [9] )

 

24 ـ منظور از کشته شدن شیطان بدست آنحضرت چیست؟

مى پرسند: در قرآن آمده: ابلیس (پدر شیاطین) به خدا عرض کرد: خدایا مرا تا روز قیامت مهلت بده خداوند فرمود: به تو تا روز وقت معلوم مهلت داده مى شود.( [10] )

از این تعبیر معلوم مى شود در خواست شیطان، اجابت نشده است، و طبق فرموده امامان(علیهم السلام) منظور از روز وقت معین وقت ظهور امام قائم(عج) است، بنابر این آیا شیطان در این وقت کشته مى شود و یا مى میرد؟

 

پاسخ:

ما در روایات مى خوانیم شخصى در مورد جمله «یوم الوقت المعلوم» که در آیه مذکور آمده از امام صادق(علیه السلام) سؤال کرد، امام(علیه السلام)فرمود:

وقتى که قائم ما (عج) ظهور کند و به مسجد کوفه بیاید، در این مسجد، شیطان به حضور آنحضرت مى آید و زانو به زمین مى زند و مى گوید:

«یا وَیْلَهُ مِنْ هذَا الْیَوْمِ;

اى واى از این روز.»

آنگاه امام قائم (عج) موى پیشانى شیطان را مى گیرد و گردنش را مى زند و او را به هلاکت مى رساند، این روز وقت معلوم، (در آیه مذکور) است.( [11] )

بنابر این شیطان کشته مى شود، ولى در اینجا این سؤال پیش مى آید، پس دیگر مردم، آزادى در اراده ندارند و همچون فرشتگان مجبور به اطاعت خدا خواهند شد؟

در پاسخ مى گوییم: آزادى اراده و اختیار از انسانها گرفته نمى شود، منظور از کشتن شیطان این است که ریشه هاى فساد و عوامل انحراف و ظلم و جور در عصر درخشان حکومت مهدى(عج) نابود مى گردد و بجاى آن عقل و ایمان حکومت مى کند، چنانکه در حدیثى دیگر نیز مى خوانیم:

«در صحف ادریس پیامبر(علیه السلام) آمده: تو اى شیطان تا زمانى که مقدّر کرده ام که زمین را در آن زمان از کفر و شرک و گناه پاک سازم، مهلت داده خواهى شد، ولى در این زمان (بجاى تو) بندگان خالص و پاکدل و با ایمان روى کار آیند آنها را خلیفه و حاکم زمین مى کنم و دینشان را استوار مى سازم، که آنها تنها مرا مى پرستند و هیچ چیز را شریک من قرار نمى دهند، در آنروز است که تو (شیطان) و همه لشکریانت از پیاده و سواره را نابود مى نمایم.»( [12] )

به این ترتیب مى فهمیم در آن زمان دیگر حناى شیطان و بچه هایش رنگ ندارد، و در برابر بندگان مخلص خدا به رهبرى حضرت حجّت(عج) همچون خفّاشهائى در برابر خورشید تابناک عالمند، نتیجه مى گیریم مرگ شیطان فرا رسیده است.

 

25 ـ حکومت قائم (علیه السلام) و پیشرفت علم؟

مى پرسند: صنعت در ابعاد گوناگون روز بروز در حال ترقّى و پیشرفت است، آیا در حکومت مهدى(عج) این پیشرفت صنعتى متوقف مى شود و یا ادامه مى یابد؟

 

پاسخ:

حکومت امام مهدى(عج) از متن اسلام راستین سرچشمه مى گیرد و اسلام نه تنها با پیشرفت صنعت و هر علم دیگرى که مانع کمال و رشد انسانها نمى گردد مخالف نیست، بلکه مؤیّد آن است.

آرى اگر صنایع به صورت عوامل تخریبى و ویرانگر در آیند، اسلام و حکومت امام مهدى(عج) شدیداً با آن مخالفت مى کند. حکومت حضرت مهدى(عج) مؤیّد پیشرفتهاى همه جانبه صنعتى است که در خدمت بشر و عدالت و امنیت و آسایش و آزادى به کار رود.

براى اینکه اوج پیشرفت زمان حکومت حضرت مهدى(عج) را دریابیم به دو روایت ذیل توجّه فرمائید:

1 ـ امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«اِنَّ قائِمَنا اِذا اَقامَ مَدَّاللّهُ لِشیعَتِنا فِى اَسْماعِهِمْ وَ اَبْصارِهِمْ حَتَّى لایَکُونَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقائِمِ بَریدٌ ;

وقتى که قائم ما قیام کند، خداوند شنوائى گوشها و بینائى چشمهاى شیعیان ما را به گونه اى زیاد مى کند که دیگر بین آنها و امام قائم(عج)، پیک پست نخواهد بود. یعنى آنها مستقیماً در هر کجا باشند با امام(علیه السلام) تماس مى گیرند.»( [13] )

شاید بتوان گفت: این روایت از تلویزیونهاى دو طرفه و داراى تلفن، سخن مى گوید، و احتمال دارد که منظور، وسعت دید و اندیشه شیعیان در آن عصر باشد.

مطلب اوّل را روایت دیگرى که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده تایید مى کند:

«اِنَّ الْمُؤْمِنِینَ فِى زَمانِ الْقائِمِ وَ هُوَ بِالْمَشْرِقِ یَرى اَخاهُ بِالْمَغْرِبِ وَ کَذَا الَّذِى فِى الْمَغْرِبِ یَرى اَخاهُ بِالْمَشْرِقِ;

در عصر حکومت قائم(عج) مؤمنى که در شرق جهان است برادرش را که در غرب جهان است مى بیند و به عکس مؤمنى که در غرب جهان است برادرش را که در شرق جهان است مى بیند.»( [14] )

روشن است که: دیدن این چنین، حکایت از وجود صنایع پیشرفته مى کند.

2 ـ و در روایتى امام باقر(علیه السلام) فرمود:

«ذوالقرنین (که شرحش در قرآن در اوائل سوره کهف آمده) در میان دو نوع ابر مخیّر گردید او ابر آرام را برگزیدو ابر دیگر که خشن و سرکش است براى صاحب شما (امام قائم(عج) ) ذخیره شده است.

روایت کننده پرسید ابر خشن و سرکش چیست؟

فرمود: ابرى است که همراه رعد و صاعقه یا برق است صاحب شما (امام قائم «عج» ) بر آن سوار مى شود و در پلّه هاى آسمانهاى هفتگانه و زمینهاى هفتگانه بالا مى رود.»( [15] )

به این ترتیب مى بینیم در این روایت اشاراتى به فضا پیماهاى بسیار سریع و تندر و که قدرت وصول به آسمانهاى هفتگانه را دارند شده است، اینها و روایاتى از این قبیل ما را به پیشرفت عجیب صنعت در عصر حکومت حضرت مهدى(عج) رهنمون مى سازد، البتّه صنعت مثبت نه منفى.

 

26 ـ حکومت مهدى(عج) و تشریفات؟

مى پرسند: تشریفات و اسرافکارى در دنیاى روز انسانها را خسته کرده و به زحمت انداخته است، بخصوص در دنیاى غرب، مد و مدپرستى، همه زندگى آنها را گرفته و دیگر فکر و ذهن اکثر آنها جز به این امور، کشش دیگر ندارد، آیا در زمان حکومت امام مهدى(عج) این گونه تشریفات برچیده مى شود؟

 

پاسخ:

صد در صد مثبت است، در آن عصر، هرگونه اسراف و اتراف و تشریفات حرام است و در همه چیز سادگى و زهد و پارسائى که اساس پرواز در فضاى معنویّت است دیده مى شود، چنانکه اسلام از اوّل این روش را آورده است.

در این مورد مفضّل(رحمه الله) یکى از شاگردان امام صادق(علیه السلام) گوید:

«در سفر حج، در مراسم طواف خانه کعبه در حضور امام صادق(علیه السلام) بودم، مرا دید و فرمود: ترا غمگین و رنگ پریده مى بینم؟

عرض کردم: فکرم در این باره مغشوش است که حکومت و سلطنت در دست زمامداران ستمگر عباسى است و همه امکانات و زرق و برق در اختیار آنهاست، اگر حکومت در دست شما بود ما هم به طفیل شما از آن بهره مند مى شدیم.

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«اَما لَوْ کانَ ذلِکَ لَمْ یَکُنْ اِلاّ سِیاسَةَ اللَّیْلِ وَ سِیاحَةَ النَّهارِ وَ اَکْلَ الْجَشَبِ وَلَبْسَ الْخَشِنِ شِبْهُ اَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام)وَ اِلاَّ فَالنّارُ فَنَزْوِى ذلِکَ عَنَّا فَصِرْ نانَأْکُلُ وَ نَشْرِبُ وَ هَلْ رَأَیْتَ ظِلاَمَةً جَعَلَهَا اللّهُ نِعْمَةً;

اگر حکومت در دست ما بود، شبها به عبادت و نگهبانى و رسیدگى به پرونده هاى امور مردم و روزها به جهاد و تأمین نیازهاى مردم مى پرداختیم، و به خوردن غذاى ساده و پوشیدن لباس خشن اکتفا مى کردیم، همانند زندگى امیر مؤمنان على(علیه السلام)، در غیر این صورت سرانجام ما آتش دوزخ بود، اکنون که حکومت در دست ما نیست، ما به طور متعارف (نه ساده) مى خوریم و مى نوشیم، آیا مظلومیتى را دیده اى که خداوند آن را نعمت قرار داده باشد؟» (یعنى: اکنون که حکومت ما غصب شده، در لباس و خوراک و زندگى، راحت تر هستیم).( [16] )

نظیر این روایت در گفتگوى امام صادق(علیه السلام) با مُعَلّى بن خُنَیْس(رحمه الله)در روایات آمده است.( [17] )

 

27 ـ آیا تلفّظ بنام مقدّس حضرت قائم (عج)  جایز است؟

پاسخ:

مشهور بین جمعى از محدّثان و راویان آن است که تکلّم به نام اصلى امام عصر(عج) حرام است ولى تلفّظ به القاب آنحضرت مانند مهدى، حجّت، قائم و ... حرام نیست.

اینک این سؤال پیش مى آید آیا این حکم مخصوص زمان غیبت صغرى بوده است همانگونه که علاّمه مجلسى (در جلد 13 بحار، چاپ قدیم) از بعضى از علماء نقل کرده و یا در هر زمان و مکانى تا موقعى که حضرتش ظهور کند حرام است؟ و یا اینکه حرمت تلفّظ نام مقدّس آن حضرت بستگى به موارد خاصى مانند تقیّه و ترس دارد که اگر موارد ترس و تقیه نباشد جایز است؟

و آیا این مسئله اختصاص به آن بزرگوار دارد یا درباره سایر امامان(علیهم السلام) نیز جارى است؟

دانشمند معروف شیعه، علاّمه عالیمقام شیخ حرّ عاملى در کتاب وسائل الشّیعه در آغاز و آخرِ بابى که به همین عنوان در کتاب مذکور اختصاص داده.( [18] )

همین قول را انتخاب کرده که در مورد تقیه و خوف، تلفّظ بنام آنحضرت حرام است و در غیر موارد تقیه و خوف حرام نیست.( [19] )

 

بررسى روایات این مسأله:

ما در اینجا نخست به تجزیه و تحلیل و بررسى روایاتى که در این مورد رسیده مى پردازیم و پس از نتیجه گیرى نظر خود را خاطرنشان خواهیم ساخت.

روایاتى که در این مورد به ما رسیده، پس از بررسى به چهار قسم تقسیم مى شوند:

 

1 ـ قسم اوّل روایات:

پاره اى از روایاتى که در این مورد رسیده، دلالت دارند که تلفظ نام مبارک حضرت ولىّ عصر (عج) به طور مطلق (در هر زمان و مکانى و در هر شرایطى) بى آنکه جاى تقیّه باشد حرام است و در این قسم روایات، علّت خاصى ذکر نشده است، در اینجا بذکر چند نمونه از این قسم روایات مى پردازیم.

1 ـ مرحوم کلینى(رحمه الله) از على بن رئاب(رحمه الله) نقل مى کند که امام صادق(علیه السلام)فرمود:

«صاحِبُ هذَا الاَْمْرِ لایُسَمِّیهِ بِاسْمِهِ اِلاّ کافِراً;

نام مبارک صاحب این امر (حضرت ولى عصر«عج» ) را هیچ کس جز شخص کافر نمى برد.»( [20] )

2 ـ و نیز مرحوم کلینى از ریّان بن صلت نقل مى کند که گفت:

«سَمِعْتُ اَبَا الْحَسَنِ الرِّضا(علیه السلام) وَ سُئِلَ عَنِ الْقائِمِ قالَ: لایَرى جِسْمُهُ وَلاَیُسَمّى اِسْمُهُ;

از حضرت رضا(علیه السلام) در مورد سؤالى که پیرامون حضرت قائم(عج) شده بود شنیدم فرمود: جسمش دیده نمى گردد، و نامش برده نمى شود».( [21] )

3 ـ مرحوم صدوق(رحمه الله) در کتاب اکمال الدین از صفوان بن مهران نقل مى کند که شخصى از امام صادق(علیه السلام) پرسید: مهدى(عج) که از فرزندان تو است کیست؟

فرمود:

«اَلْخامِسُ مِنْ وُلْدِىَ السَّابِعُ یَغِیبُ عَنْکُمُ شَخْصُهُ وَلاَیَحِلُّ لَکُمْ تَسْمِیَتُهُ;

مهدى پنجمین امام از فرزند امام هفتم است وجود مقدّسش از شما پنهان مى شود و براى شما بردن نام او جایز نیست.»( [22] )

4 ـ نیز مرحوم صدوق(رحمه الله) در کتاب نامبرده از محمّد بن عثمان بن عمرى(رحمه الله) نقل مى کند که گفت: برایم دستخطى(توقیع) پدیدار شد که با آن دستخط آشنا بودم( [23] )

به این عبارت:

«مَنْ سَمّانِى فِى مَجْمَع مِنَ النّاسِ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللّهِ;

کسى که در میان اجتماع مردم، نام مرا ببرد، لعنت خدا بر او باد.»( [24] )

5 ـ مرحوم صدوق(رحمه الله) در کتاب کمال الدّین از حضرت عبدالعظیم حسنى(رحمه الله) نقل مى کند که امام محمّد تقى(علیه السلام)درباره حضرت قائم (عج) فرمود:

«یُخْفى عَلَى النَّاسِ وَلادَتِهِ وَ یُغِیبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ وَ تَحْرُمُ تَسْمِیَتُهُ وَ هُوَ سَمِىُّ رَسُولِ اللّهِ وَ کُنْیَتِهِ;

تولّد آنحضرت بر مردم مخفى است، وجود او از انظار آنان پنهان است و بر آنان بردن نام او حرام مى باشد، او هم نام و هم کنیه، رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)است».( [25] )

و روایات دیگرى که در این معنى به ما رسیده است.

 

2 ـ قسم دوم از روایات:

پاره اى از روایات که در این مورد وارد شده به روشنى دلالت دارد بر ترک نام بردن آنحضرت تا موقعى که قیام مى کند و سراسر زمین را همانگونه که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد مى نماید، اینک نظر شما را به چند نمونه از آنها جلب مى کنیم:

1 ـ علاّمه مجلسى(رحمه الله) در کتاب بحارالانوار از محمّد بن زیاد ازدى(رحمه الله)نقل مى کند که امام موسى بن جعفر(علیه السلام) هنگامى که از امام قائم(عج) سخنى به میان آمد فرمود:

«خَفِىَ عَلَى النّاسِ وَلادَتُهُ وَلایَحِلُّ لَهُمْ تَسْمِیَتُهُ حَتَّى یُظْهِرَهُ عَزَّوَجَلَّ فَیَمْلاَءَ بِهِ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً، کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً;

تولّد حضرت قائم (عج) بر مردم پنهان است، نام بردن او براى آنان جایز نیست تا وقتى که خداوند متعال او را ظاهر کند، و به وسیله او زمین را همانگونه که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نماید.»( [26] )

2 ـ علاّمه مجلسى(رحمه الله) از حضرت عبدالعظیم حسنى روایت مى کند که امام هادى(عج) درباره حضرت قائم(عج) فرمود:

«لایَحِلُّ ذِکْرُهُ بِاِسْم حَتّى یَخْرُجَ یَمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلَماً وَ جَوْراً ... ;

یاد کردن حضرت قائم (عج) بنام جایز نیست تا وقتى که نهضت کند و زمین را همان گونه که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نماید.»( [27] )

3 ـ مرحوم کلینى(رحمه الله) به سند خود از ابن هاشم داود بن قاسم جعفرى(رحمه الله)نقل مى کند که امام باقر(علیه السلام) در ضمن حدیثى فرمود:

«وَ اَشْهَدُ عَلى رَجُل مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لایُسْمّى وَلایُکَنّى حَتّى یُظْهِرَ اَمْرَهُ فَیَمْلاَُها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً اِنَّهُ الْقائِمُ بِاَمْرِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ(علیه السلام);

گواهى مى دهم به آمدن مردى از فرزندان امام عسکرى(علیه السلام) که نام و کنیه اش برده نمى شود تا قیامش ظاهر گردد، زمین را همان گونه که پر از جور شده پر از عدل و داد کند، اوست که به امر جانشینى از امام حسن عسکرى(علیه السلام)مى پردازد.»( [28] )

4 ـ مرحوم صدوق در کتاب اکمال الدّین به سند خود از حضرت عبدالعظیم حسنى نقل مى کند که وى (حضرت عبدالعظیم) اعتقادات خودش را در محضر امام هادى(علیه السلام) عرضه داشت و (در ضمن) به امامان یکى پس از دیگرى بنام اقرار کرد تا اینکه به امام دهم عرض کرد: اى سرور من! پس از اینها امام من شما هستید؟

حضرت فرمود:

«وَ مِنْ بَعْدِى اِبْنِىَ الْحَسَنِ فَکَیْفَ لِلنّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ؟

قُلْتُ: فَکَیْفَ ذلِکَ؟

قالَ: لاَِنَّهُ لایُرى شَخْصُهُ وَلایَحِلُّ ذِکْرُهُ بِاسْمِهِ حَتّى یَخْرِجَ فَیَمْلاََ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً ـ اِلى اَنْ قَالَ ـ هذَا دِینِى وَ دِینِ آبائِى;

امام بعد از من فرزندم حسن(علیه السلام) است، پس حال مردم نسبت به جانشین بعد از او چگونه است، عرض کردم: (براى چه؟) چگونه است؟

فرمود: زیرا او دیده نمى شود و بردن نامش جایز نیست تا وقتى که قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید ـ تا اینکه فرمود ـ دین و عقیده من و پدرانم همین است.»( [29])

 

3 ـ قسم سوّم از روایات:

پاره اى از روایات دلالت دارند که نام بردن حضرت مهدى(عج) جایز نیست و در همین روایات عدم جواز نام بردن حضرت به خوف و ترس از ضرر تعلیل شده است به عنوان نمونه به این چند روایت ذیل دقت کنید:

1 ـ مرحوم کلینى(رحمه الله) به سند خود از على بن محمّد از ابو عبداللّه صالحى(رحمه الله) نقل مى کند که گفت: پس از در گذشت امام حسن عسکرى(علیه السلام)، اصحاب ما از من خواستند که اسم و مکان حضرت مهدى(عج) را سؤال کنم (پس از سؤال) جواب آمد:

«اِنْ دَلَلْتُمْ عَلَى الاِْسْمِ اِذاً دَعُوهُ وَ اِنْ عَرَضُو الْمَکانَ دَلُّوا عَلَیْهِ;

اگر آنها را به اسم حضرت مهدى(عج) آگاه سازید آن را ظاهر مى سازند، اگر مکانش را بشناسند برضد او اقدام مى کنند.»( [30] )

محدّث بزرگ شیخ حرّ عاملى(رحمه الله) پس از نقل این حدیث مى گوید: این حدیث دلالت دارد که نهى ائمّه اطهار(علیهم السلام) از نام بردن حضرت مهدى(عج) مخصوص مواردى است که خوف از ضرر و بروز فساد باشد.

2 ـ نیز مرحوم کلینى(رحمه الله) از عبداللّه بن جعفر حمیرى(رحمه الله) نقل مى کند: که شخصى از محمّد بن عثمان(رحمه الله) (نایب خاص دوم) پرسید: آیا جانشین حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) را دیده اى؟ او در پاسخ گفت: آرى به خدا سوگند، تا اینکه پرسید اسمش چیست؟

در پاسخ گفت:

«فَالاِْسْمُ مَحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ اَنْ تَسْأَلَوا عَنْ ذلِکَ مِنْ عِنْدِى فَلَیْسَ لِى اَنْ اُحَلِّلَ وَلا اُحَرِّمَ وَلکِنْ عَنْهُ(علیه السلام) فَاِنَّ الاَْمْرَ عِنْدَ السُّلْطانِ اَبا مُحَمَّد مَضى وَلَمْ یَخْلُفْ وَلَداً (اِلى اَنْ قالَ) وَ اِذا وَقَعَ الاِْسْمَ وَقَعَ الطَّلَبُ فَاتَّقُوا اللّهَ وَامْسُکُوا عَنْ ذلِکَ;

اما در مورد نام بردن از حضرت مهدى(عج)، پرسش کردن از آن، بر شما حرام است، این را از پیش خود نمى گویم، براى من روا نیست که پیش خود چیز حلال را حرام و یا حرام را حلال کنم ولى حکم امام را گفتم، زیرا زمامدار وقت چنین تصوّر مى کند که حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) از دنیا رفت و فرزندى بجاى نگذاشت تا اینکه گفت: هرگاه نام حضرت مهدى(علیه السلام)برده شود نتیجه اش طلب کردن (دشمنان) از اوست، بپرهیزید از خدا و از این مطلب دم فروبندید.»( [31] )

این روایت همانند روایتى است که با صراحت و روشنى دلالت دارد بر اینکه نهى از نام بردن حضرت، به خاطر خوف و رسیدن ضرر به آن بزرگوار است، چه آنکه وقتى نام او شناخته شد، دنبالش به جستجوى او خواهند پرداخت از این رو امام(علیه السلام) از بردن نام آنحضرت نهى فرموده، بلکه از نام بردن آنحضرت بطور مبهم رد شده، تا کسى که آن را نمى داند به آن مطّلع نشود، لذا کسى که مى داند بر او اظهار آن نام حرام است.

3 ـ مرحوم صدوق(رحمه الله) در اکمال الدّین از على بن عاصم کوفى(رحمه الله)نقل مى کند که در میان توقیعات (دستخطهاى) امام زمان(علیه السلام) این جملات پدیدار شده:

«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ سَمّانِى فِى مَحْفِل مِنَ النّاسِ;

مشمول لعنت است کسى که نام مرا در میان اجتماعى از مردم ببرد.»( [32] )

اینکه حضرت شمول لعنت را مقیّد بنام نموده در میان اهل سنّت (و بنى عباس) دلیل آن است که در  غیر اجتماع آنها نام بردن آنحضرت جایز است.

بنابر این که بگوئیم قید در این گونه موارد دلالت بر مفهوم دارد (بنابراین) نهى امام(علیه السلام) به خاطر رعایت تقیّه است.

4 ـ نیز مرحوم صدوق(رحمه الله) از محمّد بن همام(رحمه الله) نقل مى کند که: محمد بن عثمان عمرى گفت:

«خَرَجَ تَوْقِیعٌ بِخَطّ عَرَفْتُهُ مَنْ سَمّانِى فِى مَجْمَعِ مِنَ النّاسِ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللّهِ;

در توقیعى که آن را مى شناختم از حضرت ولى عصر(عج) است چنین پدیدار شد: کسى که نام مرا در میان جمعیتى از مردم ببرد لعنت خدا بر او باد.»( [33] )

دلالت این حدیث بر این که حرمت نام بردن حضرت مهدى(عج) مخصوص موارد خوف و ضرر است همانند دلالت حدیث قبل است.

5 ـ علاّمه مجلسى(رحمه الله) نقل مى کند که ابن خالد کابلى(رحمه الله) گفت:

«هنگامى که امام سجّاد(علیه السلام) از دنیا رفت، به حضور امام باقر(علیه السلام) شرفیاب شدم و عرض کردم قربانت گردم حتماً اخلاص و انس و الفت مرا نسبت به پدر بزرگوارت و وحشت مرا از مردم مى شناسى.( [34] )

امام باقر(علیه السلام) فرمود: آرى راست مى گوئى اینک منظورت چیست؟

عرض کردم: قربانت گردم، پدرت آن چنان صاحب این امر (حضرت مهدى(عج) را برایم توصیف کرده که اگر او را در راهى ببینم دستش را مى گیرم.

حضرت فرمود: اى ابو خالد منظورت چیست؟

گفتم: مى خواهم نام حضرتش را برایم بگوئى تا او را بنام بشناسم.

فرمود:

«سَأَلْتَنِى وَاللّهِ یا اَبا خالِد عَنْ سُؤال مُجْهِد وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِى بِاَمْر ما کُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ اَحَداً لِیُحَدِّثُکَ وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِى عَنْ اَمْر لَّوْ اَنَّ بَنِى فاطِمَةَ عَرَفُوهُ حَرَصُوا عَلى اَنْ یُقَطِعُوا بَضْعَتَهُ;

اى ابو خالد به خدا سوگند از من سؤال ناراحت کننده اى مى پرسى، از موضوعى مى پرسى که به کسى از آن خبر نداده ام تا بتو خبر دهم، ازمطالبى سؤال مى کنى که اگر فرزندان حضرت فاطمه(علیها السلام) او را مى شناختند حرص آن داشتند که او (حضرت مهدى) را قطعه قطعه کنند.»( [35] )

این که مى گوید اگر فرزندان فاطمه(علیهم السلام) او را مى شناختند ... دلالت دارد بر این که عده اى از آنها قصد ضرر رساندن به حضرت مهدى(عج) را داشتند، تا چه رسد به غیر آنها. از این رو امام باقر(علیه السلام)آنحضرت را به نام یاد نکرد تا نامش پوشیده بماند و شناخته نشود و دستهاى مخالفان به آنحضرت نرسد، از ترس آنکه مبادا به وجود مقدّسش ضررى برسد ...

نتیجه اینکه: روایات قسم سوّم بیانگر این است که پوشاندن نام حضرت مهدى (عج) به خاطر امر تعبّدى خاص نیست، بلکه تنها بملاک تقیّه (با آن شرایطى که دارد)، مى باشد.

 

4 ـ قسم چهارم از روایات:

پاره اى از روایات که در این مورد به ما رسیده دلالت دارند که خود ائمّه اطهار(علیهم السلام) یا اصحابشان در موارد متعدّدى حضرت مهدى(عج) را بنام یاد کرده اند.

بى آنکه ائمّه(علیهم السلام) اصحاب خود را از این کار نهى کنند به این چند نمونه از روایات ذیل که این معنى را تأیید مى کند دقت کنید:

«اِنَّ اَبا مُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ الْعَسْکَرِى بَعَثَ اِلى بَعْضِ مَنْ سَمّاهُ، شاةٌ مَذْبُوحَةٌ وَقالَ: هذِهِ مِنْ عَقِیقَةِ اِبْنِى مُحَمَّدٌ;

حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) براى بعضى از افراد که نام آنها را برده، گوسفند ذبح شده اى را فرستاد و فرمود: این گوسفند عقیقه( [36] ) فرزندم محمد (حضرت مهدى (عج) ) است.»( [37] )

این روایت دلالت دارد که ائمّه(علیهم السلام) صریحاً اسم حضرت مهدى(عج) را مى بردند و ضمناً اجازه به دیگران نیز داده اند.

2 ـ مرحوم صدوق نقل مى کند: ابوغانم خادم گفت:

«وُلِدَ لاَِبِى مُحَمَّد(علیه السلام) مُولُودٌ فَسَمّاهُ مُحَمَّداً وَ عَرَضَهُ عَلى اَصْحابِهِ یَوْمَ الثَّالِثِ وَ قالَ هذا صاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِى وَ خَلِیفَتِى عَلَیْکُمْ وَ هُوَالْقائِمُ (عج);

براى امام عسکرى(علیه السلام) فرزندى متولد شد، او را محمّد نامید، روز سوم او را به اصحاب خود نشان داده و فرمود: این نوزاد بعد از من سرپرست و رهبر شما و جانشین من نسبت به شماست و قائم «عج» همین است.»( [38] )

این حدیث گرچه دلالت آشکار ندارد که ائمّه اطهار(علیهم السلام) نام مبارک حضرت مهدى(عج) را برده اند، ولى اگر نام بردن آنحضرت ممنوع بود ابوغانم خادم، نام او را بر زبان نمى آورد، بلکه این حدیث «بطور اجمال» دلیل آن است که امام حسن عسکرى(علیه السلام) براى ابوغانم و امثال او تصریح به نام حضرت مهدى(عج) کرده است.

3 ـ مرحوم صدوق(رحمه الله) از مرحوم کلینى(رحمه الله) و او از اعلان بن رازى(رحمه الله)و او از بعضى اصحاب نقل مى کند:

«وقتى همسر حضرت امام عسکرى(علیه السلام) باردار شد، امام حسن(علیه السلام) به او فرمود:

سَتَحْمِلِینَ وَلَداً وَ اِسْمُهُ مُحَمَّدٌ وَ هُوَالْقائِمُ مِنْ بَعْدِى;

بزودى پسرى را حمل مى کنى که نامش «محمّد» است قائم بعد از من اوست.»( [39] )

نقل این احادیث بطور اجمال گواه برجواز نام بردن آنحضرت است.

4 ـ نیز مرحوم صدوق(رحمه الله) از ابن نصره(رحمه الله) و او از امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند که جابربن عبداللّه انصارى(رحمه الله) گفت:

«در نزد حضرت فاطمه زهراء(علیها السلام) صحیفه درخشانى یافتم که در آن نام ائمّه اطهار(علیهم السلام) از فرزندانش مذکور بود، آنگاه جابر آنها را به ردیف خواند تاگفت:

اَبُو الْقاسِمِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ حُجَّةِ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ الْقائِمِ، اُمُّهُ جارِیَةٌ اِسْمُها نَرْجِسَ;

ابوالقاسم محمد فرزند امام حسن عسکرى، حجت خدا بر آفریده هایش که قائم است، مادرش کنیز و نرجس نام داشت.»

نقل کردن همه راویان این روایات به اضافه جابر، دلیل آن است که چنین نیست که نام بردن حضرت مهدى(عج) بطور کلى در همه جا و همه حالات ممنوع مى باشد.

5 ـ نیز مرحوم صدوق(رحمه الله) از ابن جارود(رحمه الله) و او از امام باقر(علیه السلام)نقل مى کند که فرمود:

«پدرم از پدرش نقل کرد که امام على(علیه السلام) روى منبر فرمود: در آخر زمان مردى از فرزندانم خروج و قیام مى کند سپس اوصاف و احوال حضرت قائم(عج) را تشریح کرد و آنگاه فرمود:

لَهُ اِسْمانِ،اِسْمٌ یُخْفى فَاَحْمَدٌ وَاَمَّا الَّذِى یُعْلِنُ فَمُحَمَّدٌ... ;

او دو نام دارد یک نامش پنهان است که عبارت از احمد مى باشد، اما نام دیگرى که آشکار است محمّد است.»( [40] )

این روایت دلالت دارد که تصریح بنام حضرت به گفتن محمّد، حتى بالاى منبر جایز است.

6 ـ نیز مرحوم صدوق(رحمه الله) با اسناد بسیار از حسن بن محبوب(رحمه الله) و او از ابن داود(رحمه الله) و او از امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند که جابر(رحمه الله) گفت:

«بحضور حضرت فاطمه(علیها السلام) شرفیاب شده در مقابل او لوح و صفحه اى دیدم که در آن نامهاى اوصیاء از فرزندان آن بانوى بزرگوار مذکور بود، شمردم دوازده نفر بودند که آخر آنها حضرت قائم(عج) بود.

«ثَلثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَ اَرْبَعَةٌ مِنْهُمْ عَلِىٌّ;

نام سه نفر از آنها محمّد بود (یعنى امام پنجم و امام نهم و امام مهدى(عج) و نام چهار نفر آنها على بود یعنى امام اول و چهارم و هشتم و دهم).»( [41] )

7 ـ نیز مرحوم صدوق(رحمه الله) از مفضّل بن عمر(رحمه الله) نقل مى کند که گفت:

به حضور امام صادق(علیه السلام) شرفیاب شدم و عرض کردم: براى ما ائمّه بعد از خود را معرفى بفرمائید، فرمود:

«اَلاِْمامُ بَعْدِى اِبْنِى مُوسى وَالْخَلَفُ الْمَأْمُولُ الْمُنْتَظَرُ مُحَمَّدُبْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُوسى;

امام بعد از من فرزندم موسى(علیه السلام) است، جانشینى که مورد آرزو و انتظار مردم است، او محمّد فرزند حسن، فرزند على، فرزند محمّد، فرزند على، فرزند موسى مى باشد.»( [42] )

8 ـ علاّمه طبرسى(رحمه الله) در کتاب اعلام الورى از محمّد بن عثمان عمرى(رحمه الله)و او از پدرش نقل مى کند که امام عسکرى(علیه السلام) در خبرى که از پدرانش نقل مى فرمود بیان داشت:

«زمین هیچگاه خالى از حجّت خدا بر مخلوقاتش نیست و کسى که از دنیا برود ولى امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است، و این مطلب حق است همانگونه که روز، حق است.

شخصى از آنحضرت پرسید: امام و حجت بعد از تو کیست؟

فرمود:

اِبْنِى مُحَمَّدٌ هُوَ الاِْمامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِى فَمَنْ ماتَ وَلَمْ یَعْرِفْهُ ماتَ مِیتَةٌ جاهِلِیَّةٌ;

پسرم محمّد امام و حجّت بعد از من است کسى که از دنیا برود ولى او را نشناخته باشد، مانند مردگان دوران جاهلیت مرده است.»( [43] )

و روایات دیگرى که به این مطلب دلالت دارند.

 

نظر علاّمه بزرگوار شیخ حرّعاملى(رحمه الله) :

محدّث و دانشمند معروف شیخ حرّعاملى صاحب کتاب وسائل الشیعه در آخر باب 33 از ابواب امر به معروف، مطلب بسیار خوبى گفته است آنجا که مى گوید:

«درباره تصریح بنام حضرت مهدى(عج)، امر بنام بردن آنحضرت به طور عموم، یا خصوص، یا صراحت، یا با اشاره ابتداءً، و یا به عنوان تقریر و بیان کردن، در روایات و زیارتها و دعاها و تعقیبات نماز و تلقین میّت و ... جدّاً بسیار است.»( [44] )

و در پاروقى (وسائل، ج 11، ص 492) به نقل از شیخ حرّعاملى(رحمه الله) آمده:

جماعتى از علماء ما در کتاب حدیث و اصول و کلام و ... تصریح بنام حضرت مهدى(عج) کرده اند که از آنها علاّمه حلّى(رحمه الله) و محقّق(رحمه الله)و مقداد(رحمه الله)و سید مرتضى(رحمه الله) و شیخ مفید(رحمه الله) و ابن طاووس(رحمه الله) و ... مى باشند، ولى علمایى که نام بردن آنحضرت را حرام دانسته کم هستند، ما این مطالب را در رساله جداگانه اى بحث کرده ایم.

این بود آنچه که در این مورد از روایات مختلف و گفتار اصحاب وارد شده است.

شکى نیست که قول به حرمت نام بردن آن حضرت(عج) تعبّداً، سخنى خالى از تحقیق است، گرچه بعضى از بزرگان به آن تصریح نموده اند، بلکه ظاهر آن است که: ممنوعیّت نام بردن آنحضرت بستگى به  وجود ملاک تقیّه دارد، ولى در غیر موارد تقیّه مانند امثال زمان ما بنابر تحقیق حرام نیست.

 

ایرادى بر کلام علاّمه مجلسى(رحمه الله)

آنچه علاّمه مجلسى پس از ذکر پاره اى از روایات که دلالت بر ممنوعیّت نام بردن آنحضرت تا هنگام ظهورش دارد( [45] )مى گوید:

«قول به اینکه لحن روایات صراحت دارند که حرمت نام بردن امام عصر(عج) مخصوص زمان غیبت صغرى نیست که بعضى آن را به اتّکا برخى علل استنباط کرده و با استبعاد و همى اختصاص به این زمان داده اند» جدّاً مردود است، چه آنکه دانستى که این اختصاص به اتّکاء علل استنباط شده و استبعاد و همى نیست بلکه در روایات متعدّد که کمتر از روایات دیگر نیست تصریح به عدم اختصاص ممنوعیّت بردن نام آنحضرت به عصر غیبت صغرى شده است، به اضافه روایاتى که به روشنى دلالت بر جواز و تصریح بنام آنحضرت دارند (که در قسم چهارم از روایات، آنها را شناختى که از نظر عدد زیادتر و از نظر دلالت قوى تر از روایات دیگر بودند).

 

نتیجه بحثها:

کوتاه سخن آنکه: ممنوعیّت و حرمت نام بردن حضرت مهدى(عج) بستگى به خوف و ترس رسیدن ضرر به خود آنحضرت یا طبق میزانهاى معتبرى که در تقیه گفته شده دارد و در غیر مورد تقیه جایز است بچند دلیل:

1 ـ این مطلب (حرمت در موارد تقیّه، جواز در غیر آن موارد) یگانه راه جمع بین روایات و حمل کردن روایات مطلق آن بر روایات مقیّد مى باشد، (به عبارت روشنتر) روایات مطلق (بدون قید) یعنى همان قسم اوّل از روایات و قسم دوم نیز که خاطر نشان شد( [46] ) به وسیله قسم سوم که دلالت داشتند بر این که حرمت نام بردن حضرت مهدى(عج) بستگى به موارد تقیه دارد، مقید مى گردد نتیجه اینکه منظور از عدم جواز نام بردن، در قسم اوّل و دوم از روایات در مورد تقیه است.

و اگر این راه را نپذیریم (طبق دستور تعارض روایات) وقتى که قسم اوّل و دوّم از روایات با قسم سوم تعارض کردند از اعتبار ساقط مى شوند اگر گفتیم که هر یک از این اقسام به حساب زیاد بودن آنها قطعى یا همانند قطعى هستند.( [47] )

بنابر این که اسناد این روایات ظنّى است (نه قطعى) قائل به تخییر (و انتخاب هر کدام از روایات) مى شویم و در این صورت نیز حکم، به جواز تصریح به نام حضرت مهدى(عج) خواهد بود.

قوى ترین قرائن و علائم بر صحّت راه جمعى که خاطرنشان ساختیم قسم چهارم از روایات است که دلالت صریح و روشن بر جواز اجمالى نام بردن حضرت را داشتند.

کاش مى دانستم که قائل به حرمت نام حضرت قائم(عج) بطور مطلق در همه شرایط و زمانها درباره این روایات قسم چهارم که جدّاً بسیار هستند چه مى گوید؟ آیا طرد و نادیده گرفتن همه آنها با اکثریّتى که دارند ممکن است؟ به علاوه فتواى بسیارى از اصحاب ما بر طبق آن روایات است، آیا ممکن است که در مقام تعارض غیر قسم چهارم از روایات را بر قسم چهارم ترجیح دهیم؟

چنین نیست، بلکه هیچ راه حلّى جز همان راه جمعى که ذکر کردیم نیست.

2 ـ احادیث بسیارى از طرق اهلبیت(علیهم السلام) و اهل تسنّن وارد شده که در آنها تصریح گشته است که اسم مهدى(عج) همان اسم پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)و کنیه حضرت مهدى(عج) نیز همان کنیه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)مى باشد.

و روشن است که این مطلب در قوّه و ردیف نام بردن حضرت مهدى(عج) است، زیرا ظاهر بعضى از روایاتى که دلالت بر ممنوعیّت نام بردن آنحضرت را دارند آن است که این ممنوعیّت باید طورى باشد که انسانهاى مورد خطاب ندانند که اسم شریف آنحضرت چیست، نه اینکه محض تلفظ بنام آنحضرت ممنوع باشد.

مگر این که گفته شود: گرچه مفاد بعضى از اخبار دلالت بر ممنوعیّتى دارد که ندانند نام حضرت مهدى(عج) چیست؟ ولى این روایات با بعضى دیگر از روایاتى که تنها تلفّظ بنام امام(علیه السلام) را حرام مى دانند نه دلالت بر آن را اگر چه به قسمى از اقسام کنایه باشد، منافات دارد (دقت کنید).

3 ـ قول به حرمت تلفّظ بنام شریف آن حضرت بى آنکه موارد تقیّه یا محذور دیگرى باشد با قول به جواز تلفّظ به لفظ کنائى که دلالت بر اسم مى کند و یا مثل: «م ح م د» احتیاج به تعبّد به اسم کنایه مانند کدورتى در تلفظ اسم آنحضرت است با اینکه تلفظ به اسم او به کنایه مانند این که بگوئیم او همنام رسولخدا(صلى الله علیه وآله وسلم) است یا با حرفى از هم جدا (م ح م د) جایز است، با فرض این که در ظاهر حتماً هیچگونه محذورى در کار نیست، آیا این حکم در احکام شرعى شبیهى دارد؟

مثل این نوع استبعاد و بعید دانستن حرمت تلفّظ به اسم در همه جا یا جواز تلفظ با آن با کنایه گرچه به تنهائى در احکام فقهى دلیل نخواهد بود، ولى ممکن است آن را تأیید گفتار خود قرار دهیم.

نیز این مطلب را تایید مى کند بعضى از روایاتى که در مورد عدم جواز تصریح به نام ائمّه(علیه السلام) دیگر غیر از امام قائم(عج) در مورد تقیّه وارد شده اند، بنابراین حکم عدم جواز، اختصاص به اسم شریف آنحضرت ندارد.

مانند روایتى که مرحوم کلینى(رحمه الله) با اسناد زیاد از عنبسه نقل مى کند که امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«اِیّاکُمْ وَ ذِکْرَ عَلِىّ وَ فاطِمَةَ فَاِنَّ النّاسَ لَیْسَ شَیْئىٌ اَبْغَضُ اِلَیْهِمْ مِنْ ذِکْرِ عَلِىّ وَ فاطِمَةَ;

پرهیز کنید از بردن نام امام على(علیه السلام) و فاطمه(علیه السلام) چه آنکه چیزى براى مردم مانند ذکر نام على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) مبغوضتر نیست.»( [48] )

عجیب این که مطابق با آنچه از مرحوم صدوق(رحمه الله) حکایت شده، ایشان بعد از اقرار به این که در روایت لوح( [49] ) تصریح بنام مهدى(عج) شده است گوید:

«این حدیث با تصریح بنام آنحضرت وارد شده ولى نظر من آن است که از نام بردن او نهى شده است.»

قبلاً دانستى که تصریح به نام شریف آنحضرت منحصر به روایت لوح بلکه منحصر به روایات قسم چهارم که ذکر شدند و در آنها تصریح به اسم شده بود نیست، با این حال معلوم نیست که چرا مرحوم صدوق(رحمه الله)قول به جواز را در غیر موارد تقیّه اختیار نکرده، همان گونه که صاحب وسائل اختیار کرده است و این قول به جواز از بیان بسیارى از اصحاب ظاهر مى شود.

شاید مرحوم صدوق عدم جواز را موافق با احتیاط دیده است گرچه قول به عدم جواز موافق احتیاط در عمل با احتیاط در فتوا دو چیزند.

خلاصه اینکه: جدّاً این احتیاط ضعیف است و رعایت آن واجب نیست.

کوتاه سخن اینکه: از همه مطالبى که خاطرنشان گردید، استفاده مى شود که بردن نام شریف حضرت مهدى(عج) که عبارت از محمّد(عج) فرزند امام حسن عسکرى(علیه السلام) مى باشد در امثال زمان ما که از این جهات مورد تقیّه نیست جایز است.( [50] )

نگارنده گوید: نظر صاحب کشف الغمّه عالم بزرگ تشیع (على بن عیسى اربلى) نیز همین است چنانکه در کشف الغمّه، جلد 3، صفحه 438، گوید: «فتواى من این است که منع تلفظ بنام مهدى(عج) (محمّد) از روى تقیه بوده است ولى اکنون اشکال ندارد.» (واللّهُ اَعْلَمُ).

 

 

 

[1] ـ سوره مریم، آیه 31.

[2] ـ سال 1376.

[3] ـ شرح این مطلب را در کتاب «پرتوى از سیره چهارده معصوم(علیهم السلام) ، در فصل زندگى امام جواد(علیه السلام)(تألیف نگارنده) بخوانید.

[4] ـ تاریخ علوم، پى یر روسو، صفحه 432.

[5] ـ  اثباة الهداة ج 7، ص 51.

[6] ـ القسط هو النصیب بالعدل (مفردات راغب حرف عین) ـ القسط اسم للعدل فى القسم (الفروق اللّغویّه).

[7] ـ سفینة البحار، جلد1، صفحه 225.

[8] ـ توضیح بیشتر در این باره در کتاب بیت المال در نهج البلاغه، از استاد آیت اللّه حسین نورى (تنظیم نگارنده) آمده است.

[9] ـ بحار، ج 52، ص 283.

[10] ـ سوره حجر، آیه 37 و 38.

[11] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 101.

[12] ـ بحار، ج 52، ص 384  ـ توضیح بیشتر اینکه کشته شدن و نابودى شیطان همانند کشته شدن و نابودى ما نیست، شیطان مثل ما جسم ندارد تا کشته شود، کشته شدن او در مورد بالا همان قطع نفوذ او و مرگ حکومت و تزویر او مى باشد.

[13] ـ بحار، ج 52، ص 336.

[14] ـ بحار، ج 52، ص 393.

[15] ـ بحار، ج 52، ص 321.

[16] ـ بحار، ج 52، ص 359.

[17] ـ اصول کافى، ج 1، ص 410.

[18] ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 485، (ط جدید) باب 33.

[19] ـ باید توجه داشت که منظور از نام اصلى همان همنام بودن با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) است.

[20] ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 486، باب 33، حدیث 4.

[21] ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 486، باب 33، حدیث 5.

[22] ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 486، باب 33، حدیث 11.

[23] ـ که نویسنده اش حضرت ولى عصر(عج) است.

[24] ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 489، حدیث 13.

[25] ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 489، حدیث 14.

[26] ـ بحار، ج 51.

[27] ـ بحار، ج 51.

[28] ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 486، باب 33، حدیث 3.

[29] ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 488، حدیث 9.

[30] ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 487، حدیث 7 از باب 33.

[31] ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 488، حدیث 8 .

[32] ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 487 ـ حدیث 12 از باب 33.

[33] ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 487 ـ حدیث 13 از باب 33.

[34] ـ معمولاً در این گونه احادیث منظور از مردم (ناس) اکثریت مردم آن عصر که مخالفان امامان بودند مى باشد.

[35] ـ بحارالأنوار، چاپ قدیم، ج 13، ص 8 .

[36] ـ گوسفندى را که به عنوان حفظ نوزاد و طفل از گزند حوادث قربانى مى کنند عقیقه مى گویند (وسائل الشیعه، ج 11، ص 489 ـ حدیث 15، باب 33).

[37] ـ مدرک پیشین، حدیث 16.

[38] ـ مدرک پیشین، ص 487، حدیث 17 از باب 33.

[39] ـ مدرک پیشین، حدیث 19.

[40] ـ مدرک پیشین.

[41] ـ مدرک پیشین، حدیث 20.

[42] ـ وسائل الشّیعه، ج 11، ص 489، حدیث 19.

[43] ـ مدرک پیشین، ص 489، حدیث 19.

[44] ـ مدرک پیشین، ج 11، ص 492.

[45] ـ علامه مجلسى(رحمه الله) این اخبار را در بحار طبع جدید، ج 51، از ص 31 به بعد آورده است.

[46] ـ با توجه به اینکه قسم دوّم از روایات از جهت خوف، مطلق بودند.

[47] ـ در صورت تساقط ، اصل، عدم حرمت نام بردن است.

[48] ـ وسائل الشیعه، ج 11، صفحه 486.

[49] ـ روایت ششم از قسم چهارم از روایاتى که قبلاً ذکر شد.

[50] ـ این فصل ترجمه مقاله اى است از کتاب «القواعد الفقهیه» جلد سوّم، صفحه 124، تألیف استاد معظم آیت اللّه مکارم شیرازى.

  • العبد شهریار سلیم زاده

حضرت مهدی(عج)

نظرات (۱)

  • علیرضا بیگدلی
  • سلام
    کمی مطلبتان طولانی نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    از چادر بانوان تا اقتصاد ایران،از فرهنگ تا اقتصاد
    به آدرس:
    http://farhangeparvaz.blog.ir/1393/07/11/a123123egh
    بروز هستم!
    فرهنگ پرواز

    پاسخ:
    با عرض سلام نظرتان حتما اعمال خواهد شد
    یا علی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">